مدیران ناکارآمد چگونه کارمندان مستعد را فراری میدهند
من (نویسنده متن اصلی) یکشنبه شبها حال بدی دارم. فکر اینکه قرار است فردا صبح یعنی دوشنبه به سرکار بروم به من استرس وارد میکند. اگر بخواهم صادقانه بگویم، رئیس من فردی است که تمام جزئیات را مورد بررسی قرار میدهد و شرکت هم از این سبک مدیریتی او حمایت میکند.
من در مدت کوتاهی که آنجا کار کردم، شاهد استعفای کارکنان زیادی بودم. هزینههای بالای واژگونی و مشکلات، شرکت را در وضعیت قرمز قرار داده است. رئیس ما باعث شد که همه به فکر ترک کردن شرکت بیفتند تا جایی که شرکت مجبور شد دفتر منطقهای خود را ببندد؛ چراکه همه یا کارشان را ترک میکردند یا توسط رئیس ظالم و عصبانی ما اخراج میشدند. بسته شدن اداره به معنای خارج شدن آن از بازار بهطور کامل است.
وارد کردن و بهکارگیری کارکنان جدید بسیار گران تمام میشود. برخی از تحلیلگران تخمین زدند که این هزینه چیزی حدود ۶ ماه حقوق هر فرد است. من بعد از ۶ ماه کار کردن آنجا را ترک کردم. در حالی که تازه به یک فرد حرفهای ارشد در منطقه برای فروش تبدیل شده بودم. حتی بعد از اینکه بعضی از افراد به منابع انسانی شکایت کردند و یک نفر هم در ملاقاتی که ترتیب داد بهصورت زبانی مورد توهین و تهدید قرار گرفت، هیچ اقدامی برای حل مشکلات صورت نگرفت.
مطالعات نشان میدهند که اولین دلیلی که باعث میشود، افراد شغلشان را ترک کنند، وجود یک رئیس بد است. من علاوه بر تجارب بدی که در محیط کارم بهدست آوردم، درسهای ارزشمندی در مورد اینکه چه کارهایی نباید در مدیریت انجام شود، یاد گرفتم. در اینجا به کارهای رئیس سابقم میپردازیم. این کارها بود که باعث شد کارکنان کارشان را ترک کنند و دفتر منطقهای تعطیل شود.
۱. ایجاد سیاستهای اداری
یکی از تاکتیکهای انگیزشی که یک مدیر میتواند داشته باشد این است که شغل افراد را تهدید کند. یک رهبر باید یک معلم خوب باشد و راههایی برای کمک کردن به افراد پیدا کند و باعث شود افراد پیشرفت کنند. مدیریت همراه با ایجاد ترس، باعث میشود که کارکنان از شرکت ناراضی باشند و در اولین فرصتی که پیدا میکنند کارشان را ترک کنند. رئیس من همیشه در پشتی را قفل میکرد تا اگر کسی بخواهد از ساختمان خارج شود از جلوی دفتر او رد شود تا او بتواند مراقب کارهای ما باشد. این نوع رفتارهای منفعل تهاجمی نشاندهندهی عدم اعتماد و احترام بود.
مدیر من اصطلاحا افراد را به جان یکدیگر میانداخت. به یک شخص میگفت که فلان فرد این حرف را زده است و حرفهای این شخص را به گوش آن یکی میرساند. سیاستهای اداری، اصول اخلاقی را از بین میبرد و رهبران باید از بهوجود آمدن چنین شرایطی جلوگیری کنند؛ نه اینکه باعث ادامه پیدا کردن آنها بشوند. سعی کنید مثل رئیس من کینهجو نباشید و در عوض محیطی مثبت را به وجود بیاورید که افراد از آمدن به آنجا لذت ببرند.
۲. دقت بیش از حد به جزئیات در مدیریت
هیچکس دوست ندارد زیر ذرهبین مدیریت قرار بگیرد. سعی کنید بهجای اینکه سعی در کنترل کارکنان بهطور جزئی داشته باشید، رهبری باشید که مورد تحسین و ستایش کارکنان است. سعی کنید با کارکنان و مشتریان با اخلاق کاری، صمیمیت، و احترام برخورد کنید.
۳. دروغ گفتن به مشتریها
من چندین بار شاهد این بودم که رئیسم به مشتریها دروغ میگوید. بهعلاوه، او در جلسهای که با نمایندهی مالی اصلی یک شرکت محلی داشت، آنقدر گستاخانه رفتار کرد که نماینده، کاغذ پیشنهاد شرکت ما را به سمت رئیسم پرتاب کرد و ما را از دفترش بیرون انداخت و گفت هیچ وقت دیگر با ما کار نخواهد کرد و از ما خواست که دیگر به آنجا برنگردیم.
۴. صحبت کردن در مورد مسائل بد خصوصی
مدیر سابقم همیشه در مورد زندگی شخصی خود با همسرش با ما صحبت میکرد. فکرش را بکنید که حتی همسرش هم او را دوست نداشت. این کار او باعث شد همه احساس ناراحتی کنند، از او ناراضی باشند و کمتر به او اعتماد کنند.
۵. به جای هدایت کردن، انتقاد کند
ما همیشه شاهد این بودیم که وی در دفترش نشسته است و ویدیوهای یوتیوب را تماشا میکند. با این حال همیشه از ما انتقاد میکرد که چرا ما بهسختی کار نمیکنیم. مدیران بد در توسعه و بهبود مهارتهای کارکنانشان شکست میخورند و نمیتوانند این مهارتها را بهخوبی به کار گیرند.
۶. استفاده از ارتباط کلامی بد و وقیحانه
او عادت داشت در ملاقاتها به کارکنان بد و بیراه بگوید و در جلوی جمع آنها را تحقیر کند. هیچکس شایسته تحقیر شدن زبانی در کار نیست. دپارتمان منابع انسانی باید از کارکنان در قبال چنین رفتاری حمایت کند.
اما ما با مشاهدهی این مورد و موارد دیگری متوجه شدیم که منابع انسانی نسبت به چنین رفتاری بیتوجه است و چشم خود را روی این نوع مسائل میبندد. اگر مدیران شما هم از ارتباط کلامی بدی در شرکت استفاده میکنند باید انتظار واژگونی داشته باشند.
۷. متکبرانه رفتار کردن و تواضع نشان ندادن
هیچ کس مدیری را که فکر میکند همه چیز را میداند، دوست ندارد. یک رهبر خوب وقتی کارها خوب پیش میرود، خودش را مسئول همه اتفاقات خوب نمیداند و وقتی کارها بد پیش میرود، تمامی سرزنشها را برای بقیه نمیداند و خودش را نیز مقصر میداند.
تا به حال شده است که از رفتن به سر کار متنفر باشید و وقتی تنها یک روز از تعطیلات مانده باشد، بگویید ای کاش فردا سر کار نمیٰرفتم. این چیزی بود که من موقع کار کردن با رئیس سابقم با آن مواجه شدم و امیدوارم هیچ موقع برایم تکرار نشود.
۸. گوش ندادن به حرفهای کارکنان و نادیده گرفتن آنها
هیچ چیز مانند نادیده گرفتن گفتههای کارکنان باعث کاهش ارزش کاری آنها نمیشود و اگر آنها احساس کنند حرفها و صحبتهایشان بیارزش است، نسبت به پیشرفت در کار رغبت نشان نمیدهند.
۹. استخدام و بهکارگیری دوستان خاص خود
وقتی مدیران دوستان خود را که در خارج از شرکت هستند و کیفیت لازم و قابل مقایسه با افراد داخلی ندارند، استخدام میکنند، باعث میشوند که استعداد از شرکت خارج شود. این تجربه بیشتر از همه روی من تأثیر گذاشت و باعث شد که به فکر چاره باشم و به فکر شغل جدید بیفتم. من از این تجارب، نکاتی یاد گرفتم که باعث شدند رشد کنم. من خودم را رهبر و مدیر بهتری نسبت به رئیس سابقم میدانم؛ چراکه تأثیرات مدیریت ضعیف او را به چشم دیدم و میدانم که برای جبران این کارهای اشتباه باید چه کارهایی انجام دهم.