چگونه دراپ باکس با وجود تهدید استیو جابز، به کمپانی ۱۰ میلیارد دلاری تبدیل شد - قسمت اول
درو هیوستون طی مصاحبهای که با یکی از ویراستاران ارشد بیزینس اینسایدر به نام الیسون شانتل داشت، در مورد موفقیت خود صحبت کرد و مسیر پرفراز و نشیب ۱۰ ساله شرکتش را توضیح داد.
همراه زومیت باشید تا ما نیز با درسهایی که درو در این مدت آموخته است، آشنا شویم.
«هیچکس یک مدیرعامل مادرزاد نیست. یک سری مهارتها وجود دارند که باید همزمان با انجام دادنشان آنها را یاد بگیرید. پس میتوانیم بگوییم که همه مدیرعاملها به نوعی اولین تجربهشان است. تقریبا همه چیز قابل یادگیری است.»
در این مصاحبه که قسمتی از آن را در پاراگراف بالا آوردیم، هیوستون و شانتل در مورد موضوعات متنوعی مانند ایدههای قبل از دراپباکس، چگونگی پیدایش ایده دراپباکس، شتابدهنده Y Combinator، و دیدار با استیو جابر که دراپباکس را به نابودی تهدید کرد، صحبت کردهاند.
الیسون شانتل: وقتی درو هیوستون ۲۴ سال داشت، در سال ۲۰۰۷، دراپباکس را بنیان گذاشت. این شرکت که به افراد و سازمانها اجازه میدهد فایلهای خود را آپلود کنند و به اشتراک بگذارند، همین اواخر ۱۰ ساله شد. درآمد سالیانه دراپباکس بالغ بر ۱ میلیارد دلار است و در سال ۲۰۱۴ حدود ۱۰ میلیارد دلار ارزشگذاری شد. خیلی خوشحالیم که میتوانیم با تو صحبت کنیم درو. ممنون که امروز این فرصت را به ما دادی.
درو هیوستون: ممنون که از من دعوت کردید.
شانتل: خواهش میکنم. قبل از شروع این مصاحبه کمی در مورد تو تحقیق و جستجو کردم. به این نتیجه رسیدم که حتی قبل از دراپباکس هم از ۵ سالگی با استارتاپها و برنامهنویسی سروکار داشتی. از ۱۴ سالگی شروع کردی به اجرای ایدههای استارتاپ و رتبههای خوبی هم در امتحان SAT به دست آوردهای.
هیوستون: بله صحیح است.
شانتل: و در دوران دانشجویی هم یک شرکت کمکآموزشی بنیان گذاری کردی، به علاوه چند پروژه دیگر.
هیوستون: بله، فکر کنم یکی از مزایای داشتن رتبه خوب در امتحانات SAT همین باشد. میتوانی با استفاده از آن وارد دانشگاه شوی و همچنین یک شرکت کمکآموزشی تأسیس کنی. اولین شرکتم را وقتی ۲۱ سال داشتم تأسیس کردم و در سال سوم دانشگاه توانستم یک سال مرخصی بگیرم. از دانشگاه که جدا شدم، با یکی از معلمان دوره دبیرستانم همکاری را شروع کردم. آن زمان ساختار امتحان SAT از ۱۶۰۰ نمرهای در حال تغییر به ۲۴۰۰ نمرهای بود. به همین دلیل تمامی کلاسها باید دوباره برنامهریزی میشدند.
اولین شرکتم را وقتی ۲۱ سال داشتم تأسیس کردم
شانتل: اما بعد از فارغالتحصیل شدن بود که اوضاع برایت بهتر شد؛ زمانی که وارد یک شتابدهنده به نام Y Combinator شدی. هر کس از دنیای تکنولوژی اطلاعات کمی داشته باشد، قطعا نام این شتابدهنده را شنیده است. یک برنامه بزرگ حمایت از استارتاپها که یکی از بنیانگذارانش پال گراهام افسانهای است. مورد افسانهای دیگری که در مورد این شتابدهنده وجود دارد، همین دراپباکس است که گفته میشود از اینجا سر برآورد. اما شروع کارت با Y Combinator میتوانست بهتر از اینها باشد. با اولین پروژه استارتاپ خودت نتوانستی نظر پال گراهام را جلب کنی؟
هیوستون: پروژه کمکآموزشی توسط Y Combinator رد شد.
شانتل: پس اولین پروژهات برای این شتابدهنده دراپباکس نبود.
هیوستون: بله. دو سال قبل از دراپباکس و با اولین فعالیتهای Y Combinator در سال ۲۰۰۵.
خلق شدن دراپ باکس در اتوبوس
شانتل: پس بعد از آن رفتی و با یک ایده جدید برگشتی؟ چطور به دراپباکس رسیدی؟
هیوستون: بیشتر به دلیل سرخوردگی شخصی بود. من معمولا یک حافظه فلش همراه خودم داشتم که فایلها و چیزهای مرتبط با کارهایم را در آن نگه میداشتم. داستان از جایی شروع شد که داشتم از بوستون با اتوبوس به نیویورک میرفتم. وسط راه متوجه شدم فلش را فراموش کردهام. به خاطر همین خیلی سرخورده شدم چون بار اولم هم نبود. با خودم فکر کردم که دیگر نباید این اتفاق بیفتد. پس بلافاصله لپتاپم را باز کردم و شروع کردم به کدنویسی. اولش اصلا نمیدانستم نتیجهاش قرار است چه بشود. اما شروع کار از همان لحظه بود.
شانتل: پس به سراغ Y Combinator میروی اما شریکی همراه خودت نداری. من درخواستی که داده بودی دوباره خواندم. آن موقع اینطور بود که چندین نفر را در نظر داشتی که احتمالا علاقهمند باشند؛ اما فرد بخصوصی انتخاب نشده بود. در Y Combinator یکی از قوانین این است که بنیانگذاری یک شرکت حداقل توسط دو نفر انجام شود، اینطور نیست؟
هیوستون: بله، و Y Combinator مرا به یاد تعداد زیادی از همدانشگاهیهایم انداخت که قبلا با هم فعالیت کرده بودیم. برای شتابدهندهها تعداد زیادی از افراد ثبت نام میکنند و ظرفیت پذیرش محدود است. من برای دراپباکس یک ویدیو درست کردم؛ یک ویدیوی دمو که هنوز هم بعضی جاها هست. ویدیو را که پست کردم اتفاقات خوبی درنتیجه آن افتاد. اول اینکه پال برایم ایمیل فرستاد و گفت ایده خوبی داری، فقط به یک نفر بنیانگذار دیگر نیاز خواهی داشت. دوم اینکه آرش (فردوسی) آن ویدیو را در سایت هکر نیوز دید و این ایده در سرش جرقه زد که برایم ایمیل بفرستد.
شانتل: و آن ویدیوی که گفتی، مربوط به خودت میشود که ساعت ۳ صبح در اتاقت با خودت حرف میزنی.
هیوستون: در اواخر ویدیو نشانههایی از هذیان وجود دارد.
شانتل: توضیح دادن ایدهات در مورد دراپباکس.
آرش ویدیوی دمو را در سایت هکر نیوز دید و این ایده در سرش جرقه زد که برایم ایمیل بفرستد
هیوستون: بله، ویدیو بیشتر حالت دمو داشت. کمی تجهیزات موسیقی از گروه خودمان در خانه داشتم و فقط میخواستم به مخاطبان هکر نیوز بگویم که روش دیگری هم برای همراه داشتن فایلها در کامپیوترهای مختلف وجود دارد. هدفم این بود که با یک حرکت این کار را انجام دهم؛ پس چندین بار ضبط کردم و تا بالاخره درست شد.
شانتل: پس در گروه موسیقی هم عضو هستی؟
هیوستون: بله Angry Flannel. یک گروه راک به سبک دهه ۹۰.
شانتل: و افراد دیگر باند را در Craigslist پیدا کرده بودی. تو در این گروه چه مسئولیتی داری؟
هیوستون: گیتار میزنم و خواننده پشتیبان هستم.
پیدا کردن یک بنیانگذار در دو هفته
تصویر بالا: بنیانگذاران دراپباکس، درو هیوستون و آرش فردوسی
شانتل: خوب، بسیار عالی. حتما باید به یکی از کنسرتهایت بیاییم. پس تو یک ویدیو ضبط میکنی، ویدیو کار خودش را میکند و پال گراهام اظهار علاقه میکند؛ اما میگوید باید یک بنیانگذار دیگر پیدا کنی. حالا اگر به عقب نگاه کنی، آرش گزینه خوبی بود و نتیجه داد؛ اما فکر میکنی آیا میتوانستی به تنهایی دراپباکس را به نتیجه برسانی؟ به نظرت آیا این یک قانون مسخره است یا اینکه همه باید یک شریک کنار خود داشته باشند؟
هیوستون: دریافت آن ایمیل از طرف آرش خیلی حیاتی بود؛ چون هدفم این بود که «سریعاً یک بنیانگذار پیدا کن». وقتی به ضربالاجل شتابدهنده فکر میکنی، باید در عرض یک یا دو هفته برای خودت شریک پیدا کنی. مثل این است که باید در اسراع وقت ازدواج کنی، سریع.
شانتل: مثل برنامه The Bachelorette. (برنامهای تلویزیونی در آمریکا و استرالیا که شرکتکنندهها در آن برای ازدواج، با یکدیگر آشنا میشوند)
شما وقتی در یک تیم فعالیت کنید، میتوانید عیب و نقصهای یکدیگر را برطرف کنید
هیوستون: بله، دقیقا. اما وقتی در ذهن خودم تجسم میکنم که چطور قرار بود اینهمه کار را به تنهایی انجام بدهم، به این نتیجه میرسم که وقتی پال اصرار میکند برای موفقیت باید تیم تشکیل بدهیم، از جهات مختلفی حق دارد. اول از همه اینکه کار زیادی باید انجام شو؛، مخصوصا در ابتدای کار. باید با تیمهای کامل و باقدرتی رقابت کنی و اگر تنها باشی، محدودیتهای زیادی پیشرو خواهی داشت. دوم این که وقتی پال روی این روش اصرار میکند، زوایای روانشناختی کار را هم مد نظر دارد. شما وقتی در یک تیم فعالیت کنید، میتوانید عیب و نقصهای یکدیگر را برطرف کنید، که مسئله کوچکی نیست و کاملا صحیح است.
شانتل: خب، در مورد اولین دیدارت با آرش بگو. میروید که یک قهوه بخورید، به توافق میرسید و او قبول میکند که از دانشگاه استعفا بدهد و به تو ملحق شود؟
هیوستون: بله دقیقا همینطور شد. در یکی از ساختمانهای دانشگاه همدیگر را دیدیم. حدود یک یا دو ساعت حرف زدیم و او راضی شد که دانشگاه را ترک کند. فکر کنم فقط یک ترم تا گرفتن مدرک فاصله داشت. مثل این بود که در اولین یا دومین دیدار ازدواج کرده باشیم. خودم اینطور تصور میکردم که باید با پدر و مادرش صحبت کنم و آنها را راضی کنم که این تصمیم خوبی برای آینده هر دوی ما است. اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و او بدون معطلی وارد داستان شد.
دراپباکس چطور ۱.۲ میلیون دلار سرمایه به دست آورد
شانتل: خیلی عالی. پس شما دوتا با موفقیت وارد Y Combinator میشوید، سپس اولین سرمایهگذاری را به مبلغ ۱ میلیون دلار از سکویا به دست میآورید.
هیوستون: بله. شتابدهنده با معرفی استارتاپ با چند تا از سرمایهگذارها کار خود را تمام میکند و بهاین ترتیب شما اولین دور از جذب سرمایه را شروع میکنید. ما هم به سکویا معرفی شدیم. داستان جالبی دارد. در یک مغازه فرش فروشی با فردی به اسم پژمان نوزاد دیدار کردیم و او ما را به دنیای سیلیکون ولی وارد کرد. او یک اتاق کنفرانس در پشت مغازه داشت که همانجا ویدیوی دمو را نشانش دادیم.
شانتل: در یک مغازه فرش فروشی؟
در یک مغازه فرش فروشی با فردی به اسم پژمان نوزاد دیدار کردیم و او ما را به دنیای سیلیکونولی وارد کرد
هیوستون: بله دقیقا. اولش فکر کردم اشتباه آمدهایم. وارد مغازه که شدم از منشی پرسیدم «ببخشید مطمئن نیستم که درست آمده باشم، اما اینجا فردی به اسم پژمان وجود دارد؟» و او جواب داد: «بله، همینجا است.» و سپس مرا راهنمایی کرد به پشت مغازه که از یک درب چوبی وارد اتاق مخفی کنفرانس شدیم. با چایی ایرانی از ما پذیرایی کردند و شروع کردیم به وصل کردن ...
شانتل: خدای من.
هیوستون: ... کامپیوترهایمان به مانیتور و تلویزیون و نمایش دادن ویدیوی دمو. به این ترتیب اولین روزهای حضورمان در کالیفرنیا خیلی جذاب بود. یکی از اتفاقات جذاب همین بود و دیگری این که به استارتاپپارتیهای مختلفی میرفتیم؛ از جمله پارتی مربوط به استارتاپ جدید فیسبوک به اسم iLike که به واسطه آن، چند روز بعد مایکل موریتز آمد به آپارتمان محل سکونتمان و دوشنبه بعد از آن دیدار، من در حال ریفرش کردن حساب بانکی بودم تا موجودی آن از ۶۰ دلار به ۱.۲ میلیون دلار افزایش پیدا کند. بله، زندگی از سال ۲۰۰۷ به بعد خیلی متفاوتتر شد.
شانتل: خیلی جالب است؛ مایک موریتز یکی از افسانهایترین سرمایهگذاران سکویاست. بسیاری از بنیانگذارها حاضرند برای اینکه او در شرکتشان سرمایهگذاری کند، دست به هر کاری بزنند. این خیلی عالی است.
هیوستون: بله، او عضو هیئت مدیره گوگل و چند شرکت بزرگ دیگر بود. من کارش در سکویا را واقعا تمجید میکنم.