معرفی کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب»
کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب» کتابی است که اگر در حال ساختن محصول تحتوب یا وبسایت یا اپ موبایل هستید، باید در فهرست مطالعهتان باشد؛ چراکه کتابی مهم و کاربردی در این زمینه است و از زمان انتشار نخستین ویرایش، در صدر پرفروشهای طراحی وب خودنمایی میکرد. این کتاب عمدتا برای کسانی نوشته شده که قدرت مالی استخدام متخصص کاربردپذیری را ندارند.
«وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب» با ایجاز و تمرکز مثالزدنیاش در پی آن است که مدیران عالیرتبه هم بتوانند آن را در طول پروازی دوساعته بخوانند. اصول مطرحشده در این کتاب با تمرکز بر کاربران از تکنولوژی و تغییرات دائمی آن فراتر میرود و به خواننده کمک میکند مخاطب محصولتان را بهتر بشناسد و با بهکارگیری روشی آسان و اجرایی برای هر نوع تیمی، اشکالات محصول یا وبسایت را زودتر شناسایی و رفع کنند.
استیو کروگ (Steve Krug)، نویسندهی کتاب، بیش از سی سال است که بهعنوان متخصص تجربهی کاربری و کاربردپذیری وب فعال بوده است. او سالها مشاور شرکتهای مهمی همچون اپل، بلومبرگ، لکسوس، رادیوی ملی NPR و دیگر شرکتهای معتبر در حوزهی تکنولوژی بوده است.
معرفی کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب»
کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب»، اثر پرفروش و جنجالی استیو کروگ، مرجعی جامع و کاربردی در حوزهی طراحی وب شناخته میشود. این کتاب با محور کاربردپذیری تألیف شده است و راهکارهایی ساده و بسیار سودمند برای ارائهی بهترین خدمات به مشتری یا کاربر معرفی میکند. فروش بیش از صدهزار نسخه پس از اولین چاپ از حواشی تأثیرگذارِ این کتاب است. برای خوانندهی این اثر جای تعجب خواهد بود که چطور ممکن است فردی در حیطهی طراحی وب فعالیت کند و کتاب «وادارم نکن فکر کنم» (Don’t Make Me Think) را نخوانده باشد.
نخستین نسخهی این کتاب سال ۲۰۰۰ منتشر شد و سومین ویرایش آن که ترجمهی حاضر برمبنای آن است، سال ۲۰۱۳، روانهی بازار نشر شده. با درنظرگرفتن سرعت تحولات در حوزهی وب، این کتاب شاید بسیار قدیمی و ناکارآمد بهنظر آید؛ اما حقیقتا چرا این اثر سالها در صدر پرفروشترین کتابهای این حوزه بوده است؟ شاید سادهترین دلیل این باشد که استیو کروگ بهجای پرداختن به فناوری، به کاربران آن میپردازد.
درحالیکه فناوری با سرعتی باورنکردنی بهپیش میرود، طبیعت انسان مصرفکنندهی آن از بسیاری جهات یکسان مانده است. با وجود تمرکز کتاب بر کاربردپذیری و طراحی در وب، مخاطب کتاب فقط طراحان وب نیستند؛ بلکه تمام کسانی که بهنوعی با «حلمسئله» برای کاربران سروکار دارند، میتوانند از اصول مطرحشده در آن بهره ببرند؛ حتی کسانی که خدمات و محصولات خود را خارج از دنیای وب ارائه میدهند.
واژهی «کاربردپذیری» ظاهرا معقولترین ترجمه و معادل واژهی Usability است؛ مفهومی که کتاب برپایهی آن تألیف شده. کاربردپذیری شاخصی برای سنجش این است که آیا کاربر میتواند چیزی را بدون دردسر زیاد برای هدف طراحیشده بهکار ببرد یا خیر. این کار چنانکه خواهید دید، ازطریق برگزاری جلساتی انجام میشود که در آن کاربر را هنگام استفاده از پدیدهی مدنظر، مشاهده میکنید تا دریابید چه اشکالاتی وجود دارد. این جلسات در کتاب با عنوان «آزمون کاربردپذیری» ذکر شده است.
مفهوم دیگری که در این کتاب به آن پرداخته میشود، اصطلاح عقل سلیم یا فهم متعارف است که مقصود از آن فهم و قضاوت دربارهی موضوعات مختلف بهگونهای است که بیشتر انسانها بهطورمنطقی آن را ادراک میکنند. نویسندهی کتاب که سالها مشاور شرکتهای بزرگی همچون اپل، لکسوس، بلومبرگ و رادیوی NPR بوده است، با لحن صمیمانه و طنز دلنشینش به شما اطمینان میدهد که قرار نیست کار تخصصی و پیچیدهای انجام دهید؛ بلکه تنها اصولی همهفهم و کاربردی را مرور میکنید. همین همهفهم و سادهبودن این اصول گاهی موجب غفلت از آنها میشود.
درنهایت، فصلی به دسترسپذیری تعلق گرفته است. این اصطلاح بهمعنی درنظرگرفتن کاربران ناتوان یا معلول هنگام طراحی محصولات، وسایل، خدمات و اماکن است. جانمایهی سخن این کتاب را میتوان در این جمله خلاصه کرد: محور قراردادن کاربر در آغاز کار از راهاندازی سوپرمارکت محلی گرفته تا وبسایت بانک بهترین راه اطمینان از ارائهی تجربهی مفید به مشتری یا کاربر و البته گامی حیاتی در پیشبرد کسبوکارتان است.
بخشی از کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب»
من شغل خیلی مفیدی دارم. مشاور کاربردپذیری هستم. درواقع، این کاری است که انجام میدهم: در ابتدا مردم (مشتریان) آنچه در دست ساخت دارند، برایم میفرستند. شاید طراحی وبسایت تازهای باشد که روی آن کار میکنند یا لینک وبسایتی باشد که مشغول بازطراحیاش هستند یا حتی نمونهی اولیهای از اپلیکیشن موبایل. سپس، تلاش میکنم آنچه میفرستند، امتحان کنم و آنطورکه کاربران واقعی نیاز دارند یا میخواهند، از آن استفاده کنم. جاهایی که بهنظر برسد کاربران ممکن است گیر بیفتند یا نکاتی که ممکن است برایشان گیجکننده باشد، یادداشت میکنم؛ کاری که به آن «بازبینی تخصصی کاربردپذیری» میگویند.
گاهی نیز از افراد دیگر میخواهم که از آنها استفاده کنند تا ببینم کجاها گیر میافتند و گیج میشوند (آزمون کاربردپذیری). در انتها در جلسهای با تیم مشتری، مشکلاتی را توضیح میدهم که یافتهام و میتواند موجب زحمت کاربران شود (مشکلات کاربردپذیری). همچنین، به آنها کمک میکنم تصمیم بگیرند کدامیک از این مسائل اول باید حل شوند و بهترین راهحل آنها چیست.
تعاریف متفاوت بسیاری از کاربردپذیری خواهید یافت که اغلب آن را به ویژگیهایی مانند اینها تقسیم میکنند:
- مفید: آیا کاری را انجام میدهد که مردم به آن احتیاج دارند؟
- قابل یادگیری: آیا میتوانند سر در بیاورند چگونه از آن استفاده کنند؟
- به یادماندنی: آیا هر بار که از آن استفاده میکنند، باید دوباره آن را یاد بگیرند؟
- به درد بخور: آیا کار مدنظر را تا آخر انجام میدهد؟
- به صرفه: آیا کار را با صرف میزان معقولی از وقت و تلاش انجام میدهد؟
- خواستنی: آیا مردم آن را میخواهند؟
- دلپذیر: آیا استفاده از آن لذتبخش یا حتی سرگرمکننده است؟
اگر چیزی کاربردپذیر باشد (چه وبسایت باشد یا کنترل تلویزیون) بدینمعنی است که فردی با توانایی و تجربهی متوسط یا حتی کمتر از متوسط باید بتواند سر دربیاورد که چطور از آن برای انجام کاری استفاده کند؛ بدون اینکه آن چیز بیش از آنچه ارزشش را دارد، دردسر داشته باشد.
خبر بد؛ شما احتمالا متخصص کاربردپذیری وب ندارید
تقریبا تمام تیمهای توسعهی وب میتوانند از وجود کسی مانند من بهره گیرند تا کاربردپذیری را جزئی از محصول خود کنند؛ اما متأسفانه بیشتر آنها از عهدهی مخارج استخدام متخصص کاربردپذیری برنمیآیند. حتی اگر میتوانستند، تعداد متخصصان موجود برای سرویسدهی به آنها کافی نبود. طبق آخرین آمار، میلیاردهامیلیارد وبسایت و میلیاردهامیلیارد اپ فقط برای آیفون وجود دارد و تنها حدود دههزار مشاور کاربردپذیری وب در جهان وجود دارند. خودتان حسابوکتاب کنید. حتی اگر متخصصی در تیمتان دارید، آن فرد قطعا نمیتواند تمام محصولاتتان را بررسی کند.
در سالهای اخیر، کاراکردن چیزها تقریبا به مسئولیتی برای همه تبدیل شده است. طراحان بصری و توسعهدهندگان وب اغلب خود را در حال انجام کارهایی مانند طراحی تعاملی (تصمیمگیری دربارهی این موضوع که وقتی کاربر کلیک میکند یا تقه میزند یا میکشد چه اتفاقی باید بیفتد) و معماری اطلاعات (اینکه همهچیز چگونه باید ساختاربندی شود) پیدا میکنند. این کتاب را عمدتا برای کسانی نوشتهام که قدرت مالی استخدام کسی مانند من را ندارند. دانستن برخی از اصول کاربردپذیری به شما کمک میکند که خودتان مشکلات را ببینید و از ابتدای کار مانع بروز این مشکلات شوید. در این تردیدی نیست که اگر میتوانید، کسی مانند من را استخدام کنید؛ اما اگر نمیتوانید، امیدوارم این کتاب امکان دهد که خودتان در وقت آزادتان، آن را انجام دهید.
خبر خوش؛ قرار نیست موشک هوا کنید
خوشبختانه بخش بزرگی از آنچه انجام میدهم، تنها استفاده از عقل سلیم است و هرکس با کمی علاقهمندی میتواند یاد بگیرد انجامش دهد. بااینحال، مانند بسیاری از کارهایی که برمبنای عقل سلیم هستند، لزوما واضح نیستند؛ مگر اینکه کسی نشانشان دهد. بخش زیادی از وقتم را صرف گفتن چیزهایی میکنم که افراد از قبل آن را میدانند. بنابراین، اگر در صفحات پیش رو بسیار به این فکر میافتید که «قبلا این را میدانستم»، متعجب نشوید.
هنگامیکه وبسایتها را میسازیم، طوری برخورد میکنیم که انگار آدمها قرار است هر صفحه را موشکافی کنند، همهی نوشتههایمان را بخوانند، بفهمند چگونه همهچیز را سازماندهی کردهایم و انتخابهایشان را قبل از تصمیمگیری برای کلیک روی لینک سبکوسنگین کنند. درحقیقت اگر خوشاقبال باشیم، آنها اغلب فقط نگاه کوتاهی به هر صفحه میاندازند، برخی از نوشتهها را مرور و روی اولین لینکی کلیک میکنند که نظرشان را جلب کند یا ارتباط اندکی با آنچه بهدنبالش میگردند داشته باشد.
تقریبا همیشه بخشهای بزرگی از صفحه هستند که کسی حتی نگاهی هم به آنها نمیاندازد. صفحههای وب برای ما سازندگان حکم «اثر ادبی» یا حداقل «بروشور محصول» را دارد؛ درحالیکه تجربهی کاربر بیشتر شبیه «بیلبوردی است که با سرعت صد کیلومتربرساعت از کنارش عبور میکند» در این کتاب که حجم زیادی هم ندارد، تلاش کردهام تمام مباحث گفتهشده را بررسی کنم. همچنین، بسیار تلاش کردهام که این کتاب مختصر باشد؛ آنقدر مختصر که بتوانید آن را در پروازی طولانی بخوانید. این کار را به دو دلیل انجام دادهام:
- اگر کوتاه باشد، بخت بیشتری برای خواندهشدن دارد. مخاطبان من کسانی هستند که در جبههی تکنولوژی مشغول جنگ هستند: طراحان، توسعهدهندگان، سازندگان وبسایت، مدیران پروژه، بازاریابان و کسانی که چکهای حقوق را امضا میکنند و گروههای تکنفره که همهی این کارها را خود انجام میدهند. کاربردپذیری مهمترین کار زندگی شما نیست؛ بنابراین، لزومی ندارد زمان زیادی برای کتابی طولانی بگذارید.
- لازم نیست همهچیز را بدانید. مثل همهی رشتهها، مطالب بسیاری وجود دارد که میتوانید دربارهی کاربردپذیری یاد بگیرید. باوجوداین، یادگیری مقدار محدودی از این اطلاعات مفید است؛ مگر اینکه بخواهید متخصص کاربردپذیری شوید.
متوجه شدهام باارزشترین کارهایی که در هر پروژه انجام میدهم، تنها با درنظرگرفتن چند اصل مهم «کاربردپذیری» امکانپذیر میشود. آموختن این اصول از نظر من برای بیشتر افراد بسیار مفیدتر از فهرستی طولانی از بایدونبایدهاست. تلاش کردهام نکاتی از کاربردپذیری را استخراج کنم که فکر میکنم همهی کسان دخیل در طراحی باید آنها را بدانند.
همچنین، برای اینکه وقتتان تلف نشود، فهرستی از مباحثی را نیز در مقدمهی کتاب آوردهام که در این کتاب مطرح نمیشود؛ ازجمله قوانین سفتوسخت کاربردپذیری. زمان زیادی است در این کار هستم؛ آنقدر زیاد که مطمئن شوم برای اغلب سؤالات کاربردپذیری جوابی «درست» وجود ندارد. طراحی روندی پیچیده است و جواب واقعی بیشتر سؤالاتی که از من میکنند این است: «بستگی دارد». بااینحال، معتقدم تعدادی اصول راهنما وجود دارد که توجه به آنها سودمند است؛ همانها چیزهایی هستند که سعی میکنم به شما منتقل کنم.
پیشبینی آیندهی تکنولوژی و وب نیز در این کتاب مطرح نشده است. حقیقت این است که حدس شما از آینده به همان خوبیِ من است. تنها موضوعی که از آن مطمئنم، این است که بیشترِ پیشبینیهایی که بهگوشم میخورد، به احتمال قریب به یقین نادرست است و آنچه درنهایت مهم میشود، همه را غافلگیر خواهد کرد؛ حتی اگر پس از اینکه اتفاق افتاد، بسیار بدیهی بهنظر برسد.
بدوبیراهگویی به وبسایتها و اپلیکیشنهایی که بد طراحی شدهاند، در کتاب من جایی ندارد. اگر از بذلهگویی دیگران دربارهی چیزهای دارای اشکالات طراحی واضح لذت میبرید، کتاب درستی برای مطالعه انتخاب نکردهاید. طراحی و ساختن و نگهداری وبسایت یا اپلیکیشن کار آسانی نیست. درست مثل بازی گلف است؛ راههای انگشتشماری برای این امر وجود دارد که توپ وارد گودال شود. همچنین، میلیونها راه نیز وجود دارد برای اینکه توپ وارد گودال نشود. بنابراین، هرکس نیمی از کار را هم بهدرستی انجام دهد، از نظر من شایستهی احترام است. درنتیجه، خواهید دید مثالها را از محصولاتی عالی انتخاب کردهام که اشکالاتی جزئی دارند. از دیدگاه من، از دیدن طراحیهای باکیفیت بسیار بیشتر میتوانید یاد بگیرید تا از طراحیهای ضعیف.
یکی از معضلات پیش رو موقع تجدید چاپ کتاب حاضر آن بود که این کتاب همواره دربارهی طراحی وبسایتهای کاربردپذیر بوده است. اگرچه اصول مطرحشده در آن به هرچه مردم با آن تعامل میکنند، ازجمله برگهی انتخاباتی و باجهی رأیدهی و حتی ارائههای پاورپوینت بسطدادنی است، تمرکز آن همواره بر طراحی وبسایت و همهی مثالهایش هم از وبسایتها بوده است.
تا این اواخر، بیشتر افراد روی همین کار میکردند؛ اما اکنون بسیاری از افراد به طرف اپلیکیشنهای موبایل رفتهاند. حتی کسانی که روی وبسایت کار میکنند، باید نسخهای از کارشان را تهیه کنند که روی موبایل هم بهدرستی کار میکند. میدانم که آنها بسیار مشتاق هستند بدانند این مطالب چگونه به کارشان میآید. بنابراین، این سه کار را انجام دادم:
- هر کجا میسر بود، مثالهایی از موبایل آوردم.
- فصلی دربارهی مسائل و کارهایی اضافه کردم که مختص موبایل است.
- عبارت «و موبایل» را به تیتر دوم روی جلد اضافه کردم.
چنانکه خواهید دید، برخی جاها برای روشنترشدن موضوع از عبارت «وبسایت و اپلیکیشن موبایل» بهجای «وبسایت» استفاده کردهام؛ اما در اغلب مواقع، برای جلوگیری از ثقیل و نامفهومشدن متن، از واژگان مخصوص وب استفاده کردهام.
دربارهی نویسنده و ناشر کتاب
استیو کروگ بیشتر بهعنوان نویسندهی کتاب «وادارم نکن فکر کنم» شناخته میشود که اکنون با چاپ بیش از ۶۰۰،۰۰۰ نسخه در چاپ سوم است. این کتابها براساس ۲۵ سال تجربهی استیو کروگ بهعنوان مشاور کاربردپذیری برای طیف وسیعی از مشتریان مانند اپل، بلومبرگ، لکسوس، NPR و صندوق بینالمللی پول نوشته شده است. در ایران، انتشارات نوین کتاب «وادارم نکن فکر کنم؛ طراحی و کاربردپذیری در وب» را با عنوان انگلیسی کامل «Don't Make Me Think» و ترجمهی ثمین سهیلی روانهی بازار نشر کرده است.
نظرات