اسکات پینتر، مؤسس و مدیر عامل شرکت Fair است. در ادامه، دیدگاه او در مورد نیمهی تاریک راه موفقیت را از زبان خودش میخوانیم.
من حقیقتا از شغل خود لذت میبرم؛ بهخصوص زمانیکه لوک، پسر ۱۴ سالهام گفت به کار من افتخار میکند و قصد دارد در آینده کسبوکار خودش را شروع کند. واکنش لحظهای من به این ابراز علاقهی مشتاقانه، تشویق و هیجانزدگی بود؛ اما فکرم نمیتوانست بابت مشکلات فراوان پیش روی او آرام بگیرد.
برای اینکه پسرم را با حقیقت این سفر سخت آشنا کنم، با یکدیگر لیستی از ویژگیهای مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک کارآفرین نمونه تهیه کردیم. تصور من این بود که این کار درسهای مفیدی به لوک میدهد و البته روحیه دادن از وظایف پدری محسوب میشود. ما بعد از چند روز بحث کردن روی این مسئله، به یک نتیجهگیری در مورد اصول باارزش برای کارآفرینان رسیدیم: یکپارچگی، هوش، کنجکاوی، اشتیاق، خوشبینی و انعطافپذیری.
از این تجربه بسیار لذت بردم؛ جمع کردن این صفات، فرمولی شکستناپذیر برای دستیابی به موفقیت در کار و زندگی را تشکیل میدهد. در همان اوایل جستجوی پرشورمان با خودکشی افراد برجسته و خلاق مانند کیت اسپاد و آنتونی بوردین روبرو شدیم. این دو شخص دارای تمام ویژگیهایی بودند که در لیست ما آمده بود. بااینحال هر کدام از این نقاط قوت در مقابل مشکلات با شکست مواجه شدند؛ برخی از این مشکلات آنچنان قدرتمند بودند که باعث شدند چنین انسانهای بزرگی به فرزندان خود راه متفاوتی در زندگی پیشنهاد کنند.
من در جایگاهی نیستم که بتوانم حدس بزنم یا دلایل نشناختهی شخص دیگری را برای پایان دادن به زندگیاش قضاوت کنم؛ اما مرگ این دو کارآفرین بزرگ، موضوعی را برای من مشخص کرد: بررسی من بههمراه پسرم حاوی نکات درخور و جامع برای دنبال کردن این مسیر نبود. من و لوک طی این مدت با بررسی انواع کتابهای پرفروش کسبوکار، ساعتها صرف تحسین و مقابلهی ویژگیهای تشکیلدهندهی شخصیت یک کارآفرین موفق کردیم؛ یعنی شخصیتی که مثمر ثمر باشد، فردی مؤثر و بهرهمند از عمر خود باشد. اما هرگز به فکرمان خطور نکرد که سختیهای این مسیر دشوار را رصد کنیم؛ سختیهایی که موجب میشوند فرد در مسیر به تواناییهای خود شک کند، اهداف خود را زیر سؤال ببرد و ارادهاش را از دست بدهد.
اضطراب و افسردگی نیز به همراه موفقیت و ثروت هستند
این دسته از مشکلات، مشکلاتی هستند که من از طریق تجربیات خود و دوستان دیگرم در کسبوکار و محافل شخصی بهخوبی میشناسم. اولین گام در مواجهه با مشکل، اذعان به یک حقیقت ظاهرا متناقض است؛ اینکه اغلب اوقات اضطراب و افسردگی نیز همراه موفقیت و ثروت هستند.
علت اصلی این امر در افراد موفقی که در مواجهه با این مشکلات میشناسم، ناتوانی در مطابقت دادن واقعیت با تصویر ذهنی خود از موفقیت است. دلیل این امر برای برخی، تصویر چشماندازهای بسیار بزرگتر از واقعیت در زندگی است. برای برخی دیگر برعکس است؛ آنها به بزرگترین رؤیاهای خود دست پیدا میکنند و تصور میکنند این رؤیاها در یافتن پاسخ بزرگتر در زندگی به آنها کمک میکنند.
البته باید اعتراف کنم که اطلاعی از وجود چنین دلایلی در ارتباط با مرگ آنتونی بوردین و کیت اسپاد نداشتهام. موردی که بهواسطهی تجربهی کارآفرینانهی خود از آن مطمئن هستم این است که صرف انتخاب مسیر شغلی باعث نمیشود دیگر در مورد شغلتان به ناامیدی و بیزاری نرسید. کارآفرین بودن بیش از زرقوبرق داشتن، بهمعنی روز به روز مبارزه کردن است. شما باید وارد میدان یک مبارزهی سنگین شوید و به معنای واقعی کلمه با مسائل روز دنیا دستوپنجه نرم کنید. گاهی اوقات باید با تمام وجود خود برای ادامه پیدا کردن این روند تلاش کنید.
این چالشها اغلب شامل مواجهه با درگیری تن به تن و روزانه هستند که در نهایت باید متوجه شوید که قدرت کنار گذاشتن آنها را دارید و باید با وجود آنها به کار خود ادامه بدهید. دوستان کارآفرین من در کسبوکار خود بسیار سریع و بیمشکل پیش میروند. اما اگر به زندگی شخصی آنها سرک بشید و ترسها و عواطف بیاننشدهشان را مشاهده کنید، بسیار متعجب میشوید. هیچ متخصص سلامت روان نخواهد گفت که این نوع مکانیسم مقابله با مشکلات، سالم است. بااینحال برخی اوقات چارهای جز مراجعه کردن به این اشخاص برای اندکی آرامش یافتن و ادامهی راه وجود ندارد.
حتی من نیز نسبت به این طرز رفتار ایمن نیستم. حقیقت تلخ این است که من دورهی قابل توجهی از کار خود را در افسردگی طی کردم؛ یک افسردگی خاموش که تنها به این دلیل کنترل شد که من برای مشغول نگه داشتن ذهنم به دور از مشکلات کارآفرینی، شرکت دیگری داشتم. با اینحال، چند سال پیش این راهکار دیگر جواب نداد. من قادر به شناخت و حل ریشهی مشکلات شرکتم بودم؛ اما نمیتوانستم مشکلات خودم را شناسایی کنم؛ به این دلیل مجبور شدم در جلسات روان درمانی شرکت کنم.
موفقیت در کار تضمینکنندهی شادی و خوشبختی نیست
مشخص شد که مشکل اصلی من، ارتباط پیچیدهام با پدرم بود؛ این مسئلهی ذهنی منجر به بروز جاهطلبی و همزمان با آن، تحت تأثیر قرار دادن سلامت، روابط و آرامش ذهنی من شده بود. نیاز دائمی من به اثبات ارزش خود بدون شک موفقیتهایی برایم به ارمغان آورده بود؛ اما همچنین از طریق طرد شدنهای مکرر باعث درهمشکستگیام نیز شده بود. این انرژی مخرب روز به روز در من رشد میکرد و روحم را میخراشید.
شناسایی علت مشکل و تلاش برای درمان آن به مهمترین اقدام من در زندگیام بدل شد. این اقدام بهمعنی اولویت دادن به سلامتی شخصی و روانی خودم در کنار اهمیت به رشد و توسعهی شرکتم است. این بدان معنا است که همچنان شغل مورد علاقهام را دنبال میکنم؛ اما اطلاع کامل دارم که موفقیت در کار تضمینکنندهی شادی و خوشبختی نیست. همچنین بدین معنا است که برخی صفات در کسبوکار را بهمنظور پذیرا بودن و خودآزمایی برای خود، دیگران در مسیرم و شروعکنندگان این حرفه تقویت کردم.
نظرات