آزمونهایی برای تشخیص خوب بودن یک ارائه
گاهی اوقات مشکلترین بخش ارائه، فهم دقیق هدف آن است. پیش از آنکه تمرین ارائهی خود را آغاز کنید، یا آن را بهخاطر بسپارید، یا حتی پیش از انتخاب جملات آغازین صحبت خود، لازم است موضوع اصلی آنرا بدانید.
تجربیات سالها مربیگری در حوزهی سخنرانی و ارائهی مطالب منجر به کشف دو آزمون مهم شدهاست. با پاسخ به این دو آزمون میتوان میزان خوب بودن یک ارائه را سنجید:
۱. مسئله: این مساله برای هر شخصی متفاوت است. شاید فکر کردن به حل یک مشکل باشد، یا بیعدالتیای که باید اصلاح شود. ممکن است راه حلی باشد که برای اعلام آن به دیگران صبر و قرار ندارید.
۲. برقراری ارتباط: چه موضوعی آنقدر ترسناک و شخصی است که صحبت دربارهی آن روی صحنه ممکن است حال شما را بد کند؟
شاید اینطور تصور شود که در جلسه ارائه برای سهامداران نیاز به حل هیچ مشکلی نیست یا قرار نیست ارتباطی احساسی برقرار شود، در حالیکه نگاهی به نامههای وارن بافت به سهامداران نشان میدهد همین کارها دقیقا صورت میپذیرد.
در این مقاله زومیت هر دو آزمون را بهنوبت با هم بررسی میکنیم.
حل مساله
جستجو برای کشف یک ایدهی بزرگ را با پیدا کردن آنچه در شب شما را بیدار نگه میدارد، آغاز کنید. به چه دلیل باید این کار را کرد؟
چون چیزی که جلوی بهخواب رفتن را میگیرد، حاکی از اتصالی عمیق به درونیات انسان است. موضوعی که شخص نسبت به آن اشتیاق فراوان دارد. چیزی که فرد میخواهد باشد، یا هست و برای او قدرت و تسلط ایجاد میکند.
تمام ارائههای عالی و موفق با چنین عمقی سروکار دارند.
میخواهیم این آزمون را برای دستیابی به بخش منطقی محتوای مورد ارائه بهکار ببریم. آن بخشی که آریستوتل از آن تحت عنوان آرمها یاد کردهاست.
هر ارائهی مطلوبی دارای یک ساختار منطقی شفاف است و برای اثبات ادعاهای خود مدارک و شواهدی را بهکار میبرد. این دقیقا جایی است که ذهن بهسمت مشکلاتی که خواب را از شما ربودهاست، هدایت میشود.
برقراری ارتباط قلبی
آریستوتل همچنین میگوید که برای یک ارائهی عالی بخش دیگری نیز وجود دارد. این بخش برانگیختگی احساس و حس تالم و تاثر است. منظور آن قسمتی از سخنرانی است که مخاطب با آن ارتباط احساسی قلبی برقرار میکند.
چطور میتوان اجزاء احساسی ارائهی خود را بهدرستی شناخت ؟ پاسخ این است: با ترسیم واقعیتی از درون خود.
این کار سادهای نیست. هر انسانی مسائل پنهان و سنگینی در بخش تاریک درون خود دارد.
البته منظور این نیست که تمام احساسات و مسائل خود را در جلسه ارائه طوری بیان کنید که افراد حاضر را به گریه بیندازید. یادتان باشد که دستمال کاغذی برای پاک کردن اشکهای مخاطبین روی میز جلسات وجود ندارد!
با این وجود هر سخنرانی قدرتمندی با احساسات مخاطبان خود ارتباط برقرار میکند. اگر سخنرانی حول محور داستان شخصی شما شکل بگیرد، (شبیه آنچه در سخنرانیهای TED رخ میدهد) ارتباط عمیق احساسی ایجاد خواهد شد.
آنچه که مخاطبین دنبالش هستند، اعتبار و انتقادپذیری است. بنابراین اگر دربارهی مسائل دشوار صحبت کنید، آنها این سختی را درک میکنند. اگر صدایتان در حین سخنرانی بگیرد، دلیلش را بهخوبی میفهمند.
در سخنرانیهای تجاری بهطور عمومی کمتر با احساسات مخاطبین سروکار دارید. سمت منطقی سخنرانی بیشتر سنگینی میکند، اما این بهآن معنا نیست که هیچ کاری با احساسات مخاطب ندارید. در همین نوع سخنرانیها نیز کارهای احساسی را با اندکی تفاوت انجام میدهید. این شانس وجود دارد که با اندکی شوخطبعی که چاشنی سخنان خود میکنید، شنوندگان خود را بهسمت علاقهها و نیازهایشان هدایت کنید.
در مجموع تمرکز بر آن چیزی که شما را در شب بیدار نگه میدارد، همیشه کافی نیست. لازم است همین موضوع را در مورد مخاطبان خود در نظر بگیرید و از آنها سوال کنید. با اینکار تشخیص نگرانیها و تمایلاتی که سخنرانیتان را پیچیده میکند، کار راحتتری خواهد بود.
از آنجایی که دلیل برگزاری جلسه ارائه و هدف از سخنرانی برای هر مخاطبی اهمیت ویژهای دارد، باید بهطور جزئی به آن بپردازیم.
تا اینجا دو آزمون را با هم یاد گرفتیم. حالا بهتر است آنها را در عمل بهکار ببریم.
کلید اصلی درک دقیق هدف، فکر کردن مثل شنوندگان است. مشکل را به چه صورت مطرح میکنید که مخاطب آنرا بهدرستی درک و هضم کند؟ چه سطحی از جذابیتهای احساسی (چه مسائل سبک و چه موضوعات سنگین) برای پذیرش و فهم موضوع لازم است؟
در واقع تمام این مطالب در دو جمله خلاصه میشود: چرا صحبت میکنید؟ چرا آنها گوش میکنند؟
یک مفهوم کلی از اینکه چه کسی هستید، به مخاطب ارائه کنید. کاری که سیمون سینک بهخوبی در سخنرانیهای تدکس خود و همینطور در کتاب با چرا شروع کنید انجام دادهاست. او میگوید:
مردم کاری را که انجام میدهید یا میسازید، نمیخرند. آنها برای چرایی کار شما پول میپردازند.
شاید چرایی کار شما بسیار واضح و دانسته باشد. اما از شما خواسته باشند با دلیل و مدرک پیرامون کار خود صحبت کنید. هرچند چنین موقعیتی کمتر پیش میآید.
در بیشتر موارد ارائهی محصول یا خدمات با هدف ایجاد تغییر صورت میگیرد. سخنران افراد را ترغیب میکند تا اندکی مانند او فکر کنند و نشان میدهد که بهترین راه حل را برای مشکلشان دارد. دقیقا همین مساله چرایی سخنرانی است.
بهعنوان یک سخنران از حرفهای کلیشهای مثل «دلایل متعددی وجود دارد که چرا پیشنهاد میکنم به تواناییها توجه کنید ...» استفاده نکنید. این قالب رسمی و اشتیاق سست، مخاطبین را بر سر ذوق نمیآورد.
در مقابل یکی از ایدههای مهم و بزرگ خود را با قدرتمندترین زبانی که میتوانید بیان کنید. بهطور مثال اینطور بگویید: «امروز من اینجا هستم تا شما را متقاعد کنم که ...»
اجازه دهید هدف باعث انگیزهی سخنرانی باشد و ادامهی آن را پیش براند.