معرفی کتاب «گفتوگو با غریبهها؛ هرآنچه لازم است راجع به کسانی که نمیشناسیم، بدانیم»
در دنیای امروزی، ارتباط با غریبهها و گفتوگو با آنها یک ضرورت است. انسان موجودی اجتماعی است و خصلت اجتماعیبودن در زمانی بسیار دور از حیات او ریشه دارد. بررسی تاریخ نشاندهندهی این است که انسان همواره بهصورت اجتماعی میزیسته و جز افرادی انگشتشمار که در هر زمان نمونههای اندکی از آنها بهچشم خورده است، در هیچ دورانی، انفرادی زندگی نکرده است. پس اگر آدمی بتواند از خاصیت اجتماعیبودنش استفاده کند، از زندگی لذت بیشتری خواهد برد.
دغدغهی برقراری ارتباط با غریبهها حتی در عصر کنونی نیز یکی از دغدغههای اصلی بشر محسوب میشود؛ زیرا کوچکترین اصطکاک بین افراد میتواند نتایج خطرناکی بههمراه داشته باشد. همچنین، مشکلات بسیاری در مسیر آشنایی با افراد وجود دارد؛ مثلا چه کسی واقعیت را میگوید؟ چرا هنگام ارتباط برقرارکردن با غریبهها، در فهم منظور واقعی آنها سوءتفاهم پیش میآید؟ چرا بهراحتی مرتکب اشتباه میشویم؟
ملکوم گِلَدول در کتاب «گفتوگو با غریبهها» بهدنبال جوابی برای این سؤال است که چرا گفتوگوها و رویاروییهای روزمرهی ما تا این حد به برداشتهای اشتباه، پیشداوری، خوشخیالی، قضاوتهای بیدلیل و سوءبرداشت آغشته است. بهعقیدهی گِلَدول، چنین تراژدی غمانگیزی نتیجهی مستقیم وضعیتی است که جامعه نمیداند و بلد نیست چگونه با غریبه وارد تعامل شود و ارتباط برقرار کند. بدینترتیب، ازآنجاکه با روش مکالمهی درست با غریبهها آشنا نیستیم، زمانیکه دیداری بهخوبی پیش نمیرود، تقصیر را گردن فرد غریبه میاندازیم. ملکوم گِلَدول در کتاب تازهی خود از این هم فراتر میرود و مدعی میشود به همان میزان که در فهم منظور واقعی غریبهها ناشی و درگیر اشتباه هستیم، در تشخیص واقعیت هم گیج و پرخطا ظاهر میشویم.
معرفی کتاب گفتوگو با غریبهها
ویدئویی تلخ جرقه و انگیزهی نگارش «گفتوگو با غریبهها»، تازهترین کتاب ملکوم گِلَدول بود. گِلَدول که روز ۱۱ سپتامبر در دانشگاه جورج واشنگتن در پایتخت آمریکا صحبت میکرد، گفت که بیش از ۲۰ بار ویدئو برخورد برایان انسینیا و ساندرا بلاند را تماشا کرده است. کسی گمان نمیکرد این ویدئو به حادثهای تراژیک و شوم منجر شود. یکی از روزهای گرم تابستانی در جولای سال ۲۰۱۵ ساندرا بلاند، زن جوان سیاهپوست اهل تگزاس، خوشحال از کار تازهای که شروع کرده بود، سوار ماشین خود شد. کمی جلوتر، برایان انسینیا، مأمور پلیس سفیدپوست و ۳۰ ساله ماشین ساندرا بلاند را متوقف کرد. مأمور پلیس معتقد بود که ساندرا بدون زدن راهنما، از یک باند خیابان به باند دیگر رفته بود.
اتفاق سادهی توقف و تذکر پلیس خیلی زود به ماجرای پیچیدهی دیگری تبدیل شد. ساندرا بلاند مصرانه به مأمور پلیس میگفت که او بین خطوط رانندگی میکرد؛ ولی پلیس خیلی زود از کوره دررفت و اینبار به سیگارکشیدن ساندرا پشت فرمان گیر داد. هنوز دقیقهای نگذشته بود که برایان فریاد زنان و با تهدید به ساندرا گفت که دستهای خود را پشت سر بگذارد و از ماشین پیاده شود. برایان انسینیا بعد از بازرسی بدنی، ساندرا را بهاتهام «توهین به پلیس» و «تخلف رانندگی» بازداشت میکند. سه روز بعد، جسد ساندرا بلاند در سلولی در بازداشتگاه موقت پیدا میشود. ساندرا خود را حلقآویز کرده بود؛ درنتیجه، اتفاق و آشنایی ساده بین دو غریبه که با سوءتفاهم همراه بود، بهسرعت به تراژدی تمامعیاری تبدیل شد. ویدئو برخورد مأمور سفیدپوست با زن سیاهپوست بسیار پربازدید شد و خشم افراد بسیاری را در سرتاسر آمریکا برانگیخت.
بهگفتهی ملکوم گِلَدول، بعد از چند روز، همهی افراد ماجرا را فراموش یا رها کردند و سراغ سوژه و دردسر بعدی رفتند؛ بااینحال، گِلَدول تصمیم گرفت که از این سوژه برای نوشتن کتاب بعدی خود استفاده کند. این کتاب، کتابی راهحلمحور است و آنچه باید درباره آدمهای ناشناس بدانیم، به ما میآموزد. نویسندهی اثر ما را به داشتن درکی صحیح از غریبهها میرساند و با انتخاب مثالهای متعدد، شرایط را برای شکلدهی روابطی صادقانه و پایدار فراهم میکند.
بخشهای کتاب
تاکنون، تمام کتابهای ملکوم گِلَدول در فهرست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار گرفته است و میلیونها خوانندهی پروپاقرص در سراسر جهان دارد. وی در تازهترین کتابش، تلاش میکند به مخاطب بیاموزد که چرا در گفتوگو با غریبهها دچار برداشتهای اشتباه میشود. او با اشاره به مرگ دلخراش ساندرا بلاند، چنین تراژدی غمانگیزی را نتیجهی مستقیم وضعیت آگاهنبودن جامعه برای تعامل و ارتباط با غریبهها میداند. هریک از فصلهای این کتاب، به درک یکی از جنبههای تعامل با غریبهها میپردازد. در این فصلها، شما مثالهای زیادی خواهید خواند که همگی براساس اخبار واقعی نوشته شدهاند.
گِلَدول در بخش اول کتاب «گفتوگو با غریبهها»، این موضوع را تشریح کرده است که چگونه فیدل کاسترو سازمان CIA را طولانیمدت فریب داد و دستگیر نشد. او به ابزار و محدودیتها در برقراری ارتباط اشاره میکند و زبان بدن را بهعنوان عنصر مهمی برای برقراری ارتباط نام میبرد. وی در بخشهای دیگر کتاب نیز، سؤالهای بسیاری را مطرح میکند و به آنها جواب میدهد. برای مثال، چرا نویل چمبرلن، نخستوزیر بریتانیا، گمان میکرد که میتواند به سخنان آدولف هیتلر مبنیبر حملهنکردن به چکواسلواکی اعتماد کند. در همین زمینه، وی بارها به نظریهی «پیشفرض صداقت» تیموتی لوین ارجاع میدهد؛ نظریهی ارتباطی که لوین، استاد ارتباطات در دانشگاه آلاباما، آن را تدوین کرد.
براساس نظریهی «پیشفرض صداقت» که لوین آن را در بررسیهای خود برای سنجش راستیآزمایی تعریف کرد، پیشفرض آدمها در ارتباط با یکدیگر اعتماد است. بدون اینکه دیگران را بشناسیم، به آنچه آنها میگویند، اعتماد میکنیم و مبنا را صحت گفتههای آنها قرار میدهیم. این نظریهی ارتباطی میگوید که آدمها در تعامل با یکدیگر، مبنا را بر راستگویی و اعتماد میگذارند؛ چراکه یا حیله و فریبکاری را بهعنوان احتمالی برای دروغگوبودن مدنظر قرار نمیدهند یا شواهد کافی دردسترس ندارند که حس کنند فریب خوردهاند. این نظریه توضیح میدهد که چگونه برای زندگی و تعامل در هر جامعهای این پیشفرض ضروری و اجتنابناپذیر است؛ چراکه انسان موجودی بهغایت اجتماعی است و حیات و روزمرهی او در تعامل مدام با دیگر انسانها تعریف شده و راه بقا در چنین فضای تنیده در ارتباطی، اعتماد به صداقت افراد است.
ملکوم گِلَدول دلیل افزایش آزار و اذیت جنسی را نیز بررسی میکند. در این زمینه، او مثالی از دانشگاه استنفورد، واقع در شمال کالیفرنیا میزند. براک ترنر، یکی از دانشجویان سالاولی این دانشگاه، در مهمانی با خانمی آشنا شد و در آخر همان شب، بهدلیل آزار و اذیت جنسی و تجاوز به او بازداشت شد. در دانشگاه دولتی پنسیلوانیا، جری سنداسکی، دستیار سابق مربی تیم راگبی دانشگاه، به جرم انحراف اخلاقی کودکآزاری متهم شد و مدیر دانشگاه بههمراه دو نفر از دستیاران ارشدش نیز شریک جرم شناخته شدند.
همچنین، گِلَدول در این کتاب به مفهوم «شفافیت» اشاره میکند. شفافیت بهمعنای این است که رفتار و حالات بیرونی افراد پنجرهای مطمئن و موثق به حالات درونیشان باز میکند. این دومین ابزار مهمی است که برای درک غریبهها استفاده میکنیم. وقتی کسی را نمیشناسیم یا نمیتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم یا زمان کافی برای درک صحیح او نداریم، بر این باور هستیم که میتوانیم با استفاده از رفتار و حالات بیرونی آن فرد، او را درک کنیم.
مفهوم شفافیت تاریخچهای طولانی دارد و داروین آن را در سال ۱۸۷۲، یعنی سیزده سال پس از اولین نظریهی معروف تکامل، در قالب کتابی با عنوان «بیان احساسات در انسان و حیوان» منتشر کرد. در این کتاب، داروین عنوان کرد که لبخند و اخم و چینانداختن بینی از روی تنفر رفتارهایی هستند که تمام انسانها بهعنوان بخشی از فرایند تکامل انجام میدهند. افزونبراین، وی عنوان کرد که نشاندادن دقیق و سریع احساسات به دیگران، چنان اهمیت شایانی در بقای نوع بشر داشته که صورت، بهعنوان تابلو قلب، تکامل پیدا کرده است.
ایدهی داروین، ایدهای بصری و شهودی است. کودکان در همهجای دنیا به وقت خوشحالی لبخند میزنند و به وقت ناراحتی اخم میکنند و به وقت حیرت تعجب میکنند. اینطور نیست که فقط مردم کلیولند یا تورنتو یا سیدنی با دیدن سریال فرندز از حالات درونی راس و ریچل آگاه شوند؛ بلکه همه آگاه میشوند.
جلسات دادگاه تعیین غرامت که در فصل دوم کتاب مطرح شده، نوعی تمرین شفافیت است. قضات با نوشتن ایمیل یا بهصورت تلفنی کار نمیکنند؛ بلکه باور دارند که باید متهم را ببینند. چند سال پیش، زنی مسلمان در میشیگان شاکی پرونده بود. این زن در دادگاه روبندی به چهره داشت که همهچیز جز چشمانش را میپوشاند. قاضی از او خواست تا روبند را دربیاورد؛ ولی زن قبول نکرد؛ بههمیندلیل، قاضی پرونده را مختومه اعلام کرد. او بر این باور بود اگر نتواند یکی از طرفین را مشاهده کند، نمیتواند بهدرستی قضاوت کند. در همین زمینه، قاضی خطاب به زن گفت:
یکی از وظایف من درکنار شنیدن دفاعیات، نگاهکردن به چهرهی افراد است تا بدانم چه اتفاقی رخ داده است. اگر پوشش خود را برندارید، نمیتوانم متوجه شوم آیا حقیقت را میگویید یا خیر؛ چون نمیتوانم حالات چهره و دیگر جزئیات لازم را مشاهده کنم.
بهطورکلی، ما انسانها وقت زیادی برای نگاهکردن به چهره مردم صرف نمیکنیم، اگر گمان کنیم چیز باارزشی برای فهمیدن در آن وجود ندارد. بااینحال، در رمانها میخوانیم که چشمهایش براثر تعجب گرد شد یا از شدت ناراحتی صورتش را درهم کشید و در این شرایط، کاملا میپذیریم که این حالات در چهرهی فرد پدید آمده است.
آنچه در مواجهه با غریبهها تمایل داریم بفهمیم، اغلب بهغایت شکننده است
یکی از فصلهای این کتاب با عنوان «وقتیکه غریبه تروریست است چه اتفاقی میافتد؟» بهسراغ بررسی پروندهی خالد شیخمحمد، ملقب به مختار میرود. او یکی از چهرههای عالیرتبهی القاعده بود که سازمان سیا بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا او را بازداشت کرد. خالد شیخمحمد ماهها از هرگونه اعتراف و جواب به سؤالهای بازجویان سر باز زد؛ حتی وقتی او را بارها به شیوهی «القای حس غرقشدن» بازجویی کردند. بالاخره بعد از سالها و بارها بازجویی حاضر به حرفزدن شد.
در این فصل از کتاب، گِلَدول با بازجویان مختار گفتوگو کرده است. آنها خشنود هستند که بالاخره زبان این تروریستِ بلندپایه را باز کردهاند؛ اما حتی خود آنها هم اعتراف میکنند که آدمها زیر فشار شدید روانی و جسمی و بیخوابی، به هرچیزی اعتراف میکنند تا از دست شکنجهگر خلاص شوند. خود آنها میگویند که مختار احتمالا «چیزهایی از خودش سر هم کرد» تا از دست آنها راحت شود. گِلَدول در پایان این فصل مینویسد:
آنچه در مواجهه با غریبهها تمایل داریم که بفهمیم، اغلب بهغایت شکننده است. یک بیاحتیاطی کافی است تا همهی واقعیت جلو چشم ما هزار تکه شود. باید این واقعیت مسلم را پذیرفت که درک غریبهها محدودیت دارد. ما هرگز همهی واقعیت را نمیدانیم و نخواهیم دانست. تنها راه درست گفتوگو با غریبهها، احتیاط و فروتنی است.
علاوهبراین در کتاب «گفتوگو با غریبهها»، دربارهی مردی میخوانید که بزرگترین کلاهبرداری تاریخ بشر را کشف کرد و دلایل خودکشی سیلویا پلات، شاعر معروف را میفهمید و با پروندهی محکومیت اشتباه آماندا ناکس آشنا میشوید. مالکوم گِلَدول در حال یافتن پاسخ برای پرسشهای متعدد در آشنایی با غریبهها، نهتنها نسخهی کاغذی کتاب را نوشت؛ بلکه نسخهی صوتی آن را نیز تهیه کرد. نسخهی صوتی کتاب «گفتوگو با غریبهها» با صدای افراد متعددی ازجمله دانشمندان و جرمشناسان و روانشناسان ارتش ضبط شده است. نویسنده در کتاب گفتوگو با غریبهها، با افراد درخشانی مصاحبه میکند و به مخاطب کمک میکند تا شرایط انسانها و تفاوت آنها برای برقراری ارتباط را درک کند.
دربارهی کتاب
عنوان کتاب به زبان انگلیسی Talking to Strangers: What We Should Know about the People We Don’t Know است. در سال ۲۰۱۹، انتشارات کتابهای پنگوئن (Penguin Books) این کتاب را منتشر کرد. در سال ۱۳۹۹، انتشارات هورمزد کتاب یادشده را با عنوان کامل «گفتوگو با غریبهها: هرآنچه لازم است راجع به کسانی که نمیشناسیم، بدانیم» و ترجمهی مهبان مقدم در ۲۸۹ صفحه و به قیمت ۴۹ هزار تومان روانهی بازار نشر کرده است.
افزونبراین در سال ۱۳۹۹، نشر کتاب مرو سراغ کتاب گِلَدول رفت و آن را با عنوان «گفتوگو با غریبهها: راهنمای تشخیص حسی» و ترجمهی رضا اسکندریآذر در ۲۵۰ صفحهی رقعی و قیمت ۴۵ هزار تومان چاپ و عرضه کرد.
دربارهی نویسندهی کتاب
مالکوم گِلَدول متولد انگلستان، ولی بزرگشدهی منطقهای روستایی در استان انتاریوی کانادا و ساکن نیویورک است. از سال ۱۹۹۶، وی به هیئتتحریریهی هفتهنامهی نیویورکر پیوست و پیش از آن نیز، گزارشگر واشنگتنپست بود. گِلَدول معروفترین نویسندهی غیرداستانی جهان است که نام او و کتابهایش برای همگان کاملا آشنا است. وی خالق پنج اثر از کتابهای پرفروش نیویورکتایمز است که همگی جزو آثار تأثیرگذار در جهان است. این کتابها عبارتاند از: «نقطهی عطف»، «چشمک»، «تافتهی جدابافته»، «آنچه سگ دید» و «داوود و جالوت». نیویورکتایمز از گِلَدول بهعنوان یکی از صد انسان تأثیرگذار جهان و ازجمله متفکران بزرگ مجلهی معتبر «فارن پالیسی» (سیاست خارجی) نام برده است.
نظرات