چرا جوانان وانمود به عشق ورزیدن به کار میکنند؟
به این پست متنی دقت کنید:
هیچگاه در شروع هفتهی کاری (حتی زمانهایی که در صف خرید قهوهی صبحگاهی هستم، یا در صف پر ازدحام مترو حرکت میکنم یا حتی شروع به خالی کردن اینباکس ایمیلم میکنم)، متوقف نشدهام. همیشه شکرگزار بودهام و از شروع هفتهی کاری، لذت میبرم.
نوشتهی بالا متنی است که شاید با هشتگ ThanksGodIt'sMonday هم در شبکههای اجتماعی منتشر شود و ما نویسندهی آن را فردی عاشق کار تصور کنیم. چنین فرهنگی، اگرچه شاید برای برخی افراد، مسخره و حتی اغراق در عشق و علاقه به کار باشد، برای بسیاری بهنوعی طبیعی است. باوجود تمامی متون و جملاتی که روزانه در اطراف خود میبینیم، خصوصا در فضاهای مدرن امروزی مانند استارتاپها یا فضاهای کار اشتراکی، همهی ما به کار کردن بیشتر، پرداختن به علاقهمندیها و خسته نشدن از کار تشویق میشویم.
دقت در رفتارهایی مشابه آنچه در بالا خواندیم، ما را با فرهنگی بهنام «فرهنگ تلاش» آشنا میکند. فرهنگی که غرق در تلاش هرچه بیشتر است. فرهنگ امروز، برای بسیاری از افراد بهمعنای همیشه مثبت بودن است، جایی برای شوخی ندارد و حتی نمیتوانند از آن فرار کنند. بسیاری از رسانهها، کتابها، فعالان مشهور دنیای کسبوکار و مدیران استارتاپها این فرهنگ را تبلیغ کرده و افراد را هرچه بیشتر به تلاش و پشتکار و خسته نشدن در مسیر ترغیب میکنند.
بهعنوان مثالی از رسانههای تبلیغکنندهی تلاش بیحدومرز، میتوان وبسایت محتوایی One37pm را نام برد که توسط یکی از طرفداران این فرهنگ یعنی گریم وینرچاگ تأسیس شده است. در بخش دربارهی ما در این وبسایت نوشته شده است:
وضعیت کنونی کارآفرینی، بیش از شغل و کسبوکار است. این مفهوم، همان هدف، عزم و تلاش بدون وقفه محسوب میشود. کارآفرینی امروز، یک روند زنده که خلاقیت شما را روشن میکند، یک تجربهی شیرین که اندورفین شما را به اوج میرساند و یک چشمانداز است که مسیر فکری را گسترش میدهد.
باتوجهبه زاویهی دید بالا که نمادی از تبلیغ کارآفرینی با حداکثر تلاش محسوب میشود، افراد نهتنها هیچگاه از تلاش دست بر نمیدارند، بلکه تمامی جنبههای زندگی را نیز در مسیر آن قرار میدهد. در چنین چشماندازی، حتی شرکت کردن در کنسرت یا تماشای فیلم نیز در مسیر پیشرفت شغلی و کسب ایده برای بهبود آن خواهد بود.
رایان هاروود، مدیرعامل شرکت مادر One37pm اعتقاد دارد محتوای آن سرویس، با هدفگیری کاربران جوانی تهیه میشود که بهدنبال مجوزی برای پیگیری رویاهای خود هستند. «آنها میخواهند بدانند که چگونه میتوان صاحب هر لحظه بود و از آن، بیشترین استفاده را کرد.»
رسانههای متعدد، با قدرت از کار افراطی دفاع میکنند
مفهوم صاحب لحظه بودن که در صحبتهای رایان مشاهده میشود، تعریفی زیباتر و جذابتر برای مسابقهی تمامنشدنی در دنیای کسبوکار است. در فرهنگی که امروز تبلیغ میشود، تحمل کردن و حتی دوست داشتن سادهی شغل، کافی نیست. نیروی انسانی باید عاشق کارش باشد و آن عشق را نیز در شبکههای اجتماعی تبلیغ کند. بهبیان دیگر، آنها باید هویت خود را به هویت کارفرمایان گره بزنند. اگر چنین نیست، چرا باید لینکدین قابلیتی شبیه به استوریهای اینستاگرام به سرویس خود اضافه کند؟
رفتارها و فرهنگی که در بالا توضیح دادیم، بهمرور در حال تبدیل شدن به فرهنگ غالب است. در این مسیر، شرکتی همچون WeWork که اخیرا توسط سرمایهگذاران حدود ۴۷ میلیارد دلار ارزشگذاری شد، کمکم به استارباکس فرهنگ اداری تبدیل میشود. WeWork فرهنگ مورد نظر خود را به ۲۷ کشور جهان صادر کرده است و ۴۰۰ هزار نفر شامل کارمندانی از ۳۰ درصد شرکتهای حاضر در فورچن ۵۰۰، از خدمات آن استفاده میکنند.
آدام نیومن بنیانگذار WeWork در اولین ماه سال جاری میلادی اعلام کرد که استارتاپ تحت مدیریتش، مشغول برندسازی مجدد خود با عنوان We Company بوده است. هدف اصلی از برندسازی مجدد برای این استارتاپ، نشان دادن توسعهی کسبوکار آنها به زمینههایی همچون اجارهی فضاهای اسکان و همچنین آموزش بود. وبسایت Fast Company دربارهی برندسازی مجدد WeWork نوشت:
آنها قصد دارند علاوهبر اجاره دادن میز کاری، وارد تمامی جنبههای زندگی مردم بشوند. جنبههایی که هم زندگی فیزیکی و هم دیجیتالی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
اگر فرضیهی بالا دربارهی شرکت WeWork صدق کند، کارمندی که به فرهنگ این شرکت عشق میورزد، رفتاری اینچنین خواهد داشت. او میز کار خود را در دفتر WeWork اجاره، در آپارتمانی با برند احتمالی WeLive زندگی، در باشگاهی با برند WeGym ورزش کرده و فرزندانش را در مدارسی با نام WeGrow ثبتنام میکند.
هدف اصلی، وارد کردن فرهنگ کاری به تمام جنبههای زندگی است
بههرحال فرهنگی که امروزه بهمرور جای خود را در بین جوانان و خصوصا کارمندان یا بنیانگذاران استارتاپها باز میکند، ریشه در سالها پیش و اولین فضاهای اداری با طراحی و فرهنگ مدرن دارد. البته، اکنون افرادی نیز وجود دارند که بهنوعی با این فرهنگ مقابله کرده و حتی برخی اوقات بهصورت افراطی دربرابر آن رفتار میکنند. آنها، بیتفاوتی را بهجای عشق بیشازحد، نسبت به کار ابراز میکنند.
چرا باید نگران باشیم؟
با نگاهی ساده میتوان درک کرد که فرهنگ عشق ورزیدن افراطی به شغل و تلاش بیش از اندازه، نوعی کلاهبرداری است. درنهایت، این مدیران عالیرتبه هستند که از تغییر مسیری نسلی به سوی تلاش شبانهروزی در کار، سود میبرند. دیوید هاینمیر هانسون، همبنیانگذار شرکت نرمافزاری Basecamp و نویسندهی کتاب It Doesn't Have to Be Crazy at Work دربارهی استبداد خاموش در جریان میگوید:
اکثر افرادی که بر طبل تلاش بیوقفه و کار خستگیناپذیر میکوبند، آنهایی نیست که کار زیاد انجام میدهند. آنها عموما مدیران، مسئولان مالی و مالکان شرکتها هستند.
به اعتقاد هانسون با وجود آنکه مطالعههای متعدد، ارتباطی بین کار زیاد و خستگیناپذیر و افزایش بهرهوری یا خلاقیت نشان نمیدهند، باز هم آن نوع کار کردن تبلیغ میشود؛ چرا که برای صاحبان قدرت و ثروت، سودمندتر خواهد بود. به اعتقاد او، این فرهنگ جدید «ترسناک و استبدادی» است.
ایلان ماسک، یکی از افرادی است که از نظر بسیاری، بهعنوان نمونهی تحسینبرانگیز کار خستگیناپذیر شناخته میشود. مدیری که در شرکتهای تحت مالکیتش، دستاوردهای مهمی رقم زد و البته، در شبکههای اجتماعی نیز یکی از شخصیتهای تأثیرگذار محسوب میشود. تحسین کردن از او و فرهنگی که تبلیغ میکند، درنهایت به نفع خودش و شرکتش نیز خواهد بود.
مدیرعامل تسلا در یکی از توییتهای خود گفته بود که جاهای آسانتر از شرکت او نیز برای کار کردن وجود دارد، اما هیچ کس با ۴۰ ساعت کار در هفته، جهان را تغییر نخواهد داد. او اعتقاد دارد ۸۰ ساعت کار، استانداردی تقریبا مناسب خواهد بود که حتی برخی اوقات تا ۱۰۰ ساعت نیز میرسد. او که حدود ۲۴ میلیون فالور در توییتر دارد، به طرفداران خود القا میکند که اگر به کار خود عشق بورزند، دیگر شبیه به کار و شغل نخواهد بود.
مدیران و سرمایهگذاران، بیش از همه از این فرهنگ سود میبرند
شرکتهای دنیای فناوری، خصوصا در جریان تغییر هزاره، تأثیر بالایی در ایجاد فرهنگ مورد بحث داشتهاند. بهعنوان مثال، گوگل در آن سالها یکی از اولین شرکتهایی محسوب میشد که به کارمندان، فضای غذاخوری مناسب، استراحت و حتی خدمات پزشکی ارائه میکرد. پارکهای کاری با شروع قرن ۲۱ بهمرور جای فضاهای خشک سنتی را گرفتند و به ابزاری برای جذب هرچه بیشتر استعدادها تبدیل شدند. ابزارهایی که درنهایت، به کار کردن بیشتر کارمندان میانجامید. درمقابل، کارمندان نیز احساس رضایت داشتند و از کارفرمایی که خدمات متنوع، حتی شستشوی لباس ارائه میکرد، حمایت میکردند.
امروزه که فناوری تقریبا به تمامی زوایای زندگی شخصی و کاری ما نفوذ کرده، تبلیغ فرهنگ شرکتهای آن، مانند فرهنگ سالها پیش نظامهای کمونیستی همچون شوروی سابق است. نظامی که دستاوردهای غیرممکن را برای کارگران و کارمندان تبلیغ میکرد تا هرچه بیشتر، آنها را به کار کردن تشویق کند. تنها تفاوت آن است که تبلیغات کمونیستی، با هدف مبارزه با سرمایهداری و سود بردن درصد کمی از مردم از کار دیگران انجام میشد. تبلیغات امروزی، پیشرفتهای شخصی را در مرکز توجه قرار میدهند. حتی اگر آن پیشرفتها و سودها، تنها به مدیران و سرمایهگذاران برسد. درمقابل، نرخ رشد حقوق در مناطق مختلف جهان، تقریبا راکد مانده است.
شاید همهی ما بهنوعی تشنهی معنا و هدف شدهایم. بهبیان دیگر، از آنجایی که معنویت بهمرور در جوامع مختلف از بین رفته است، کار کردن زیاد یا فرهنگ بهرهوری، خود را به معنایی جدید برای مردم تبدیل میکند. در آمریکا که زادگاه چنین فرهنگهایی محسوب میشود، بهرهوری مفهومی معنوی پیدا کرده است. برخی اوقات به مردم گفته میشود که کار، تنها برای کسب درآمد یا سود نیست، بلکه تنها ماهیت کار کردن، اهمیت دارد. در نتیجهی این معنویت جدید، هر روش و راهکاری که به کار کردن بیشتر و افزایش بهرهوری بینجامد، نهتنها راضیکننده بلکه جذاب هم خواهد بود.
آیدان هارپر یکی از فعالان ضد فرهنگ فوق محسوب میشود که تلاشهای زیادی برای نقد کردن آن خصوصا در اروپا کرده است. او کمپینی بهنام «هفتهی کاری ۴ روزه» دارد. هارپر اعتقاد دارد فرهنگ عشق ورزیدن به شغل، بهمرور ضدانسانی میشود:
فرهنگ موجود به ما دیکته میکند که تنها ارزش انسانیمان، ظرفیت بهرهوری ما است. درواقع، توانایی کار کردن، جای انسانیت را بهعنوان ارزشی والا، میگیرد.
مخالفان فرهنگ کاری حاضر همچون هارپر اعتقاد دارند این رویه، بهسمت فرقهگرایی میرود. متقاعد کردن کارمندان به کار هرچه بیشتر و افزایش بهرهوری به هر قیمت با پیامی به مضمون «تغییر دادن جهان» شبیه همان اصولی است که فرقهها برای جمع کردن عضو تبلیغ میکنند. در چنین مسیری، ایلان ماسک به کشیشی قابل احترام تبدیل میشود. کارمندان نیز گویی هر روز بهجای محل کار به محل عبادت میروند تا مفهوم کار را پرستش کنند.
افزایش بهرهوری به نوعی دستاورد معنوی تبدیل شده است
در توصیف نویسندهی مقالهی منبع، عاشقان کار دائمی، به نوعی پیروان مذهب آن هستند که در مرام آنها، هر فعالیت نامرتبط با کار، گناه محسوب میشود. در این گروه، کارآفرینان بسیاری را میتوان مثال زد که حتی ارتباطات شخصی و سلامت خود را در مسیر راهاندازی استارتاپ قربانی کردهاند. آنها هر کاری، از ارتباطات اجتماعی گرفته تا خواندن و گوش دادن محتوای مختلف را نیز تنها با هدف سوددهی بیشتر برای کسبوکار خود انجام دادهاند.
جاناتان کرافورد یکی از کارآفرینانی است که زندگی شخصی خود را فدای استارتاپ کرد. او پس از مدتی متوجه مسیر اشتباه خود شد و امروز، در مشاوره به افراد شبیه به خودش، آنها را به انجام دادن فعالیتهای غیرشغلی همچون خواندن کتاب داستان یا تماشای فیلم دعوت میکند. توصیههای او برای بسیاری از کارآفرینان، آگاهیبخش بوده است. آنها نمیدانستند که بهعنوان یک منبع، از حضور و تواناییهایشان استفاده میشود.
بههرحال، امروزه معتاد شدن به سرعت و استرس کار زیاد، آنچنان هم دور از ذهن نیست. برنی کلیندر مشاور یک شرکت بزرگ فناوری است. او تلاش کرد تا خود را به ۵ روز کاری ۱۱ ساعته در هفته، محدود کند تا یک روز بیشتر برای افزایش خلاقیت وقت داشته باشد. او در مصاحبهای برای این مطلب گفت: «اگر همکاران شما عاشق رقابت باشند، کار کردن در یک روند عادی، حرکت در خلاف مسیر و شاید تنبلی محسوب شود».
کلیندر باوجود اینکه برای تغییر تلاش کرده، باز هم به حضور داشتن در مسابقهای همیشگی اعتراف میکند. مسابقهای که در فرهنگ غربی به Rat Race معروف است. او میگوید: «من همیشه متوجه این حقیقت هستم که اگر فردا بمیرم، تمام دستاوردهای کاریام به سطل زباله خواهند رفت. شغل من نیز پیش از آنکه مراسم تدفینم اجرا شود، به یک آگهی تبدیل میشود».
عشق ورزیدن به روز اول هفته
یکی از نتایج منطقی کار کردن بیشازاندازه، خستگی و بریدن است. آن هلن پترسن، دبیر فرهنگی سرویس BuzzFeed اخیرا مقالهای در نقد همین فرهنگ منتشر کرد که تناقضی بزرگ را در آن نشان میدهد. به عقیدهی او اگر نسل جوان امروزی متهم به تنبل بودن میشوند، چگونه به کار بیشازاندازه عشق میورزند؟ به عقیدهی او، نسل امروزی بهشدت نیازمند برطرف کردن نیازهای اغراقآمیز خود است.
یک نسل کامل از مردم (در اکثر نقاط جهان) اینگونه تربیت شدند که با رتبهها و نتایج تحصیلی عالی، دستاوردهای فوقبرنامه و موارد مشابه، میتوانند شغلهایی را بهدست بیاورند که به آن عشق میورزند. اکثر آنها، به شغلهایی تقریبا بیمعنی رسیدند که تنها روزشان را پر میکند و از طرفی، انواع قسط و بدهی برای پرداخت کردن دارند. درنتیجه، عشق ورزیدن به روز اول هفته را بهعنوان مکانیزمی دفاعی به کار میگیرند.
شعار کلیشهای «ساختن دنیایی بهتر» هنوز تبلیغ میشود
بسیاری از شغلها (حتی بسیاری از بهترینها) پر از کارهای زیاد و بیمعنی هستند که باید روزانه انجام شود. ازطرفی، بسیاری از شرکتها و سازمانها، ما را از کار کردن مأیوس میکنند. بهعلاوه، با اینکه افراد و رسانههای مختلف (همچون سریال طنز سیلیکونولی)، تلاش بیش از حد با هدف ساختن «دنیایی بهتر» را نقد کرده یا حتی به سخره گرفتهاند، هنوز بسیاری از شرکتها مشوق آن پیام تکراری هستند.
بهعنوان مثالی از ارج نهادن به شعار تکراری «ساختن دنیایی بهتر» میتوان شعار اسپاتیفای را مثال زد که «برداشتن موانع خلاقیت انسانی» را هدف خود میداند. در نمونهای دیگر، دراپباکس ادعا میکند هدفش «رها کردن انرژی خلاقیت در جهان، با طراحی کردن روشی بهینه برای کار کردن» است.
دیوید اسپنسر استاد اقتصاد دانشگاه کسبوکار Leeds اعتقاد دارد شعارهایی آنچنانی از سوی شرکتها، اقتصاددانان، سیاستمداران و افراد مشابه، به قرن ۱۶ میلادی و ظهور پدیدههای بهنام مرکانتالیسم در اروپا باز میگردد. او دراینباره میگوید:
در آن زمان هم تلاشهای زیادی از سوی کارفرماها میشد تا کار کردن را بهگونهای تشویق کنند که جنبههای منفی یا ناراحتکنندهی آن را محو کند.
چنین پروپاگاندایی برای تبلیغ کار بیشتر، نتایج منفی نیز به بار خواهد آورد. در انگلستان قرن ۱۷، کار کردن را بهعنوان درمانی برای عادات و رفتارهای بد تعریف میکردند. ازطرفی، نتیجه نگرفتن از همان کار، بار دیگر کارمندان را به رفتارهایی ناشایست همچون نوشیدن بیشتر الکل، ترغیب میکرد.
تأثیرگذارترین گروه در تغییر فرهنگ، خود کارمندان هستند
شرکتهای بزرگ اینترنتی، احتمالا تشویق کارمندان را با مساوی دانستن آن با ارزشهای ذاتی انسانی اشتباه گرفتهاند. پس از مدت زیادی که دنیای فناوری بهخاطر نتایج مثبت خود تحسین میشد، امروز واکنشهای شدید و گسترده به شرکتهای این صنعت، باز میگردد. دلایل واکنشهای شدید نیز از رفتارهای انحصارگرایانه گرفته تا انتشار اطلاعات غلط و حمایت از خشونت، متنوع هستند.
کارمندان شرکتهای فناوری نیز بهمرور متوجه انرژی هزینهشده از سوی خود میشوند. بهعنوان مثال، چند ماه پیش حدود ۲۰ هزار کارمند گوگل در راهپیمایی اعتراضی نسبت به واکنش نامناسب شرکت دربرابر نابرابری و توهین جنسی شرکت کردند. دستهای دیگر از کارمندان همان شرکت، نسبت به قرارداد با وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اعتراض کردند که منجر به تعطیلی آن شد. قرارداد مذکور، در حوزهی هوش مصنوعی بود و پهپادهای نظامی را بیشازپیش مرگبار میکرد.
کارشناسانی همچون هانسن اعتقاد دارند راهپیمایی کارمندان گوگل، نشانهای از آگاه بودن نسل هزاره است. نسلی که بهمرور دربرابر فرهنگ کار افراطی نیز به پا خواهد خاست. او میگوید بالاخره تحمل مردم دربرابر این فرهنگ، تمام میشود و آنها خواهند فهمید که سعادت ابدی، در گرو محاسبه و محدود کردن زمانهای استراحت بین کاری یا استفاده از سرویس بهداشتی نیست. این اظهارنظر او، پاسخی به سخنرانی مریسا مایر در سال ۲۰۱۶ است که گفته بود: «۱۳۰ ساعت کار کردن در هفته، دور از دسترس نیست. تنها باید زمانهای خواب، دوش گرفتن و استفاده از سرویس بهداشتی را در یک استراتژی منظم کنترل کنید».
درنهایت، این کارمندان هستند که باید بین انتخاب فرهنگ کار افراطی یا مقابله با آن، یکی را انتخاب کنند. بهعنوان مثال، با آنکه سخنرانی فوق از مریسا مایر در بسیاری از شبکههای اجتماعی مورد نقد قرار گرفت، اما در همان زمان، بسیاری از کاربران Quora دربارهی چگونگی پیادهسازی استراتژی مذکور، بحث میکردند. صحبتهای ماسک دربارهی کار کردن بیشتر هم تاحدودی نقد شد، اما باز هم درخواستهای کار در شرکتهای تحت مدیریتش، افزایش یافت.
نکتهی ترسناک و نگرانکنندهی دنیای امروزی آن است که دیگر التماس کردن به یک میلیاردر فناوری برای استخدام (آن هم در شبکههایی همچون توییتر) نهتنها دیگر عملی ناشایست تلقی نمیشود، بلکه روشی بهینه برای موفقیت هم هست. بههرحال، امروز بسیاری از مردم در نقاط مختلف جهان به فرهنگ جدید عادت کردهاند و حتی آن را تحسین میکنند. آنها با خود میگویند اگر محکوم به کار تا زمان مرگ هستیم، چرا به آن عشق نورزیم؟
نظرات