مالکیت معنوی، بحثی پیچیده اما ضروری برای جامعه
مالکیت معنوی و نحوهی حمایت از آن تبدیل به یک دغدغهی بینالمللی شده است؛ اینکه چگونه باید از ایدهها و اختراعات افراد دفاع کنیم و اجازه ندهیم کسی به آنها متعرض شود تا افراد ایدهپرداز و مخترعین بتوانند با فراغ بال و بدون ترس از دزدیده شدن اختراعات و ایدههای خود، آنها را عملی کنند. اما کار به این راحتی نیست. مالکیت معنوی همانطور که باعث ایجاد پویایی در اقتصاد میشود گاهی باعث مشکلات حقوقی و اخلاقی نیز میشود. در اینجا قصد داریم معایب و مزایای مالکیت معنوی در جوامع را بررسی کنیم. پس با زومیت همراه باشید.
مالکیت معنوی از کجا آمد؟
درنظرگرفتن مالکیت بهعنوان یک حق، به قرن ۱۷ میلادی باز میگردد جایی که جان لاک، فیلسوف، سیاستمدار و تاجر مطرح بریتانیایی در رسالهی خود در باب حکومت نظریهای را مطرح کرد که طبق آن، مالکیت جزو حقوق بنیادین فرد و در کنار حق آزادی و حق زندگی قرار میگرفت. لاک معتقد بود حق مالکیت آنقدر مهم است که هیچ کس حق تصرف در آن را ندارد، حتی حکومت و دولت. بعدها آدام اسمیت، فیلسوف اسکاتلندی، در کتاب ثروت ملل خود، مالکیت را یکی از عوامل مهم برای افزایش ثروت در کشورها دانست. اسمیت معتقد بود که اگر مالکیت در کشورها بهراحتی نقض شود، افراد دیگر تمایلی به کار اقتصادی نخواهند داشت و به تدریج جامعه به انحطاط کشیده میشود.
اما مالکیت تنها به مالکیت اشیا محدود نمیشود بلکه فعالیتهای فکری نیز مستحق حمایت است. در ابتدا مالکیت فکری تنها شامل آثار ادبی میشد که در ماهنامهها و مجلات منتشر میشدند. این امر باعث انقلابی در ادبیات شد. تا پیش از به رسمیت شناختن مالکیت روی آثار ادبی، تنها محل درآمد نویسندگان، پادشاهان بودند اما پس از آن شاعران و نویسندگان توانستند با فروش آثار خود به مردم عادی و بهرهمندی از مواهب آن، دست به انقلابی در آثار ادبی بزنند. ظهور نویسندگان بزرگ و مستقل از این دوران به بعد جهشی عظیم داشت. پس از آن به تدریج مالکیت روی سایر اشکال محصولات فکری نیز به رسمیت شناخته شد و باعث پیشرفتی عظیم در صنایع مختلف شد بهطوریکه آبراهام لینکلن گفت:
سیستم ثبت اختراع به آتش نبوغ مردم آمریکا دامن زده است.
امروزه انواع و اقسام مالکیت معنوی وجود دارد که عبارتاند از:
- پتنت یا حق ثبت اختراع
- حق تکثیر
- حق طراحی صنعتی
- ایجاد گونههای گیاهی (کسانی که با روشهای خاص گونهای جدید از گیاهان را پرورش میدهند)
- برند و علائم تجاری
- حق پیکربندی تجاری (خصوصیات منحصربهفردی که به کالا زیبایی خاصی میدهد اعم از بستهبندی، شکل ظاهری، رنگ و... که برای مصرفکننده تداعیگر یک کالای خاص است)
- رازهای تجاری (معمولا دولتها از رازهای تجاری حمایت نمیکنند، اما در بعضی حوزههای قضایی این حیطه نیز در نظر گرفته میشود)
آیا حق مالکیت معنوی حد و مرز دارد؟
در یک بازار رقابتی، حمایت از مالکیت افراد از مهمترین عوامل برای استمرار فعالیت اقتصادی افراد است. اقتصاد را ایدهها و نوآوریها به جلو میراند و اگر افراد نتوانند از نوآوری و ایدههای خود منتفع شوند اقتصاد نیز متضرر میشود. اما حقوق مالکیت نیز میتواند گاهی بیش از حد سختگیرانه باشد. سازوکارهایی که برای حمایت از مالکیت معنوی طراحی شدهاند یک ایراد اجتنابناپذیر دارند که این است که گاهی هزینههای ثبت مالکیت ایدهها از منافعش بیشتر میشود. اینجا دقیقا همانجایی است که بازار شکست میخورد.
مشکلی که با ایدهها داریم این است که ایدهها مانند اشیا مالکیت خصوصی ندارند. شما میتوانید ایدهای را به فردی منتقل کنید درحالیکه همچنان مالک آن ایده هستید. توماس جفرسون در مورد ویژگی عجیب ایدهها گفته است:
[یک ایده] به محض فاش شدن، مالکیت خود را به همه تحمیل میکند و دریافتکننده نمیتواند خود را از مالکیت آن رها کند. بهعلاوه هیچکس به این دلیل که افراد دیگر مالک کل ایده هستد، سهم کمتری از آن ایده ندارد. ایدهها، مانند هوایی که تنفس میکنیم، قابلیت محدود شدن یا تخصیص انحصاری ندارند.
به زبان سادهتر میتوان گفت، دانش کالایی عمومی است و هرکس میتواند از آن استفاده کند. این ویژگی، نوآوران را به دردسر میاندازد چراکه هرکس میتواند از ایدهی آنها استفاده کند. پس قوانین مالکیت معنوی باید به گونهای باشد که علاوه بر به رسمیت شناختن مالکیت افراد بر یک ایده، این واقعیت را هم بپذیرند که ایدهها میتوانند بهطور گستردهای منتقل شوند.
سیستم حمایت از مالکیت معنوی نقصهایی نیز دارد که ایجاد انحصار بزرگترین این ایرادات است
اما سیستم حمایت از مالکیت معنوی نقصهایی نیز دارد. ثبت اختراع محدودیتی قانونی در تجارت است. صاحب یک ایده حق آن را دارد که روی کالایی که برمبنای آن ایده ایجاد شده است انحصار داشته باشد و هر قیمتی که بخواهد روی آن بگذارد. انحصار قیمت مجوزی برای قیمتگذاری بیش از حد روی کالاها است. این اتفاق زمانی برجستهتر میشود که بدانیم امروزه اکثر کالاهایی که مشمول انحصار قیمت میشوند، داروهای بیماریهای خاص مانند دیابت، ایدز، سرطان و... هستند. البته مشکلات تنها به اینجا ختم نمیشود. تعیین حق مالکیت روی اختراعات اگرچه باعث تشویق افراد به نوآوری شده است، از طرف دیگر میتواند باعث کند شدن سرعت پیشرفت نیز بشود. این موضوع باعث شده است جنبشهای مدنی زیادی برعلیه حبس دانش شکل بگیرد. افرادی که این جنبشها را مدیریت میکنند معتقدند مالکیت روی ایده و اختراع امروزه به افراد تعلق ندارد بلکه این سازمانها و شرکتهای چندملیتی هستند که با جذب مستعدترین افراد از دانش و ایدههای آنها استفاده میکنند. بهنظر میرسد هر دو طیف ماجرا استدلالهای درستی در این مورد دارند و بهسختی میتوان گفت حق با کدام طرف است؛ پس مسئلهی اصلی این است که بدانیم نقطهی توازن مناسب کجا قرار دارد. دولتها باید با تحقیقات وسیع در موارد مختلف قوانینی مناسب برای مالکیت معنوی در هر حوزه در نظر بگیرند.
در یک نمونهی خاص از قوانین نسبتا اشتباه در مورد مالکیت معنوی، میتوان به حق تالیف آثار ادبی اشاره کرد. در سال ۱۹۹۹۸، کنگره آمریکا دوره حق تالیف را از ۵۰ سال پس از مرگ مولف به ۷۰ سال افزایش داد (در ایران، سال ۱۳۸۹ حق تالیف از ۳۰ سال پس از مرگ مولف به ۵۰ سال افزایش یافت). قیمت کتابهایی که مشمول این قانون هستند تا مدتهای طولانی بسیار بالا میماند. بهعنوان مثال قیمت کتاب خوشههای خشم اثر جان اشتاین بک در آمریکا چیزی حدود ۱۲ دلار است درحالیکه کتابهایی مانند تام سایر یا غرور و تعصب که مشمول حق تالیف نمیشود تنها ۵ دلار است. این بدان معنی است که افراد مجبورند برای کتابهایی که دارای حق تالیف هستند بیش از دوبرابر هزینه بپردازند. از طرفی افزایش زمان حق تالیف هیچ آوردهی مثبتی برای افزایش نوآوری و خلاقیت ندارد. نویسندگان برای آنکه وراث آنها به مدت زیاد از حق تالیف بهرهمند شوند کتاب نمینویسند. همچنین نویسندگان برای نوشتن کتابهایی که قبلا نوشتهاند به مشوق نیاز ندارند. یافتن مشوق صحیح برای افراد یکی از مهمترین عواملی است که قانونگذار باید به آنها توجه کند.
نمونهای دیگر مک دونالد است. این شرکت که نام تجاری مک دونالد را بهنام خود ثبت کرده است تاریخچهای غنی و پربار از شکایت علیه شرکتهای مختلف برای استفاده از برند خود دارد. بهعنوان نمونه میتوان به شرکتهایی نظیر مک اسمایل (شرکتی در ویلنیوس لیتوانی)، مک بیگل (نانوایی در نیویورک)، مکافی (بار قهوه اسپرسو در کالیفرنیا) و مک آلن (دکه سوسیس فروشی در سیلکبورگ دانمارک) اشاره کرد. البته کار به همینجا ختم نمیشود؛ آنها شرکت خدمات اینترنتی سوییسی بهنام مک ولنس، هتلهای زنجیرهای در کانادا بهنام مک اسلیپ و سالن آرایش موی اتریشی بهنام مک هیر را نیز تحت پیگرد قانونی قرار دادند. استدلال وکلای مک دونالد این بود که ممکن است در آینده، مک دونالد نیاز داشته باشد تا دامنهی فعالیت خود را از غذای آماده به سایر حوزهها گسترش دهد؛ پس استفاده از نام مک در تمام زمینهها باید منحصر به این کمپانی باشد. این استدلال در حالی ایراد شده است که در زبان گالیکی کلمه مک بهمعنی پسر است. اگر قرار باشد مک دونالد تمام حقوق این کلمه را از آن خود بداند پس باید گفت مک دونالد مالک نام ۹۰ درصد مردم اسکاتلند نیز است.
در مناقشهای دیگر بر سر نامهای تجاری میتوان به مناقشهی بین برادران مارکس و کمپانی برادران وارنر اشاره کرد. هنگامی که برادران مارکس مشغول ساخت فیلم شبی در کازابلانکا بودند، با مسئلهی مالکیت معنوی درگیر شدند. پنج سال پیش از ساخت فیلم شبی در کازابلانکا، استودیوی برادران وارنر فیلم کازابلانکا را با بازی هامفری بوگارت و اینگرید برگمن ساخته بود. کمپانی برادران وارنر نامهای برای برادران مارکس فرستاد و آنها را بهخاطر نام فیلمشان تهدید به شکایت کرد.
گروچو مارکس در جواب اینگونه نوشت:
هیچ اطلاع نداشتم که شهر کازابلانکا منحصرا به برادران وارنر تعلق دارد. دربارهی برادران وارنر چطور؟ آیا شما مالک آن نیز هستید؟ شما احتمالا حق دارید از اسم وارنر استفاده کنید اما در مورد کلمهی برادر چطور؟ اگر حرفهای به قضیه نگاه کنید، ما مدتها قبل از شما برادر بودیم.
وی نامهی سه صفحهای خود را به همین منوال ادامه داد. وکلای برادران وارنر نامهی دیگری نوشتند و خواستار طرح کلی داستان فیلم شدند. بعد از جوابیهی سوررئال دیگری از جانب برادران مارکس، برادران وارنر باجدیت خواستار جزئیات بیشتری از موضوع فیلم شدند. این مکاتبات پس از دریافت نامهی سوم که پر بود از الفاظ، کلمات سنگین و نحوهی خاص نگارش گروچو مارکس که باعث شد وکلا گیج شوند، متوقف گردید.
هرچقدر هم که موارد بالا مضحک باشند یک چیز را به ما ثابت میکنند. گاهی مالکیت معنوی محدودیتهایی ایجاد میکند که از منافع آن بیشتر است. گروچو مارکس با سبک بینظیر خود به ما ثابت کرد بعضی چیزها نباید در مالکیت خصوصی باشند. بهطور کلی از نقطه نظر جامعه هیچ منفعت خاصی از در اختیار گرفتن کلمهی مک یا کازابلانکا به دست نمیآید اما در این میان منافعی از دست میرود.
مالکیت معنوی در دنیای دیجیتال
امروزه دعوای جدیتری در مورد مالکیت معنوی در جریان است و آن دعوا بر سر مالکیت معنوی در دنیای دیجیتال است. همانطور که گفته شد، ذات دانش و نوآوری قابل مالکیت خصوصی نیست؛ حال این را تعمیم دهید به دنیایی که محصولات در آن دنیا نیز قابل مالکیت نیست. در این مورد باید چه کرد؟
برای نمونه میتوان به مالکیت معنوی در موسیقی اشاره کرد. نپستر سیستم بهاشتراکگذاری موسیقی بود که در سال ۱۹۹۹ فعالیت خود را آغاز کرد. اعضای این سایت لوحهای فشرده موسیقی را روی سیستم خود نصب میکردند و به دیگر کاربران سایت نیز اجازه میدادند که موسیقیها را از روی سیستم میزبان کپی کنند. در مدت کوتاهی سایت نپستر به موفقیت بزرگی رسید، بهطوریکه میلیونها کاربر این سایت بهسرعت فایلهای موسیقی را بین یکدیگر به گردش درمیآوردند.
این موضوع در سال ۲۰۰۰ و زمانیکه پنج کمپانی بزرگ ضبط موسیقی از نپستر شکایت کردند دردسرساز شد. درنهایت سایت نپستر در دادگاه شکست خورد و سال ۲۰۰۱ اعلام ورشکستگی کرد. اما یک نظرسنجی که نپستر ترتیب داده بود نشان میداد، علاقهی کاربران نپستر به خرید لوحهای فشرده اصلی بیشتر شده بود نه کمتر. همچنین مطالعاتی دیگر نشان میداد در سال ۲۰۰۰ یعنی در زمان اوج فعالیت نپستر، درآمد حاصل از لوحهای فشردهی موسیقی بیشتر از همیشه بوده است.
این موضوع را میتوان با مثالی دیگر از یک گروه موسیقی بهنام گریتفول دد (The Grateful Dead) بهتر بررسی کرد. این گروه موسیقی به طرفدارانش اجازه می داد کنسرتها را ضبط و در نوارهای کپی شده پخش کنند به شرطی که این نوارها را نفروشند. با وجود این نوارهای کپی شده، این گروه از تورهای کنسرتش بیشتر از اکثر گروههای راک درآمد داشت.
مالکیت معنوی حتی سرنوشت مرکز تکنولوژی جهان را از جاده ۱۲۸ ماساچوست به درهی سیلیکون انتقال داد
از دو مورد اخیر میتوان نتیجه گرفت که گاهی حمایت ضعیف از مالکیت معنوی بهتر از حمایت قوی عمل میکند. اما اگر بخواهیم مثالی افراطیتر بیاوریم، میتوانیم به ماجرای اوجگیری دره سیلیکون اشاره کنیم. در دهه ۱۹۷۰ اکثر کارشناسان اعتقاد داشتند مرکز تکنولوژی جهان جاده ۱۲۸ نزدیک بوستون ماساچوست خواهد شد. بوستون جایی بود که دانشگاههای مطرحی چون MIT داخل آن قرار داشت و بهترین هوشهای جهان در این نقطه گرد هم میآمدند. اما با پیشروی دره سیلیکون، جاده ۱۲۸ بهطور کلی از ذهنها پاک شد. چرا این اتفاق رخ داد؟
آنالی ساکسنیان در کتاب برتری منطقهای، کتابی تأثیرگذار در مورد آنچه دره سیلیکون را به غول تبدیل کرد مینویسد: «مهمترین دلیل موفقیت دره سیلیکون، فرهنگ بهاشتراکگذاری ایدهها در آن است. بازار کار برای مهندسان در دره سیلیکون، متفاوت از جاده ۱۲۸ عمل میکند. دره سیلیکون براساس سنت خلاقانه خود، فرهنگی از روابط باز بین کارکنان شرکتهای رقیب ایجاد کرده است. ایدهها آزادانه رد و بدل میشوند. مهندسان اغلب شغلهایشان را تغییر میدهند و هیچکس بهدلیل انتقال آموختههایش از شرکت قدیمی به شرکت جدید بازخواست نمیشود. ماساچوستیها متعصبتر بودند. وفاداری به شرکت و استخدام طولانی مدت ارزش دانسته میشد و ایدهها در درون شرکتها بهشدت محافظت میشدند.»
مهندسان در درهی سیلیکون بهراحتی بین شرکتهای رقیب جابهجا میشوند و حتی کار به اینجا نیز ختم نمیشود؛ گاهی مهندسان در کافیشاپها یا رستورانها با یکدیگر ملاقات میکنند و در مورد مشکلات یکدیگر بحث میکنند. در آنجا همگی میخواهند نشان دهند که چقدر باهوشاند. ایدهها در درهی سیلیکون آزادانه به گردش در میآیند و همین امر سبب میشود که کل اکوسیستم منتفع شود. شاید در نگاه اول بهنظر برسد که این کار حماقت محض است اما هنگامی که با چشمانداز وسیعتری به قضیه نگاه میکنیم متوجه میشویم که چقدر این امر میتواند به پیشرفت کمک کند.
نتیجهگیری
همانطور که گفته شد، مالکیت معنوی از دلایل پیشرفت جوامع و بهبود شرایط کسبوکار است. افراد باید مطمئن شوند که از ایدههای خود منتفع میشوند، در غیر این صورت انگیزهای برای خلاقیت و نوآوری نخواهند داشت. از طرفی همه چیز را نباید و نمیتوان مشمول قانون مالکیت معنوی دانست، بعضی چیزها باید در مالکیت عمومی باقی بماند.
در دنیای امروز، افراد کمی هستند که مالک ایدههایشان باشند. امروزه شرکتها هستند که مالک ایدههای افراد هستند. در این مورد میتوان گفت گاهی (و نه همیشه) حمایت کمتر از حق مالکیت معنوی میتواند مفید باشد. در مجموع هیچ گزارهی کلی وجود ندارد که بتوان در مورد مالکیت معنوی ایراد کرد. نقض مالکیت معنوی همانقدر اشتباه است که حمایت بی چون و چرا از مالکیت معنوی. دولتها باید تلاش کنند تا نقطهای را بیابند که در آن علاوه بر سود افراد خلاق، منفعت کلی جامعه نیز اتخاذ شود.
متاسفانه در کشور ما قوانین مالکیت معنوی بهصورت سفت و سخت پیگیری نمیشود. همچنین تجاریسازی ایدهها و اختراعات نیز موانع بسیار زیادی بر سر راه خود میبیند که از این جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- عدم وجود سازمانهای مستقل جهت بررسی و مدیریت داراییهای معنوی
- عدم وجود قانون برای جبران خسارت به افرادی که ایدههایشان به سرقت رفته است
- فقدان رابطه کارآمد میان صنعت و دانشگاه
- ناسازگاری بین دولت و قوه قضاییه در موضوع مالکیت معنوی
- بیتوجهی به ارزش داراییهای فکری در صنعت و عدم سرمایهگذاری روی آن
- ناکارآمدی گمرک کشور
- رقابتپذیر نبودن محصولات فکری داخلی در مقابل مشابه خارجی
- بروکراسی اداری و...
باتوجه به مسائلی که گفته شد، امید است که دستگاه قانونگذاری کشور باتوجه به اهمیت این موضوع رویهای منسجم اتخاذ کند تا افراد بتوانند از مواهب فعالیت فکری خود بهرهمند شوند. همچنین عضویت در پیماننامههای بینالمللی اگرچه ممکن است موجب مشکلاتی برای کشور شود (خصوصا در مورد استفاده از نرمافزارهای قفل شکسته) اما در بلندمدت میتواند رقابتپذیری محصولات داخلی را با نمونهی خارجی آن افزایش بدهد. همچنین قوانین فعلی در زمینهی مالکیت معنوی بسیار کلی و نارسا هستند. لازم است سازمانی مستقل برای قانونگذاری ایجاد شود تا بتواند با بررسی قوانین در دیگر کشورها و تطابق آنها با وضعیت کشور، قوانین را بازنویسی کنند. از طرفی رقابتی شدن فضای صنعت و شکستن انحصارات و شبه انحصارات در بازار کشور میتواند صنایع را بهسمت استفاده از دانش و ایدههای نوآورانه سوق دهد. متاسفانه در حال حاضر فضای غیررقابتی صنعت باعث حس عدم نیاز صنایع به ایدههای نوآورانه شده است. همچنین انحصارات مختلف روی صنایعی مانند خودروسازی باعث عقبگرد این شرکتها شده است. تا زمانیکه صنایع اجبار به استفاده از دانش و ایدههای خلاقانه نداشته باشند بهسمت استفاده از آنها نخواهند رفت.