زن دانشمندی که باروری انسان را برای همیشه تغییر داد
در داستان کشفهای علمی، پژوهشگران تا دیروقت بهتنهایی در آزمایشگاه کار میکنند، ناگهان نبوغ شعلهور میشود و لحظهی کشفی اتفاق میافتد: سیبی به سر یا آذرخشی به کلید برخورد میکند (آزمایش بنجامین فرانکلین) و ظرف آزمایشگاهی آلوده میشود (کشف پنیسیلین بهدست الکساندر فلمینگ). بااینهمه حکایت میریام فریدمن منکین کمی متفاوت است.
سهشنبهای در فوریهی ۱۹۴۴، این تکنسین ۴۳ سالهی آزمایشگاه کل شب را بیدار بود و از دختر هشتماههاش مراقبت میکرد. صبح روز بعد، منکین به آزمایشگاه رفت؛ درست همان کاری که در ۶ سال گذشته انجام میداد. چهارشنبهها روزی بود که در ظرفی شیشهای، تخمک بارورنشدهای را در مجاورت اسپرم قرار میداد و آرزو میکرد دو سلول باهم یکی شوند. هدف او که بهعنوان تکنسین دستیار جان راک، متخصص باروری دانشگاه هاروارد، کار میکرد، بارورکردن تخمک در خارج از بدن انسان بود. این اولین گام در برنامهی راک برای درمان ناباروری بود که در آن زمان برای پزشکان معمایی علمی بود. او مخصوصا میخواست به زنانی کمک کند که تخمدانهای سالم، ولی لولههای فالوپ (لولههای رحم) آسیبدیده دارند؛ مشکلی که علت یکپنجم از موارد ناباروری بود که او در کلینیکش میدید.
منکین معمولا اسپرم و تخمک را حدود ۳۰ دقیقه در کنار هم قرار میداد؛ اما اینبار اتفاق دیگری افتاد. سالها بعد، او آنچه بهخاطر میآورد، برای خبرنگاری تعریف میکند:
آنقدر خسته و خوابآلوده بودم که در حال نگاهکردن زیر میکروسکوپ که چگونه اسپرم در اطراف تخمک جستوخیز میکرد، فراموش کردم ساعت را نگاه کنم تا وقتیکه متوجه شدم یک ساعت گذشته است. بهعبارتدیگر، باید اعتراف کنم موفقیت من پس از حدود ۶ سال ناکامی، مرهون جرقهی ناگهانی نبوغ نبود؛ بلکه بهسادگی بهدلیل چرتزدن حین کار بود.
روز جمعه، وقتی به آزمایشگاه بازگشت، شاهد اتفاقی معجزهگونه بود: سلولها باهم ادغام شده و در حال تقسیم بودند. او اولین فرد جهان بود که رویان بارورشدهی انسان را در شیشه میدید.
دستاورد منکین به بیمارستان رایگان زنان در بروکلین ماساچوست رسید
دستاورد منکین راهگشای عصری جدید از فناوری تولیدمثلی بود؛ روشی که در آن زنان نابارور باردار و رویانها در لولهی آزمایشگاه تشکیل میشدند و دانشمندان میتوانستند اولین مراحل زندگی را ببینند. در سال ۱۹۷۸، اولین نوزاد آزمایشگاهی جهان بهنام لوئیز براون با روشی دیده به جهان گشود که پس از آن لقاح آزمایشگاهی (IVF) نام گرفت. بهزودی، IVF به تجارتی بزرگ تبدیل شد: در سال ۲۰۱۷، IVF تا حد زیادی در ۲۸۴،۳۸۵ تلاش برای کمک به باروری در آمریکا نقش داشت و درنتیجهی آن، تعداد ۷۸،۰۵۲ نوزاد مانند براون متولد شد.
البته برخلاف داستانی که گفته میشود، موفقیت منکین اتفاقی نبود. مانند لحظهی بزرگ کشفیات دیگر، رسیدن به این مرحله به سالها پژوهش و مهارتهای فنی و صبوری درزمینهی تکرار فراوان آزمایش نیاز داشت. او ۱۶ مقالهی علمی ازجمله دو گزارش تاریخی دربارهی این موفقیت بزرگ در مجلهی Science منتشر کرد؛ اما برخلاف نویسندهی همکارش، یعنی راک، مشهور نشد.
تاریخ نمیتواند دربارهی نقش منکین بهتوافق برسد. به او عناوین زیادی داده شد: تکنسین، دستیار پژوهشی، زیستشناس، دکتر منکین، خانم، دوشیزه و... . بهنوعی، همه درست هستند. ترزا ووددراف، متخصص زنان و زایمان و رئیس بخش علوم تولیدمثلی در دانشکدهی پزشکی فاینبرگ دانشگاه نورثوسترن میگوید:
آنچه میتوان گفت، آن است که او چیزی بیشتر از دستیار راک بود. فکر میکنم واقعا میتوان او را با جان راک برابر دانست. آنطورکه مردم استدلال میکنند، او فقط تکنسین یا یک جفت دست نبود؛ بلکه درواقع فردی خردمند بود که آزمایشها را انجام میداد.
دکتر جان راک بهخاطر انقلاب لقاح آزمایشگاهی اعتبار زیادی بهدست آورد
مارگارت مارش، مورخ دانشگاه راتگرز، نیز با این موضوع موافق است. او میگوید:
راک اساسا پزشک بود. او دانشمندی با ذهن و دقت و باور یک دانشمند درزمینهی اهمیت دنبالکردن پروتکلها بود.
مارش برای بیوگرافی ۲۰۰۸ راک با نام «پزشک باروری؛ جان راک و انقلاب تولیدمثلی»، داستان منکین را با دقت بیشتری بررسی کرد. با نگاهی به گذشته، وی میگوید از نامیدن وی بهعنوان دستیار پژوهشی متأسف است. او اعتقاد دارد:
اگر این کار را دوباره انجام میدادم، میگفتم او ذهنی دانشمند داشت. او فردی زیردست و دنبالهرو نبود.
یکی از روزهای سال ۱۹۰۰، تخمکی با اسپرم برخورد کرد و باهم ادغام شد و سپس تقسیم سلولی را آغاز کرد. ۹ ماه بعد و ۸ اوت سال ۱۹۰۱، میریام فریدمن منکین متولد شد. وقتی او کودکی نوپا بود، خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند؛ جایی که پدرش بهعنوان پزشک میتوانست پول کافی بهدست آورد تا آسایش وی را فراهم کند.
او آغاز امیدوارکنندهای در حرفهی علمی خود داشت و در سال ۱۹۲۲، با مدرک بافتشناسی و آناتومی تطبیقی از دانشگاه کرنل فارغالتحصیل شد. سال بعد، درجهی کارشناسی ارشد خود را در جانورشناسی از دانشگاه کلمبیا گرفت و بهطور مختصر زیستشناسی و فیزیک را در نیویورک تدریس میکرد؛ اما وقتی تصمیم گرفت دنبالهروِ پدرش باشد و وارد دانشکده پزشکی شود، با اولین مانع روبهرو شد: دانشکدههای پزشکی برتر کشور او را رد کردند. منکین در ابتدا فکر میکرد این مسئله به شخصیت او مربوط میشود؛ اما بعدا متوجه شد دلیل، جنسیتش است.
در آن زمان، تعداد کمی از دانشکدههای پزشکی زنان را قبول میکردند و آنهایی که زنان را میپذیرفتند، شرایط بسیار دشواری تعیین کرده بودند. کرنل درصدد محدودکردن دانشجویان زن بود تا دانشگاه با هجوم درخواستهای زنان مواجه نشود. دانشگاههای دیگر در دوران جنگ، شروع به پذیرفتن زنان کردند. اولین کلاس زنان در سال ۱۹۴۴ در دانشگاه هاروارد تشکیل شد. در جریان بحثهای مرتبط با تحصیلات زنان، چنین استدلال میشد که تحصیلات زنان موجب میشود قانون اساسی زیستشناسی، یعنی عملکرد زنان برای آوردن فرزند و پرورش آن نقض شود.
چندی بعد، میریام با دانشجوی پزشکی هاروارد بهنام ولی منکین ازدواج کرد. میریام منکین برای کمک به همسرش در مطالعات خود بهعنوان منشی کار کرد، تا جایی که کارشناسی مطالعات منشیگری را از کالج سیمونز گرفت. وی از نزدیکی خود به آکادمیها استفاده کرد و دورههایی درزمینهی باکتریشناسی و رویانشناسی گذراند و به همسرش در آزمایشگاه کمک میکرد. در آنجا بود که با گریگوری پینکوس، زیستشناس هاروارد، آشنا شد. گریگوری پینکوس کسی بود که بعدا بههمراه راک، اولین قرض ضدبارداری را تولید کرد.
پینکوس با پرورش خرگوشهای بدون پدر در آزمایشگاه، به دانشمند فرانکنشتاین معروف شده بود. او منکین را پذیرفت و از او خواست دو هورمون اصلی را از هیپوفیز استخراج کند. این هورمونها باید به رحم خرگوشهای ماده تزریق میشد تا باعث افزایش تخمکگذاری شود. منکین این کار را بهطرز ماهرانهای انجام میداد؛ اما دوران او در آزمایشگاه کوتاه بود. در سال ۱۹۳۷، پینکوس از دانشگاه کنار گذاشته شد و به انگلستان بازگشت و منکین نیز شغل خود را از دست داد. جان راک بهزودی بهعنوان متخصص باروری مطرح شد و سعی کرد بینش جانوری پینکوس را به حوزهی پژوهشهای بالینی بکشاند. راک سرمقالهای در مجلهی New England Journal of Medicine منتشر کرد. منکین برای کار در آزمایشگاه او درخواست داد و پذیرفته شد. مارش میگوید:
او باهوش، سرسخت، دقیق و همتای مناسبی برای راک بود.
علاوهبر کارهای پژوهشی، منکین مجبور بود دختر خود، لوسی را نیز بزرگ کند
راک بسیار خوشفکر و شهودی و بهدنبال پاسخ بود؛ اما حوصلهی یکنواختی آزمایشگاه را نداشت و منکین همکار خوبی برای راک بود. هر سهشنبه رأس ساعت هشت، منکین بیرون از اتاق عمل در زیرزمین بیمارستان رایگان زنان، بیمارستانی خیریه در بروکلین ماساچوست، منتظر میماند. اگر او خوشاقبال بود، راک به او تکهی کوچکی از تخمدان را میداد که تازه از بیمار جدا شده بود و اغلب بهاندازهی فندقی کوچک بود. او نمونه را میگرفت و با سرعت بهسمت آزمایشگاه میرفت. در آنجا، فولیکول را بازمیکرد و بهدنبال تخمک بارورنشده میگشت. این کار آسانی نبود. اگرچه این سلول یکی از بزرگترین سلولهای بدن است، هنوز از نقطهی آخر این جمله کوچکتر است. بیشتر افراد برای دیدن آن به ذرهبین نیاز دارند؛ حتی در این حالت نیز، فقط نقطهای تاریک است. برای منکین این سلول یک دنیا بود. او میتوانست با چشم غیرمسلح تخمک را ببیند و حتی با دیدن آن بگوید که آیا تخمک بدشکل بوده یا شکل طبیعی دارد.
منکین هفتههای متوالی، همین روال را دنبال میکرد: انتظار برای گرفتن یک سلول تخمک در روز سهشنبه، مخلوطکردن تخمک با اسپرم در روز چهارشنبه، انتظار و آرزوی تلفیق دو سلول در روز پنجشنبه و دیدن نتیجه زیر میکروسکوپ در روز جمعه. هر جمعه، وقتی او به انکوباتور نگاه میکرد، تمام آنچه میدید، یک سلول بود؛ یک تخمک بارورنشده و تودهای از اسپرمهای مرده. او در ۶ سال، ۱۳۸ بار این کار را انجام داد تا اینکه آن جمعهی سرنوشتساز در فوریهی ۱۹۴۴. در آن جمعه او درِ انکوباتور را بازکرد و فریادکنان راک را صدا میزد. او بهیاد میآورد:
طبق معمول، او در انتهای دیگر شهر در بیمارستان در حال دادن نوزاد واقعی به مادرش بود. ما به او زنگ زدیم. وقتی او ظرف را دید، مثل شبح رنگش پرید.
همانطورکه آزمایشگاه از بازدیدکنندگان پر میشد و همه با عجله میآمدند تا جوانترین کودک انسان را ببینند، منکین چشم از تخم برنمیداشت. او میترسید این موفقیت گرانبها را از چشمانش دور کند که ۶ سال آرزویش را داشت. او ساعتها با تخم کار میکرد و با یک دست ساندویچش را نگه میداشت و با دست دیگر قطرهقطره مایع به ظرف اضافه میکرد. او با تأسف بهخاطر میآورد که نخستین تخم از دست او رفت و نخستین سقط جنین در لولهی آزمایشگاه اتفاق افتاد. او کار خود را تکرار کرد و زیگوتهایی با چند سلول ایجاد کرد. او آنها را تثبیت و رنگآمیزی کرد و به مؤسسهی کارنگی واشنگتن در بالتیمور فرستاد. منکین میگفت آن نمونهها نشان غرور و شادی ما بودند؛ زیرا ثابت میکردند که تخم بارورشده داشتیم. با انتشار خبر این موفقیت، راک و منکین صدها نامه از زنان نابارور دریافت کردند که میپرسیدند آیا علم میتواند آنها را درمان کند.
در سال ۱۹۴۴، نخستین تخمک با موفقیت در آزمایشگاه بارور شد
اکنون، منکین آماده بود به دانشمند تولیدمثلی تبدیل شود که مزرهای باروری را بیشازاین به پیش براند. سپس، تصمیم گرفت از سلول تخم مراقبت کند تا تقسیمات بیشتری انجام دهد؛ اما پسازآن، چیزی اتفاق افتاد که او و راک آن را پیشبینی نکرده بودند: همسر منکین شغل خود را از دست داد. بهعنوان همسر و مادر فرزندش، او بهدنبال همسر به دانشگاه دوک در کارولینایشمالی رفت؛ جاییکه در آن IVF رسوایی در نظر گرفته میشد. بدون مهارتهای منکین، پژوهشهای IVF در بوستون متوقف شد. هیچکدام از دستیاران دیگر راک مهارت بارورکردن تخمک در آزمایشگاه را نداشتند.
منکین از فرایند تلاقی تخمک و اسپرم در بدن انسان شگفتزده بود. با درنظرگرفتن کوچکی سلول تخمک، شگفتانگیز نیست چگونه وقتی این سلول از فولیکول آزاد میشود و در حفرهی نسبتا بزرگ بدن میافتد، گم نمیشود؟ او شگفتزده بود: چگونه چنین چیز کوچکی راهش را به جایی پیدا میکند که قرار است در آن باشد؟ دربارهی تخمک تغییرات حیرتآوری که در بدن زن رخ میدهد، آن را به پیش میراند. تودهی زبانهدار شبکهمانندی که در جلو لولهی رحم بههم میچسبد و محکم و پر از خون میشود، تخمک را درون لوله میکشاند. در اینجا، موهای ریزی بهنام مژک آن را بیشتر بهسمت رحم میکشانند.
دو عامل موجب شد منکین به پژوهشهای مرتبط با باروری بازگردد: پایداری محض و اندکی بخت و اقبال. هرجا شغل همسرش او را میکشاند، وی بهدنبال فرصتیهایی برای کار در آزمایشگاه بود. منکین به پژوهشگران برجستهی تولیدمثل مراجعه میکرد و از راک میخواست برای وی معرفینامه بنویسد. سارا رودریگز، مورخ دانشگاه نورثوسترن غربی است که دربارهی مشارکتهای منکین در علم تولیدمثل نوشته است. وی میگوید:
به فردی با پشتکار بسیار زیاد نیاز است که بتواند بهصورت غیرمنتظره به مردم نزدیک شود و بگوید: هی، من قبلا با جان راک کار میکردم. میتوانم در آزمایشگاه شما کار کنم؟ این کار به اعتمادبهنفس و رغبت نیاز داشت.
در سال ۱۹۴۵، منکین از کارولینایشمالی به راک نوشت: چشمانداز اینجا ازنظر پژوهشهای مرتبط با سلول تخمک تا حدودی دلسردکننده است. او نتوانست به آزمایشگاه وارد شود، بااینحال از راه دور همکاری خود را با راک ادامه داد. در سال ۱۹۴۸، این زوج گزارشی کامل دربارهی اولین موفقیت IVF در مجلهی Science منتشر کردند که منکین نویسندهی نخست آن بود.
ابداع روش تولد درون آزمایشگاهی موجب ایجاد عناوین بسیاری در روزنامهها شد
منکین خیلی زود با محدودیتهای جدیدی درزمینهی دنبالکردن IVF مواجه شد. او سالها بود که با همسرش مشکل داشت؛ ولی از طلاقگرفتن اجتناب میکرد. همسر منکین اغلب با خشونت او را دربرابر فرزندانش، لوسی و گابریل، تهدید میکرد. منکین در نامهای به تاریخ سپتامبر ۱۹۴۸ چنین نوشت:
معتقدم این امر میتواند موجب آسیب روحی شدیدی شود. ننگ طلاق مخصوصا برای گابریل سخت خواهد بود.
وقتی رفتار همسرش بدتر شد، منکین تصمیم گرفت جدا شود. او وکیلی گرفت و شکایتی برای طلاق تنظیم کرد و حضانت لوسی را برعهده گرفت. او بهعنوان مادر مجرد با مشکلات زیادی روبهرو و رسیدن به اهدافش دشوارتر شد. لوسی که صرع داشت، اغلب بیمار بود و برای درمان به سفر نیاز داشت. هنگامیکه به منکین شبها و آخر هفتهها فرصتهای بدون دستمزدی برای استفاده از آزمایشگاه پژوهشگران داده شد، او انجام این کار را غیرممکن یافت.
در اوایل دههی ۱۹۵۰، منکین به بوستون بازگشت تا لوسی را در مدرسهی کودکان مبتلا به نیازهای خاص ثبتنام کند. او دوباره به آزمایشگاه راک پیوست؛ اما پژوهشها در جریان دههی گذشته بسیار تغییر کرده بود. در این زمان، وظیفهی پژوهشهای مرتبط با تولیدمثل دیگر ایجاد کودکان بیشتر نبود؛ بلکه پیشگیری از تولد نوزادان بیشتر بود. راک آزمایشگاه مخصوص خود را داشت و مأموریت اصلی او توسعهی روشی ساده برای پیشگیری از بارداری بود؛ کاری که درنهایت به تأیید تاریخی نخستین قرص ضدبارداری در سال ۱۹۶۰ منجر شد.
با نزدیکشدن راک به هدف نهایی، منکین پشتصحنه بهعنوان دستیار ادبی کار میکرد. او پژوهشهای مختلفی از منجمدکردن اسپرم گرفته تا ناباروری اسب را مطالعه و بررسی میکرد و نویسندهی همکار مقالاتی دراینزمینه بود که آیا دورهی زنان را میتوان با نور تثبیت کرد و آیا بیضهبند گرمایشی میتواند مردان را بهطور موقت نابارور کند. اگرچه بهنظر میرسید این مقالات دور از هدف اصلی او باشند، منکین نیز مانند راک، اسرار تولیدمثل را جستوجو کرد و مرزهای دانش را گسترش داد. او برای زنان نابارور ناراحت بود و افتخار میکرد در توسعهی فناوری مشارکت داشت که شاید روزی بتواند به آنها کمک کند مادر شوند؛ اما شخصا علاقهای به استفاده از IVF نداشت. او معتقد بود دراثر این روش ممکن است موجود عجیبوغریبی خلق شود.
درعوض، اشتیاق واقعی منکین حلکردن معمای علمی لقاح در خارج از رحم بود. برای او کار در آزمایشگاه فرصتی برای حضور در پروژهی علمی بزرگتری بود؛ آرزویی که تحقق نیافت. دشوار است بگوییم اگر زندگی میریام منکین قدری متفاوت پیش میرفت، مثلا اگر با همسرش ازدواج نمیکرد یا اگر میتوانست مدرک دکتری خود را بگیرد، به چه چیزهایی دست پیدا میکرد. آنچه میتوان گفت، این است که دوران و شرایط وی را محدود کرد.
جای تأسف است که حتی در اوج علم و دانش، او بهعنوان زنی با ذهن مشوش معرفی میشد که بهطور تصادفی به موفقیت دست یافت؛ اما باید یادداشتهای دقیق و پروتکلهای سخت و کتابشناسیهای دقیق او را دید تا متوجه شد منکین دانشمند بود.