صعود و سقوط الیزابت هولمز در سیلیکون ولی؛ استیو جابز ساختگی
الیزابت هولمز با این ادعا که دستگاههای ابداعی او در استارتاپ ترانوس (Theranos) که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ به حالت چراغ خاموش فعالیت میکرد، قرار است تنها با گرفتن چند قطره خون از نوک انگشت، انقلابی در حوزهی آزمایش خون بهپا کنند، به شهرت و قدرت رسید. سال ۲۰۱۵، فوربس هولمز را براساس ارزش ۹ میلیارد دلاری شرکتش، جوانترین و ثروتمندترین زن میلیاردر خودساختهی آمریکا نامید. فورچون صراحتا به او لقب «استیو جابز بعدی» داد. تمام رسانههای مطرح، از نیویورکر گرفته تا نیویورک تایمز، داستان کلاسیک دانشجوی ترکتحصیلکردهی دانشگاه استنفورد که قصد داشت دنیا را عوض کند، با هیجان و حرارات تعریف میکردند. چارلی رُز که با صدها رئیسجمهور و دانشمند مصاحبه کرده، با هولمز هم مصاحبه کرد. دانشگاه پپرداین به او دکترای افتخاری داد و مدرسه پزشکی هاروارد او را به عضویت هیئت علمی درآورد.
وقتی والاستریت ژورنال در یک سری مقاله، ساختگی بودن ادعاهای هولمز را آشکار کرد و آزمایشگاههای ترانوس مورد بازرسی دولتی قرار گرفت، فوربس ارزش خالص داراییهایش را صفر تعیین کرد و فورچون نیز نام او را در مقالهی «مایوسکنندهترین رهبران جهان» آورد.
الیزابت هولمز که حالا ۳۷ سال دارد، به چهار مورد از ۱۱ اتهام، از جمله سه فقره کلاهبرداری و یک مورد توطئه برای کلاهبرداری از سرمایهگذاران خصوصی محکوم شده و جلسهی دادگاه او در ۲۶ سپتامبر ممکن است تا ۲۰ سال حبس برایش در نظر بگیرد. اما سؤال اصلی این است که چطور کسی میتواند این چنین ماهرانه با ادعاهای دروغین و پیروی از فلسفهی «وانمود کن تا آن را به واقعیت تبدیل کنی»، اعتماد سرمایهگذاران مطرح را به خود جلب کند؟
داستان الیزابت هولمز داستان قهرمانسازی عصر جنجالهای اینترنتی و فرهنگ مخرب «کار پیش از هر چیز» سیلیکون ولی است؛ با این داستان همراه باشید.
محاکمهی الیزابت هولمز رو به پایان بود که وکلای او یادداشتی را بهعنوان مدرک به دادگاه ارائه دادند که برنامهی بهشدت طاقتفرسا و شکنجهآمیز خوداصلاحیاش را نشان میداد.
این یادداشت دستنویس اینطور شروع میشد: «۴ صبح از خواب بلند شو و خدا را شکر کن.» بعد از آن، ورزش، مراقبه، دعا، دوش، صبحانه (آب پنیر و موز، البته با غلط املایی). راس ساعت ۶:۴۵ صبح که تازه بسیاری از افراد کورمالکورمال و غرولندکنان در حال خاموش کردن آلارم ساعتشان هستند، الیزابت هولمز در دفتر ترانوس، استارتاپ نمونهگیری از خون که سال ۲۰۰۳ تأسیس کرد، نشسته و مشغول کار بود.
هولمز برای موفقیتش در شرکت ترانوس قوانین زیادی داشت: «حتی یک دقیقه هم دیر نمیکنم. هیچ هیجانی از خود نشان نمیدهم. همهچیز فقط کسبوکار و لاغیر. بیفکر کاری انجام نمیدهم. نتیجهی هر برخوردی را میدانم. مردد نیستم. مدام تصمیم میگیرم و آنها را در صورت نیاز تغییر میدهم. به ندرت صحبت میکنم. فورا حرفهای مزخرف را بهروی طرف میآورم. دستانم همیشه یا در جیبم هستند یا دارم آنها را موقع حرف زدن، تکان میدهم.»
برنامهی زجرآوری که هولمز برای خودش ترتیب داده بود، جواب داد. عزم و ارادهی او آنقدر محکم بود و چنان بیعیبونقص در کلیشهی سیلیکون ولی مبنی بر «بهدست آوردن غیرممکن با خودداری از قبول غیرممکن بودن آن» جای میگرفت که درست تا آن لحظهای که هیئت منصفه او را به چهار اتهام کلاهبرداری محکوم میکرد، هنوز بسیاری از افراد به واقعی بودن ادعاهایش ایمان داشتند.
از انصراف از دانشگاه استنفورد تا ارزش ۹ میلیارد دلاری ترانوس تا محکومیت، داستان صعود و سقوط الیزابت هولمز شبیه داستانهای حماسی است که در کافیشاپها و آبمیوه فروشیهای پالو آلتوی کالیفرنیا رد و بدل میشود تا اینکه دنیای فناوری از آن خسته شده و کرهی زمین را به مقصد کلونیهای فضایی ایلان ماسک و جف بیزوس ترک کند. تا یک دهه، هولمز با پیروی از برنامهی خوداصلاحیاش و تقلید طرز رفتار چهرههای مطرح سیلیکون ولی، سرمایهگذاران کاربلد، صدها کارمند باهوش و با مدارک عالی دانشگاهی، یک هیئت مدیرهی تمام ستاره و رسانههایی را که مشتاق معرفی ستارهی جدیدی بودند، با زیرکی تمام فریب داد.
درست همانطورکه سیلیکون ولی کاریکاتوری از مفاهیم کلیشهای آمریکایی درمورد فضایل سختکوشی و یکشبه ثروتمند شدن است، الیزابت هولمز نیز نسخهی اغراق شدهی سیلیکون ولی بود.
از آن یادداشت برنامهی خودسازی هولمز مشخص است که او سعی داشت از خود ماشینی بسازد که برای هیچ چیز جز کار وقت نداشت. البته این رویه به نفع خودش نبود، بلکه قرار بود به نفع «بشریت» باشد. هولمز بهخوبی این شعار سیلیکون ولی را که میگوید وظیفهی تکنولوژی خدمترسانی است، در خود متبلور کرده بود و آنروزها برای کسی مهم هم نبود دقیقاً این خدمترسانی چطور انجام میشد، چطور به سوددهی میلیاردی رسیده بود یا اینکه اصلا این تکنولوژی کار میکرد یا خیر.
هروقت کسی، رگولاتور، سرمایهگذار یا خبرنگار، میخواست کمی دربارهی طرز کار دستگاههای ترانوس بداند، هولمز با صدای بلند داد میزد: «اینها رازهای کسبوکارند!» راز واقعی البته این بود که ترانوس هیچ راز کسبوکاری نداشت، چون این دستگاهها اصلا کار نمیکردند؛ بااینحال، جوابی که هولمز به کنجکاوی این افراد میداد تا مدتها کارش را راه انداخت.
البته مخفی کردن کلاهبرداری پشت الزامات رازنگهداری تنها سنتی نبود که هولمز برای موفقیت در سیلیکون ولی به کار بست. طرح خودسازی او اگرچه از مدل بنجامین فرنکلین الهام میگیرد، بهترین مثال برایش، کاراکتر جِی گتسبی رمان معروف اسکات فیتزجرالد است؛ همان میلیونر مرموز و خوشقیافه که چند فقره کلاهبرداری هم انجام داد. اصلا شاید بتوان گتسبی را برادر هولمز نامید، چراکه او نیز برای رسیدین به جایگاهی که داشت، از برنامه و قوانینی پیروی میکرد که آنها را درون کتابی نوشته بود:
- ساعت ۵ تا ۶ بعد از ظهر: تمرین فن بیان، وقار و نحوهی به دست آوردن آن
- ساعت ۷ تا ۹ شب: مطالعه اختراعات مورد نیاز
تشابهات بین گتسبی با هولمز حتی تا دیکتهی ضعیف آنها هم پیش رفت؛ جایی که گتسبی به خودش توصیه کرده بود سیگار کشیدن و آدامس جویدن را کنار بگذارد، سیگار کشیدن را اشتباه نوشته بود؛ درست شبیه غلط املایی هولمز در نوشتن موز.
گتسبی در عین حال که به فروش غیرقانونی نوشیدنیهای الکلی مشغول بود، سراغ وال استریت رفت تا با فروش اوراق قرضهی جعلی، میلیونر شود. هولمز هم سیلیکون ولی را که آخرین و بزرگترین رویای بشر است، انتخاب کرد؛ جایی که وعدهی تحولی بزرگ در سیستم حملونقل، تجارت، سیاست و پول را میداد.
در مقایسه با وعدههای مذکور، آزمایش خون بیشک مسیر سادهتری را پیش پای هولمز میگذاشت؛ بهخصوص اینکه هولمز ذاتا فروشنده بود و به اندازهی خود استیو جابز در تحریف واقعیت مهارت داشت. در مصاحبهای که با برنامه رادیویی Tech Nation در سال ۲۰۰۵ انجام داد، دربارهی ترانوس این چنین توضیح داد:
تمرکز ما بر ایجاد یک ابزار پزشکی سفارشی بود که بتواند در خانه توسط هر بیمار استفاده شود، بهطوریکه هر روز، هر بیماری بتواند جواب آزمایش خونش را در لحظه دریافت کند.
واقعا چه کسی میتوانست چنین اختراعی را تحسین نکند؟ ترانوس داشت یک فرایند پزشکی آشفته، نامطمئن و وقتگیر را به یک روش بیدرد و بیدردسر تبدیل میکرد. هولمز میگفت «یک سوزن بسیار کوچک چند قطره کوچک خون را بیرون میکشد» و بقیه کار به کمک نرمافزار انجام میشد.
میزبان این برنامهی رادیویی، مویرا گان که مدرک کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر و فوقدکترای مهندسی مکانیک دارد، درحالیکه محو نبوغ هولمز شده بود، از او پرسید: «چند سالته، الیزابت؟» و هولمز جواب داد: «۲۱ سالمه.»
البته مجری برنامه با هدف رد ادعاهای هولمز جویای سنش نشده بود، بلکه میخواست نشان دهد این ادعاها در این سن کم چقدر تحسینبرانگیز هستند. او با هیجان گفت: «میروم به بچههایم بگویم بهتره دست از تنبلی بردارند.»
هولمز در آن برنامه با قاطعیت گفت دستگاه ترانوس در «مرحلهی تولید» است و اضافه کرد: «امیدواریم که آن را اواسط تا اواخر امسال دراختیار یکی از شرکای تولیدکننده دارو قرار دهیم.» اما سیزده سال بعد و با منحل شدن شرکت، هنوز خبری از عرضهی این دستگاه نبود.
البته برای سال ۲۰۰۵، انتظارات ما از نبوغ آنقدر بالا بود که بهدست آوردن روش جدیدی برای نمونهگیری از خون در ۲۱ سالگی دستاورد بزرگی محسوب نمیشد. به همین خاطر،وقتی از هولمز دربارهی آیندهی اختراع او میپرسیدند، با این جواب مخصوص اهالی سیلیکون ولی روبهرو میشدند: «تازه کجایش را دیدی!»
هولمز در آن مصاحبه گفت نمونه اولیه نسلهای بعدی دستگاههای ترانوس همین حالا هم ساخته شده و در اندازه بسیار کوچکی طراحی شدهاند تا عملکردشان سریعتر و بازدهیشان بیشتر شود. این دستگاهها حتی خودکار هم بودند؛ هولمز میگفت:«حتی لازم نیست با انگشتتان این دستگاه را لمس کنید.»
عجیب است؛ هولمز در یکی از اولین مصاحبههایی که انجام داده بود، صراحتا گفت ترانوس دستگاهی ساخته که میتواند وضعیت سلامت را بدون نیاز به لمس بدن تجزیهوتحلیل کند و هیچکس به او نگفت ادعای او پوچ است. بیخود نیست او و معاونش رامش بلوانی معروف به «سانی» فکر میکردند میتوانند آنقدر به تظاهر ادامه دهند تا بالاخره چیزی تولید کنند که واقعا کار کند و به وعدههای دروغ آنها جامهی عمل بپوشاند.
به نظر میرسد در عصر زودباوری زندگی میکنیم و هیچ کس در هیچ جایگاه و سطح دانشی از این بلا مصون نیست. ویلیام پری، یکی از اعضای هیئت مدیرهی ترانوس، وزیر دفاع آمریکا در زمان بیل کلینتون، ریاضیدان، مهندس و استاد دانشگاه استنفورد بود. به عبارت دیگر، این فرد از سازوکار سیلیکون ولی بههیچوجه بیخبر نبود. بااینحال، در سال ۲۰۱۴ به نیویورکر گفت که هولمز «گاهیاوقات استیو جابز دوم نامیده میشود، اما به نظر من این مقایسه ناکافی است. آگاهی اجتماعی هولمز را استیو هرگز نداشت. استیو نابغه بود، اما هولمز قلب بزرگی دارد.»
استیو جابز که سال ۲۰۱۱ درگذشت، آنروزها عامل جذب افراد زیادی به ترانوس بود؛ از جمله آدام روزندورف، مدیر آزمایشگاه ترانوس که پس از خواندن بیوگرافی استیو جابز درخواست استخدام در شرکت ترانوس را داده بود. او در طول جلسه دادگاه هولمز شهادت داد که فکر میکرده این شرکت «اپل بعدی» خواهد بود.
او میگفت: «هیجانی که حول استیو جابز وجود داشت، برای من بسیار وسوسهانگیز بود. من میخواستم در حوزه مراقبتهای بهداشتی در ابعاد جهانی اثرگذار باشم و فکر میکردم پیوستن به این شرکت میتواند در این راه به من کمک کند.»
البته روزندورف پیش از آنکه ادعاهای دروغین ترانوس آشکار شود، از آیندهی این شرکت دلسرد شد و عقب کشید، اما ویلیام پری تا دسامبر ۲۰۱۶ و زمانی که ترانوس در تلاشی عبث برای بقا، مجبور به تغییر اعضای هیئت مدیرهاش شد، همچنان از این استارتاپ پشتیبانی میکرد.
رویای هولمز به واسطهی چنین افرادی با ایمان راسخ به موفقیت ترانوس آنقدر دستیافتنی به نظر میرسید که میدانست با چند روز اضافه کاری تیم مهندسی و چند جلد مجلهی دیگر که او را نابغه معرفی میکردند، به هدفش میرسید.
انگشت اتهام به سمت کیست
سال ۲۰۱۶، بنیانگذاران استارتاپها در ویدیویی که توسط شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر First Round Capital ساخته شده بود، شعار میدادند: «ترانوس نمایندهی ما نیست، ما بهتریم!»
تا چند سال بعد از رو شدن دست ترانوس، ستوننویسهای بسیاری نوشتند که سیلیکون ولی را نباید بهخاطر ترانوس مقصر دانست. همین یک ماه پیش، کیث رابویس، سرمایهگذار و کارآفرین آمریکایی، در توییتر گفت مقالههایی که ترانوس را به فرهنگ سیلیکون ولی ربط میدهند، «بیشتر از هرچیزی که ترامپ تابهحال به زبان آورده، حاوی اطلاعات جعلی هستند.»
اهالی سیلیکون ولی خیلی تلاش کردند خود را از ماجرای ترانوس دور کنند و اصرار دارند ماجرای الیزابت هولمز هیچ ربطی به فرهنگ سیلیکون ولی ندارد؛ اما دادگاه محاکمهی ترانوس نشان داد همانطورکه برنارد میداف زاییدهی وال استریت بود و شرکت ورشکستهی انرون (همان ایکورپ سریال آقای ربات!) نمایندهی موج افراطی یکشبه پولدار شدن دههی ۱۹۹۰، ترانوس و رهبرش نیز دستپرودهی سیلیکون ولی بودند.
آنهایی که سعی داشتند ماجرای ترانوس را از سیلیکون ولی جدا کنند، معمولا اینطور استدلال میکردند:
ترانوس بیشتر یک شرکت فعال در حوزهی مراقبتهای بهداشتی بود تا تکنولوژی. سرمایهاش را از خانوادههای ثروتمند و افرادی که بیرون صنعت تکنولوژی ایستاده بودند، به دست آورد؛ درحالیکه خود سیلیکون ولیها بلافاصله متوجه جارو جنجال پوشالی این شرکت شدند.
شواهد و مدارکی که در جلسات محاکمهی چهار ماههی هولمز ارائه شد، کاملاً ارتباط عمیق او را با فرهنگ و سنت سیلیکون ولی نشان میداد. هولمز از راهنماییها و اعتبار نام غولهای دنیای تکنولوژی نظیر لری الیسون، یکی از بنیانگذاران اوراکل و دان لوکاس، یکی از سرمایهداران مطرح سیلیکون ولی، استفاده کرد تا دیگران را ترغیب کند در استارتاپ او سرمایهگذاری کنند. هولمز در آترتونِ کالیفرنیا میان نخبگان سیلیکون ولی زندگی میکرد و در محافل آنها با آغوش باز پذیرفته شده بود.
هولمز حتی برای جلب کردن سرمایهگذاران بعدی به ترفندهای رایج دنیای استارتاپها نظیر جنجال رسانهای، انحصارگری و ترس از دست دادن فرصت متوسل شد. او در زندگیاش فرهنگ «کار پیش از هر چیز دیگر» را به کار بسته بود و به منتقدان و هر چیزی که قصد داشت سر راه او برای ساخت دنیایی بهتر مانعی ایجاد کند، بیاعتنایی میکرد. هولمز طوطیوار از اصطلاحات تکنولوژی هدفمحور استفاده میکرد و مثل استیو جابز لباس میپوشید. حتی قاضی پرونده نیز قبول داشت فرهنگ سیلیکون ولی بخش اصلی روند محاکمهی هولمز است و به وکلایش اجازه داد بهعنوان بخشی از دفاع، از تعریف و تمجید بیشازحد خوشبینانهی دنیای تکنولوژی صحبت کنند.
سیلیکون ولی در بهترین حالت، خوشبین و در بدترین حالت به قدری سادهلوح است که جنجالهای پوشالی خودش را باور کند. وکلای هولمز در طول محاکمه اصرار داشتند که او چیزی جز یک فرد خوشبین به آینده نبوده است؛ آنها میگفتند هر اظهارنظر هولمز که صددرصد حقیقت نداشته، دربارهی آینده بوده است؛ هولمز چیزی را میگفته که سرمایهگذاران میخواستند بشنوند. هولمز در دادگاه دربارهی سرمایهگذارانی را که سرشان کلاه گذاشته بود، گفت:
آنها علاقهای به امروز، فردا یا ماه آینده نداشتند. آنها فقط میخواستند دربارهی تغییری که میتوانستیم ایجاد کنیم، بدانند.
درسی که صعود و سقوط الیزابت هولمز به ما میآموزد
بیایید با خودمان روراست باشیم؛ ما آدمها عادت داریم قهرمانسازی کنیم. چه حوزهی کسبوکار باشد، چه ورزش، چه سیاست و چه سرگرمی، آنهایی را که تحسین میکنیم روی سکوهای بسیار بلندی میگذاریم و وقتی انتظارات ما را برآورده نمیکنند، بلافاصله آنها را از روی این سکوها به پایین پرتاب میکنیم.
آن افرادی که به خاطر حرص و طمع ثروت بیشتر، ۷۵۰ میلیون دلار در ترانوس سرمایهگذاری کردند، هیچوقت تکنولوژی این شرکت را بهطور دقیق بررسی نکردند و هیچ مجلهی پزشکی معتبری آن را مورد داوری دقیق قرار نداد. هولمز دور خودش میدان تحریف واقعیتی داشت که بسیار شبیه بنیانگذار اپل بود و افراد را از بررسی دقیق ادعاهایش برحذر میداشت. رسانهها هم در این بین با تحسین او، آتش این هیجان پوشالی را شعلهورتر میکردند.
عادت ما به قهرمانسازی همیشه برای رسانه اتفاق خوبی است؛ این قهرمانها چه واقعی باشند چه پوشالی، رسانه همیشه از این داستانها برای تغذیهی مردم استفاده میکند. اما این عادت برای خود ما آسیبزننده است، چراکه این فرهنگ قهرمانپرستی به نسلهای آینده میآموزد ارزش کسبوکار در حد شهرتی موقتی است، نه یک موفقیت بلند مدت.
جالب است بعد از آشکار شدن قضیهی ترانوس، واشنگتن پست مقالهای کار کرد با عنوان «ترانوس به سیلیکون ولی درس سختی دربارهی مسئولیتپذیری میدهد» که در آن عضو هیئت مدیرهی استنفورد، ترانوس، هولمز، هیت مدیرهی شرکت و سیلیکون ولی را به خاطر نبود قوانین محکم سازمانی به باد انتقاد گرفت و پیشنهاد داد برای جلوگیری از اتفاقی مشابه در آینده، لازم است بنیانگذاران جنجالی و اغراق شده مورد سؤال و تحقیق موشکفانه قرار بگیرند.
همین فرد قبل از رو شدن دست ترانوس، در مقالهای در سال ۲۰۱۴ دربارهی هولمز نوشته بود:
او شاید نسخهی زن مارک زاکربرگ باشد که سیلیکون ولی انتظارش را میکشیده. او زمانی که جوان بود کارش را شروع کرد، با وجود چالشها و موانع به موفقیت رسید و تکنولوژی فوق العادهای ساخته که به دنیا نفع میرساند.
آیا محاکمهی الیزابت هولمز پایان ماجرا است؟ بعید میدانم. برخی از وعدههایی که از سیلیکون ولی به گوش میرسند، آنقدر جذاب و هیجانانگیز هستند که نمیتوانیم با شور و اشتیاق آنها را پیگیری نکنیم؛ وعدهی جاودانگی. دنیای رمزارزها. خودروهای پرنده. زندگی در مریخ. متاورس. ثروت بیحدواندازه در چند دقیقه. کدامیک از اینها قرار است ترانوس بعدی باشد؟
نظرات