معرفی کتاب قدرت گروه مثبت؛ اصول و روشهای اثباتشده برای ساختن گروهی عالی
داشتن یک گروه مثبت برای موفقیت در هر جامعهای ضروری است. گروه مثبت از افرادی تشکیل میشود که با بینش، هدف، اشتیاق، خوش بینی، عزم، برتری، ارتباط، پیوند، عشق، توجه و تعهد به انجام کاری حیرتانگیز یا ساخت چیزی باورنکردنی متعهد میشوند و گرد هم میآیند. این خصلت انسانها است که علاقهمند هستند در گروههای عالی عضو شوند؛ اما همهی انسانها قابلیت این را ندارند که یک تیم عالی بسازند. کتاب «قدرت گروه مثبت» نوشتهی جان گوردون، به این منظور نوشته شده است که اعضای گروهها به این موضوع پی ببرند که برای داشتن یک گروه مثبت و یکپارچه، چه باید کرد. نویسندهی کتاب در تعاملی که با گروههای مختلف داشته است و در گفتوگو با افرادی که عضوی از گروههای بزرگ تاریخ بودهاند، اصول و روشهای اثباتشدهای پیدا کرده است که میتوان به کمک آنها گروهی فوقالعاده ساخت؛ گروهی که داشتن آن برای رسیدن به موفقیت، لازم است.
انرژی انسانها مسری است. انرژی که برای گروه و فرهنگ صرف میشود، تعیینکنندهی کیفیت و ارزش گروه است. تحقیقی در مؤسسهی ریاضیات قلب نشان میدهد وقتی انسان احساسی در قلب خود دارد، آن احساس وارد سلولهای بدن او میشود، سپس بیرون میرود و دیگران تا ده متر دورتر میتوانند آن را دریافت کنند. این تحقیق نشاندهندهی این است که وقتی بهصورت روزانه احساسات خود را در گروه پراکنده میکنید، انرژی منفی یا مثبت، بیتوجهی یا اشتیاق و بیاهمیتی یا هدفمندی را پخش خواهید کرد. تحقیق دانشگاه هاروارد تأیید میکند که هیجاناتی که انسانها احساس میکنند، مسری است و بر اطرافیان آنها تأثیر میگذارد. گروههای عالی، جمعی مثبت و سرایتپذیر هستند. آنها انرژی مثبت را به یکدیگر منتقل میکنند و هرچه بیشتر انرژی میدهند، انرژی بیشتری به آنها بازمیگردد.
اخلاق و روحیهی بد انسان و حتی سرماخوردگی او میتواند به گروههایی که در آن عضو است، سرایت کند. از طرفی اخلاق و روحیهی خوب او نیز در روحیهی دیگر اعضای گروه بیتأثیر نخواهد بود. نگرش، انرژی و رهبری انسان در گروهها، مسری است و اثری بزرگ بر فرهنگ آن گروه میگذارد. وقتی وارد دفتر کار، اتاق جلسه، مدرسه، بیمارستان یا رختکن میشوید، باید تصمیم بگیرید که میخواهید برای گروهی که عضو آن هستید میکروب باشید یا مقدار زیادی ویتامین سی.
توجه کنید که لازم نیست حتماً برونگرا باشید تا انرژی مثبت را سرایت دهید. اشتراکگذاری انرژی مثبت به این معنا نیست که حتماً باید یک شخص پرجنبوجوش باشید و از دیوار بپرید. بلکه فقط باید از صمیم قلب و با تمام وجود عشق، اشتیاق، مثبتاندیشی، هدفمندی و ارادهی خود را در میان گروه خود پراکنده کنید؛ به عبارتی انسان باید تصمیم بگیرد که منبع انرژی خود و گروه خود باشد، نه تخلیهکنندهی انرژی آنها. و در همین راستا، بهجای اینکه انرژیخواری کند و زندگی خود را به تحلیل ببرد، انرژی مثبت را به گروه خود القا کند.
معرفی کتاب قدرت گروه مثبت
جان گوردون، در کتاب قدرت گروه مثبت این فرصت را پیدا کرده است که با مشاغل متعدد، سازمانهای آموزشی، سازمانهای غیر انتفاعی و تیمهای ورزشی دانشجویی و حرفهای، گفتوگو و مشورت کند. او برای این کار برنامهریزی نکرده بود؛ بااینحال تجارب سالها فعالیت در گروههای متفاوت، باعث شد وقتی رهبران نیاز به کمک دارند تا تیمهای برنده و کارآمدی پرورش دهند، با او تماس بگیرند. گوردون معتقد است که داشتن تیمی قوی، مثبت و متحد، تصادفی اتفاق نمیافتد. گروه مثبت از افرادی تشکیل میشوند که با دیدگاهی خارقالعاده، به انجام کاری حیرتانگیز یا ساخت چیزی باورنکردنی گرد هم میآیند. به نظر گوردون تمام انسانها تمایل دارند در گروههای عالی عضو باشند؛ اما تمام آنها قدرت سازندگی یک تیم عالی را ندارند.
گوردون کتاب قدرت گروه مثبت را بهگونهای نوشته است که اعضای گروه بتوانند آن را با هم بخوانند و بفهمند چه باید بکنند تا گروهی مثبت و یکپارچه داشته باشند. نویسندهی کتاب در همکاریهای متعددی که با گروههای مختلف داشته است و در گفتوگو با افرادی که عضوی از گروهها بودهاند، اصول و روشهای اثباتشدهای پیدا کرده استکه میتوان با کمک آنها، گروهی فوقالعاده ساخت. او یک جمعبندی از این اصول و روشها را در این کتاب به شما معرفی میکند.
کتاب قدرت گروه مثبت به این موضوع میپردازد که قبل از ساختن هر تیم و گروهی و قبل از ساختن دنیای بیرونی در داخل گروه، لازم است دنیای درون را در بیرون بسازید. موقعیتهای شما و وقایعی که در دنیا رخ میدهد، نباید شما را متمایز و تعریف کند؛ بلکه شما باید شرایط خود را تعریف کنید. به عبارتی، قدرت در موقعیت نیست؛ بلکه در ذهنیت، عشق، اشتیاق، وجود، هدف و دیدگاهی است که آن موقعیت را میسازد.
کتاب مثالی در این زمینه ذکر کرده است. ترافیک را در نظر بگیرید. یک روز پرترافیک واقعاً شما را اذیت میکند. روز دیگر به آهنگ یا پادکستی فوقالعاده گوش میدهید، روحیهی خوبی دارید و دیگر ترافیک برای شما چندان آزاردهنده نیست. آیا فکر میکنید در این مورد، موقعیت شما نوع احساس شما را تعیین میکند؟ اگر اینگونه بود، واکنش شما به ترافیک تغییر نمیکرد. به یاد داشته باشید که بدون درنظرگرفتن موقعیت نیز میتوان ذهنیتی خوب ایجاد کرد تا در صورت مواجه شدن با مشکلات، تغییرات، اقتصاد، سختی و شکست، تسلیم موقعیت نشد. جان گوردون معتقد است که همیشه ذهنیت و طرز فکر انسان، نوع احساس و واکنش او را نیز مشخص خواهد کرد.
بخشهای کتاب قدرت گروه مثبت
جان گوردون، نویسندهی کتاب قدرت گروه مثبت، در بخشی از کتاب میگوید:
چند سال قبل مسابقهی لاکراس را در تلویزیون تماشا میکردم و هیچوقت ندیدم تیمی با چنین اشتیاق و ارادهای بازی کند. باید میفهمیدم چه چیزی این تیم را که کلاه ایمنی قرمز به سر دارد، تحریک کرده است تا اینگونه بازی کند. با مربی تیم، جف تامبرونی آشنا شدم و او داستان کلاه ایمنی تیم را برای من تعریف کرد. کلاه ایمنی در ابتدا به سختکوشترین، وفادارترین و فداکارترین بازیکن تیم، جورج بویاردی داده شد که دانشجوی سالاولی دانشگاه بود. وقتی جورج سالآخری بود، حین بازی جلوی توپ پرید و توپ به قفسهی سینهی او اصابت کرد و باعث مرگ او در میدان شد. بعد از جورج کلاه ایمنی به نمادی تبدیل شد که معنایی خیلی بالاتر از بازیکنی فداکار و بااخلاق داشت و تبدیل به نماد جورج و راه و رسم همتیمی بودن شد. سپس تیم تصمیم گرفت آن فصل را برای گرامیداشت یاد جورج و راه و رسم همتیمی بودن با او، ادامه دهد. بهاینصورت، جف کلاه ایمنی را به میدان بازی آورد و هر بار که تیم نهایت تلاش خود را نمیکرد، از آن برای یادآوری هدف تیم استفاده میکرد. وقتی بازی این تیم را تماشا میکردم، تیمی را میدیدم که بینش مشترک و هدف بزرگتری داشت. کلاه ایمنی یادآور واقعی هدف آنها برای بازی به افتخار و احترام جورج بود. آنها برای کسی مهمتر از خودشان بازی میکردند؛ برای او.
جان گوردون در بخش دیگری از کتاب، تیم و گروه را سوار بر اتوبوسی با بینش مشترک و هدفی بزرگتر بهسمت مقصدی مشخص توصیف میکند. اگر همه داخل اتوبوس نباشند، اتوبوس با قدرت در مسیر یکسان پیش نمیرود. پس لازم است گروه در امتداد مسیر توقفی داشته باشد و مطمئن شود که همه داخل اتوبوس هستند. گوردون بر این مسئله تأکید میکند که با این فرض که شش ماه قبل با بینش و هدفی مشترک جلسه گذاشتید، نمیتوانید انتظار داشته باشید همچنان تمام افراد داخل اتوبوس باشند و برای ادامهی این سفر هیجانزده به نظر برسند. گوردون میگوید:« فکر نکنید فقط به این دلیل که افراد در یک گروه حضور دارند یا در یک ساختمان کار میکنند، سوار اتوبوس هستند. گاهی باید بایستید و بپرسید: «همه سوار اتوبوسیم؟» اگر بعضی از اعضای گروه داخل اتوبوس نیستند، باید دلیلش را بررسی کنید و وضعیت را بسنجید.»
گوردون از یک تجربهی دیگر خود نیز در این کتاب صحبت کرده است. او میگوید: «من پیادهروی میکنم. دونده نیستم و نمیدوم؛ اما چند سال قبل تصمیم گرفتم با دوستانم در دوی پنج مایلی در میدان گتیزبورگ شرکت کنم. برای اردوی لاکراس بورسیهی ورزشکاران مسیحی با دخترم در آنجا حضور داشتیم. در تئوری فکر خوبی به نظر میرسید؛ اما بعد از مایل دوم احساس چندان خوبی به تصمیم خودم نداشتم. وقتی تابلوی ۳ مایل را دیدم، میخواستم دست از دویدن بردارم؛ اما میدانستم راه چاره این نیست. در دو مایل آخر که بیشتر سربالایی بود، احساس کردم دارم از حال میروم؛ اما با تشویق حیرتآور دوستانم به دویدن ادامه دادم و به خط پایان نزدیک شدم. باورنکردنی بود. روز بعد که آهسته راه میرفتم تا اسید لاکتیک از بدن دردناکم خارج شود، فهمیدم اصلاً نمیتوانستم بهتنهایی پنج مایل بدوم. اگر به خودم بود، بیشتر از سه مایل نمیدویدم؛ اما چون با دوستانم بودم، به دویدن ادامه دادم. چون آنها مرا تشویق کردند، توانستم سختترین قسمت دو را با قدرت به پایان برسانم.»
کسانی که تغییر را بد میدانستند و مقاومت میکردند، با یک موج درهم میشکستند و کسانی که تغییر را خوب و فرصت مناسبی میدیدند، سوار بر همان موج به سمت آیندهای بهتر پیش میرفتند
گوردون تأکید میکند که این مسئله برای هر شخصی و هر گروهی صدق میکند. تمام ما به تشویق و دلگرمی گروههای خود نیاز داریم. پس باید مطمئن شویم که در گروه به یکدیگر دلگرمی دهیم، یکدیگر را تشویق کنیم و از یکدیگر حمایت کنیم. تشویق کردن دیگران درواقع ما را نیز قویتر میکند تا فعالیتهای خود را در آن گروه با قدرت بیشتری ادامه دهیم. افراد، شرکتها و گروههایی که در طول رکود اقتصادی بزرگ موفق بودند، این تغییر را پذیرفته بودند. پس بهجای اینکه مانند ماهیهای قرمز انتظار داشته باشند مثل روزهای خوب گذشته غذا بخورند، تغییر را پذیرفتند و دنبال فرصتهایی گشتند تا غذای بیشتری پیدا کنند. عامل اصلی موفقیت آنها دیدگاه آنها به تغییری بود که تجربه میکردند. کسانی که تغییر را بد میدانستند و مقاومت میکردند، با یک موج درهم میشکستند و کسانی که تغییر را خوب و فرصت مناسبی میدیدند، سوار بر همان موج به سمت آیندهای بهتر پیش میرفتند.
قبل از ورود آیفون، آیپد، آیکلاد یا اپلواچ به بازار، استیو جابز مردی با بینش، افکار مثبت و تحریف واقعیت بود. والتر ایزاکسون، در زندگینامهی استیو جابز، توضیح میدهد که جابز بهطور دائم کارمندان اپل را متقاعد میکرد میتوانند پروژه را تا مهلت مقرری که فکر میکردند غیر ممکن است، تحویل دهند. آنها بارها به استیو گفتند که او واقعبین نیست و اصلاً امکان ندارد نرمافزار یا سختافزار را در مدتزمانی بسازند که او انتظار دارد. به نظر گروه جابز، او واقعیت را از بدبینی (یا به قولِ بعضیها از واقعبینی) به خوشبینی تحریف کرده بود و آنها بارها به همان موفقیتی رسیدند که بهنظر آنها غیر ممکن بود. باور او مسری بود و درنتیجه اپل به یکی از بزرگترین شرکتهای روی زمین تبدیل شد. حال تصور کنید هرکدام از ما اگر خوشبینی و ایمان به یکدیگر را با هم قسمت و واقعیت را تحریف میکردیم، گروههای ما به چه موفقیتی دست پیدا میکردند؟
دربارهی ناشر و نویسندهی کتاب
عنوان کتاب به زبان انگلیسی «The Power of a Positive Team: Proven Principles and Practices that Make Great Teams Great» است. در سال ۲۰۱۸، انتشارات Wiley این کتاب را منتشر کرد. در سال ۱۳۹۹، انتشارات هورمزد کتاب یادشده را در دستهبندی مدیریت با عنوان کامل «قدرت گروه مثبت؛ اصول و روشهای اثباتشده برای ساختن گروهی عالی» و ترجمهی تکتم سعیدنیا، در ۱۶۰ صفحه به بازار عرضه کرد.
جان گوردون نویسنده و سخنران آمریکایی در موضوعات رهبری، فرهنگ، فروش و کار تیمی است. گوردون با سازمانهای ورزشی، موسسات دانشگاهی و شرکتهای متعددی از جمله لسآنجلس داجرز، سندیهگو پادس، میامی هیت، اوکلاهماسیتی تاندر، بولداگ دانشگاه جورجیا، دانشکده ورزش دانشگاه نبراسکا و… کار میکند. جان گوردون کتابهای متعددی دربارهی مثبتاندیشی و خودسازی تالیف کرده و کتابهای پرفروش «اتوبوس انرژی» و «قدرت رهبری مثبت» و نیز کتابهای «برد شما از رختکن آغاز میشود» و «کلاه ایمنی» را به رشته تحریر درآورده است. از معروفترین آثار او که در ایران ترجمه و با استقبال مخاطبان روبهرو شد، میتوان به کتابهای «اتوبوس انرژی» و «برد شما از رختکن آغاز میشود» اشاره کرد.
جان گوردون چیزهای زیادی دربارهی گروهها میداند. او بیشتر زندگی خود را با گروههای مختلف بوده است. زمانیکه برادر بزرگتر او در تیم فوتبال جوانان بازی میکرد، گوردون ششساله بود و به خانوادهی خود التماس میکرد اجازه بدهند او هم وارد تیم برادرش شود. گوردون در آن روزها سن کمی داشت؛ اما اجازه دائند در تیم حضور پیدا کند و پیراهنی با شمارهی یکدوم به او داده شد. در دوران نوجوانی، عضو تیمهای ورزشی جوانان متعددی بود و در دوران دبیرستان، بسکتبال، لاکراس و فوتبال بازی میکرد. تجربهی بازی در تیم لاکراس کرنل کالج، تأثیری عمیق بر زندگی او گذاشت. بزرگتر که شد بهعنوان پیشخدمت، متصدی کافیشاپ و بالاخره صاحب آن، عضوی از گروه رستوران بود. در گروه مدرسه معلم بود و در تیم فروش بهعنوان فروشندهی یک شرکت فناوری کار میکرد. او در چند گروه رهبری مشاغل نوپا و غیر انتفاعی نیز مشغول به فعالیت بود. جان گوردون در بیست و شش سالگی مدیریت یک تیم کمپین سیاسی را بر عهده داشت و شورای شهر آتلانتا را اداره میکرد. او به دلیل استفاده از تجربیات سالها فعالیت بهعنوان عضوی از گروههای مختلف، موفق به تألیف چندین کتاب در این حوزه شده است.
نظرات