درسهایی که کارآفرینان برای رسیدن به موفقیت باید بیاموزند
هنگامیکه تصمیم میگیرید قدم در راه کارآفرینی بگذارید، هیچکس شما را برای تجربهای که پیش رو دارید، آماده نمیکند. ساخت یک کسبوکار به صبر، پیگیری، استقامت و ویژگیهای دیگری نیاز دارد که هر کارآفرین، تنها زمانی یاد میگیرد که خودش با چالشها مواجه شود.
بیل گرین، نویسنده و مدیرعامل شرکت LendingOne، تلاش میکند به کارآفرینان نکاتی را یادآور شود که در آموختن این درسها مؤثر واقع میشوند. نکاتی که به شما نیز کمک میکند با موفقیت از عهدهی چالشهای مهم کسبوکار برآیید:
استعداد کافی نیست
ممکن است شما مستعدترین فرد روی کرهی زمین یا باهوشترین دانشجوی دانشگاه باشید. حتی اگر با استعداد فوقالعادهای متولد شده باشید، تا زمانی که تمایلی به انجام یک کار نداشته باشید، این هوش و استعداد راه بهجایی نمیبرد. بیل گرین میگوید همیشه برای موفق شدن در پروژهها مجبور بود بهسختی و بیش از دیگران تلاش کند. اما علاقه و ارادهی او بود که باعث شد چندین کسبوکار بسیار موفق را راهاندازی و هدایت کند.
شما نمیتوانید تنها به استعدادها و هوش ذاتی خود تکیه کنید. شکی نیست که در برخی زمینهها توانایی بیشتری دارید. این موضوع را یک موهبت بدانید و به تلاشتان ادامه دهید.
آینده پیشبینیناپذیر است
همهی ما این ضربالمثل قدیمی را شنیدهایم: «هرچه بکاری همان را درو میکنی.» این ضربالمثل در دنیای کسبوکار هم مصداق دارد.
زمانی که تازه کارتان را شروع میکنید، دنیا خیلی بزرگ به نظر میرسد. اما هرچه کسبوکارتان بیشتر رشد میکند، دید شما نیز عوض میشود. شما افرادی را ملاقات میکنید که زمانی فکر میکردید دیگر هرگز آنها را نمیبینید. نمیتوانید مطمئن باشید که در آینده به چه کسی نیاز پیدا میکنید؛ بنابراین هرگز پلهای پشت سرتان را خراب نکنید.
اگر اوضاع کسبوکارتان آنطور که میخواستید پیش نرفت، اختیار احساساتتان را از دست ندهید و ارتباطاتتان را تخریب نکنید. همیشه حرفهای باشید. این طرز تفکر «مهم نیست، من که دیگر این شخص را نمیبینم» را کنار بگذارید.
مشخص نیست در آینده چه اتفاقی میافتد؛ ولی هر اقدام شما، عواقبی دارد که به سمت خودتان بازمیگردد.
غرور میتواند کسبوکارتان را نابود کند
برای چند دقیقه تصور کنید که کسبوکارتان همانطور که خواستید پیش رفته است و حالا آمادهی رشد هستید و میخواهید سهم بیشتری از بازار به دست آورید.
وظیفهی شما این است که از شور و اشتیاقی که دارید، عاقلانه و هوشمندانه استفاده کنید؛ زیرا در غیر این صورت همهی فرصتهای احتمالی را از دست میدهید. بسیاری از کارآفرینان پس از دستیابی به اهداف اولیه، به دام غرور گرفتار میشوند و از پیش رفتن بازمیمانند. چرا؟ شاید برخی از آنها بهاندازهی کافی بلندپرواز نیستند.
اجازه ندهید هیچ موفقیتی، شما را به دام خویشتن دوستی یا حتی قناعت بیندازد. زمانی که به یک نقطهی اوج میرسید، جشن بگیرید و از آن لذت ببرید. ولی به یاد داشته باشید که شما منتظر چنین روزی بودید، اینطور نیست؟ پس دوباره به کارتان ادامه دهید، اهداف بعدی را تعیین و خودتان را برای صعود آماده کنید. زمان زیادی برای نگاه کردن به دستاوردهایتان هدر ندهید.
این همان کاری است که برندهای موفق انجام میدهند. آنها پس از هر پیروزی دوباره همانطور عمل میکنند که قبلاً میکردند.
عدم سازگاری و تطبیق باعث شکست شما میشود
مهمترین توصیهی گرین به کارآفرینان جوان، در یک واژه خلاصه میشود: انطباق.
حتی اگر از چندین جریان درآمد بهره میبرید، باز هم باید کسبوکارتان را با تغییرات و موانعی که بر سر راهتان وجود دارند، سازگار کنید. سالها پیش گرین شرکتی به نام Crestar Capital تأسیس کرده بود که یک کسبوکار تسهیلات سرمایهگذاری بود. با گذشت زمان، بازار این کسبوکار بهشدت رقابتی شد و مؤسسات زیادی تسهیلات خود را با هزینهای بسیار پایین ارائه دادند. گرین باید بهسرعت خودش را با این تغییرات سازگار میکرد. او تصمیم گرفت بهجای ناامید شدن یا دو برابر کار کردن، به دنبال یک راه حل هوشمندانه بگردد. او میدانست که شرکتش درزمینهی املاک و مستغلات تخصصهای خوبی به دست آورده و درعینحال زیرساختهای موردنیاز را دارا است. بنابراین با همان تیم، شرکتی به نام LendingOne در حوزهی املاک راهاندازی کرد که با ریسکهای کمتری مواجه بود.
کارآفرینان همیشه باید مراقب تغییرات بازار و صنعت خود باشند و پیشاپیش برای گام بعدی برنامهریزی کنند. متأسفانه اکثر کارآفرینان جوان متوجه نمیشوند چه زمانی باید مواضع خود را تغییر دهند و سازگار کنند؛ تا وقتیکه دیگر برای هر اقدام اصلاحی دیر شده باشد.
باید همهی زندگیتان را روی کار بگذارید
به عقیدهی گرین، کارآفرینان برای موفق شدن باید همهی انرژی و زمان خودشان را به کار اختصاص بدهند. او به یاد میآورد زمانی که کارش را آغاز کرد، تلاشش برای پیشبرد اهداف کسبوکار، زندگیاش را کاملاً احاطه کرده بود. گرین اولین فردی بود که صبح در شرکت حضور مییافت و آخرین کسی بود که شرکت را ترک میکرد. زمانی که از مسافرت یا مأموریت کاری بازمیگشت، بهسرعت به خانه میرفت، با خانواده شام میخورد و دوباره به کار میپرداخت. او به اجرای ایدهی خود مشتاق بود و البته، شکست جزئی از گزینههای انتخابی او نبود.
هنگامیکه متوجه شدید بین «ساعات کاری» و «ساعات غیر کاری» تفاوتی وجود ندارد، به یک کارآفرین واقعی تبدیل شدهاید.