شکست پلی است برای نیل به موفقیت: گوگل چطور از شرکتهای کوچک غولی بزرگ میسازد؟
زمانی که از ماشین پیاده شده و به دفتر مرکزی شرکت گوگل در مانتنویو رسیدم، گیج شده بودم و بی هدف بهدنبال فردی که یک کولهپشتی عجیب قدیمیبر دوش داشت راه افتادم. قدری که گذشت متوجه شدم دو دوربین روی سر این فرد تعبیه شده که از اطراف فیلمبرداری کرده و اطلاعات زیادی را جمعآوری مینمایند. در همین حس و حال بودم که یک خودروی بدون راننده از کنارم رد شد و رفت! اینها نخستین برخوردهای من در گوگل، غول جستجوی اینترنتی بود.
گوگل از روزهای نخست خود تغییرات زیادی را در حوزههای گوناگون رقم زده است. آنها تاکنون کمپانیهای زیادی را خریداری کرده و ضمیمه خود کردهاند که منافع مالی زیادی را برای گوگل و سهامداران آن در پی داشته است. جالب این که تعداد این شرکتهای خریداری شده آنچنان زیاد شده که در سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ بیشترین خریدها از آن گوگل بوده است. بهطوریکه آنها تنها در سال گذشته ۲۵ مورد خرید داشتهاند، و یعنی هر دو هفته یکبار یک شرکت را به خود اضافه کردهاند. از این گذشته اگر موارد خریداریهای جزء که مربوط به تصاحب گواهیهای گوناگون میشود را برشمارید این عدد در سال مورد نظر به ۷۹ مورد میرسد. برای مقایسه، فیسبوک در سال گذشته ۱۰ شرکت را خریداری کرد و اپل، آمازون و مایکروسافت نیز تنها به سه مورد بسنده کردهاند.
بااینحال روند خریداری شرکتها از سوی گوگل در سال جاری میلادی روندی نزولی را به خود دیده است و با احتساب خریداری اخیر شرکت Nik Software آنها تاکنون تنها یازده مورد از چنین کمپانیهایی را خریداری کردهاند. اما یکی از پرخرجترین خریدهای گوگل مربوط به تصاحب شرکت موتورولا با قیمت ۱۲ میلیارد دلار بوده است. بهطوریکه موتورولا را میتوان گرانترین خرید تاریخ گوگل دانست. از سویی دیگر، از قبل از این خرید بود که بیشترین تعداد کارکنان به مجموعه گوگل اضافه شدند. نکته جالب دیگری که به خریداری موتورولا مربوط میشود آنکه، آنها با این اقدام پا را از حوزه نرم افزار فراتر گذارده و به سخت افزار دستاندازی کردهاند.
گوگل افراد زیادی را در هیئت مدیرهی خود پذیرفته است (گر چه ممکن است برخی این مورد را یک نقیصه برای عدم تمرکز آنها بر اهدافشان تفسیر کنند)، اما در مجموع میتوان گوگل را از موفقترین شرکتهای حوزه فناوری به حساب آورد. صنعتی که بسیاری در آن فعالند و مرزهای آن بهراحتی قابل تشخیص نیست. به راستی که خریداری شرکتهایی نظیر DoubleClick و AsSense عواید مالی زیادی برای گوگل در پی داشته است.
از سویی دیگر سایت YouTube سلطان بلامنازع حوزهی ویدئوهای اینترنتی است و اندروید نیز توانسته تا شانه به شانه iOS اپل گام بردارد و در حوزه ی موبایل حرفی برای گفتن داشته باشد. این تنها حضور این کمپانیها نیست که گوگل را این چنین توسعه بخشیده است، بلکه محصولات برتری همچون Google Map (سرویس نقشه)، Google Docs (سرویس ابری و اشتراکگذاری اسناد)، Google Analytics (ارائه دهنده آمار و ارقام تحلیلی درباره سایتهای اینترنتی) و Google Voice (سرویس صوتی) نیز که توسط تیمهای برنامهنویس خارج از شرکت به گوگل آورده شدهاند، مقدمات پیشرفت بیش از پیش این غول جستجوگر اینترنتی را فراهم آورده است.
شاید یکی از جالب توجهترین نکات در ارتباط با موسسان گوگل در دره سیلیکون آن است که آنها تنها چند ساعتی به سر کار میآیند و در عوض ارزش سهام آنها با افزایش همراه است. به اعتقاد دیوید پاکمن، یکی از سرمایهگذاران در دره سیلیکون، «یک فرد بهعنوان بنیانگذار موظف است تا بنگاه اقتصادی خود را پس از گذشت چند سال با موفقیت همراه کند». بااینحال به استناد دیوید لاوی، فردی که مدیریت بخش M&A شرکت را بر عهده دارد، تقریباً دو سوم از بنیانگذاران شرکتهای کوچک نوپا که توسط گوگل خریداری شدهاند هنوز سمت پیشین خود را بر عهده دارند.
آیا DNA گوگل ویژگی خاصی دارد که این چنین در خرید و فروش شرکتهای دیگر متبحر شده است؟ آیا رویکرد تهاجمی بخش M&A کلید این موفقیت گوگل است؟ این همان پرسشی است که در ذهن ما است.
این دادهها هستند که اهمیت دارند
نخستین فردی که برای این مقاله با وی مصاحبه کردم کسی نیست جز برایان مککلندون، معاون بخش برنامهنویسی که مسئولیت قسمتهایی چون Google Map ،Earth و Streetview را بر عهده دارد. پیشتر در سال ۲۰۰۴، مککلندون یکی از بنیانگذاران شرکت نقشهبرداری سهبعدی Keyhole بوده است.
ما محصولاتمان را به لری و سرجی نشان دادیم و تنها یک روز بعد آنها پیشنهاد خود را ارائه کردند.
این رویداد پیش از سهامی عام شدن گوگل صورت گرفت و آنها هنوز هیچ اطلاعاتی پیرامون اینکه میخواستند چطور از این ایده پول پارو کنند را ابراز نکرده بودند.
حقیقتاً ما درباره پیشنهاد آنها مضطرب شده بودیم، چراکه تصور کردیم ارزیابی آنها از این موضوع دیوانگی بوده است.
نهایتاً، آنچه که مککلندون و گروهش را متقاعد کرده بود موضوع پول نبود.
ما هنوز درباره قیمت و فرصت مالی پیش رو اطمینان نداشتیم. دلیل آن، علاقه گوگل به اطلاعات است، اینجا مقایس مطرح است.
گوگل در اوایل کار خود به درس با ارزشی رسیده بود. فهرست کردن کل اسناد موجود در وب مهم نبود، بلکه دریافتن این موضوع که مردم چه الگو و رفتاری را برای جستجو دارند مهم و حائز اهمیت است. میلیونها نفر میلیاردها کلمه کلیدی را جستجو میکنند و بدین صورت ماده اولیهی مورد نیاز برنامههای گوگل برای یادگیری را فراهم میکنند، مواردی همچون Google Translate که هم اکنون از همهی رقبای خود پیشی گرفته است.
برایان مککلندون که در جریان خریداری شرکت Keyhole به گوگل پیوست معتقد است که «گوگل میتواند بر آتش این رقابتها بیافزاید.»
مککلندون میافزاید:
آن درسهای اولیه که گوگل آموخت و به اهمیت دسترسی به دادههای کاربران پیبرد، حال یکی از کلیدیترین عواملی است که به موفقیت آنها منتج شده است. گوگل با تغییر شکل، خود را به پلتفرمی برای کلیه اطلاعات جهانی بدل ساخته است. ما که ایدههای بزرگی برای Keyhole در سر داشتیم، حال میتوانستیم طرح خود را در تحقیقات علمی نظیر بررسی رودخانه آمازون یا تخلیه اضطراری کارگران به دام افتاده در معدن به کاراندازیم، خریداری از سوی گوگل درست همان اتفاقی بود که نیاز داشتیم، نیاز به یک حامی قدرتمند!
امروزه دادههای بیشتری به سرویس نقشه گوگل افزوده شده است و هر روز بر حجم این دادهها افزوده میشود به گونهای که دادههای ورودی روزانه به این سرویس از کل حجم دادههای موجود آن در سال ۲۰۰۶ فزونی یافته است!
جالب اینکه بخش بزرگی از این اطلاعات به صورت خودجوش و توسط کاربران تأمین شده است. به اعتقاد مککلندون، «گوگل به راستی میتواند آتش این رقابت را بیافزاید. اگر شما به همه دادههای جهان دسترسی داشته باشید چه اتفاقی میافتد؟ چه میشود اگر بتوانید با استفاده از قدرت پردازش یکصد هزار پردازنده تمامی تابلوهای خیابانها را تفسیر کنید. آیا میتوانید از دانستههای اساسی انسانی اطلاع حاصل کنید؟ پاسخ بلی است.»
اگر شما به تمامیدادههای دنیا دسترسی داشته باشید چه اتفاقی میافتد؟
مککلندون اشاره میکند که در پروژههایی چون Google Docs این غول جستجوی اینترنتی جزو نخستین کمپانیهایی بود که اقدام به خریداری شرکتهایی کرد که امروزه خدمات ابری را ارائه میکنند.
زیرساختهای موجود در گوگل به نحوی است که شرکتهای تازهکار در حوزه وب به خوبی از آن استقبال کرده و منتفع میشوند. میتوانید امکانات خود را برای بهره از زیرساختهای گوگل کدنویسی مجدد کنید، و به ناگاه شاهد هستید که کار شما به سطح جهانی ارتقا پیدا کرده است.
تصویرسازی رشد گوگل
از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون گوگل بیش از ۱۱۰ شرکت گوناگون را خریداری کرده است. زمانی که یکی از موسسهای این شرکت، لری پیج در آوریل ۲۰۱۱ سمت مدیرعاملی را بر عهده گرفت، با حذف برخی از اقدامات کوچک کوشید تا حوزه عمل شرکت را روی ۷ عنصر کلیدی متمرکز کند. تمامیشرکتهایی که در تصویر زیر آمدهاند با توجه به این هفت حوزه طبقهبندی شدهاند، اما لزوماً حضور در یکی از این دستهبندیها نشاندهنده وضعیت اولیه آن شرکت در زمان خریداری نیست.
برای مشاهده نسخه کامل و بزرگ اینفوگرافیک رشد گوگل روی تصویر بالا کلیک کنید.
توانمندسازی کارآفرینان
یکی از مواردی که خریداری شرکتهای دیگر را دشوار میکند، حفظ جایگاه کارآفرین اصلی آن در روند معامله است. چراکه کارآفرینان اغلب دارای حس بلندپروازی ویژهای هستند که میتواند در سازمانهای بزرگ مشکل آفرین باشد، چراکه در چنین موقعیتهایی تمامی موارد و مسئولیتها به صورت سلسله مراتبی تعریف شدهاند.
سومش دش که یکی از مدیران شرکت سرمایهگذاری فناوری IVP است ابراز میدارد:
اگر شما یک موسس باشید، مهمترین دغدغهتان از دست دادن قدرت تصمیمگیری و تاثیرگذاری بر مجموعهتان است. از نظر تاریخی اغلب شرکتهایی که به صورت عمومی از سوی کمپانیهای بزرگتر خریداری میشوند، ممکن است با عدم تطابقهای مرکزی مواجه شوند. حتی اگر مشکلات مادی را در نظر نگیریم، این دسته از افراد احساسیتر از آن هستند که فکرش را میکنید. برای رفع این مشکل گوگل محیطی را فراهم آورده که به این دسته از افراد اجازه میدهند تا حدود بسیار زیادی استقلال رویه خود را حفظ کنند و قادر باشند تا بهترین اجزای مورد نظر خود را از منابعی که گوگل در اختیارشان قرار داده است برگزینند. و در عین حال بکوشند تا هویت اصلی خود را تا حدود زیادی حفظ نمایند.
این رویکرد گوگل موجب شده تا بسیاری خطر کرده و به خانواده بزرگ آنها بپیوندند. برای نمونه میتوان به مواردی که استیون لوی پیرامون وزلی چان، یکی از مدیران بخش تولید تعریف کرده است رجوع کنیم. وی پیشنهاد کرد تا قابلیت Pop-up Blocker (جلوگیری از گشوده شدن صفحات اضافی در حین مشاهده یک سایت) را به تولبار گوگل اضافه کنند، ایدهای که بنیانگذاران تمایلی به آن نداشتند. بااینحال چان ایدهی خود را با صرف زمان عملی کرده و کلیه کارهای برنامهنویسی آن را به سرانجام رساند. و سپس پنهانی به اتاق لری پیج رفته و آن را روی رایانه وی نصب کرد. زمانی که لری متوجه شد مرورگرش سریعتر کار میکند، چان درباره قابلیت فوق با وی صحبت کرد و گفت که توانسته با ۲۰ درصد از زمان کاری به این مهم دست پیدا کند. لری به جای آنکه چان را اخراج کند، پروژه را تأیید نمود.
نیل موهان نقشی کلیدی در فروش DoubleClick به گوگل داشته است، بهطوریکه این غول جستجوگرهای اینترنتی این شرکت را در سال ۲۰۰۷ میلادی به ارزش ۳.۱ میلیارد دلار خریداری کرد. گوگلیها کوشیدند تا با بهره از رویکرد منحصربهفرد خویش این افراد را در سازمان خویش به خوبی ساماندهی نمایند. موهان توضیح میدهد که:
پس از آنکه به گوگل پیوستیم، آنها ما را بخشی از گروه بزرگ AdSense قرار دادند. اما به جای آنکه ما را زیر نظر آن گروه بزرگتر هدایت کنند، به ما اجازه داده شد تا بهطور جداگانه و تقریباً مستقل به فعالیتهای خود ادامه داده و در مجموع هدف بزرگتری چون موفقیت گوگل را به سرانجام برسانیم.
بخش دوم این اعتماد اعطای مجوز به کارآفرینان است، همان افرادی که طی خریدهای گوناگون به خانواده گوگل وارد شدهاند و قرار است استراتژیهای آینده را راهبری کنند. در همین راستا، موهان قادر بود تا حتی در برخی از خریدهای بزرگ گوگل نیز شرکت داشته باشد، مواردی همچون Invite Media، Admab، Admeld و Wildfire. برایان مککلندون از شرکت Keyhole نیز تجربه مشابهی داشت. وی در هشت مورد از خریدهای گوگل در حوزههای گوناگون هدایت رویه را بر عهده داشته است.
زمانی که از استقلال رویه صحبت میکنیم، یکی از مدیران گوگل اشاره میکند که این موضوع تأثیرات زیادی بر زیرساخت مدیریتی گوگل دارد. وی اذعان میکند که:
افراد زیادی ازطریق رویههای جذب و استخدام معمول به گوگل میپیوندند، اما زمانی که به افراد ردهبالا (همانهایی که پیرامون محصولات و آینده شرکت تصمیمگیری میکنند) نگاه میکنی، پرواضح است که کارآفرینانی که به گوگل پیوستهاند تأثیرات زیادی بر این دست تصمیمگیریها دارند.
بگذار همه چیز راه خود را پیدا کند
کاتلین که همیشه همراهم است و در دپارتمان ارتباطات فعالیت میکند مرا در محوطه شرکت راهنمایی مینمود. در همین حین بسیاری از کارمندان را ملاحظه کردم که سوار بر دوچرخههای رنگارنگ بودند. از سویی دیگر در کافهتریا با گروههای مختلفی مواجه شدم که به زبانهای گوناگونی صحبت میکردند، از آلمانی و چینی گرفته تا هندی. جالبتر این که یکی از آنها را دیدم که روی یک صندلی راحتی با فراغ بال چرت میزد و چند نفری هم مشغول پرتاب دارت و گپ و گفت بودند. شایان ذکر است که گوگل بهعنوان یک پروژه مقطع دکتری در دانشگاه استنفورد آغاز به کار کرد و مقر اصلی آن در مانتن ویو بهراحتی همانند یک دانشگاه بینالمللی است و هیچ شباهتی به موسسات تجاری ندارد.
شما یک عضو از گوگل هستید که مستقلا روی پروژه X کار میکنید.
موسسان شرکت گوگل، همچون مدیران دانشگاه هنر مایلند تا مهندسانشان بهدنبال علایق خود بروند. در روزهای آغازین حیات گوگل، کارکنان قادر بودند تا میز کار خود را به هر آنجایی که مایلند تغییر مکان دهند. حتی میتوانستند برای دستیابی به دید بهتر، دیوار روبروی خود را خراب کرده و آن را آنطور که میخواهند شکل دهند. این دست از آزادیها باعث شد تا حتی مواجهه با شکست، دلسردی در پی نداشته و بسیاری از مغزها در گوگل بمانند.
همانطورکه اعضای اولیه گوگل اجازه تغییر مکان کار خود را داشتند، این فرهنگ تحرک در شرکت باقی مانده است. به گفته سومش دش، «در حال حاضر برنامههای چرخشی بسیاری وجود دارد و مدیران پروژه در موارد مختلفی مدیریت را بر عهده دارند.
حتی برخی نیز با تغییر در نقش سازمانی خویش روبهرو شدهاند. ازآنجاکه گوگل در دنیای وب ۱.۰ متولد شده است، آنها کمپانی خود را بر پایه شبکههای ستارهای بنیان نگذاردهاند.» درحالیکه در شرکتهایی چون مایکروسافت کارکنان در آن رتبهبندی شده و در طبقههای خوب، متوسط و ضعیف جای میگیرند، بدینترتیب شاهدیم که بسیاری از توسعهدهندگان، نوآوریهای خود را از شرکت متبوع خود دریغ میکنند.
یکی از بنیانگذاران شرکت PostRank که در زمینه تحلیل دادههای اجتماعی فعالیت میکرد و از ژوئن ۲۰۱۱ به گوگل پیوسته معتقد است که هنوز مشکلات کار گروهی تا حدودی در گوگل وجود دارد. وی میگوید:
«ازآنجاکه در چنین شرکتهایی افراد مدام جا عوض کرده و کارائی شان تغییر میکند، نمیتوان انتظار داشت که آنها تمام پتانسیل خود را در پروژههای گوناگون به کار گیرند.
برای مثال فردی چون گریگوریک کار خود را در تیم مرورگر کروم به پایان رساند و به موضوع افزایش سرعت مرور صفحات اینترنتی پرداخت.
در بسیاری از شرکتها این طور از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن موضوعی غیر قابل قبول است. البته نباید از این موضوع غافل شد که از رهگذر چنین نقل مکانهایی است که فرد میتواند حوزه مطلوب نظر خویش را پیدا کرده و استعداد و خلاقیت خود را در آن ظهور دهد.
همچنین میتوانید به رویکرد گوگل در یکپارچه کردن شرکتهای نوپا بهعنوان بخشی از فلسفه ی این کمپانی و زیرساختهایی که فراهم آوردهاند نظر افکند. زمانی که گوگل تلاش کرد نخستین دیتاسنتر خود را بسازد، بسیاری معتقد بودند لزومیبه خریداری این همه تجهیزات پیشرفته از کمپانیهای HP، Cisco و مواردی از این دست وجود ندارد. گوگل به جای پرداخت هزینه بیشتر برای کاهش میزان خطا از ۱۰ به ۴ درصد، این پدیده را پذیرفت و آن را بخشی از سامانه خود کرد. نتیجه نهایی دیتاسنترهای نوینی بود که توانست حتی از رقبا نیز پیشی بگیرد.
هیچ کس کامل نیست
البته بنیانگذاران سایتهایی چون یوتیوب، InviteMedia و Admeld پس از جذب در گوگل این شرکت را ترک کردند. گوگل کوشید تا اوان ویلیامز و بیز استون را ازطریق خریداریهای خود جلب و جذب کند، اما هر دوی آنها عطای گوگل را به لقایش بخشیدند و با هم سایت توئیتر را پایه گذاری کردند. در میانه این موفقیتها، شکستهایی نیز بوده است. Dodgeball که پیش از Foursquare وجود داشت، توسط گوگل در سال ۲۰۰۵ میلادی خریداری شد، اما مؤسس آن دنیس کرولی و آلکس رینرت گوگل را در سال ۲۰۰۷ ترک کردند. دلیل اصلی آنها برای این اقدام کمبود منابع و یکپارچگی اعلام شد که برای رشد برنامههای خود به آنها احتیاج داشتند.
برایان مککلندن ابراز میدارد:
دلیل این که آنها فرصت را از دست دادند به این خاطر بود که در مکانی دور به کار گماشته شده بودند. جالب است بدانید آنها در نزدیکی تیم Geo گوگل که در نیویورک واقع است کار میکردند. و ازآنجاکه گروه کوچکی بودند آن دست پشتیبانیهایی را که مد نظر داشتند حاصل نشد. بهطور کلی ما به نسبت سایر شرکتهای دیگر توانستهایم در زمینه پشتیبانی در مناطق گوناگون خوش بدرخشیم، بااینحال هنوز از ایدهآلها فاصله داریم.
این اشتباهی است که هنوز آن را مرتکب میشوند. آنها افراد را به صورت محلی جذب میکنند. مواردی چون خریداری شرکتهای قدیمی فعال در حوزه رسانه همچون Zagat و Frommers در این دسته جای میگیرند. در همین حال برخی از کارکنان Foursquare که حالا جزئی از گوگل شده بودند این کمپانی را ترک کردند.
به نظر میرسد که گوگل در حوزه شبکههای اجتماعی عقب افتاده است. محصولاتی چون Wave و Buzz مورد تمسخر رسانههای جمعی قرار گرفتند و نتوانستند راهی به دل مخاطبان باز کنند. به اعتقاد مککلندن «مسئولیت این شرکت از آغاز تاکنون سازماندهی تمام اطلاعات جهان بوده است، و مشکل این موضوع آن است که لازم است با تمامیحوزههای فعال ارتباط برقرار کنید.»
زمانیکه لری پیج در آوریل ۲۰۱۱ پست مدیر عاملی را تصدی نمود، او این نقیصه را به روشنی پذیرفت. یکی از نخستین حرکتهای او در این مقام سازماندهی مجدد گوگل به نحوی بود که بتواند به حوزههای تعریف شده وفادار بماند. در عوض حوزههای کاربردی چون مالی، حقوقی، بازاریابی و زیرساختی، او هفت حوزه تازه را معرفی کرد: موبایل، اجتماعی، کروم، یوتیوب، آگهی، جستجو و Geo Commerce.
مککلندن ادامه میدهد:
به گمانم گوگل بیش از آنچه که باید گسترانیده شده و در موضوعات خاصی خود را محدود کرده بود. به همین خاطر استراتژی جدید لری نهتنها بهسادگی محصولات منتهی نشد، بلکه توجه کارکنان را بر موضوعات معرفی شده تقویت نمود.
همانطورکه او گوگل را با تغییرات اساسی شکلدهی دوباره میکرد، خریدهای جدیدی چون Aardvark را به نابودی کشاند. فرهاد مانجو نویسنده سایت Slate در این باره مینویسد:
به نظر میرسد این غول جستجوگر اینترنتی دیگر تمایلی به ایدههای عجیب و غریب ندارد. آنها هم اکنون تنها به فکر پول و تجارت هستند و بس.
منابع بیشتر، محصولات کمتر!
این یک پرسش با پاسخ آزاد است، آیا ساختار تازهی لری پیج به مزاق کارآفرینان خوش میآید؟ در مورد بخصوصی چون Aardavark هر دوی بنیان گذاران سابق این شرکت همچنان در گروه گوگل باقی مانده و با آنها کار میکنند. یکی از آنها مکس ونتیلا است، او ابراز میدارد: «دیگر به یک موضوع محدود نیستیم. در واقع میتوانیم همان چیزی که از پروژه میخواهیم را به آن ببخشیم.»
آن دسته از افراد که در کمپانیهایی نظیر گوگل مشغول هستند، اگر در پست مناسبی به کار گرفته شوند میتوانند میلیونها دلار سود را نصیب شرکتهای متبوع خویش نمایند.
وضعیت مشابه برای Slide نیز به وقوع پیوسته است. گوگل این برنامه تولید شبکههای اجتماعی را در سال ۲۰۱۰ به قیمت ۱۲۸ میلیون دلار خریداری کرد. جالب اینکه مؤسس آن مکس لوچین پیشتر در PayPal کار میکرد و ایدهی شبکههای اجتماعی را توانست برای گوگلیها به ارمغان آورد. اما یک سالی نگذشته بود که گوگل Slide را متوقف کرد و لوچین نیز آنجا را ترک کرد و رفت.
البته اغلب کارکنان Slide جزئی از گوگل باقی ماندند. لیبور میکالک، مدیر ارشد فناوری سابق Slide میافزاید: «میتوانم بهطور قاطعانه بگویم که ۹۰ درصد از کارکنان همینجا ماندند.» او که هم اکنون یکی از مهندسان ارشد یوتیوب شده معتقد است که «اگر شما خرید Slide را بهعنوان یک محصول در نظر بگیرید، Slide یک شکست بود. اما اگر شما به این موضوع از نگاه کارکنان و مردم بنگرید، میبینید که گوگل موفقیت بزرگی کسب کرده است.»
لورنس لینهان، یکی از سرمایهگذاران در شرکت First Mark Capital میگوید:
معتقدم که با تقریب خوبی میتوان گفت که خریدهای کوچکتر عواید بیشتری را در پی داشته است. اگر برنامه با مشکلی مواجه میشد، آنها مهندسان بسیاری برای رفع و رجوع مشکل داشتند. آن دسته از افراد که در کمپانیهایی نظیر گوگل مشغول هستند، اگر در پست مناسبی به کار گرفته شوند میتوانند میلیونها دلار سود را نصیب شرکتهای متبوع خویش نمایند.
دشوارترین سوالی که باید درباره فرهنگ گوگل پاسخ داد آن است که چطور موارد گوناگون میتوانند در زمانهای دشواری چون این تأثیر بگذارند. مطمئناً اگر عواید و سود حاصله گوگل کاهش چشمگیری داشته باشد، دیگر این رویکرد فعلی آنها محلی از اعراب نخواهد داشت.
دیوید لوی معتقد است:
اگر به روزهای آغازین گوگل بازگردیم، شاهد خواهیم بود که این کمپانی با وجود عدم دسترسی به منابع مورد نیاز، ایدههای بلندپروازانه ی جالبی برای آینده خود ترسیم کرده بود. همان مواردی که ۲۰۰ نفر اول گوگل به آن اعتقاد راسخ داشته و از این رهگذر پایه گذار DNA اولیه این شرکت شدهاند، موضوعی که نهتنها گوگل بلکه جهان را متحول ساخته است.
رمزی آلینگتون اذعان میکند:
لری و سرج محققانی هستند که به این باور رسیدهاند که هر فردی ممکن است خطا کند، حتی اگر این خطا به ضایع شدن زمان و پول سازمان منتهی شود، اما نباید از خیر این حس کاوشگری گذشت و آن را در فرد از بین برد. این دست نوآوریها است که گوگل را این چنین قدر قدرتمند ساخته است.»
آیا با سیاستهای گوگل موافقید؟ آیا این روش میتواند به سرمشقی برای سایر کمپانیها نیز تبدیل شود؟ به نظرتان کارمند گوگل بودن چه حسی دارد؟
نظرات