درسهایی که همه باید در مورد کار و همکاری تیمی بدانند، چه مواردی هستند؟
این سؤال در سایت Quora پرسیده شده است. این سایت، مکانی برای ارائه و به اشتراکگذاری اطلاعات است و مردم از این طریق میتوانند از یکدیگر یاری بگیرند و درک بهتری از جهان پیدا کنند.
پراوین تیپیرننی، دارای مدرک پزشکی از دانشگاه مک گیل، به این سؤال پاسخ میدهد:
حتما تابهحال نقلقولهای الهامبخش زیادی در مورد مقابله با سختیها و بدبیاریها شنیدهاید. مثل این مورد که سوزانترین آتشها، قویترین فولاد را میسازند یا الماس، با تحمل زیاد الماس میشود.
این نقلقولها شیرین هستند؛ اما حقیقت این است که غلبه بر درگیریها و بدبیاریها، اتفاقهای بزرگ را رقم میزند. در این میان، افرادی که در کنار هم در مقابل درگیریها ایستادگی میکنند، پیوندی را به وجود میآورند که میتواند یک کار تیمی بینظیر را تشکیل دهد.
تشکیل یک تیم
من این روند را در لیگ روباتیک به سرپرستی خودم به انجام رساندم. بچهها بین سنین پنج تا ۱۱ سال هستند و تیمها تا ۱۲ نفر گنجایش دارند. اگر با یک گروه از بچهها کار کرده باشید، میدانید که تبدیل آنها به یک تیم واقعی و یکپارچه کار سادهای نیست. در واقع این موضوع هیچوقت اتفاق نیفتاد تا اینکه اولین کشمکش ما پیش آمد. من میتوانم ساعتها با بچهها کار کنم، سعی کنم آنها را مجبور به تمرین گروهی کنم؛ اما آنها باز هم در بیشتر زمان جلسه، سرخود عمل میکنند.
این بچهها یک عنصر کلیدی را در نظر نمیگیرند؛ آنها از درگیری خودداری میکنند. منظور من این است که آنها از اهمیت بدبیاریهایی که منجر به کار کردن با هم برای دستیابی به موردی میشود، آگاه نیستند. به همین دلیل کشمکش اهمیت دارد.
درگیری چگونه یک گروه را تشکیل میدهد
کشمکشهای شبانهروزی باعث میشود که بچهها در شرایط ناگزیری قرار بگیرند. رقابتها و شانسهای متعددی برای به کار انداختن مجدد و برنامهریزی رباتهای آنها وجود دارد. اما ممکن است به تمام مواردی که نیاز دارند، دسترسی نداشته باشند. میزهای تخصیص دادهشده به رقابت خیلی مناسب نیستند. بچهها راهی جز کار کردن روی زمین ندارند. ممکن است حتی به دلیل زمانبندی دیر تحویل پیتزا گرسنه باشند.
کار هشتساعته است؛ این زمان برای بچهها، مدتزمانی طولانی محسوب میشود. اما آنها با هم بر سر کار درگیر میشوند و کشوقوسهایی را تجربه میکنند. پس از آن مانند یک تیم به هم پیوند میخورند و ناگهان در ادامه فصل رقابت، بسیار پربازده ظاهر میشوند. دیگر میدانند که چگونه باید همکاری کنند، استراتژی دهند و مسئولیت برد و باخت خود را بر عهده بگیرند.
این بدبیاری دقیقا موردی است که اعضای تیمها را به هم پیوند میزند. این مورد را نمیتوان جعل کرد.
رخدادهای واقعی باعث میشوند مردم، خود را به دیگران نزدیک کنند
نمیتوان برای کمک به پیوند دیگران، یک درگیری به شرایط آنها اضافه کرد. این درگیری باید اصیل باشد. رخدادهای واقعی باعث میشوند که مردم، خود را به دیگران نزدیک کنند. این رخدادها همچنین از آن دسته هستند که وقتی به گذشته نگاه میکنیم، در شکلگیری خود مؤثر میدانیم.
رخدادهایی که به یاد میسپاریم
فکر کردن من به این دست رخدادها با ایده گرفتن از یک کتاب به نام قدم زدن روی ماه با اینشتین از جاشوا فوئر بود. یکی از نکات خاطرنشان شده در کتاب این بود که برای به دست آوردن ادراکی مادامالعمر، موارد مشخصی وجود دارند. برای اینکه بتوانید به گذشته خود نگاه کنید و آن را طولانی و پرثمر ببینید، باید خاطراتی بسازید که هر کدام از آن سالها را نشانهگذاری کند. هرچه جریان زندگیتان بیشتر روتین باشد، ذهن شما تمایل بیشتری برای یکی کردن این اتفاقات نشان میدهد. اما اگر بتوانید یک خاطره ویژه برای هر سال یا حتی برای چند سال ایجاد کنید، ذهنتان از این موضوع برای تمایز دادن هر سال از دیگری استفاده میکند. این اتفاق موجب ایجاد حس تجربه کردن یک زندگی طولانی و رضایتبخش میشود.
برای اینکه بتوانید به گذشته خود نگاه کنید و آن را طولانی و پرثمر ببینید، باید خاطراتی بسازید که هر کدام از آن سالها را نشانهگذاری کند
سالهای زندگی من با سفرهای سالانه به همراه دوستان و خانوادهام متمایز میشوند. ما همیشه دست به انجام یک کار میزنیم که کمی یا خیلی زیاد متفاوت از قبل باشد. این کار میتواند بالا رفتن از یک کوه آتشفشان فعال در گواتمالا یا رانندگی دستهجمعی در طول ۱۴ کشور آسیا و اروپا باشد. سعی من همیشه در انجام دادن کاری است که مرزهایم را گسترش دهد؛ این کار مرا از منطقه امنم بیرون میکشد.
مردم معمولا خیلی متعجب میشوند که چرا ما بهراحتی از یک موزه دیدن نمیکنیم یا در اطراف شهری که به آن سفر کردیم، گردش نمیکنیم. بخشی از دلیل این کار فاصله انداختن بین سالهای زندگی با کمک گرفتن از ماجراجوییها و فعالیتهای فوقالعاده است.
کودکان بهجای معلمان
آن دسته از تجربیات به دلیل اینکه به همراه یک درگیری بودند، برای من برجسته و بهیادماندنی شدند. این خاطرات هستند که وقتی به زندگی گذشته نگاه میکنید، برایتان ارزش زیادی دارند. خاطرات زمانی برجسته شدند که یک بدبیاری یا درگیری پیش آمد و بر آن غلبه کردید.
بچهها با کار کردن در این روزهای طولانی و سخت، همین نکته را میآموزند. این کار هشتساعته در سن آنها، مثل بالا رفتن از کوه آتشفشان سخت و دشوار است. طاقتفرسا است. آنها مجبور میشوند به هم اتکا کنند.
بخش شگفتانگیز ماجرا هم این است که آنها در نهایت به یکدیگر متکی میشوند. با اینکه همان یک روز کامل پر از کشمکش با هم، آنها را به یک گروه تبدیل میکند؛ اما این اتفاق پیش از وقوع کشمکش تقریبا غیر ممکن است. بهعنوان بزرگسال، ما گاهی اوقات خیلی به دانستن دقیق اینکه تجربیاتمان چگونه ما را شکل میدهند نزدیک میشویم. اما با نگاه کردن به عملکرد این بچهها، درسی در مورد کار تیمی و چگونگی شکلگیری آن میآموزیم.
پارادوکس موجود در درگیری هم همین است. ما در مقابل آن مقاومت میکنیم؛ با اینکه درگیری، همان موردی است که باعث به دست آمدن کارآمدترین کارهای تیمی و لحظات بهیادماندنی ما میشود.
نظرات