رهبران واقعبین از تله های خودمحوری اجتناب میکنند
همهی رهبران باید نهاد و ضمیری سالم داشته باشند. آنها باید از سطح متعادل غرور و اعتمادبهنفس برخوردار باشند. رهبران واقعبین و عملگرا نباید اجازه بدهند خودمحوری و خودبینی آنها، سد راه اهداف و موفقیتهای اصولی تیم قرار بگیرد. اگر رهبران به رضایت درونی و شخصیشان بیشتر از کارهایی که باید انجام شود اهمیت دهند، بیتردید در یکی از دامهای خویشتن دوستی گرفتار میشوند.
رهبرانی که در دامهای خودمحوری اسیر میشوند، طرح و نقشههای شخصیشان را به اهداف دیگران ترجیح میدهند. آنها بیشازحد نگرانند که چه تصویری در ذهن دیگران بهجا میگذارند و بهقدری مجذوب خودشان هستند که نمیتوانند اهداف بزرگتر را درک کنند. درواقع پنج تلهی خودمحوری وجود دارد که باعث لغزش رهبران میشود، سرعت عملکردشان را پایین میآورد و حتی گاهی باعث میشود که آنها کل اهداف و دستور کارشان را تغییر بدهند.
تلهی توهم: خودمحوری واقعبینی را از بین میبرد
زمانی که رهبران میخواهند وضعیت عینی مسئلهای را روشن کنند، به تلهی توهم گرفتار میشوند. اگر مدیران صرفاً نگران این موضوع باشند که دیگران چه تصوری از جایگاه آنها دارند و توجهی به نیازها و خواستههای سایر افراد نداشته باشند، نسبت به واقعیت شرایط موجود، دچار توهم میشوند. رهبران واقع گرا به اهمیت و ارزش واقعبینی واقفند و همهی تلاششان را به کار میگیرند تا واقعیت وضعیت موجود و شرایط دیگران را درک کنند.
درک سطحی و ناقص از واقعیت، به تصمیمگیریهای ضعیف و بیمار منجر میشود.
تلهی خودستایی: خودمحوری تدابیر و تاکتیکهای مؤثر را از بین میبرد
هنگامیکه رهبران بیشازحد به خودشان مطمئن هستند و اعتمادبهنفس کاذبی دارند، به گزافهگویی روی میآورند. دیگران را تهدید میکنند، وعدههای دروغین میدهند و در مورد اهمیت نیازها و خواستههای شخصیشان اغراق میکنند. این رهبران به معاهدات خود پایبند نمیمانند. ممکن است در کوتاهمدت از کسی پشتیبانی کنند، ولی وقتی نقابشان فرومیافتد، دیگر علاقهای به حفظ روابطشان ندارند. تفاوت بین قاطعیت و پرمدعا بودن، همین نخوت و تکبر است. رهبران واقع گرا یا پراگماتیک نه از احساسات دیگران سوءاستفاده میکنند و نه ثبات خود را از دست میدهند.
تلهی برنده شدن: خودمحوری چهرهی اهداف واقعی را تخریب میکند
موفقیت یک بازی صفر و صد نیست. رهبرانی که میخواهند همیشه پیروز میدان باشند، بجای طراحی سناریوهای «برد-برد» موفقیتها و پیروزیهای کوتاهمدت را جستجو میکنند و درنهایت، بازی را میبازند. ولی رهبران پراگماتیک میدانند که درراه حمایت از دیگران، ممکن است زخمهایی بردارند. آنها واقفند که گاهی از دست دادن برخی از منافع، بهایی است که برای رسیدن به اهداف بزرگ میپردازند.
تلهی رنجش: خودمحوری چرخهی درگیریهای بیپایان را پایهگذاری میکند
رهبرانی که بر مبنای خودمحوری پیش میروند، افرادشان را گمراه میکنند. وقتی اعضای تیم باعث رنجش یا خشم رهبر خویشتنپرستشان میشوند، درواقع دری به دنیایی از درگیریها و مناقشات دائم و بیپایان باز میشود. این رهبر مصمم میشود که عقوبت کار افراد را به آنها «نشان دهد» و دیگر هیچچیز نمیتواند مانع از کینه و ستیزهجویی او شود. او بهراحتی روابطش را قربانی منیتهای بیمعنی میکند و این چرخهی انتقامجویی و درگیری، به پایان نمیرسد.
رهبران واقع بین تلاش میکنند احساسات خودشان و وضعیت موجود را کنترل کنند و زمینهای مشترک بیابند که همهی افراد را با یکدیگر همراه کند.
تلهی خودشیفتگی: خودمحوری شدت خودنمایی را افزایش میدهد
رهبران خویشتن محور، بهدروغ خودشان را به دیگران علاقهمند نشان میدهند و با ریاکاری به دیگران نزدیک میشوند. آنها نیازهای فردی خود را میشناسند و سعی میکنند به هر قیمتی، راهی برای پوشش ضعفهای شخصیتیشان بیابند. این افراد خودشیفته، بهشدت در معرض خودنمایی، تظاهر و ریاکاری قرار دارند. ولی رهبران منطقی با دقت و احتیاط کامل به برآورده کردن نیازهای شخصیشان میپردازند.
رهبران واقعبین و منطقی بر اساس دو اصل مهم کار میکنند: اجرای امور و تکمیل کارها. این اصول خودمحوری آنها را کنترل میکند. اگر رهبران لذات کوتاهمدتشان را به همهچیز ترجیح بدهند، تواناییشان را برای ارزیابی واقعیات دنیای اطراف از دست میدهند و با یک چهارچوب فکری غلط و متوهم به مسائل نگاه میکنند.