رسیدن به موفقیت سن و سال نمی شناسد
آیا رسیدن به موفقیت، مهلت زمانی دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، بهترین بازهی سنی برای موفقیت کدام دوران است؟
سنین بحرانی- یک شروع تازه یا پایان یک فرصت؟
اگر بخواهید یک زبان خارجی یاد بگیرید و لهجهی زبان مادری شما در آن دخیل نباشد بهتر است از سنین پایینتر شروع به یادگیری آن زبان کنید (معمولا قبل از ۱۶ سال). استعداد موسیقی، در دههی اول زندگی خود را نشان خواهد داد. اکثر افرادی که آنها را به عنوان برنامهنویسهای موفق و مطرح میشناسیم از سنین پایین، برنامهنویسی را شروع کردند. ورزشکاران موفق در روز تولد ۲۰ سالگی خود به شهرت رسیدهاند. اگر یک فرد۲۷ ساله باشید که اخیرا تحصیلات دانشگاهی خود را تمام کرده است، با مشاهدهی این آمار ممکن است نوعی احساس شکست و عقب ماندن از قافله را پیدا کنید. در صورتی که این تصور غلط است.
سن رسیدن به موفقیت
نگاهی به بیوگرافی ۱۰۰ بنیانگذار اول دنیا در لیست Forbes نشان میدهد که اکثر آنها در ۳۵ سالگی کمپانیهای مطرح خود را راه اندازی کردهاند.در این لیست، شرکتهایی که از طریق ارث و میراث به صاحبانشان رسیده است یا وابسته به دولت هستند، حذف شدهاند. برای مثال یکی از بزرگترین کمپانیهای حاضر در این لیست، "بانک کشاورزی چین" است که توسط "مائو ز دونگ" در زمانی که رییس جمهور این کشور بود تاسیس شده است.
نیمهی زندگی یا بحران میان سالی
آمار افرادی که در میانسالی به دستاوردهای مهم زندگی رسیدهاند شبیه یک منحنی زنگی شکل است که نقطهی ماکزیمم منحنی، سن میانسالی را نشان میدهد. بنابراین بیشترین موفقیت افراد در نیمهی عمر آنها که پیرامون ۳۵ سالگی است اتفاق افتاده است.
بحران دورهی یک چهارم زندگی
وقتی که تحصیلات خود را به پایان میرسانید، پدر و مادر از شما انتظار دارند که دستاوردهایی از خود نشان دهید. در این شرایط دیدن مدیران مطرحی که در سنین جوانی به موفقیت رسیدهاند نوعی احساس ناامیدی در شما ایجاد میکند. از آنجا که در دورهای از زمان هستیم که امید به زندگی به سن ۷۸ سال رسیده است، ۲۵ سالگی سن معقولی برای در نظر گرفتن یک چهارم عمر محسوب میشود. حال آن که بعضی افراد در این دوره هم فکر میکنند که برای رسیدن به موفقیت دیر شده است.
دیر رسیدن به معنای بازنده بودن نیست
پس در این میان تکلیف دوران کهنسالی چه میشود؟ آیا رسیدن به موفقیت در جوانی بهتر است یا در دوران پیری؟ این سوال مثل این است که بپرسیم: بهتر است در ۱۹ سالگی شبکهای مثل فیسبوک را راه اندازی کنیم یا در ۶۱ سالگی شرکتی مانند IBM را تاسیس کنیم؟ در جهانی با این وسعت، پاسخ این سوال بی معنا است. شاید اگر IBM وجود نداشت، فیسبوکی هم در کار نبود. اگر چارلز فلینت ۶۱ ساله احساس بیخاصیتی و بازنده بودن میکردُ شرکت IBM هم به وجود نمیآمد. IBM ابتدا فعالیت خود را با تولید کارتهای پانچ شروع کرد که نمونههای اولیهای از رایانهها محسوب میشدند. او پس از رسیدن به موفقیت خود، تا ۲۴ سال بعد زنده ماند و از حاصل دستاورد خود لذت برد.
به این ترتیب فلینت ثابت کرد که سن تنها یک عدد است و مانعی برای رسیدن به موفقیت نیست.