معرفی کتاب «نسل سوم بازاریابی؛ از محصول به مشتری و به روح انسانی»
در عصر امروزی، گسترش تمرکز شرکتها از محصول به مشتری و از مشتری به مسائل انسانی کاملا محسوس است. نسل سوم بازاریابی مرحلهای است که شرکتها از مرحلهی مشتریمداری به انسانمحوری رسیدهاند. درواقع این همان مرحلهای است که در آن سودآوری و مسئولیت اجتماعی شرکتها به تعادل رسیده باشد. فیلیپ کاتلر در کتاب «نسل سوم بازاریابی؛ از محصول به مشتری و به روح انسانی» انتقال از بازاریابی سنتی به دیجیتال را بررسی میکند و از مخاطب میخواهد طرز فکر گذشته دربارهی بازاریابی را کنار بگذارد و توجهش را بهجای محصول روی ارزش و مشتری و روح انسانی متمرکز کند.
درحالحاضر، بسیاری از شرکتها را نمیتوان صرفا واحدی عملیاتی و خودکفا در بازار رقابتی برشمرد؛ بلکه شرکت با شبکهای از شرکای وفادار شامل کارکنان، توزیعکنندگان، فروشندگان و تأمینکنندگان در تعامل است. در چنین وضعیتی، اگر شرکتها شبکهی شرکای خود را بهدقت انتخاب و اهدافشان را با یکدیگر همسو کنند و منافع هر یک عادلانه و انگیزهبخش باشد، مجموعهی شرکت و شرکایش به قدرتی بزرگ در عرصهی رقابت تبدیل خواهد شد.
معرفی کتاب «نسل سوم بازاریابی؛ از محصول به مشتری و به روح انسانی»
در عصر جدید، نویسندگان و متفکران استراتژی و بازاریابی بسیاری وجود دارند که مقالهها و کتابهای تازهای در حوزهی کسبوکار و بازاریابی به بازار عرضه میکنند تا به مخاطب یادآوری کنند امروزه، بازاریابی نیز حرفهای تازهای برای گفتن دارد. فیلیپ کاتلر نیز از این قاعده مستثنی نیست. کاتلر نزد اغلب مخاطبان جدی کتابهای بازاریابی بهواسطهی کتاب مدیریت بازاریابی خود شناخته شده است؛ کتابی که در دههی ۱۹۶۰ با تکیه بر نگاه آلدرسون به بازاریابی مدرن و وامگرفتن آمیخته بازاریابی ۴ پی از مککارتی منتشر شد و تا امروز هم ویرایشهای جدید آن در حال انتشار است و در جوامع دانشگاهی از آن استقبال میشود.
کاتلر با کتاب «نسل سوم بازاریابی» و پسازآن کتاب «بازاریابی عصر چهارم» میکوشد نشان دهد با وجود گذشت حدود نیم قرن از نخستین کتابش، هنوزهم برای دنیای امروز و نیازهایش حرف تازهای برای گفتن دارد. دیجیتالیشدن محور عصر چهارم بازاریابی است؛ اما سایهی دنیای دیجیتال و فناوری اطلاعات و شبکههای اجتماعی کاملا بر سر نسل سوم بازاریابی هم دیده میشود.
میتوان گفت گسترش ارتباطات انسانها با استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین قدرت و انتظارات آنها را هم افزایش داده و در همین زمینه، کسانی مانند کاتلر به این نتیجه رسیدهاند که کسبوکارها نیز برای حفظ حضورشان در بازار، باید سراغ الگوها و نگرشهای نوین بروند. کاتلر نسل اول بازاریابی را از جنس نگرش دوران فوردیسم و تولید انبوه میداند؛ یعنی کالایی مشخص بدون کوچکترین تفاوت در مقیاس انبوه تولید و واحد بازاریابی آن را بفروشد.
دراینمیان، کسانی که هنوز دو اصطلاح فروش و بازاریابی را مترادف میدانند، به نسل اول بازاریابی نزدیک هستند. کاتلر نسل دوم بازاریابی را با اصطلاح STP توصیف میکند؛ همان چیزی که محور اصلی کتاب بازاریابی خود او نیز قرار گرفته است:
- بخشبندی بازار (Segmentation)
- انتخاب بازار هدف (Targeting)
- جایگاهیابی (Positioning)
پس از تعریف نسل اول و دوم، فیلیپ کاتلر سراغ نسل سوم بازاریابی میآید؛ جایی که باید روح انسان هم در نظر گرفته شود. کاتلر توضیح داده در استفاده از عبارت روح انسان، استعارهای از استیون کاوی را مدنظر قرار داده است. او منطق و احساس و روح انسان را سه مؤلفه فرض میکند که در بازاریابی نسل سوم باید مدنظر قرار گیرند. منطق و احساس در گذشته هم در بازاریابی و رفتار مصرفکننده مطرح بوده؛ اما روح انسان مؤلفهی جدیدی است که در کانون توجه کاتلر است.
کاتلر توضیح میدهد منظورش از توجه به روح انسان توجه به نیازهای بزرگتر و عمیقتر و ارزشگرایانهتر انسانهاست: «انسانها محصول را نمیخرند تا صرفا نیازهایشان تأمین شود؛ بلکه آنان انتظار دارند اصول و ارزشهایشان هم رعایت شود و کسبوکارها به چیزی فراتر از تأمین نیازهای روزمرهی آنها فکر کنند.» توجه به ارزشهای مشتریان درکنار نگرش سیستمی (ازجمله توجه به جامعه و حفظ محیطزیست و توجه به اثرهای بلندمدت اقدامها)، دو مؤلفهی اصلی تأکیدشدهی کاتلر هستند.
کاتلر توضیح میدهد شبکههای اجتماعی و ابزارهای ارتباط دیجیتال باعث شدهاند مشتریان بیشتر و بهتر با یکدیگر در تماس باشند و خواستههای یکدیگر را بفهمند. بر همین اساس، قدرت چانهزنی آنان هم افزایش پیدا میکند و میتوانند خواستهها و انتظارها و ارزشها و آرزوهای خود را بهتر به کسبوکارها تحمیل کنند. بنابراین، میتوان گفت ارتباط عمودی میان کسبوکار و مشتری اکنون در سایهی ارتباط افقی گستردهی مشتریان با یکدیگر قرار گرفته است.
ﮔﺮوهی از ﻣﺸﺎوران ﻣﺎرکپلاس ایﺪهی ﻧﺴﻞ ﺳﻮم ﺑﺎزاریﺎبی را اوﻟیﻦﺑﺎر ﻧﻮاﻣﺒﺮ ۲۰۰۵ در ﻣﻨﻄﻘﻪی آﺳیﺎ شکل دادند. مارکپلاس سازمانی در آسیای ﺟﻨﻮبشرقی است کﻪ کﺎرﺗﺎﺟﺎیﺎ ﻫﺮﻣﺎوان آن را ﻫﺪایﺖ میکند و خدمات بازاریابی اراﺋﻪ میدهد. ﺑﻌﺪ از دو ﺳﺎل ﻫﻤکﺎری در ﺗﻘﻮیﺖ ﻣﻔﺎﻫیﻢ ﻣدﻧﻈﺮ ، ﻓیﻠیﭗ کﺎﺗﻠﺮ و ﻫﺮﻣﺎوان کﺎرﺗﺎﺟﺎیﺎ ﻧﺴﺨﻪی ﭘیﺶﻧﻮیﺲ کﺘﺎب را در ﭼﻬﻠﻤیﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮد شکلﮔیﺮی اﺗﺤﺎدیﻪی کﺸﻮرﻫﺎی آﺳیﺎی ﺟﻨﻮبﺷﺮقی در ﺟﺎکﺎرﺗﺎ ارائه کردند.
اﻧﺪوﻧﺰی، ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻀﻮ ﮔﺮوه جی-۲۰ اﺳﺖ کﻪ در آﺳیﺎی ﺟﻨﻮبﺷﺮقی ﻗﺮار ﮔرفته؛ کﺸﻮری کﻪ اﻧﺴﺎنمحوری و ﺷﺨﺼیﺖ معنوی آن ﺑﺮ مسئلهی ﺗﻨﻮع و ﮔﻮﻧﺎﮔﻮنی ﻧﮋادی ﻏﻠﺒﻪ کﺮده است. رئیسجمهور اسبق آمریکا، باراک اوباما، نیز ﭼﻬﺎر ﺳﺎل اوﻟیﻪی ﺗﺤﺼیﻞش را در اﻧﺪوﻧﺰی ﮔﺬراﻧﺪ ﺗﺎ دربارهی انسانﻣﺤﻮری در ﺷﺮق ﺑیﺸﺘﺮ ﺑیﺎﻣﻮزد.
نسل سوم ﺑﺎزاریﺎبی در شرق متولد شد و شکل گرفت. ایﻮان ﺳﺘیﺎوان، یکی از مشاوران شرکت مارکپلاس، ایدهی اولیه را ارائه کرده بود. وی با فیلیپ کاتلر در مدرسهی مدیریت کلاگ دانشگاه نورثوسترن، یکی از دانشکدههای کسبوکار برتر غرب، آشنا شد. این دو برای ایجاد ارﺗﺒﺎط ﺑیﻦ ﺑﺎزاریﺎبی ﻧﺴﻞ ﺳﻮم و ﻇﻬﻮر ﻧﻈﺎم ﺟﺪیﺪ اﻗﺘﺼﺎد اﻟکﺘﺮونیکی و دیجیتالی همکاری کردند.
ازآنجاکه تناقضهای مشهود در جامعه در زمانهای محدودی ایجاد میشود، برندهای فرهنگی باید همواره با آگاهی از تناقضهای نوظهور و متغیر جامعه پویا عمل کنند. در دههی ۱۹۷۰، کوکاکولا تبلیغاتش را بر ترانه «میخواهم آوازخواندن را به دنیا بیاموزم» متمرکز کرد. در آن زمان، این تبلیغ مرتبط با شرایط آن زمان آمریکا محسوب میشد؛ چراکه جامعهی آمریکا در حمایت از جنگ ویتنام دچار چند دستگی شده بود.
اگرچه امروزه دیگر این تبلیغات ارتباطی با وضعیت کنونی جامعه ندارد، مردم همواره تبلیغات فرهنگی را بهیاد میآورند. بازاریابان برای توسعهی این گونه تبلیغات فرهنگی باید درک درستی از جامعهشناسی و مردمشناسی داشته باشند. آنان باید بتوانند پارادوکسهای فرهنگی را حتی اگر آشکار نباشند، تشخیص دهند.
پارادوکسهای فرهنگی چیزی نیست که افراد معمولا دربارهی آنها صحبت کنند؛ اما تشخیصشان مشکل است. مصرفکنندگانی که هدف کمپینهای فرهنگی قرار میگیرند، اکثریتی خاموش را تشکیل میدهند که این تناقضهای فرهنگی را حس میکنند؛ ولی قبل از آنکه برندهای فرهنگی به آنها توجه کنند، برای رودررویی با این تناقضها تمایلی ندارند.
گاهی برندهای فرهنگی پاسخی برای جنبشهای ضدجهانیشدن هستند. مارک گوبه در کتاب «برند شهروندی» دربارهی این موضوع مینویسد که عموم مردم خود را درمقابل شرکتهای جهانی بیدفاع میبینند که محیطزیست و ارتباطات محلی آنها را نادیده گرفتهاند و این مسئله موجب میشود جنبشهای ضدمصرفگرایی دربرابر این شرکتهای جهانی شکل گیرد. بههمیندلیل، مردم به برندهایی اشتیاق بیشتری نشان میدهند که درمقابل مصرفکنندگان مسئولیتپذیر هستند و برای ایجاد دنیایی بهتر فعالیت میکنند.
این برندها برندهای شهروندی هستند که در رویکرد بازاریابیشان، علاقهی عمومی مردم به خوب دربرابر بد را در کانون توجه قرار میدهند. گاهی برندهای فرهنگی برندهایی ملی هستند که ترجیحات مصرفکنندگانی را هدف قرار دادهاند که مخالف فرهنگ جهانی منفی هستند و بهدنبال برندهای جانشین هستند. برندهای فرهنگی نقش «پسر خوب» را درمقابل برندهای جهانی بهعنوان «پسر بد» بازی میکنند. این برندها ملیگرایی و حمایت از تولیدات داخلی را ترویج میکند؛ چراکه هدف آنها این است که به عنصر فرهنگی برای جامعه محلیشان تبدیل شوند.
برندهای فرهنگی بیشتر به جوامع خاص مربوط هستند؛ البته این بدانمعنی نیست که برندهای جهانی نمیتوانند برند فرهنگی باشند. برخی از برندهای خوشنام جهانی همواره در حال ایجاد موقعیت برند فرهنگی خود هستند. بهعنوان مثال، مکدونالد خود را بهعنوان نماد جهانیشدن تثبیت کرده است و تلاش میکند جهانیشدن نمادی از صلح و همکاری احساس شود. مکدونالد تقریبا دردسترس همهی مردم جهان قرار گرفته است.
بخشی از کتاب «نسل سوم بازاریابی؛ از محصول به مشتری و به روح انسانی»
در ﻃﻮل ایﻦ ﺳﺎلﻫﺎ، ﺑﺎزاریﺎبی در ﺳﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗکﺎﻣﻞ یﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ کﻪ ﻣﺎ آن را ﺑﺎزاریﺎبی ﻧﺴﻞ ۱ و ۲ و ۳ میﻧﺎﻣیﻢ. بسیاری از ﺑﺎزاریﺎﺑﺎن اﻣﺮوزی ﻫﻤﭽﻨﺎن در ﺣیﻄﻪی ﺑﺎزاریﺎبی ۱ ﻋﻤﻞ میکﻨﻨﺪ و بعضی در ﻣﺮﺣﻠﻪی ﺑﺎزاریﺎبی ۲ و ﺗﻌﺪاد کمی ﻧیﺰ ﺑﻪﺳﻮی ﺑﺎزاریﺎبی ۳ در حرکت هستند. ﺑﺰرگترین ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ﺑﺮای ﺑﺎزاریﺎﺑﺎنی ﭘﺪیﺪ ﺧﻮاﻫﺪ آمد کﻪ در ﺣیﻄﻪی ﺑﺎزاریﺎبی ۳ ﻓﻌﺎﻟیﺖ میکﻨﻨﺪ.
ﻣﺪتﻫﺎ ﭘیﺶ در ﻋﺼﺮ صنعتی، ﻫﻨﮕﺎمیکﻪ ﻣﺎﺷیﻦآﻻت صنعتی ﻓﻨﺎوری اصلی ﻣﺤﺴﻮب میشد، ﺑﺎزاریﺎبی ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮم ﻓﺮوش ﻣﺤﺼﻮﻻت کﺎرﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪی کﺴﺎنی ﺑﻮد کﻪ احتمال داشت آن را ﺑﺨﺮﻧﺪ. ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺑﺴیﺎر اﺑﺘﺪایی و برای ﻋﺮﺿﻪ در ﺑﺎزاری اﻧﺒﻮه ﻃﺮاحی ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﺪف اﺳﺘﺎﻧﺪاردﺳﺎزی (یکﺴﺎنسازی کیفیت ﻣﺤﺼﻮﻻت) و اﻓﺰایﺶ ﻣﻘیﺎس ﺗﻮﻟیﺪ با هدف دﺳﺘیﺎبی ﺑﻪ کﻤﺘﺮیﻦ ﻫﺰیﻨﻪهای تولید ﺑﻮد ﺗﺎ ایﻨکﻪ ایﻦ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺑﺮای ﻣﺸﺘﺮیﺎن ﺑیﺸﺘﺮ و ﺑﺎ ﻗیﻤﺖهای ارزانتر و مقرونبهﺻﺮﻓﻪتری اراﺋﻪ شوند. ﺧﻮدرو ﻣﺪل تیهنری ﻓﻮرد ﺑیﺎنکنندهی ﻫﻤیﻦ اﺳﺘﺮاﺗﮋی است. فورد میگفت هر مشتری میﺗﻮاﻧﺪ خودرویی به رنگ دلخواهش داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪﺷﺮطی کﻪ آن رﻧگش ﺳیﺎه باﺷﺪ! ایﻦ موضوع نمونهای از ﺑﺎزاریﺎبی ۱ یا همان بازاریابی محصولمحور بود.
بازاریابی ۲ در ﻋﺼﺮ اﻃﻼﻋﺎت ﭘﺪیﺪ آﻣﺪه اﺳﺖ؛ یعنی زمانیکﻪ ﻫﺴﺘﻪی اصلی ﻓﻨﺎوری اﻃﻼﻋﺎت اﺳﺖ. در ایﻦ زﻣﺎن، کﺎر ﺑﺎزاریﺎبی دیﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﺎدگیِ ﮔﺬﺷﺘﻪ نیست. اﻣﺮوزه، ﻣﺼﺮفکنندگان کاملا مطلع هستند و ﺑﻪراحتی میتوانند ﻣﺤﺼﻮﻻت مشابه ﺑیﺸﺘﺮی را ﺑﺎ یکﺪیﮕﺮ ﻣﻘﺎیﺴﻪ کﻨﻨﺪ. ارزش ﻣﺤﺼﻮل را مصرفکﻨﻨﺪﮔﺎن ﺗﻌﺮیﻒ میکنند و ﺗﺎ ﺣﺪ زیﺎدی در ﺗﺮﺟیﺤﺎتشان ﻣﺘﻔﺎوت هستند. ﺑﺎزاریﺎب ﺑﺎیﺪ ﺑﺎزار را ﺗﻘﺴیﻢبندی کند و ﻣﺤﺼﻮل ﺑﺮﺗﺮش را در ﺑﺎزار ﻫﺪف ﺗﻮﺳﻌﻪ دﻫﺪ. ﻗﺎﻧﻮن ﻃﻼیی «ﻣﺸﺘﺮی ﭘﺎدﺷﺎه اﺳﺖ» برای اﻏﻠﺐ شرکتها به خوبی ﻋﻤﻞ میکﻨﺪ. دراینمیان، ﻣﺼﺮفکنندگان راضیترند؛ چراکه ﻧیﺎزﻫﺎ و ﺧﻮاﺳﺘﻪهایشان ﺑﻪﺧﻮبی دیﺪه میﺷﻮد. آنان میﺗﻮاﻧﻨﺪ از ﻣیﺎن ﻃیﻒ ﮔﺴﺘﺮدهای از ویﮋگیهای کاربردی و گزینهها انتخاب کنند.
ﺑﺎزاریﺎﺑﺎن اﻣﺮوزی میکوشند ﺑﻪ ذﻫﻦ و ﻗﻠﺐ ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪه نفوذ کنند. ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ رویکﺮد مشتریﻣﺤﻮری ﺑﻪﻃﻮر ضمنی ﻣﺼﺮفکننده را در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪهای ﺑﺎزاریﺎبی اﻓﺮادی ﻣﻨﻔﻌﻞ ﻓﺮض میکﻨﺪ. ایﻦ ﭼﺸﻢاﻧﺪاز ﻧﺴﻞ دوم ﺑﺎزاریﺎبی یﺎ دوران ﻣﺸﺘریﻣﺪاری است. اکﻨﻮن ﻇﻬﻮر ﻧﺴﻞ ﺳﻮم ﺑﺎزاریﺎبی (ﺑﺎزاریﺎبی ۳) یﺎ دوران ارزشمحور را ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺴﺘیﻢ. رویکﺮد ﺑﺎزاریﺎﺑﺎن به انسان نه بهعنوان ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪه، ﺑﻠکﻪ ﺑﻪﻋﻨﻮان اﻧﺴﺎن کﺎﻣﻞ دارای ذﻫﻦ و ﻗﻠﺐ و روح ﺷکﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﻪﺻﻮرت ﻓﺰایﻨﺪهای ﺑﻪدﻧﺒﺎل راهﺣﻞهایی بابت ﻧﮕﺮانیﻫﺎی جهانی ﺧﻮد در ایﺠﺎد دﻧیﺎیی ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺮای زندگی ﻫﺴﺘﻨﺪ. در دﻧیﺎی ﭘیﭽیﺪهی اﻣﺮوز، مصرفکنندگان بهدنبال ﺷﺮکﺖهایی ﻫﺴﺘﻨﺪ که در ﭼﺸﻢاﻧﺪاز ﻣﺄﻣﻮریﺖ و ارزشهایشان از عمیقﺗﺮیﻦ ﻧیﺎزﻫﺎی آﻧﺎن، یعنی ﻋﺪاﻟﺖ اﺟﺘﻤﺎعی و اﻗﺘﺼﺎدی و زیﺴﺖمحیطی سخن گفته ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﻪدﻧﺒﺎل ﻣﺤﺼﻮﻻت و ﺧﺪﻣﺎتی ﻫﺴﺘﻨﺪ کﻪ ﻋﻼوهﺑﺮ اﻟﺰاﻣﺎت ﻋﻤﻠکﺮدی و ﻋﺎطفی، ﻧیﺎزﻣﻨﺪیﻫﺎی ﻣﻌﻨﻮی ایﺸﺎن را ﻧیﺰ ﺑﺮآورده ﺳﺎزد.
ﻫﻤﭽﻮن ﺑﺎزاریﺎبی ۲ یﺎ ﺑﺎزاریﺎبی مشتریمدار، ﺑﺎزاریﺎبی ۳ ﻧیﺰ ﺑﻪدﻧﺒﺎل ﺟﻠﺐ رﺿﺎیﺖ ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪه است. بااینحال، ﺷﺮکﺖهایی که ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎزاریﺎبی ﻋﻤﻞ میکﻨﻨﺪ، ﻣﺄﻣﻮریﺖ و ﭼﺸﻢاﻧﺪاز و ارزشهای ﺑیﺸﺘﺮی برای کﻤک ﺑﻪ ﺟﻬﺎن دارﻧﺪ. ﻫﺪف آنان اراﺋﻪی راهﺣﻞ ﺑﺮای ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﺖ. ﺑﺎزاریابی ۳ مفهوم ﺑﺎزاریﺎبی را ﺑﻪ عرصهای از آرﻣﺎنهای اﻧﺴﺎنی و ارزشها و معنویات ارتقا میدهد.
ﺑﺎزاریﺎبی ۳ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ مصرفکﻨﻨﺪﮔﺎن اﻧﺴﺎنهای کﺎملی ﻫﺴﺘﻨﺪ کﻪ ﻧﺒﺎیﺪ ﺳﺎیﺮ ﻧیﺎزﻫﺎ و آرزوﻫﺎیﺸﺎن ﻧﺎدیﺪه ﮔﺮﻓﺘﻪ شود. ﺑﻨﺎﺑﺮایﻦ، ﺑﺎزاریﺎبی ۳ ﺑﺎزاریﺎبی ﻋﺎطفی را ﺑﺎ ﺑﺎزاریﺎبی معنوی ﺗکﻤیﻞ میکﻨﺪ. ازآﻧﺠﺎکه در زمان ﺑﺤﺮان اﻗﺘﺼﺎد ﺟﻬﺎنی مصرفکﻨﻨﺪﮔﺎن تحتﺗﺄﺛیﺮ ﻓﺸﺎر ﺗﻐییﺮات ﺳﺮیﻊ اﺟﺘﻤﺎعی و اﻗﺘﺼﺎدی و زیﺴﺖمحیطی قرار ﮔﺮﻓﺘﻪاند، بازاریابی ۳ ارتباط بیشتری با زندگی مصرفکنندگان برقرار میکند.
ﺑیﻤﺎریها فراگیر شدهاند و فقر افزایش یافته و محیطزیست در حال تحرب است. شرکتهایی که به روش نسل بازاریابی ۳ عمل میکنند، پاسخها و امیدواریهایی برای افراد موجه با این گونه مسائل ارائه کرده و درنتیجه با مصرفکنندگان بیشتر در تماس هستند. در بازاریابی ۳، شرکتها خود را ازطریق ارزشهایشان متمایز و ﺗﻔﺎوتهایشان را در ارزشهای ﺧﻮد ﺑیﺎن میکﻨﻨﺪ؛ درنتیجه در دوران ﭘﺮﺗﻼﻃﻢ ایﻦ ﺗﻤﺎیﺰ، ﺑﻪﻃﻮرﻣﺴﻠﻢ تمایز ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪتر اﺳﺖ.
ﺟﻬﺎن در ﺣﺎل ﮔﺬار از مقطعی ﭘﺮﺷﺘﺎب ﺑﺎ ﺗﻐییﺮات ﺳﺮیﻊ است. ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺤﺮانﻫﺎی ﻣﺎلی اﺧیﺮ ﻣﻮﺟﺐ اﻓﺰایﺶ ﻓﻘﺮ و ﺑیکﺎری ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﺴﺘﻪهای ﻣﺤﺮک اﻗﺘﺼﺎدی در سراﺳﺮ ﺟﻬﺎن ﺑﻪدﻧﺒﺎل ﺑﺎزﮔﺮداﻧﺪن اﻋﺘﻤﺎد و رﺷﺪ اﻗﺘﺼﺎدی ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻋﻼوهﺑﺮایﻦ، ﺗﻐییﺮات آبوﻫﻮایی و اﻓﺰایﺶ آﻟﻮدگیها کﺸﻮرﻫﺎ را در کﺎﻫﺶ اﻧﺘﺸﺎر دیاکﺴیﺪکﺮﺑﻦ ﺑﻪازای اﻓﺰایﺶ ﻫﺰیﻨﻪهای کﺴﺐوکﺎر دچار مشکل کرده اﺳﺖ.
ﺑﻪﻋﻼوه، کﺸﻮرﻫﺎی ﺛﺮوﺗﻤﻨﺪ ﻏﺮبی اکﻨﻮن ﻧﺮخ اندک رﺷﺪ را ﺗﺠﺮﺑﻪ میکﻨﻨﺪ؛ درﺣﺎلیکﻪ ﻗﺪرت اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﻪﺳﺮﻋﺖ در ﺣﺎل اﻧﺘﻘﺎل ﺑﻪ آن دسته از کﺸﻮرﻫﺎی ﺷﺮقی اﺳﺖ کﻪ ﻧﺮخ رﺷﺪ ﺑیشتری دارند. درنهایت، فناوری از دﻧیﺎی ﻣکﺎنیکی به دنیای اﻟکﺘﺮونیکی در حال تغییر اﺳﺖ؛ دنیایی شامل اینترنت، رایﺎﻧﻪ، ﺗﻠﻔﻦﻫﻤﺮاه و رﺳﺎﻧﻪهای اﺟﺘﻤﺎعی کﻪ ﺗﺄﺛیﺮ ﺑﺴﺰایی ﺑﺮ رﻓﺘﺎر ﺗﻮلیدکﻨﻨﺪﮔﺎن و ﻣﺼﺮفکﻨﻨﺪﮔﺎن ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
مفهوم بازاریابی را میتوان مفهومی تعادلی ناشی از متغیرهای اقتصاد کلان دانست. با تغییر محیط اقتصادهای کلان، رفتار مصرف کننده تغییر مییابد و این امر بازاریابی را نیز به تغییر رهنمون میسازد. در شصت سال گذشته، بازاریابی از محصول محوری (نسل اول بازاریابی) به مشتری مداری (نسل دوم بازاریابی) تغییر پیدا کرده است و امروزه، شاهد آن هستیم که بار دیگر در پاسخ به تغییرات محیط در حال تحول است.
برای رسیدن به این هدف، شرکت باید مأموریتها و چشماندازها و ارزشهای سازمان را با اعضای گروه بهاشتراک گذارد تا همگی بتواند در قالب اتحادی مؤثر به اهدافشان دست پیدا کنند. در این کتاب، این مسئله تشریح شده است که چگونه شرکت میتواند مأموریت و چشمانداز و ارزشهایش را برای ذینفعان اصلیاش بازاریابی کند. شرکت منافعش را با خلق ارزش برتر برای مشتریان و ذینفعانش کسب میکند. امید است شرکتها مشتریانشان را نقطهی استراتژیک شروع فعالیت ببینند و به تمام جنبههای انسانی و نیازها و نگرانیهایشان توجه کنند.
معرفی نویسنده و ناشر کتاب
فیلیپ کاتلر از استادان مطرح دانش بازاریابی جهان و پدر بازاریابی مدرن است. وی ۳۴ جلد کتاب و بیش از ۱۰۰ مقاله در این حوزه منتشر کرده که بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شده است. کتاب اصول بازاریابی همچنان بهعنوان یکی از مراجع معتبر در این رشته بهشمار میرود. کاتلر دارندهی درجهی استاد ممتاز «اس سی جانسون و پسر» رشتهی بازاریابی بینالمللی است.
کتاب «نسل سوم بازاریابی؛ از محصول به مشتری و به روح انسانی» با عنوان اصلی Marketing 3.0: From Products to Customers to the Human Spirit اثر سه نویسنده به نامهای فیلیپ کاتلر و هرماوان کارتاجایا و ایوان ستیاوان است. سال ۱۳۹۹، انتشارات آریانا قلم کتاب نسل سوم بازاریابی را با ترجمهی حمیدرضا ایرانی و اصغر رحمتی منتشر کرده است.
نظرات