فرسودگی در حال؛ آیا فرهنگ و هنر میتوانند ما را از تفکر کوتاهمدت نجات دهند؟
جایی در رمان هملت، شکسپیر از زبان شاهزادهی دانمارک عبارتی را بدین مضمون نقل میکند: «زمان ازهم گسیخته شده است.» این توصیف آنقدر برایمان آشنا است که گویی شکسپیر آن را نه در ۴۰۰ سال پیش، بلکه همین دیروز به زبان آورده است. بهواقع ما در جهانی بهسر میبریم که گویی عنان زمان را از کف دادهایم. در روزگاری که بشریت باید تمام هموغم خود را صرف آیندهی بلندمدت نسلش کند، ما در دام تفکرات کوتاهمدت خود گرفتار آمدهایم. هماکنون ما تنها بر مسائل روزمرهی خود متمرکز شدهایم؛ در حالیکه از مشکلاتی که قرار است برای قرنها دامنگیر ما و فرزندانمان شوند، اساسا غافل ماندهایم؛ مشکلاتی که دیگر شنیدن نامشان هم برایمان اسباب ملالت است: تغییرات اقلیمی، فروپاشی اکولوژیکی و ...
بیهوده نیست اگر بگوییم بشر در بیشتر دوران تاریخ خود نیازی به تفکر بلندمدت نداشته است. چند هزار سال قبلتر، برای بشر ضعیفی که در تقلا برای گریز از چنگال ببری دندانخنجری بوده یا نومیدانه درجستجوی خوراکی برای بقا در جنگل میکاویده است، واقعا تفکر بلندمدت چه معنایی داشت؟
سری مقالات چشمانداز بلندمدت بشریتفکر کوتاه مدت؛ بزرگترین تهدید پیش روی بشر (قسمت اول)تفکر کوتاه مدت؛ بزرگترین تهدید پیش روی بشر (قسمت دوم و پایانی)تمدن انسان مدرن در مسیر فروپاشی قرار دارد؟بحرانهای محیطی و انسانی چگونه میتوانند مسیر بشر را تغییر دهند؟آینده پساطبیعی زمین؛ ترسناک یا زیبا؟فرسودگی در حال؛ آیا فرهنگ و هنر میتوانند ما را از تفکر کوتاه مدت نجات دهند؟
آنطور که جامایز کازیو، آیندهپژوه میگوید: «در دنیایی مملو از تهدیدات وجودی قریبالوقوع، توانایی شناسایی روندهای نامحسوس و بلندمدت و تغییرات چندنسلی، بههیچروی یک مزیت رقابتی بهشمار نمیآید.» بااینحال، امروزه اوضاع فرق میکند؛ ماهیت خطر بهکلی تغییر کرده است. ما دیگر در دنیایی کاملا شفاف از علت و معلولها زندگی نمیکنیم. امروز، بزرگترین تهدیدهای پیشروی تمدن ما در ابعاد زمانی چند دههای یا چند سدهای در حال بروز هستند.
برای پیشگیری از چنین خطراتی دیگر نمیتوانیم به کارکردهای ذهنی بهیادگارمانده از دوران حجر خود تکیه کنیم. این کارکردها، ما را در گذر از سیر تکامل تا به اینجا رساندهاند ولی برای ادامهی راه کافی نیستند. مغز ما اساسا برای درک و تعامل با اولویتها و مخاطرات بلندمدت تکامل نیافته است. ما تنها توانایی درک تنها دو عامل را داریم که اکنون در کنترل ما هستند: داستان و احساس. علاقهی ذاتی ما نسبتبه داستان و ماهیت عمیقا عاطفی ما در تصمیمگیریها ایجاب میکند که به نقش هنر و فرهنگ بهعنوان ابزاری کارا برای تضمین بقای نسل خود بیشتر بیندیشیم.
مغز ما اساسا برای درک و تعامل با اولویتها و مخاطرات بلندمدت تکامل نیافته است
ازاینرو است که باید جدیتر از فرهنگ و هنر بهعنوان تنها سلاح فعلی برای مقابله با تفکر کوتاهمدت و پیشبرد بهسوی درک بلندمدت سخن گفت. این شامل تمام آن چیزی میشود که در رسانههای ما میگذرد؛ از ویدئوهایی گرفته که در یوتیوب به تماشا مینشینیم تا تبلیغاتی که بیتوجه از کنار آن عبور میکنیم، از نمایشگاههایی که گاهبهگاه در آن شرکت میکنیم تا لباسی که میپوشیم و اثاثیهای که برای منزل میخریم. تمام این اشکال هنری و آثار خلاقانه با «فرهنگ» شکل میگیرند؛ یعنی همان ارزشها، هنجارها و روایتهای جمعی که زیربنای جوامع ما را شکل میدهند. این فرهنگ است که مسیر قانونگذاریها، توسعهی فناوریها و نیز توزیع ثروت را در جوامع ما تعیین میکند.
پس بگذارید به این پرسش بپردازیم که چگونه میتوان با هنر و فرهنگ، نگرش خود را نسبتبه زمان و آینده متحول کنیم؟
هنر میتواند چارچوبهای زمانی ما را وسعت دهد و به ما کمک میکند که به مفهوم «زمانآگاهی» (timefullness) دست بابیم؛ قابلیتی که با آن میتوانیم جایگاه خود را نه در هفتهها و ماهها، بلکه در پس قرنها و اعصار درک کنیم.
هماکنون تلاشهایی برای درک جایگاه ما در تاریخ طولانی زمینشناسی جهان در جریان است که حاصل آن شگفتی هر ناظری را برخواهد انگیخت. راشل ساسمن، عکاسی است که در کتاب اخیر خود با نام «کهنترین موجودات زندهی جهان»، تصاویری شگفت از ارگانیسمهایی باقدمت دو هزارساله به معرض نمایش گذاشته است. نمونهای از این تصاویر مربوطبه یک درخت صنوبر به نام پاندو است که طی ۸۰ هزار سال گذشته با تکثیر خود، تبدیل به یک کلونی با ابعاد یک جنگل شده است.
راشل ساسمن تصاویری از ارگانیسمهایی به ثبت رسانده است که بیش از دو هزاره عمر دارند
ساسمن در مصاحبهای گفته: «من از مفهوم زمان ژرف بهره بردم تا تمایز میان مقیاس زمانی سطحی انسانها و مقیاس زمانی ژرف در طبیعت، زمینشناسی و کیهان را نشان دهم. این واقعا بهمعنای راهی برای تغییر دیدگاه ما بود... در این مسیر من به این نتیجه رسیدم که تفکر بلندمدت میتواند برای حل هر نوع مشکلی (شخصی، اجتماعی و غیره) مفید باشد. این ایده بسیار ساده است. کافی است تنها از شتاب خود بکاهید و قبل از انجام هر کاری، عواقب بلندمدت اقدام خود را درنظر آورید.»
ساسمن تنها کسی نیست که تا این حد شیفتهی زمان ژرف شده است. هانر هارگر، فناوریشناس هنرمند، یک قطعه موسیقی از تاریخچهی جهان خلق کرده است که بهکمک آن خواهید توانست به کهنترین موسیقی جهان گوش فرادهید: «اصوات پرتوهای کیهانی بهجایمانده از مهبانگ». در سال ۲۰۱۴، آکادمی ملی علوم در واشنگتندیسی، میزبان نمایشگاهی با نام «تجسم زمان کهن» بود. در ادامه نیز اپلیکیشنی با نام Deep Time walk توسط یک دانشمند، یک نمایشنامهنویس و یک طراح صدا معرفی شد که مردم میتوانند ضمن یک پیادهروی بهطول ۴/۶ کیلومتر، به تاریخچهای ۴/۶ میلیارد ساله گوش فرا دهند.
هنرمندان دیگری نیز هستند که سعی دارند چارچوبهای زمانی ما را به جلو برانند و مستقیما ما را درگیر آیندهای دور کنند. اگر پیشتر ما را در زومیت دنبال کرده باشید، احتمالا در مقالهی با نام «تفکر کوتاه مدت؛ بزرگترین تهدید پیش روی بشر» با برخی از تلاشهای هنرمندانی از این دست آشنا شدهاید. آنجا از تلاش بنیاد Long Now برای ساخت یک ساعت ۱۰ هزارساله در دل کوهی در تگزاس سخن گفتیم. همچنین پروژهای دیگر را با نام Longplayer برایتان معرفی کردیم که در حقیقت تصنیفی از اصوات غیرتکراری و توقفناپذیر تولیدشده توسط مجموعهای از کاسههای تبتی بود؛ پروژهای که اول ژانویهی سال ۲۰۰۰ آغاز شده و قرار است بیوقفه تا سال ۲۹۹۹ ادامه یابد.
در آنجا گفتیم که چگونه هنرمند دیگری با نام کتی پترسون، تلاش دارد با خلق جنگلی با نام «کتابخانهی آینده»، کاغذ موردنیاز برای چاپ یک مجموعهی ویژه از کتابهای منتخب را در ۱۰۰ سال آینده تأمین کند. مارگارت آتوود، اولین نویسندهای خواهد بود که نسخهی دستنویس از کتابی را تالیف خواهد کرد که هرگز تا ۱۰۰ سال آینده خوانده نخواهد شد. تمام این کارها چشمانداز ما را گسترش داده، چارچوب زمانی ما را توسعه میدهند و به ما کمک خواهند کرد تا بتوانیم جایگاه وجودی خود را در دورهی زمانی بسیار بلند تشخیص دهیم.
مارگارت اتوود و کتی پترسون با همکاری یکدیگر قصد دارند داستانی را برای کتابخانهی آینده تهیه کنند که قرار نیست تا سدهی آینده خوانده شود
ادبیات ژانر تخیلی، روش دیگری است که ازطریق آن میتوانیم چارچوبهای زمانی خود را بهصورت فرهنگی گسترش دهیم. از نوشههای کتاب مقدس هندوهای باستان گرفته تا تفکرات قرونوسطایی مسیحیان در ارتباط با آخرالزمان، از رمان بیست هزار فرسنگ زیر دریای ژولورن گرفته تا اثر فاخر Blade Runner از ریدلی اسکات، همگی نشاندهندهی اشتهای سیریناپذیر ما در کندوکاش آیندهی دور است. دراینمیان، آثاری نظیر «سرگذشت ندیمه»، «جاده» و «فرزندان بشر» نیز بودهاند که باتصویرکردن سناریوهایی کابوسوار از آیندهای تاریک، توانستند ما را وادار به تفکر درمورد عواقب برخی از اقدامات امروزمان کنند.
بهتازگی، طراحان و هنرمندان بهدنبال خلق آثاری عمیقتر هستند که بتوانند مردم را متوجه تجربهای مستقیمتر از آیندهی تاریک سیارهای کنند که درصورت ادامهی روند فعلی با آن مواجه خواهیم شد. استودیوی طراحی Superflux، نمونههایی از هوای آلودهی جهان را (درصورت عدم اقدام عاجل) در سال ۲۰۳۰ تهیه کرده است و طی یک رویداد زنده در امارات متحدهی عربی، از قانونگذاران و سیاستمداران ارشد دعوت کرده تا این نمونه ها را استشاق کنند. عنان جین، از بنیانگذاران این استودیو میگوید: «تنها رایحهای از هوای آلوده و سمی سال ۲۰۳۰، میتواند به ما بینشی دهد که مقادیری بیاندازه از داده و اطلاعات از ارائهی آن عاجز است.»
یکی دیگر از فعالیتهای اخیر Superflux در بارسلون، پروژهای به نام «کاهش شوک» است که هر بازدیدکنندهای را میتواند عملا با خود به سفری در آیندهی جهان پس از چند دهه ببرد. این نمایشگاه تنها بهنوعی وضعیت یک آپارتمان را در لندن شبیهسازی میکند که برای زندگی تحت شرایط پس از بروز فاجعهی اقلیمی کاملا تجهیز شده است. جین در اینرابطه میگوید: «ما وضعیت یک آپارتمان متعلق به آینده را در اینجا طراحی کردهایم که هیچکس علاقهای به زندگی در آن ندارد؛ اما ممکن است بهزودی از انتخاب آن ناگزیر باشیم. این کار برای ترساندن یا دستپاچهکردن مردم نیست؛ بلکه تنها برای بازتابدادن عواقب اقدامات امروز ما است.»
پروژهی کاهش شوک در بارسلون به بازدیدکنندگان فرصت میدهد تا خود را با شرایط زندگی در آپارتمانی در آیندهی تاریک پیش رو مواجه کنند
بهعنوان نمونهای از تصورات خوشبینانهتر درمورد آینده، فیلمی مانند پلنگ سیاه (Black Panther) را درنظر بگیرید که یک تمدن آفریقایی موفق و دوستدار محیط زیست با فناوری پیشرفته را بهتصویر میکشد که هرگز اقدام بهکلونیسازی نکرده است. نویسندگان این فیلم، با محور قراردادن رنگینپوستان در یک سناریوی علمیتخیلی این فرصت را برای ما فراهم کردهاند تا آیندهای را تصور کنیم که فراتر از پیشداوریهای امروزی ما واقع شده است. بهعنوان یکی از فیلمهای تأثیرگذار سال ۲۰۱۸، میتوان گفت این فیلم از نمونه آثاری است که قابلیت تاثیرگذاری بر خط سیر حرکت جمعی ما را نیز خواهد داشت.
هنر و فرهنگ به ما اجازه میدهد تا ایدههای آینده را در سطح احساسی و تجسمی تجربه کنیم و نه در سطح عقلانی
در مقیاس محلی نیز بد نیست به پروژههایی مانند Forest of the Future اشاره کنیم. این پروژه درحقیقت نمایشگاهی از آثار هنری در قالب نقاشی، نگارگری و هنرهای دیجیتالی است که به موضوع تاریخ محلی، تجزیهوتحلیل روندهای فعلی و پیشبینی آیندهی فناوری اختصاص دارد. درواقع، هدف از خلق چنین آثاری این است که در عمق خیالپردازیهای هنرمندانه دریابیم که آیندهی سکونتگاهی مانند منطقهی والتان فورست لندن چگونه خواهد بود. آیندهای که در چشم عدهای روشن و در چشم سایرین ممکن است کمی تاریک بهنظر آید؛ اما در هر حال، آنچه که کاملا بدیهی است، حس اثرگذاری این نمایشگاه در نگاه بازدیدکنندگان است.
فیلم پلنگ سیاه نشان داد که یک آیندهی خوشبینانهتر ممکن است چگونه باشد
نبوغ استفاده از هنر و فرهنگ در این است که به ما اجازه میدهد تا ایدههایی را در مورد آینده در سطح احساسی و تجسمی تجربه کنیم و نه در سطح عقلانی. بهعنوان مثال، حرکت اولافر الیاسون را درمورد پروژهی Ice Watch درنظر بگیرید. او تکهای از کوههای یخ قطب شمال را با خود به لندن میآورد تا مردم بتوانند از نزدیک آن را ببینند، لمس کنند و با ذوبشدن آن، خود شاهد تغییراتی باشند که در دنیای خود رقم زدهاند. الیاسون در مقالهای از هافپست در سال ۲۰۱۶ مینویسد:
من بر این باورم که یکی از مهمترین مسئولیتهای هنرمندان این است که به مردم کمک کنند تا موضوعات را نهتنها با ذهن خود درک کنند؛ بلکه با احساسات و بدن خود نیز با آنها ارتباط برقرار کنند.
در اغلب موارد، طرح پرسش در مورد آیندهی بلندمدت بهندرت میتواند منجر به یک اقدام عملی در متن زندگی افراد عادی شود. تماشای فیلمی مانند پلنگ سیاه، یک موضوع است و درک چشمانداز آن در بطن زندگی شخصی شما، یک موضوع متفاوت. هنر و فرهنگ نهتنها میتوانند ما را در درک تجربهای بلندمدت یاری کنند؛ بلکه میتوانند فضایی بازتابی پیش روی ما بگذارند که به ما فرصت اقدام براساس این آگاهی کسبشده را نیز میدهد.
برگزاری مراسم اخیر روز زمین در ساختمان سامرست لندن، نمونهای از تلاش هنرمندان برای استفاده از نقش زبان و داستانسرایی در جلب توجه جمعی در موضوع بحران تغییرات اقلیمی بود. بهرهگیری ترکیبی از سازهها، نمایشها، کارگاهها و مباحثات، به مردم مجال کاوش و تامل در موضوعات را میدهد. بهگفتهی بنیانگذار موزهی اقلیمی، بریجت مککنزی: «ما باید به نقش هنر و فرهنگ فراتر از یک عنصر اطلاعرسانی درمورد اقدامات اقلیمی بنگریم؛ ما باید به آن بهچشم یک عامل تغییردهنده و مولد نگاه کنیم.»
اولافر الیاسون در حرکتی تاملبرانگیز، قطعاتی از یخهای در حال ذوب را مقابل گالری Tate Modern لندن درمعرض نمایش عموم قرار داد
«ما نمیدانیم چه چیزی ممکن است در انتظارمان باشد»، نام پروژهای دیگر در مرکز هنری باربیکن لندن است که زوی شوندسن آن را هدایت میکند. در این مراسم، پس از ۲۰ دقیقه سخنرانی ازسوی متخصصان علوم زیستمحیطی، اقتصاد و جغرافیا از حضار دعوت شد تا لحظاتی را به تجربهی زندگی در آیندهی اقتصادی جدیدی که براساس یک سناریوی تخیلی تهیه شده بود، اختصاص دهند. آنها در این کارگاه ازطریق داستانسرایی و تجربه توانستند با نقش خود در شکلدهی آینده عملا مواجه شوند. بهگفتهی شوندسن، «هنر میتواند بدون تحمیل هیچگونه الزامی به تعهد، ما را دعوت به اقدام مؤثر کند.»
تماشای فیلمی مانند پلنگ سیاه یک موضوع است و درک چشمانداز آن در بطن زندگی شخصی شما، موضوعی متفاوت
در سال ۲۰۱۴، نمونهای از اجراهای تعاملی تئاتر Coney با نام «روزهای اولیه» روی پرده رفت، این نمایش بازیگری نداشت. تنها به تعدادی از حضار گفته شد که «جنگ به پایان رسیده است و ملتها همگی نابود شدهاند. شما بههمراه دوستان دیگر خود باید یک کشور را از نو بسازید. حال، قوانینی که برای ادارهی این سرزمین تازه وضع خواهید کرد، چه خواهند بود؟ آیا میتوانید از اشتباهات گذشتهی خود درس بگیرید؟» مخاطبان مجبور بودند بررسی کنند که چطور خودشان را سازماندهی کرده و برای ادارهی یک کشور آماده شوند، تلاش کنند و رفتارها و سناریوهای تازه را بیازمایند.
دو هنرمند با نامهای پکا نیتیویرتا و تیمو آهو با این نمایش نور سعی کردند اثر افزایش سطح آب دریا را در زندگی واقعی مردم پررنگتر جلوه دهند
این احتمال وجود دارد که فعالیت در راستای منافع بلندمدت ما منجر به تغییرات بنیادین در وضعیت کوتاهمدت ما شود. این قضیه میتواند شامل بروز نارضایتی، هنجارشکنی و تغییر رویکرد در نحوهی انجام فعلی امور شود. دراینمیان، هنر و فرهنگ میتواند به ما کمک کند تا به روشهای گوناگونی از پس از این چالش برآییم: با ایجاد پیوند با تجربیات گذشته، ما خواهیم توانست بهتر با این حس رادیکال کنار آییم، تصورات مبنیبر اجتنابناپذیر بودن وضع موجود را به چالش بکشیم و تحقق رؤیای دستیابی به دنیایی کاملا متفاوت را شدنیتر بدانیم.
هنر و فرهنگ میتواند به ما یادآوری کند که تغییرات بنیادین آنچنان هم غریب نیستند و در گذشته هم روی دادهاند، این مفاهیم خواهند توانست ابعاد تغییرات گذشته را به ما گوشزد کنند و به ما بگویند که برای رقمزدن تغییرات آینده به چه رفتارها و ارزشهایی نیاز خواهیم داشت. برای مثال، تماشای دوبارهی فیلمهایی نظیر «شیر»، «۱۲ سال بردگی» (درمورد حقوق بشر) و «حق رای» (درمورد حقوق زنان) نیز میتواند شجاعت لازم را برای تغییر و اقدام در ما ایجاد کند.
همچنین هنر میتواند به ما کمک کند تا وضع موجود را به چالش بکشیم. مارک فیشر، نظریهپرداز فرهنگی، از نقش هنر در مبارزه با «انحصار واقعیات ممکن» سخن گفته است. شاید این احساس را داشته باشید دنیایی که در آن هستید، تنها انتخاب ممکن است؛ اما هنر و فرهنگ میتواند ما را درمعرض آیندههای احتمالی متعددی قرار دهد.
سبک علمیتخیلیاقتصادی در نظر بگیرید. یک سبک ادبی جدید در مورد اینکه چگونه یک داستان علمیتخیلی میتواند به خلق رویکردهای جدید در اقتصاد کمک کند. مثلا مجموعهداستانهایی نظیر «مردم آیندهی ایالات متحده» که به مبارزه با دیدگاههای منفعل میپردازد و آیندههایی تازه را برای مردم این کشور به تصویر میکشد. چنینی آثاری میتوانند ما را بهمروز از بند محدودیتهای مصلحتاندیشیهای کوتاهمدت برهانند و آیندههای جدیدی را پیش رویمان بگذارند. تخیل، چاشنی خلق آینده است.
فرهنگ نیز توانایی سرعتبخشیدن به روند رهایی ما از چارچوب زندگی روزمره را دارا است تا بتوانیم تجربهای درونی برای امکان خلق آیندهای متفاوت داشته باشیم. در دههی ۱۹۶۰، گروهی از هنرمندان در پاریس تحت عنوان جنبش موقعیتگرایان (situationists)، پیشگام حرکتی شدند که باعث شد مردم اندکی از چارچوبهای رایج فکری و عملی خود فاصله بگیرند. آنها ثابت کردند که هنر و فرهنگ قادر به خلق فضاهایی هستند که میتوانند نظم، هنجارها و امتیازات تثبیتشده را (هرچند بهشکلی موقتی) به حالت تعلیق درآورند. همانگونه که در بخشی از تظاهرات اخیر موسوم به «قیام علیه انقراض» در بریتانیا، معترضان اقلیمی از هنر و فرهنگ برای تغییر چهرهی راهها و پلها در مرکز لندن استفاده کردند. بهنمایش گذاشتن قایق صورتی در ایستگاه متروی میدان آکسفورد، اجرای گروههای رقص سامبا، شعرخوانی و اجراهای فیالبداهه نوازندگان مختلف همگی از جمله مواردی بودند که به خلق فضاهایی متفاوت از هنجارهای فعلی جامعه کمک کردند.
پروژهی آبوهوای اولافر الیاسن در گالری Tate Modern متشکل از جلسات، جشنها، اعتراضات پر سروصدا و تعمقهایی در سکوت بود
درنهایت، ما معتقدیم که بهچالشکشیدن تفکر کوتاهمدت مستلزم بازنویسی روایتهای عمیقتری است که در جامعهی ما جریان دارد. ما نیازمند تحولی انقلابی در باورهای جمعی خود هستیم؛ از جایگاهمان در نظم طبیعی جهان گرفته تا باورهایی که پارادایم اقتصادی ما را شکل میدهند. توجیهات ما همواره باعث شدهاند نهادهای جمعی در اتخاذ تصمیمات تحولگرایانه عاجز بمانند؛ بهگونهای که ما خود را مقهور سرنوشتی تغییرناپذیر میدانیم. این در حالی است که روایتهای فرهنگی اغلب نقشی کلیدی در شکلگیری تفکرات کوتاهمدت در تمامی سطح فردی، سیاسی، شرکتی و مالی داشتهاند. هماکنون نیز بسیاری از اقدامات فرهنگی انجامگرفته از سوی نهادها و بنیادهای گوناگون گواهی بر این مدعا است که چگونه فعالان، هنرمندان و چهرههای شاخص میتوانند عاملی برای تحریک جوامع برای تغییر آیندهی ملل براساس تجربیات پیشین باشند.
فرهنگ بنیان تمدنهای ما را شکل میدهد. فرهنگ همان بستری است که تمدنهای فعلی ما در دامان آن رشد یافتهاند و به بلوغ رسیدهاند. اگر میخواهیم از آیندهی روشن این سیاره اطمینان حاصل کنیم، باید دوشادوش سیاست، علم، فناوری، اقتصاد و زیرساختها روی فرهنگ خود نیز سرمایهگذاری کنیم. اگر بتوانیم باکمک فرهنگ و هنر، چارچوب درک خود را از زمان گسترش دهیم و آیندهی بلندمدت را در معادلات فکری خود بگنجانیم، آنگاه میتوانیم درنهایت به بقای گونهی خود در چشماندازی دور امیدوار باشیم.