تفکر کوتاه مدت؛ بزرگترین تهدید پیش روی بشر (قسمت دوم و پایانی)
در بخش اول این نوشتار، معضل «گرایش به حال» در تفکرات نژاد بشری را بررسی کردیم و توضیح دادیم که چگونه در توجیه لزوم توجهبه منافع نسلهای دور، استدلالهای منطقی و اخلاقی در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند. حال قصد داریم در بخش پایانی، سناریوهای مطرح در آیندهی بلندمدت تمدن بشر را بههمراه برخی از راهکارهای خلاقانه درجهت زدودن شیوهی تفکر کوتاهمدت ارائه کنیم.
در اوایل سپتامبر ۲۰۱۷، در همان حین که اخبار جهان معطوف به رخدادهایی نظیر خسارات طوفان ایرما در کارائیب یا آثار لغو سیاستهای مهاجرتی اوباما از سوی دولت ترامپ بود، کارگروهی متشکل از تعدادی اندک از پژوهشگران در شهر گوتنبرگ سوئد گرد هم آمدند تا افقی بسیار فراتر از اخبار آن روزها را ترسیم کنند. این کارگروه با انگیزهی طرح چالشهای نسلهای بعدی شکل گرفت و هدف از آن بحث درمورد آندسته از خطرات وجودی بود که بشریت را تهدید میکرد.
این نشست نهایتاً منجر به تدوین مقالهای پیچیده ولی قابلفهم با نام «خط سیر بلندمدت تمدن بشری» میشد که قرار است یک حوزهی مطالعاتی علمی و اخلاقی جدید را با چشماندازی چندهزارساله معرفی کند. پژوهشگران دخیل در این کارگروه میگویند:
معطوف کردن افق دید بشر به چند دههی پیشرو مانند تلاش یک فرد مَست برای یافتن دستهکلیدش در وسط خیابان است. درست است که مطالعات تجربی بنیانی قدرتمند دارند؛ اما بخش اصلی [واقعیات] در حوزهی دیگری پنهان مانده است.
تمرکز روی آیندهی کوتاهمدت مانند آن است که در حالت مستی بهدنبال دستهکلیدی در خیابان بگردیم
اساس تفکر این کارگروه این فرض است که با اینکه آینده بهدرستی قابلتبیین نیست؛ اما ناشناخته هم نیست. ما میتوانیم موارد بسیاری را در آینده تنها با ابزار منطق، الگوهای پیشین، تکرار حوادث و رفتارهای تثبیتشده در تاریخ بشر پیشبینی کنیم. بهعنوان مثال، علم زیستشناسی نشان میدهد که حیات هرگونهی پستاندار (تا پیش از انقراض) بهطور متوسط حدود یک میلیون سال دوام میآورد. علم تاریخ نشان میدهد که بشریت بهطور مستمر زمینهای جدید را استعمار کرده و با فناوریهای تازه کوشیده تواناییهای خود را ارتقا دهد و نهایتاً علم دیرینشناسی میگوید که وقوع انقراضی جهانی کاملاً محتمل و درشرف وقوع است.
با برونیابی این الگوها و رفتارها در آینده، میتوان چهار خط سیر محتمل را برای گونهی بشر متصور شد:
در پی مباحثات پیشین در سوئد، کارگروه به این نتیجه رسید که تحقق خط سیر وضع موجود در مقیاسهای زمانی بلندمدت، یک سناریوی غیرمحتمل خواهد بود. آنها مینویسند:
بهجای آن، احتمال فراوانی وجود دارد که تمدن انسانی بهصورت فاجعهآمیزی پایان یابد یا بهطرز چشمگیری توسعه پیدا کند.
در خوشبینانهترین سناریوها، تحول فناورانه یا سفر میانستارهای نسل ما را نجات خواهند داد
بنابراین چنانچه بخواهیم خوشبینانه فکر کنیم، ظهور فناوریهایی که هنوز قابلتصور نیستند یا سفر میانستارهای بشر، دو سناریویی هستند که درصورت وجود زمان کافی، محتمل خواهند بود. در صورت تحقق هر یک از این دو سناریو، نوادگان ما با ارتقای گونهی خود یا سفر به اعماق کیهان خواهند توانست برای میلیونها (یا حتی میلیاردها) سال دیگر به بقای خود ادامه دهند.
اما ما تقریباً اطمینان داریم که در این مسیر با ریسکهای وجودی بسیار جدی مواجه هستیم. تا آنجا که میدانیم، بلایای طبیعی بهطور مداوم گونههای حیات را روی زمین هرس کردهاند. اما آنچه پژوهشگران را بیشازپیش نگران میکند این است که در قرن بیستم (و نیز بخش از قرن بیستویکم)، ما خود دستهی جدیدی از خطرات را به کلکسیون تهدیدهای طبیعی پیشین افزودهایم؛ از آخرالزمان هستهای گرفته تا طغیان هوش مصنوعی و فاجعهی اقلیمی همگی بخشی از تهدیدات دستساز ماست که اکنون تمدن ما را نشانه گرفتهاند.
دردآور آنکه این پژوهشگران در مقالهی خود، سناریوهای گوناگون و تاریکی را طرح کردهاند که درصورت تحقق، بشریت به دوران پیش از انقلاب صنعتی بازخواهد گشت یا بهکلی از صحنهی روزگار محو خواهد شد. همانطور که در تصویر زیر میبینید شاید هزاران مسیر برای تجسم این فروپاشی قابلتصور است:
پژوهشگران نمیتوانند پیشبینی کنند که تمدن بشر کدامیک از این مسیرها را پیش خواهد گرفت؛ بااینحال، آنها میگویند این خط سیر توسط خود ما ترسیم خواهد شد؛ تصمیماتی که در این سده خواهیم گرفت؛ چه خوب باشند چه بد، وضعیت ما را در سدهی بعدی و چهبسا پس از آن نیز روشن خواهند کرد. آنها در ادامه مینویسند که نقش مردم بسیار پررنگ است و همچنان کارهای بسیار زیادی هستند که میتوانیم با انجام آنها، اثری مثبت از خود بهجای بگذاریم.
حال وقت آن است که به پرسش اصلی این مبحث برسیم.
آیا ما گامی برخواهیم داشت؟
اینجا است که امیدها جای خود را به نگرانی میدهند. بسیار محتمل است که ما هماینک در یکی از حساسترین بزنگاههای تاریخ بشر باشیم و نگرانی از این است که ظرفیت بالای ما برای خودویرانگری گوی سبقت را از عقلانیت و بصیرت ما برباید.
چگونه باید از فرو افتادن در ورطهی غیرعقلانیت، آسیب به نسلهای بعدی و بدتر از همه، آغاز فاجعهای مانند انقراض جلوگیری کرد؟ چگونه میتوان ذهن خود را با تفکرات بلندمدت خو داد؛ آن هم در شرایطی که این فشار فزاینده به سمت تفکر کوتاهمدت ما را احاطه کرده است؟
همین حالا نیز میتوان کوهی از استدلالهای فلسفی و منطقی را برای لزوم صیانت از گونهی بشر و نسلهای آینده پیش روی بشریت گذاشت. اما مشکل از جای دیگر نشأت میگیرد: بشر رویکردی عقلانی و منطقی ندارد.
تفکر بلندمدت برخلاف غرایز روانشناختی ما است. برای تقویت چنین تفکری، ما نیاز به رویکردها و استدلالهایی داریم که بتواند بخش غیرمنطقی مغز ما را نیز تحریک کند.
اگر واقعا فرهنگ در حکم «سیستمعامل» جامعه محسوب میشود، آیا منطقی نیست که آن را بیشتر در مباحث مربوطبه آیندهی بلندمدت دخیل کرد؟
«تحقیقات بلندمدت» نام ابتکار جدیدی است که براساس همین ایده شکل گرفته؛ در این حرکت که در بریتانیا آغاز شده، پژوهشگران بهدنبال تقویت تفکر بلندمدت ازطریق مسیرهای هنری هستند. بنیانگذاران آن، ِالا سالتمارش و بئاتریس پمبروک استدلال میکنند که فرهنگ فعلی اغلب در مباحث استراتژیک بزرگ دربارهی آیندهی بشریت و کرهی زمین شکست میخورد و از اینرو نیاز به اصلاح دارد. آنها مینویسند:
فرهنگ نقش سیستمعامل را برای جامعهی ما ایفا میکند. فرهنگ بستری است که براساس آن، علم، سیاست، اقتصاد و فناوری توسعه مییابد. احساسات ما را شکل میدهد و حس همدردی و ارتباطات میان افراد را تبیین میکند. فرهنگ فضایی را برای مسیریابی در پیچیدگی و عدمقطعیت فراهم میکند.
علاوهبر این، یک اثر هنری (چه این اثر یک نقاشی باشد یا یک نمایش) ماندگاری بیشتری نسبت به یک لایحهی سیاسی دارد. از چنین هنری مراقبت میشود، بازآفرینی میشود و حیات آن برای اعصار متوالی حفظ میشود. این اثر میتواند به یکی از ماندگارترین میراثهای انسانی تبدیل شود که میتواند از بشر بهجای بماند.
تفکر بلندمدت برخلاف غرایز روانشناختی ما است و ازاینرو نیاز به تقویت دارد
این پروژه در روزهای آغازین خود به سر میبرد؛ بااینحال، سالتمش و پمبروک هدف آن را تقویت و ترویج آثار فرهنگی جدید با موضوع تفکر بلندمدت و البته ایجاد شبکهای از هنرمندان، مؤسسات و روشنفکران اعلام کردهاند.
این زوج تحتتاثیر اصولی بهنام «مراقبت نسل هفتم» قرار گرفتهاند که چندین قرن پیش توسط رهبران بومی آمریکا تعریف شده بود. مطابق این اصول، هر تصمیمی که گرفته میشد باید با درنظر گرفتن منافع هفت نسل پس از خود صورت گیرد. سالتمش و پمبروک همچنین به مفاهیمی مانند تفکر جامع اشاره دارند که به رویکردی از ساختوساز با مشارکت چندین نسل دلالت دارد. آنها همچنین بر این باورند که شیوع تفکر کوتاهمدت با نگرش ما نسبت به مرگ در ارتباط است:
ما به این بینش رسیدهایم که ناتوانی ما در تعامل با آیندهای در ورای عمر ما، بهگونهای با ناتوانیمان در هضم این واقعیت که روزی زندگی ما به پایان خواهد رسید، درهمتنیده است.
ساخت برخی از معماریهای کلیساهای جامع نظیر بنای لاساگرادا فامیلیای اسپانیا بیش از یک سده طول کشیده است
تحقیقات بلندمدت براساس تلاش افراد و گروههایی بنیان شده است که از هنر و دیگر ابزارهای نمادین برای تحریک شیوهی تفکر بلندمدت در مردم استفاده میکنند.
برای مثال، در سال ۲۰۱۴ هنرمندی بهنام کتی پترسون شروع به احداث کتابخانهی آینده کرد. هر سال، نویسندگانی مانند مارگارت اتوود نسخههای دستنویس خود را به این کتابخانه ارسال میکنند تا ۱۰۰ سال دیگر، یعنی در سال ۲۱۱۴ برای اولینبار خوانده شوند. قرار است متون این کتابها روی کاغذ حاصل از ۱۰۰۰ درختی نگاشته شوند که در یک جنگل ویژه بهنام نوردماکا در نزدیکی اسلو در نروژ میرویند.
بهعنوان پروژهای دیگر میتوان از Longplayer نام برد؛ قطعهای از موسیقی برای هزار سال نواخته خواهد شد. ممکن است عجیب به نظر برسد؛ اما گویا این قطعه آرامبخش یادآور نوعی احساس مذهبی در شنوندگان است. این قطعه را میتوان در محل یک فانوس دریایی متعلق به قرن نوزدهم در لندن شنید؛ محلی که در آن ۲۳۴ کاسهی آواز تبتی برای همراهی با این کنسرت زنده به چشم میخورد. همچنین محلهای عمومی دیگری نیز برای شنیدن آن در سراسر جهان بههمراه یک استریم آنلاین فراهم شده است که میتوانید از اینجا بدان دسترسی داشته باشید.
اما شاید یکی از مؤثرترین حرکات نمادین نسل ما، ساعت ویژهای باشد که در اعماق یک کوه در تگزاس دفن شده است. این اثر محصولی از همکاری گروهی از آیندهپژوهان درهی سیلیکون، یک موسیقیدان پیشگام و ثروتمندترین مرد جهان است و داستان خلق آن به شبی ناخوشایند در اواخر دههی ۱۹۷۰ میلادی بازمیگردد.
در زمستان سال ۱۹۷۸، موسیقیدانی بهنام برایان اینو در نیویورک راهی یک مهمانی شام مجلل بود. تاکسی مدام در دستاندازها تکان میخورد و به سمت مقصدی میرفت که اینو تا آن زمان نمیشناخت. همانطور که تاکسی به سمت جنوب شهر میرفت، خیابانها تاریک و تاریکتر میشدند تا اینکه سرانجام به مقصد رسیدند.
اینو درحالیکه هاجوواج مانده بود، دوباره آدرس کارت دعوت خود را چک کرد. او برای صرف شام به خانهی یک خوانندهی معروف دعوت شده بود ولی آنجا مکان مناسبی به نظر نمیآمد.
اینو زنگ در را زد و با آسانسور به طبقهی بالا رفت. آنجا در کمال شگفتی با یک خانهی پر زرقوبرق روبهرو شد که شاید ۲ تا ۳ میلیون دلار ارزش داشت.
او سر میز شام با کنجکاوی از میزبان پرسید که آیا واقعاً از زندگی کردن در آنجا رضایت دارد یا نه. میزبان در پاسخ گفت: «البته، این دوستداشتی مکانی است که من در آن زندگی کردهام.»
او متوجه شد که منظور میزبان دقیقاً همان «چهار دیواری» بود که در آن زندگی میکرد و گویی آن محلهی ویرانه خارج از خانه برایش وجود خارجی نداشت.
برایان اینو در نیویورک دههی ۱۹۷۰ متوجه دیدگاه کوتاهمدت فراگیر در جامعه شد
پس از این اتفاق، اینو به هر یک از اطرافیان خود که مینگریست، شکلی از آن دیدگاه کوتاهمدت صاحبخانه را در آنها مییافت. بدتر از همه اینکه او دریافت این نگرش نسبت به فضا در بسیاری از افراد به نگرشی مشابه درمورد زمان نیز تبدیل شده است؛ گویی بسیاری از مردم افقی فراتر از هفتهی پیشرو را نمیدیدند. آنها محدود در مکان و زمانی زندگی میکردند که اینو آن را یک «اینجای کوچک» و یک «اکنون کوتاه» مینامید. او بعدها نقل میکند:
همهچیز هیجانانگیز، سریع، در لحظه و موقتی بود. ساختمانهای بزرگی در مدت کوتاهی میآمدند و میرفتند، مشاغل سر بر میآوردند و در عرض چند هفته نابود میشدند. شما بهندرت میتوانید تصور کنید که کسی فرصت فکر کردن به دو سال بعد را داشته باشد، چه برسد به ۱۰ یا صد سال بعد.
او بعدها در خاطرات خود میگوید که همواره میخواسته است در یک «اینجای بزرگ» و یک «اکنون طولانی» زندگی کند.
دههها بعد، این تجربهی اینو الهامبخش او و چندین متفکر همنظر با وی شد تا بنیادی را با نام «اکنون طولانی» (Long Now) تأسیس کنند که هدف از آن، ارائهی یک نقطهی مقابل دربرابر فرهنگ شتابزدهی جهان امروز و کمک به ترویج تفکر بلندمدت است. این برنامه یکسری سخنرانیهای منظم را در سانفرانسیسکو مدیریت میکند و ابتکاراتی مانند پروژهی Rosetta را راهاندازی کرده است که شامل یک کتابخانهی دیجیتالی از تمام زبانهای بشری است. این بنیاد همچنین یک وبسایت بهنام Long Bets را در کارنامهی خود دارد که از مردم دعوت میکند برای پیشبینیهای بلندمدت خود دربارهی آینده شرطبندی کنند. دامنهی دید تعریفشده برای پیشبینیها ۱۰ هزار ساله است؛ چراکه حدود ۱۰ هزار سال پیش بود که کشاورزی رونق گرفت و تمدنها شکوفا شدند. یکی از ابتکارات این سایت آن است که هنگامیکه دربارهی سالهای فعلی سخن میگویند، یک صفر اضافی را قبل از اولین رقم آن اضافه میکنند (مثلاً سال ۰۲۰۱۹) تا نشان دهند اعدادی که با آن سروکار داریم تا چهحد در چارچوبهای زمانی بزرگتر، کماهمیتاند.
در میان همهی این پروژهها، بلندپروازانهترین حرکت برای زدودن تفکر بلندمدت از اذهان مردم، نصب یک نماد سمبلیک است: ساعت ده هزارساله که در حال حاضر با ارتفاعی حدود ۶۰ متر در کوهستانهای تگزاس غربی و در زمینی متعلق به جف بزوس، صاحب شرکت آمازون نصب شده است. انتظار میرود که این ساعت بهمنزلهی یک بنای یادبود باشد که قرار است تا مدتها پس از درگذشت سازندگان آن، یعنی بهمدت ۱۰ هزار سال کار کند.
در سال ۲۰۱۸، اولین قطعات از معماری مکانیکی این ساعت غولپیکر درون غار سنگآهک جایگذاری شد. بااینحال، روند فعلی تقریباً دو دهه زمان خواهد برد. مهندسی یک مکانیزم که قرار است ۱۰ هزار سال دوام بیاورد، طراحان را درگیر یافتن پاسخ برای پرسشهایی کرده است که تاکنون تنها چند نفر دربارهی آن اندیشیدهاند؛ از موضوعاتی نظیر انتخاب نوع بلبرینگ متناسب با طول عمر سازه تا مسائلی نظیر چگونگی اجتناب از مشکلات اختلاف زمانی ناشی از کندی سرعت گردش زمین طی بازهی زمانی چند هزارساله.
ورودی تونل کوهی که در آن ساعت ۱۰هزارساله جای خواهد گرفت
داخل این کوه، یک ربات ۱۶ تنی با تیغارههایی از جنس الماس، یک پلکان مارپیچی را حکاکی کرده است که در اطراف آن دندانههای و چرخدندههای فلزی ساعت در حفرهای مرکزی با عمق چند صد متر جاسازی شده است. مهندسان بهتازگی یک مکانیزم بادی را برای بهکار انداختن زنگ و صفحهنمایش ساعت نصب کردهاند؛ این در حالی است که انرژی مورد نیاز برای کارکرد این ساعت با اختلاف دمای میان شب و روز تأمین میشود. جریان هوای ایجادشده در دهانهی این غار بهتنهایی برای تأمین انرژی حرکتی یک پاندول برای قرنها کافی خواهد بود.
هر قرن که میگذرد، یک توالی جدید از زنگها در این ساعت به صدا درخواهد آمد. در یکی از آلبومهای اینو، میتوان درکی از اصواتی که نسلهای آینده از این ساعت خواهند شنید، بهدست آورد. اولین قطعه از این آلبوم با نام «توالی زنگها»، صدایی است که در پنج هزار سال بعد از تصنیف این موسیقی (یعنی سال ۰۷۰۰۳) به گوش خواهد رسید.
۱۰ هزار سال بعد کسی بهخاطر نخواهد آورد که چهکسانی و با چهانگیزهای چنین سازهای را ساختهاند
این ساعت بهگونهای طراحی شده است تا بازدیدکنندگان را وادار به تأمل درمورد جایگاه واقعیشان در زمان کند. ما از لحاظ منطقی نیز قادر به درک آیندهی دور و اثرات زنجیرهای تصمیمگیریهای امروز خود هستیم؛ بااینحال، سازندگان ساعت بر این باورند که ایستادن در یک غار باستانی و تماشای ساعتی که صدها نسل پس از ما را خواهد دید، تجربهی کاملاً متفاوتی را در فرد القا خواهد کرد.
شاید باورش سخت باشد که چگونه اثرات هنری یا سازههایی نظیر این ساعت میتوانند بیش از استدلالهای منطقی و تجربی بر بینش و رفتار مردم اثرگذار باشند؛ اما نمونههایی از این دست کم نبودهاند. بهعنوان مثال، در مطالعهای که بهتازگی از سوی بیبیسی فیوچر انجام شد، نشان داده شده است که چگونه سبک تصویرسازی بهکار گرفتهشده برای نشان دادن آثار تغییرات اقلیمی میتواند بر حس مسئولیتپذیری، همدلی و تمایل به تغییر رویه در افراد تأثیر بگذارد. بهطور مشابه، پژوهشگران دریافتهاند که چنانچه قصد داریم عادات زیستمحیطی افراد را اصلاح کنیم، بهتر است ارزشها و تجربیات شخصی خود آن افراد را درگیر مسائل اقلیمی کنیم تا اینکه آنها را وادار به شنیدن استدلالهای علمی متخصصان کنیم.
نسخهی اولیه از ساعت ۱۰ هزارساله در موزهی علوم لندن
اینکه آیندگان درمورد چنین ساعتی چه خواهند پنداشت، موضوعی قابلتأمل است. آیا بهراستی آنان نیز در آن روزگار روبروی این ساعت خواهند ایستاد و زمان و مکانی را تصور خواهند کرد که این سازه در آن احداث شده است؟ آیا آنان نیز قادر به درک عظمت و هدف پروژهای که با صرف میلیونها دلار و در دورهای تاریخی از رشد و بالندگی درهی سیلیکون احداث شده، خواهند بود؟
این پروژه ممکن است به بنیانگذارش، جف بزوس و شرکت عظیمش آمازون نسبت داده شود؛ شرکتی که خود بهخاطر تشویق کارگران خود برای رسیدن به زمان تحویل کوتاهتر کالا، پیشینهی خوبی درزمینهی اقدامات بلندمدت ندارد. برخی منتقدان بر این باورند که ثروت شرکتی که خود بهعلت برخی فرارهای مالیاتی شهرت یافته، بهتر است صرف ساخت زیرساختهای بلندمدت، اقدامات پیشگیرانه یا برخی برنامههای اجتماعی شود که برای نسلهای آینده سودمندتر است.
بااینحال، امید است که ساعت ۱۰ هزارساله طی گذر اعصار همانگونه دیده شود که سازندگان آن قصدش را داشتند: یک نماد از لزوم تغییر در تفکرات کوتاهمدت بشری و نه تصویری از ثروتاندوزی لجامگسیختهی اهالی سیلیکون ولی.
۱۰ هزار سال دیگر، احتمالاً تمامی این جزییات بهدست فراموشی سپرده خواهند شد. شاید در آن زمان، این سازه مفهومی کاملاً متفاوت برای نوادگان ما داشته باشد و حقیقتی را برای آنان آشکار کند که ما فعلاً قادر به تصور آن نیستیم. اغلب اوقات، وقتی بشریت بناهای یادبودی را برای آیندگان برپا میکند، این نمادها بعدها حقایق عمیقتری از ارزشها و فرهنگ او را در آن زمان بازگو خواهند کرد؛ حقایقی که بشر در آن زمان هیچ درکی از آنها نداشته است. اگر ساعت ۱۰ هزارساله نیز راوی حقیقتی پنهان در مورد ما باشد، پس تنها نوادگان ما خواهند توانست آن را ببینند.
حلقهای از یک زنجیره
شاید اکنون درک خطرات ناشی از تفکر کوتاهمدت برایمان آسانتر شده باشد؛ اما آنچه هنوز جای تأمل و کاوش بیشتر دارد، این است که چگونه میتوان این آگاهی را در قالب اقداماتی فردی در جامعه پیادهسازی کرد. رسالت ما چیست؟ آیا باید در نحوهی تغذیه و اخلاقیات الگوی مصرفگرایی خود تجدیدنظر کنیم یا با کاهش حجم سفرهای غیرضروری، اندکی از آثار انتشار کربن خود بکاهیم؟
انتظار داشتن حس دلسوزی نسبت به آیندگانی که هنوز متولد هم نشدهاند، برای ما انسانهای معمولی کمی پیچیده جلوه میکند. این چالشی دشوار است که بتوانیم درک کنیم که ما نیز تنها حلقهای دیگر از زنجیرهی نسل بشری هستیم. با وجود همهی تضادهای غریزهای، باید بپذیریم که ما نیز یک تعهد اخلاقی نسبت به نوادگان خود داریم تا دنیایی را که برای آنها به میراث میگذاریم، بهتر از آنچیزی باشد که پیشینیان اکنون برایمان به یادگار گذاشتهاند. باید این گام را برداشت؛ هرچند که میدانیم روزی ما نیز بههمراه همهی این فداکاریهایی که در این راه میکنیم، فراموش خواهیم شد و قرار نیست کسی ما را بهخاطر تلاشهایمان به خاطر آورد. اگر بخواهیم واقعبین باشیم، باید گفت دیدن اثر این تلاشهای کوچک فردی در مقیاس همین جهان امروزی نیز امری ناممکن است، چه برسد به صدها یا هزاران سال پس از رفتن ما.
مهم نیست که در کجای جغرافیای جهان یا در کدام برههی ناگوار از تاریخ گرفتار آمدهایم. این جایی است که ما نیز میتوانیم آغاز کنیم. اگر پدر یا مادر کودکی خردسال هستیم، میتوانیم حداکثر تلاش خود را بهکار گیریم تا افق دید او را در زندگی وسعت دهیم. این کودک روزی یک نوجوان، یک بزرگسال، یک پدربزرگ یا مادربزرگ خواهد شد و خود حلقهای در زنجیرهای از نسلهایی خواهد شد که عمق جهان آینده را درخواهند نوردید.
آگاهی خود را به پرواز درآورید؛ همهی فداکاریهایی را به خاطر آورید که روزی والدین ما برای خوشبختی ما کردند، فداکاریهایی را به خاطر آورید که ما نیز برای فرزندان خود خواهیم کرد و نیز همهی آنچه که آنان نیز برای فرزندان خود خواهند کرد. پیوستگی زنجیرهای را احساس کنید که شما را از هزاران سال قبل به هزاران سال بعد پیوند میدهد و از خود بپرسید: بهراستی کدام حلقه از این زنجیره اهمیت کمتری دارد؟