استارتاپ های شکست خورده چه درسهایی به ما می آموزند
اغلب استارتاپها سقوط میکنند. بله، اغلب آنها شکست میخورند چون نمیتوانند بازار مناسبی برای محصولاتشان پیدا کنند یا اصولاً کالا و خدماتی تولید میکنند که تقاضای کافی ندارند. هنگامیکه یک استارتاپ محصولی تولید میکند که پیش از آن هرگز وجود نداشته است، هیچ تضمینی نیست که مشتریان تولیداتش را رضایتبخش بدانند یا آنها را بهعنوان جایگزینی برای مصارف فعلی خود انتخاب کنند یا حتی حاضر باشند پولی بابت این محصولات بپردازند. در اغلب موارد میتوان گفت نه، آنها حاضر نیستند. پیشبینی موفقیت یک محصول جدید در هر صنعتی، واقعاً دشوار است.
برخی دیگر از استارتاپها به خاطر مشکلات اجرایی شکست میخورند. اغلب استارتاپها بودجهی کافی ندارند، کارمندانشان بیتجربهاند، برندشان هنوز اعتبار خاصی به دست نیاورده است و ساعتها تلاش میکنند تا فقط بتوانند مسیر خود را حفظ کنند. سپس دچار کمبود زمان میشوند و نهایتاً فرومیپاشند.
همهی اینها بدان معنی است که دنیای استارتاپها پر از مردم شکستخورده است. بیشتر مؤسسین باوجود شکست شرکتشان دوام میآورند؛ ولی حتی آنهایی که به موفقیت میرسند، پیش از رسیدن به نقطهی اوج ، حتماً از چندین شکست و اشتباه، آسیب دیدهاند.
بیشتر این بنیانگذاران، به شما جملات مشابهی خواهند گفت:
- وقتی میخواهید یک شرکت را پایهگذاری کنید، باید ریسک شکست را پذیرفته باشید. گرچه بعداً باید بهسختی تلاش کنید که به این نقطه نرسید.
- شکست آنقدرها که شما تصور میکنید وحشتناک نیست. صنایع که شما را تحریم و بایکوت نمیکنند، زندگیتان هم که بهجای خودش باقی است. اصلاً مردم کمی متوجه ماجرا میشوند.
- شما چیزهای زیادی یاد خواهید گرفت. استارتاپها تجاربی قوی هستند که باعث میشوند شما خیلی سریعتر یاد بگیرید. حتی اگر شکست بخورید، تجربههای جدیدی دارید که میتوانید در شروع پروژههای جدید، از آنها استفاده کنید.
این نگرشها، سالم و واقعبینانهاند، اما گاهی بهافراط کشیده میشوند. این حقیقت که صنایع شکست را میپذیرند اغلب بد تفسیر میشود؛ تا جایی که مخاطب فکر میکند ممکن است شکست فواید بیشتری نسبت به موفقیت داشته باشد.
ولی اصلاً اینطور نیست. شکست دردآور است، زیانها و هزینههای زیادی به شما تحمیل میکند و درسهایی که یاد میگیرید، بسیار کمتر از چیزی است که در صورت موفقیت خواهید آموخت. بنیانگذاران استارتاپ از شکست وحشت دارند و برای اجتناب از آن میکوشند. بعلاوه این تنها راه یادگیری نیست: یادگیری از اشتباهات دیگران بسیار بهتر از اشتباهات شخصی شما است، پادکستها و وبلاگهایی که بخواهند داستان شکست دیگران را برای شما تعریف کنند هم کم نیستند.
اگر استارتاپی را شروع کنید که بهجای شکست، موفق شود:
- شما تمام مراحل رشد استارتاپ را خواهید دید: با کنار هم قرار دادن افراد مناسب، یک تیم خوب میسازید، سرمایهتان را افزایش میدهید، یک محصول تولید میکنید، مشتریانتان را خشنود میکنید، چندین مدیر استخدام میکنید و سرپرستی آنها را به عهده میگیرید، تیم و فرهنگ شرکتتان را تقویت میکنید. موفقیت استارتاپ به شما این شانس را میدهد که از همهی این مراحل درسهای بزرگی بیاموزید؛ ولی با یک استارتاپ شکستخورده هیچکدام از این تجربیات را نخواهید داشت. اگر استارتاپ شما گامی بالاتر از کدها و برنامههایی که با دوستانتان مینویسید نگذارد، همهی چیزی که آموختهاید فقط همان نوشتههای شما است.
- شما اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکنید. هنگامیکه یک استارتاپ موفق را هدایت میکنید، متوجه میشوید که اگرچه سخت است، ولی از عهدهی مصائب آن برمیآیید. حالا میدانید که میتوانید کارهای بزرگتری انجام دهید.
- شما شبکه، شهرت و اعتبار خود را ساختهاید. برای کسی که میداند چگونه به پیروزی برسد و چالشها را با موفقیت پشت سر بگذارد، استخدام عوامل بیشتر، جمعآوری پول و سرمایه و عقد قرارداد با مشتریان جدید بسیار آسانتر و راحتتر است.
جای بحثوجدل نیست: بهترین راه یادگیری انجام کار، مبادرت به اجرای آن است. شکست استارتاپ مضامین کمتری برای یادگیری به شما ارائه میدهد.
ولی دلیلی وجود دارد که مردم همچنان به پرسشهای خود در مورد شکست استارتاپ ادامه میدهند. آنچه آنها میپرسند فرمی از این سؤال اصلی است: اگر قرار باشد استارتاپ من شکست بخورد، بهتر نیست که اصلاً از اول شرکتی تأسیس نکنم؟
پاسخ این سؤال، به دیگر گزینههای جایگزین شرکت موردنظر بستگی دارد.
اگر آلترناتیو بعدی این است که شما در دفتر کوچکی در یک شرکت بزرگ نشسته باشید و هرروز کارهای تکراری روز قبل را انجام بدهید، طبیعتاً از راهاندازی شرکت خودتان چیزهای بیشتری یاد خواهید گرفت. حتی اگر شرکتتان خیلی زود شکست بخورد، شما یاد میگیرید که چگونه هم بنیانگذاران دیگری پیدا کنید، محصولی را به سطح تولید برسانید، با مشتریان ارتباط برقرار کنید و اگر اوضاع هنوز خیلی وخیم نباشد، یاد میگیرید که چگونه میتوانید سرمایهگذاران را قانع کنید به همکاری با شما ادامه دهند. احتمال دارد مؤسسین و بنیانگذاران استارتاپهای دیگر را ملاقات کنید و با آنها شبکهای بسازید که در راهاندازی شرکت بعدی کمک خوبی برایتان خواهد بود. مهمتر از همه، شما متوجه میشوید که اصلاً به این کار علاقه دارید یا نه.
ولی تأسیس شرکت یا پیوستن به یک شرکت بزرگتر بهعنوان کارمند، تنها گزینههایی نیستند که میتوانید انتخاب کنید. راه سومی هم وجود دارد: اینکه بهعنوان یک کارمند مؤثر، به یک استارتاپ کوچک اما در حال رشد بپیوندید. این گزینه عالی است؛ مخصوصاً وقتی هنوز آمادگی ندارید که کسبوکار خودتان را راهاندازی کنید و درعینحال میخواهید در پیشرفت و رشد محسوسی شرکت داشته باشید.
اگر در مراحل اولیهی رشد یک استارتاپ به آن ملحق شوید، ممکن است حتی نسبت به زمانی که خودتان شرکتی را تأسیس میکنید که بهسرعت شکست میخورد، نکات بیشتری یاد بگیرید. شما دیدگاهی دست اول در مورد اینکه موفقیت و رشد کسبوکار چیست به دست میآورید، مهارتهایی را که به هر مرحله از پیشرفت استارتاپ مربوط هستند میآموزید، اعتمادبهنفس پیدا میکنید و شبکهی شخصی خودتان را تشکیل میدهید. بهاینترتیب اگر در آینده بخواهید شرکتی تأسیس کنید، طرحی از موفقیت در ذهنتان خواهید داشت و مهارتها و منابع را که برای رسیدن به این هدف لازم دارید، میشناسید. فقط باید مطمئن باشید به استارتاپی میپیوندید که به کار تیمی اهمیت میدهد و اطلاعات خود را با همهی اعضا به اشتراک میگذارد.
درهرصورت، اگر در محیطی قرار بگیرید که یادگیری سریعی داشته باشید، امکان ندارد که اشتباهات هولناک شما را در خود غرق کنند. اگر برای فکر کردن وقت بگذارید و بهجای اندیشیدن به راههای اجتناب از شکست، برای رسیدن به موفقیت و پیروزی برنامهریزی کنید، حرفهی خوبی در انتظار شما خواهد بود.