۱۵ استراتژی مؤثر برای رسیدن به اهداف در زندگی
همه در زندگی هدفهایی دارند. همه صرفنظر از استعدادها و موقعیت اجتماعی، خواستههای کوچک و بزرگی دارند که در تمام زندگی برای رسیدن به آنها تلاش میکنند. با این وجود همیشه مسیر دستیابی به این اهداف هموار نیست و همه، ثبات و پشتکار لازم برای تحمل مصائب آن را ندارند.
در طول زندگی؛ موقعیتهای زیاد پیش میآید که میگوییم «دیگر بس است» یا «حتی یک دقیقهی دیگر تاب تحمل این وضعیت را ندارم». این لحظات که زیبایی و شوق رسیدن به هدف کمرنگ شدهاند؛ دوراهی سرنوشت ما هستند. سخت است که از مسیر پیموده شده صرفنظر کنیم و سختتر است که ادامه دهیم. بسیاری از ما انصراف را ترجیح میدهیم و تعدادی هم به پیمودن راه دشوار ادامه میدهند و به لطف سختکوشی و پشتکار یا آموختن راه حل غلبه بر سختیها، به هدف خود میرسند.
در دنیای مدرن شتابزده و عجول و جامعهای که همهچیز را سریع و بلافاصله بعد از درخواست میخواهد، چطور میتوانیم برای غلبه بر مشکلات، زمان صرف کنیم؛ آنهم در لحظهای که به نقطه بحرانی صبر و تحمل خود رسیدهایم و تکتک ذرات وجودمان از ما میخواهند انصراف بدهیم.
چگونه به اهداف خود برسیم
دستیابی به اهداف، صرفا به معنی تعریف مقصد و داشتن اشتیاق سوزان برای رسیدن به آن نیست و داشتن یک نقشهراه دقیق و قابلاجرا هم الزامی است. اگر برای رسیدن به هدف، راه درست را در پیش نگیریم؛ به مقصد نخواهیم رسید و اشتیاق هم دردی از ما دوا نخواهد کرد.
طرح نقشهراه صحیح برای رسیدن به هدف، کار پیچیدهای نیست ولی بدون شک به ثبات و پیگیری نیاز دارد. در این نقشهراه، همه موانع احتمالی، سختیها و پیچیدگیهای مسیر، باید امروز دیده شوند تا فردا غافلگیرمان نکنند.
وقتی ما راهکار درست و دیدگاه درست داشته باشم، بدون شک دیر یا زود بر موانع مسیر غلبه خواهیم کرد. ممکن است در طول مسیر گاهی شهامت خود را از دست بدهیم یا با موانع پیشبینینشده روبرو شویم ولی به کمک دو ابزار نامبرده به راه خود ادامه خواهیم داد. وقتی مسیر رسیدن به هدف را حسابشده آغاز کنیم، با رسیدن به موانع سخت متوجه خواهیم شد رویکرد صحیح برای رفع موانع، پیشرویِ آهسته و پیوسته و مبتنی بر استراتژی است، نه شتابزده و مقطعی و از روی استیصال.
باید با خود صادق باشیم؛ دستیابی به اهداف بزرگ، زمان زیاد میخواهد و یکشبه امکانپذیر نیست. اکثر اوقات حتی در بازه زمانی پیشبینیشده هم به اتمام نمیرسد؛ ولی تا زمانی که از شکست واهمه نداشته باشیم، قطعا به آن دست خواهیم یافت. هدف شما در زندگی هر چه باشد، تنها راه دستیابی به آن، طرح استراتژی صحیح، در زمان صحیح و پیگیری آن تا دستیابی به هدف است.
۱. هدفگذاری هوشمندتر
هر کسی که عزم خود را برای رسیدن به هدف جزم کرده باشد، باید اهمیت و ارزش متد هدفگذاری SMARTER را درک کند. در این عبارت، واژه «SMARTER» (به معنای لغوی هوشمندتر) گذشته از تناسب با عملکرد متد، از ترکیب حروف اول معادل انگلیسی واژههای دقیق، قابل محاسبه، قابل دستیابی، مرتبط، محدود به زمان، سنجیده و بازبینیشده، حاصل میشود. این متد یک استراتژی کلی ایجاد مقدمات لازم برای رسیدن به هدف با ضریب بالای موفقیت است.
بهمنظور فراهم کردن همهی گزینههای SMARTER، باید هدف خود را بسیار دقیق مشخص کنید و آن را با ذکر جزئیترین مشخصات به تصویر بکشید. بهاینترتیب مطمئن خواهید شد هدف قابلمحاسبه و قابلدستیابی است. وقتی جنبههای بلندمدت هدف مشخص شد، این مرحله از متد را برای بازههای کوتاهمدت یکساله اجرا کنید که در آنها بهعنوان مثال، بخشهای کمی دور از دسترس ولی امکانپذیرِ هدف، بررسی شدهاند.
واژهی مرتبط به هماهنگی و تطابق هدف با ارزشها و باورهای ما اشاره دارد و برای گذر از آن باید بدانیم در باطن، چه نوع انسانی هستیم و چه تواناییهایی داریم. بخش محدود به زمان صرفا به معنای اختصاص دادن یک بازه زمانی معین برای رسیدن به یک دستاورد مشخص در مسیر است. در نهایت وقتی برای رسیدن به هدف تلاش میکنید باید هر مرحله از نقشهراه خود را سنجیده و بازبینیشده پشت سر بگذارید.
۲. برنامهریزی مراحل اجرا
برنامهریزی یکی از مهمترین استراتژیها در راه رسیدن به هر هدفی است. با این وجود بسیاری از ما، از برنامهریزی دقیق با تمام جزییات ناتوان هستیم و با پیچیده کردن مسیر، شانس تحقق بخشیدن به رؤیاهایمان را از بین میبریم. همه ما ایدههایی انتزاعی و عینیت نیافته در ذهن داریم که برای شروع و شاید برداشتن چند گام، انرژی لازم را به ما میدهند ولی این انگیزه و اشتیاق برای رسیدن به هدف کافی نیست.
کسانی که با جدیت به دنبال دستیابی به اهداف خود هستند، برای رسیدن به خواسته قلبی خود باید برنامهی عملیاتی جامعی داشته باشند و با ارادهای راسخ، پیگیری تکتک جزئیات این برنامه را به بخش جدانشدنی زندگی روزمره تبدیل کنند؛ بدون اینکه کوچکترین بخش آن را نادیده بگیرند. یک برنامهریزی جامع تهیه کنید، برای پیگیری آن جدیتی وسواس گونه به خرج دهید و تا رسیدن به مقصود، خستگیناپذیر و بدون توقف آن را دنبال کنید.
۳. از بین بردن عادتهای بد
یکی از بزرگترین موانع در رسیدن به هدف، عادتهای بد است. اینها میتوانند بهراحتی روال پیشرفت را مختل کنند و ما را از رسیدن به مقصود بازدارند. هر کسی که میخواهد به دستاوردی ارزشمند برسد، باید عادتهای بد و بازدارنده خود را کنترل کند.
از بین بردن عادت بد کار آسانی نیست و اگر بود آن را «عادت» نامگذاری نمیکردند. مطمئنا ترک عادت بهسرعت یا بدون رنج امکانپذیر نیست و به گذراندن روالی تدریجی و زمانبر نیاز دارد؛ ولی از بین بردن عادتهای بد، زمینهساز مسیری پاک و هموار برای رسیده به اهداف است.
۴. برقرار کردن تدریجی انضباط شخصی
انضباط شخصی مانند یک سیستم کنترل هوشمند سرعت، در پیمودن مسیر رسیدن به هدف است. برای یک فرد منضبط، هر کاری امکانپذیر است و در نقطه مقابل، بیانضباطی حتی به کارهای عادی روزمره هم ظاهری ترسناک و مرعوبکننده میدهد. برای تبدیلشدن به فردی منضبط و منظم، باید عادتهای شخصی را کنترل کنیم.
با القاء تدریجی عادتهای مفید به خودمان، میتوانیم رفتهرفته به فردی منضبط و توقفناپذیر تبدیل شویم؛ عادتهای روزانهای مثل سحرخیزی، قدرشناسی، تغذیه صحیح، ورزش و خواب منظم و کامل، بهمرور به بخشی از شخصیتمان تبدیل میشوند و انضباط و دیسیپلین را به تمام جنبههای زندگی ما تعمیم میدهند. برای کسی که انضباط در تمام وجودش ریشه دوانده است، غیرممکن وجود ندارد.
۵. کاهش دادن عوامل حواسپرتی
حواسپرتی دشمن پیشرفت است و دنیای مدرن پر از عامل حواسپرتی. امروزه باوجود یک گجت جذاب و پر از عوامل سرگرمکننده در جیب که با چند تپ و کلیک میتواند در آنی ما را به دنیای بیانتهای رسانههای وسوسه کننده اجتماعی متصل کند، حواسپرتی عمومی اصلا عجیب نیست و داشتن حتی یک روز پربازده و مفید، بهمرور سختتر و سختتر میشود.
ما باید نداهای وسوسه کننده خارجی را نادیده بگیریم، باید آگاهانه و هشیار، عوامل حواسپرتی اطرافمان را شناسایی کنیم و آنها را از بین ببریم. این رویه، قطعا یکی از استراتژیهای بسیار مؤثر در رسیدن به اهداف است. اگر با جدیت و اشتیاق مسیری را دنبال میکنید، تلفن و اینترنت را کنار بگذارید، تلویزیون را خاموش کنید و با تمام قوای ذهنی بر هدف خود متمرکز شوید.
۶. استفاده مؤثر از هدفگذاری روزانه
هدفگذاری روزانه و کوتاهمدت، ابزار قدرتمندی برای حفظ تمرکز بر اهداف بلندمدتی است که دستیابی به آنها چندین سال زمان میبرد. وقتی مقصد نهایی در دیدرس نیست و ما هرلحظه با مانعی جدید روبرو میشویم؛ از دست دادن اشتیاق و شانه خالی کردن از زیر بار تعهد آسان است. هدفگذاری روزانه به ما اجازه میدهد همیشه مقصد را ببینیم و وقتی در پایان روز به آن میرسیم؛ احساس رضایت انگیزهای برای ادامه به ما بدهد. بهاینترتیب تمام مسیر را باانرژی و مصمم و البته راحتتر طی خواهیم کرد.
۷. خودداری از به تعویق انداختن اقدامات الزامی
پرهیز از برخورد با مراحل سخت، قاتل خاموش ایدهها و اهداف فردی است. به تعویق انداختن موقتی اقدامات الزامی، بهتدریج به روالی همیشگی و بهانهای دائمی برای طفره رفتن از ادامه مسیر تبدیل میشود. همه میدانیم برای دستیابی به هدفی ارزشمند و قابلاعتنا، باید از این روال دوری کرد. در موقع ضرورت، بهجای تعلل و تلف کردن یک روز یا حتی یک دقیقه قبل از انجام مرحلهای ناخوشایند از کار، بهتر است در همان لحظهی برخورد آن را به انجام برسانیم.
یک استراتژی مؤثر برای خودداری از به تعویق انداختن و طفره رفتن، استفاده از روش ۱۵ دقیقه است. در مواقع اینچنینی، تایمر گوشی خود را روی ۱۵ دقیقه بگذارید و خود را به گذر از مانع ناخوشایند کار در این مدت ملزم کنید؛ فقط ۱۵ دقیقه نه بیشتر. مشکل را به بخشهایی تقسیم کنید که حل نکردن آنها در ۱۵ دقیقه غیرممکن باشد. با این روش یک تکانه انگیزشی ایجاد میکنید و با هر تکانه، یک پیشروی قطعی خواهید داشت.
۸. مدیریت زمان
یک از مؤثرترین استراتژیها در رسیدن به اهداف بلندمدت، مدیریت مؤثر زمان حال است. کسی که بتواند زمان خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کند، به مقصد خواهد رسید. در این استراتژی، بهجای تلف کردن بازههای زمانی کوتاه ولی ارزشمند، یک سیستم مؤثر مدیریت زمان تدوین میکنیم.
برای این کار میتوان از سیستم مدیریت زمان چهارقسمتی استفاده کرد. در این سیستم فعالیتهای روزانه خود را با توجه به فاکتورهای اهمیت و فوریت، به چهار دسته متمایز و قابلتشخیص تقسیم میکنیم.
- دسته اول: مقدمات و بحرانهای لحظهای؛ مهم هستند و فوریت دارند.
- دسته دوم: اهداف بلندمدت؛ مهم هستند ولی فوریت ندارند.
- دسته سوم: وقفههای احتمالی؛ فوریت دارند ولی مهم نیستند.
- دسته چهارم: حواسپرتیها؛ نه مهم هستند و نه فوریت دارند.
این اولویتبندیِ زمانی به ما نشان میدهد وقت و فعالیت روزانه خود را بر چهکارهایی متمرکز کنیم، بهاینترتیب میدانیم زمان خود را به کدام فعالیت روزانه، بیشتر اختصاص بدهیم و از تلف کردن آن در چه کاری خودداری کنیم. با داشتن چنین کنترلی برای فعالیتهای روزانه، زمان خود را به بهترین شکل ممکن صرف خواهیم کرد.
۹. جستجوی قورباغه!
مارک تواین میگوید:
اگر در حرفهی خود مجبور به خوردن یک قورباغه هستید، آن را اول صبح بخورید؛ اگر مجبور به خوردن دو قورباغه هستید، بهتر است با قورباغهی بزرگتر شروع کنید.
این بهترین توصیف برای کارهایی ناخوشایند الزامی در مسیر بلندمدت دستیابی به اهداف است. هر مانع سخت و ناخوشایند در مسیر آرزوهای شخصی را بهراحتی میتوان یک قورباغهی زشت تصور کرد که چارهای جز خوردن آن نیست.
در این استراتژی نهفقط باید خود را به خوردن قورباغه وادار کنیم، بلکه بهتر است در جستجوی آن باشیم و این کار را در صدر اولویتهای روزانه قرار دهیم. با وجود اینکه «خوردن قورباغه» یکی از موارد دستهی دوم استراتژی قبلی محسوب میشود ولی بهتر است آن را در دسته اول قرار دهیم و بهمحض وقوع، خود را به غلبه بر آن مجبور کنیم. شاید این رویکرد تأثیر آنی نداشته باشد؛ ولی بهمرور زمان متوجه خواهیم شد از ایجاد چه سد غیرقابل عبوری جلوگیری کردهایم.
۱۰. استفاده از اصل پارتو
اصل پارتو یا قانون ۲۰/۸۰، بر این حقیقت ساده مبتنی است که ۸۰ درصد از نتیجه، حاصل ۲۰ درصد تلاش است. یا به تعبیر بازار، ۸۰ درصد خرید توسط ۲۰ درصد از مشتریها انجام میشود. البته این اصل کارایی و تفسیر گستردهتری دارد؛ بهعنوان مثال ۲۰ درصد از فرایند تولید، ۸۰ درصد از محصولات را شامل میشود یا ۲۰ درصد از زیرمجموعههای یک واحد، ۸۰ درصد از خروجی کلی آن را ایجاد میکنند.
کارایی این اصل بهعنوان یک استراتژی برای رسیدن به اهداف، به این شکل است: باید تلاشها و فعالیتهایی اقلیتی (۲۰ درصد) را که بازده اکثریتی (۸۰ درصد) دارند شناسایی کنیم و تمرکز بیشتری بر آنها داشته باشم. برای بهکارگیری این استراتژی باید ببینیم کدام فعالیتها واقعا بیشترین تأثیر را بر پیشروی و دستیابی به اهداف دارند و بعد از شناسایی، کافی است به آن فعالیتها توجه بیشتری نشان دهیم.
۱۱. استقبال از شکست
شاید عدهای این استراتژی را رویکردی غلط برای دستیابی به اهداف محسوب کنند، ولی بدون تردید، شکست، یکی از مطمئنترین راهها برای موفقیت در هر زمینهای است و بعضی از موفقترین چهرههای شناختهشده، موفقیت خود را مدیون شکستهای متعدد هستند؛ تنها تفاوت آنها با افرادی که در رسیدن به هدف مشابه ناتوان بودهاند، تسلیم نشدن و پشتکار است.
باید یاد بگیریم در مقابل شکست تسلیم نشویم، شکست بخش جداییناپذیر زندگی است و باید آن را درک کنیم و از آن درس بگیریم و بعد، از شکست بهعنوان اهرمی برای رسیدن به پیروزی استفاده کنیم. در حقیقت هر شکست، تجربهای بسیار مفید برای افزایش احتمال موفقیت است. هنری فورد در مناسبتی گفت:
شکست صرفا فرصتی برای شروعی دوباره است؛ شروعی سنجیدهتر.
۱۲. جستجو روزانه برای الهام گرفتن
همه ما میخواهیم دستاوردی شایسته و بهیادماندنی در زندگی داشته باشیم و مسیر رسیدن به هدف را تا به آخر و بیعیب و نقص طی کنیم؛ ولی غالبا در میانه راه، جرات و اشتیاق خود را از دست میدهیم. وقتی به این مرحله میرسیم، تفکرات منفی آغاز میشوند و سناریوهای بازدارندهی «اگر ...اما ... افسوس» در ذهنمان شروع به خودنمایی میکنند.
در این حالت، تفکرات منفی و بازدارنده، کابوس همیشگی شبهایمان میشوند و چراغ امید رسیدن به مقصد را در دلمان خاموش میکنند. برای مقابله با این وضعیت، هر روز باید به دنبال منابع جدید الهام و انرژی مثبت باشیم؛ با کسانی که مسیرهای مشابه اهداف ما را با موفقیت پیمودهاند، گفتگو کنیم؛ به داستانهایشان گوش کنیم و نوع نگرش آنها را درک کنیم. باید بفهمیم آنها چگونه بر زنجیره ظاهرا بیانتهای موانع دشوار مسیر موفقیت غلبه کردهاند و چه چیزهایی الهامبخش آنها برای ایستادگی و پیشروی بودهاند.
۱۳. پیدا کردن یک راهنما
در خوشبینانهترین حالت، مسیریابی در اقیانوس پرتلاطم و بیانتهای اقتصاد و تجارت را میتوان مصیبت خواند. در حقیقت هیچوقت نمیتوانیم بهطور یقین از درستی مسیرمان، مطمئن باشیم و همیشه ممکن است گام بعدی، گام آخر باشد. در این آشفتهبازار غیرقابل پیشبینی، پیدا کردن یک راهنمای زبردست و باتجربه، کمک بزرگی خواهد بود و میتواند امید رسیدن به مقصد را افزایش دهد.
کسی که تجربه رسیدن به مقصد دارد، میتواند به زوایای تیرهوتار مسیر روشنی ببخشد و شانس موفقیت را افزایش دهد؛ مثل یک فانوس دریایی که تنها امید کشتیهای طوفانزده برای رسیدن به ساحل است. سود بردن از تجربیات یک راهنمای کهنهکار که با راههای کوتاهتر و امنتر آشنایی دارد، میتواند بسیاری از موانع غیرقابلعبور را حتی قبل از روبرو شدن با آنها، برایمان برطرف کند و امید رسیدن به اهداف را افزایش دهد.
۱۴. نظارت دقیق بر مراحل طی شده و باقیمانده
اگر عزم خود را برای رسیدن به هر هدفی جزم کرده باشیم، لازم است هر مرحله از پیشرفت را با دقت در نظر بگیریم. این کار به انجام صحیحتر و دقیقتر مراحل بعدی کمک میکند. اگر بدون توجه به مسیر طی شده یا مراحل باقیمانده، فقط به محل فعلی خود تمرکز کنیم، درک درستی از کل مسیر نخواهیم داشت.
باید یک سیستم نظارتی دقیق داشته باشیم. اگر هدف ما قابلمحاسبه و برنامهریزی است؛ قطعا میتواند قابل نظارت باشد. سیستمی مشابه روند نظارتی هواپیما که در آن، از شروع پرواز تا رسیدن به مقصد، همه مراحل با دقت ثبت و ضبط میشوند. با داشتن چنین سیستمی، در هرلحظه قادر خواهیم بود از صحت و دقت پیشروی خود آگاه شویم. بدون نظارت کامل و همهجانبه بر مسیر رسیدن به هدف، وقت زیادی تلف خواهیم کرد.
۱۵. استقبال مشتاقانه از انتقاد
مردم همیشه مشغول انتقاد از یکدیگر هستند؛ بهخصوص وقتیکه کوچکترین اثری از موفقیت میبینند. خواسته یا ناخواسته، انتقاد میتواند افراد جسوری را که به دنبال تحقق اهدافشان هستند، متوقف کند و وقتی چنین شد، منتقدان خواهند گفت شروع و حتی ایده این کار اشتباه بوده است.
بااینحال بهتر است بهجای فرار کردن از انتقاد، از آن به گرمی استقبال کنیم، به حرف منتقدان گوش بدهیم و منظور حقیقی آنها را درک کنیم. از شکست گریزی نیست، ولی شکستِ بیشتر به معنای افزایش احتمال موفقیت است. اگر قاطعانه و مصمم به دنبال تحقق اهدافمان هستیم، ظاهر تلخ و گزندهی انتقاد دیگران در مورد عملکرد ما اهمیتی ندارد. در حقیقت نگرش مثبت و حتی مشتاقانه به انتقاد و درک حقایق نهفته در آن، نهتنها مانع نیست بلکه میتواند موجب تقویت انگیزه برای رسیدن به مقصد باشد.
جمعبندی
موفقیت خوشایند است و مسیر دستیابی به آن طولانی و ناهموار. هیچکس بهراحتی و یکشبه به موفقیت دست پیدا نمیکند. شاید این ۱۵ استراتژی زیاده از حد سختگیرانه یا در نقطه مقابل، بدیهی و شعارگونه به نظر برسند؛ ولی با نگاهی به زندگی افراد موفق، متوجه خواهید شد که بهعنوان یک انسان، هیچ قابلیت فیزیکی خارقالعادهای ندارند و قطعا ابرانسان نیستند؛ تفاوت، در نوع دیدگاه و جنبههای شخصیتی و روانی است. اگر در این زمینه تجربه یا دیدگاهی دارید، با سایر کاربران زومیت به اشتراک بگذارید.