روزهای دستنیافتی: راهکاری برای افزایش بهرهوری در کار
من [نویسنده متن اصلی] از جلسه متنفرم. حضار جلسه ذهن من را آشفته کرده و بهتعبیری فضای آن را اشغال میکنند. در آن حین از دفترچه یادداشتم برای رهایی از آنها استفاده میکنم. بارها و بارها در روزهای کاریام درگیر جلسات هستم. گاهی این پرسش ایجاد میشود که نتیجهی این جلسات چیست؟ جلسات بیشتر.
وقتی در والمارت بهعنوان مدیر توسعهی رهبری کار میکردم، بیشتر روزهای کاری را درگیر جلسات بودم. درواقع همهی افراد درگیر جلسات بودند. حتی بعد از دو سال که والمارت را ترک کردم تا کار خودم را بهعنوان نویسنده و سخنران اصلی آغاز کنم، فکر جلسات گذشته من را رها نمیکرد.
روش من اشتباه بود
در حال حاضر با تماسهای پژوهشی و مصاحبههای تلفنی سروکار دارم؛ ناهار خودم را با عوامل ادبی و توسعهدهندگان وب صرف میکنم؛ تماسهای کنفرانس برای عناوین کتاب و برنامههای چاپ را بررسی میکنم و درگیر مصاحبههای رادیویی و تماسها برای آمادهسازی رسانه هستم. قبل از هر سخنرانی، جلسهای با مشتری و برنامهریز جلسه میگذارم تا اهداف و لجستیک مورد نظر را مشخص کنم.
جلسات واقعا چندان مفید نبودند
اما مشکل من قضاوت شدن براساس خروجی خلاقانهی من است. درواقع زمانی برای آن وجود ندارد و من هم تنها نیستم. با شلوغتر شدن و زنگخورتر شدن تلفنها، خروجی خلاقانه و جلب توجه به یک مورد نایاب برای ما تبدیل میشود. اگر برای وارد کردن موردی جدید و زیبا به دنیا وقت صرف نکنید، ارزش کلی شما زیر سوال میرود.
من از آن دسته از افرادی بودم که یا ۴ صبح بیدار میشدم یا تا ۴ صبح کار میکردم؛ آن دسته از افرادی که وقتی بقیه خواب هستند، کار میکنند. همینگونه شد که توانستم هزار پست بلاگ در هزار روز بنویسم. اما حالا میفهمم که کار کردن زیاد از حد، تنها برای مدت خاصی جواب میدهد.
دیگر آن فرد قبلی نیستم. حالا زمانی که بعد از کار به خانه میروم، وقتم را صرف همسر و دو پسر کوچکم میکنم. هیچچیز برای من باارزشتر از آنها نیست و نخواهد بود. من از کسانی که برای عزیزانشان ارزش قائل نیستند، هیچ بینشی دریافت نمیکنم. متوجه شدم که باید راهی عملی و کاربردی برای انجام کارهایم بدون تلف کردن وقت پیدا کنم. باید سریعا دست به کار شوم. میپرسید چرا؟ چون در سال اولم بهعنوان یک نویسندهی تماموقت، حس کردم که میزان بهرهوریام درحال کاهش است (با اینکه کار تماموقتم را رها کرده بودم). زندگیام نه تنها ناامیدکننده شده بود، بلکه خجالتآور هم بود. از خودم میپرسیدم کتاب بعدی من چگونه خواهد بود؟
درنهایت راه حلی برای نجات شغل، زمان و طرز تفکرم پیدا کردم. اگر شما هم مثل من باشید، راه حل شما همین است: من آن را روزهای دستنیافتی مینامم.
روزهایی هستند که من به هیچ وجه و توسط هیچ کسی در دسترس نیستم
روزهای غیر قابل دسترس، سلاح مخفی من برای بازگشت به مسیر است. من در چنین روزهایی کارهای باارزش و خلاقانهی خودم را تکمیل میکنم. مثلا در روزهایی که بین جلسات مینویسم، هر روز ۵۰۰ کلمه مینویسم، ولی در روزهای دستنیافتی میتوانم ۵ هزار کلمه بنویسم. درواقع در این روزها بهرهوری من ۱۰ برابر میشود.
چگونه روزهای دستنیافتی داشته باشیم؟
من به ۱۶ هفتهی آیندهی تقویم نگاه میکنم و در هر هفته یک روز را بهعنوان روز دستنیافتنی در نظر میگیرم. موقع تعیین روز دستنیافتنی، کلمهی دستنیافتنی را با حروف بزرگ یادداشت میکنم تا اهمیت آن برای من دوچندان شود.
شاید بپرسید چرا ۱۶ هفته؟ تعداد هفتهها مهم نیست. درواقع از پیش برنامهریزی کردن مهم است. من از پیش برنامهریزی کردن را قبل از برنامهی سخنرانیام انجام میدهم. روزهای دستنیافتی لحظات جادویی برنامهی من هستند و هیچ کاری نمیتواند جای آنها را در برنامه من بگیرد.
من در روزهای دستنیافتی خودم را داخل یک ماشین ضدگلوله تصور میکنم که اطرافم را موادی غیرقابل نفوذ با ضخامت پنج سانتیمتر تشکیل داده است. هیچ پدیدهای نمیتواند داخل آن محفظه شود. همچنین هیچ پدیدهای هم امکان خارج شدن از این محیط را ندارد. جلسات، پیامها، هشدارها و تماسهای تلفنی راهی برای دسترسی به من در آن هنگام ندارند. تلفن همراهم روی حالت پرواز است. وایفای لپتلپم کاملا غیرفعال است. حتی یک مورد هم برای من مزاحمتی ایجاد نمیکند.
شاید برایتان سوال شود که تکلیف شرایط اضطراری چه میشود؟
جواب کوتاه من به این پرسش بدین صورت است: اصلا شرایط اضطراریای وجود ندارد.
اگر بخواهم جواب طولانیتری بدهم باید بگویم وقتی که همسرم درمورد موارد اضطراری با من صحبت کرد، گذشته را به او یادآوری کردم؛ گذشتهای که کسی تلفن همراه نداشت و همه دستنیافتنی بودند.
البته من برای همسرم در روزهای دستنیافتی وقتی مشخص کردم. موقع ناهار او فرصت گذراندن یک ساعت با من را داشت. ولی وقتی موقع ناهار بهمدت یک ساعت از دستنیافتنی بودن خارج شدم، پیامهای متنی، ایمیلها و هشدارها به من هجوم آوردند. همچنین هیچ مورد ضروری هم از طرف همسرم وجود نداشت. پس از چند ماه از چنین کارهایی دست کشیدیم و به همسرم گفتم که کجا میتواند من را پیدا کند. کارم به همسرم آرامش ذهن داد که اگر اتفاق بدی رخ داد بتواند با محل کار من یا جایی که هستم تماس گرفته و از من بهعنوان آخرین پشتیبان و پناهگاه کمک بگیرد.
لحظههای ناامیدی برای همهی ما وجود دارد و زیاد اهمیتی ندارد که بتوانید از آنها جلوگیری کنید یا خیر
الان یک سال است که برنامهی روزهای دستنیافتی را با موفقیت انجام میدهم. هیچ مورد وحشتناکی هم اتفاق نیفتاده است. من و همسرم هر دو با نداشتن ارتباط در این روز کنار آمدهایم.
روزهای دستنیافتی چگونهاند؟
به نظرم آنها دو مشخصه دارند. کاری عمیق و خلاقانه درصدد انجام شدن است و شما در جریان کار شناور هستید. پروژهی بزرگی که روی آن کار میکنید قدم به قدم کاملتر میشود. سپس نوبت به نیترو [اصطلاحی برای اشاره به گزینه افزایش توان و سرعت خودرو در برخی بازیهای رایانهای] میٰرسد. نیترو آخرین منبع نیروی شماست. شما موقع برخورد با بنبست از نیترو استفاده میکنید. لحظههای ناامیدی برای همهی ما وجود دارد و زیاد اهمیتی ندارد که بتوانید از آنها جلوگیری کنید یا خیر. شما باید با ابزاری ذهنی آنها را حل کنید. ابزار من چه مواردی هستند؟ رفتن به باشگاه ورزشی، خریدن و خوردن بادام، دویدن در خیابان و طبیعتگردی. هنری دیوید ثورو گفته است:
معتقدم که کشش و جذبهی نامحسوس و ظریفی در طبیعت وجود دارد که همهی ما بهطور ناخودآگاه تسلیم آن میشویم و آن ما را هدایت میکند.
ارنست همینگوی هم میگوید:
وقتی کارم را تمام میکردم یا قصد داشتم به مسئلهای فکر کنم شروعبه قدم زدن میکردم. راه رفتن و دیدن بقیه افراد درحال انجام کارهایشان، به فکر کردن کمک میکند.
مدیتیشن هم میتواند مفید واقع شود؛ تغییر مکان دادن هم همینطور. خاموش کردن حالت پرواز برای ۱۰ دقیقه (البته با دور ماندن از ایمیل و پیام) و فرستادن پیامهای صوتی به والدین و دوستانم مبنی بر اینکه چقدر دوستشان دارم، مانند دارو بود. هر بار که چنین کاری میکنم، جواب میدهد. بعدا سریعا سر کارم برمیگردم، چون واقعیت این است که هیچکس تلفنش را جواب نمیدهد!
حال اگر مشکلی اساسی برای روز دستنیافتنی بهوجود بیاید چه میشود؟ اگر دعوتنامهی ناگهانی دریافت کنم یا شخصی مهمتر از خودم تنها چنین روزی را برای گذراندن وقت با من داشته باشد، چه میشود؟ در این شرایط روز دستنیافتنی به خطر میافتد. پرسش این است که باید چهکار کنم؟
من قانون سادهای دارم. روزهای دستنیافتی هرگز حذف نمیشوند، بلکه به روزهای دیگر آخر هفته موکول میشوند. همچنین هیچ هفتهای نباید خالی از روزهای دستنیافتی باشد. روزهای دستنیافتی از تمام کارهایی که انجام میدهم مهمتر هستند. اگر نیاز باشد آنها را از چهارشنبه به پنجشنبه یا جمعه موکول میکنم. حتی اگر قرار باشد که وقت ۴ جلسه را برای جا دادن آنها در برنامهام جابهجا کنم، اشکالی ندارد. خوبی چنین روشی، باثبات و دائمی کردن روزهای دستنیافتی در برنامه و ذهنتان است. احساس خلاقیت شما در برنامهریزی برای این روزها نیز بالاتر میرود.
قبل از شروع برنامه روزهای دستنیافتی، وقتم را تلف میکردم (در نوشتن مقاله و سخنرانی کردن پیشرفتی نداشتم). انگار موردی سر جایش نبود. وقتی در سال ۲۰۱۷ برنامهی روزهای دستنیافتی را پیاده کردم، انگار جادو کردم: یک شرح حال ۵۰ هزار کلمهای نوشتم؛ یک سخنرانی کلیدی ۶۰ دقیقهای تهیه کردم؛ پروپوزال سه کتاب آیندهام را پیشنویس کردم. همچنین پادکست جدیدم را کاملا برنامهریزی و شروع به ثبت آن کردم. با انجام این همه کار، باز هم بیش از روال قبلی، مسافرت و سخنرانی کردم.
آیا باید بعد از تجربهی یکساله از روزهای دستنیافتی، باز هم هفتهای یک بار چنین روزهایی را در برنامهام داشته باشم؟ خیر. از حالا بهبعد هر هفته دو روز دستنیافتنی در برنامهام خواهم داشت!