کارمندان برای شما کار میکنند یا علیهتان؟
آمار مشارکت کارمندان، تصویری غمانگیز را نشان میدهد که در آن بیش از نیمی از نیروی کار، به شغل خود علاقهمند نیستند: آنها با کار خود رابطه برقرار نمیکنند و تمایلی ندارند که بیش ازآنچه برای حفظ موقعیت شغلیشان لازم است، کاری انجام دهند. آمار نگرانکنندهتر این است که از هر ۵ کارمند، یکی از آنها مشارکت معکوس دارد، یعنی علیه شرکت یا رئیس خود فعالیت میکند. اگر شما فقط ۵ کارمند داشته باشید و آنها بخواهند در جهت مخالف شما حرکت کنند، کار بسیار سختی در پیش خواهید داشت!
با این حال اگر دادهها را تفسیر کنید، تصویر ناخوشایندتری را مشاهده خواهید کرد. با توجه به اینکه تعامل و مشارکت کارمندان برای مزیت پیداکردن در یک بازار بسیار رقابتی، امری ضروری است، این آمار زنگ هشداری برای همهی رهبران کسبوکار محسوب میشود.
تئوریهای بسیاری برای بهبود مشارکت و تعهد کارمندان وجود دارد که هیچکدام راهحل مشخصی را به شما ارائه نمیکنند. تجربه نشان میدهد که غالباً سادهترین الگوها کارایی بیشتری دارند. چهارچوب مشارکت و تعاملی که در ادامهی مطلب شرح میدهیم، شامل ۳ دامنهی اصلی برای عمق بخشیدن و بهبود تعهد کاری کارمندان و ارتقای عملکرد سازمانی است.
مشارکت- ارتباط واقعی
اگر میخواهید با صحبتهای مفید و مؤثر، کارمندانتان راهنمایی و هدایت کنید، در درجهی اول باید ارتباط خوبی با آنها برقرار کنید. درواقع اولین وظیفهی یک رهبر واقعی این است که با اطرافیانش تعاملات خوبی داشته باشد. این امر مستلزم آن است که مدیر یا رهبر، از دفتر کارش بیرون بیاید و به میان کارمندانش برود، در سالنی که آنها ساکن هستند تردد کند و زندگی روزمرهی کاری آنها را حس کند. کارمندان باید بهراحتی به مدیرشان دسترسی داشته باشند و در قدرت او سهیم شوند. برگزاری جلسات آزاد بحث و گفتگو، به کارمندان فرصت میدهد خودشان را ابراز کنند، از انتقاد کردن نترسند و سؤالاتشان را هرچند سخت، مطرح کنند. حتی اگر این جلسات به نتیجهی مطلوبی نرسد، تلاش و صداقت افراد سازمان را نشان میدهد. کارمندان مایلاند با مدیرشان در یک سطح «انسانی»تر ارتباط داشته باشند، نه مدیری که همیشه خود را برتر از دیگران میداند. ارزش واقعی یک محیط کار، در روابط موفق کاری است. بنابراین هرچه یک رهبر در ارتباطات خود با کارمندانش موفقتر باشد، بیشتر میتواند مشارکت کاری آنها را با خود همراه کند.
الهام بخشی- گسترش زمینه
بخشی از DNA انسانی ما، میخواهد در کار و زندگی شخصیمان هدف و مقصود مشخصی داشته باشیم. بهاینترتیب ذهنمان میپذیرد که زمان، انرژی و استعدادی را که صرف یک کار میکنیم، اهمیت بیشتری نسبت به چک حقوقیمان دارد. متأسفانه برای بیشتر کارمندان، کار، ارزشی بیش از دریافتی ماهیانه ندارد. تحقیقات نشان میدهد که این افراد، تمایلی ندارند که در صورت نیاز، کاری بیش از وظیفهی تعیینشدهی خود انجام دهند. آنها حاضرند « از سروته کار بزنند» و اشتباهاتی را که مرتکب میشوند، کتمان کنند. هزینهی پنهانی که یک کسبوکار بابت این افراد متحمل میشود، بسیار زیاد است.
به همین دلیل رهبران باید شرایط، هدف و ارزشها را بهخوبی برای کارمندان توضیح دهند و به آنها کمک کنند که از افق دید بالاتری اهمیت نقش خود را در تیم و شرکت ببینند. این عمل باعث میشود کارمندان متوجه شوند در مسیر مأموریت شرکت حرکت میکنند و در درجهی بالاتر، به تأثیر نقش خود در خدمت به جهان پی ببرند.
�
رهبری که الهامبخش کارمندانش نباشد، مثل رودخانهی بدون آب است. رهبری که نمیتواند بهوضوح و روشنی برای کارمندانش توضیح دهد که چرا آنها یک نقش یا وظیفه را به عهدهدارند، باعث تضعیف روحیهی تیمش میشود. رهبران باید بهطور مداوم تلاش کنند تا به کارمندان نشان دهند نقش آنها، هم برای شرکت ارزشمند است و هم قابل قدردانی است. در چنین حالتی کارمندان با عزم و اراده و ابتکار بیشتری با چالشها مواجه میشوند.
گسترش فرهنگ شجاعت و جسارت
با توجه بهسرعت تغییرات دنیای کسبوکار، حالا به رهبرانی نیاز داریم که کارمندان را تشویق کنند از منطقهی امنشان بیرون آیند و به اقدامات جسورانهتری دست بزنند. با این حال اکثر مردم زمانی بهطرف ریسک قدم برمیدارند که اطمینان داشته باشند خطری برای شخص آنها ندارد. رهبران باید فرهنگ شجاعت را در شرکت خود پرورش دهند، یعنی فرهنگی که از ایدههای نوآورانه حمایت میکند و یک شبکهی امن برای کارکنان فراهم میکند که در آن ریسک کردن، اشتباهات هوشمند و بازخوردهای مستقیم مجاز است. زمانی که کارمندان حس میکنند مشارکتشان واقعاً ارزشمند است و میتوانند نظرات خود را علنی ابراز کنند، هم به موفقیت خود بیشتر علاقهمند میشوند و هم تعهدشان نسبت به مأموریت و هدف تیم و سازمان افزایش پیدا میکند.
هنگامیکه رهبران بهصورت فعالانه برای بهبود تعاملات با کارمندان و الهام بخشیدن و تقویت روحیهی آنها تلاش میکنند، پتانسیل نهفتهی کارمندان را به مرحلهی عمل میرسانند. این شرایط نهتنها خودش را در افزایش بهرهوری نشان میدهد، بلکه بر بازتاب ارزشهای سازمان هم اثر میگذارد. بهعلاوه، نسل جدیدی از رهبران را پرورش میدهد که میتوانند چالشهای نامعلوم آتی را برآورد کنند. چراکه تصمیم و انتخاب ما برای چگونه روبرو شدن با هر مسئلهی کاری، نمایانگر این است که دربرابر مشکلاتی که در آینده سر راه ما قرار میگیرند، چه عکسالعملی خواهیم داشت.