نقش شرکتها در مقابله با مشکلات سلامت روان کارمندان در محیط کار
این روزها بسیاری از رهبران کسبوکار در مورد فشارهای روانی نظیر استرس صحبت میکنند. حتی زمانی که همهچیز خوب به نظر میرسد و رشد کسبوکار مثبت است، این مشکلات ادامه دارد و زندگی مدیران و رهبران را تحت تأثیر قرار میدهد.
بهعنوانمثال، آقای شاو در ظاهر یک کارآفرین بسیار موفق بود: او یک کسبوکار چند میلیون پوندی را اداره میکرد و بیش از هزار کارمند را استخدام کرده بود. اما پشت نقاب اعتمادبهنفس او، مردی مضطرب وجود داشت که زندگیاش تحت تأثیر این معضل، به بنبست خورده بود. اضطراب او تا حدی شدید بود که حتی سعی کرده بود خودکشی کند. اما زمانی که میخواست خودش را از یک پل به پایین پرت کند، پلیس او را نجات داده بود.
درواقع کسبوکار آقای شاو خوب پیش میرفت و خانوادهی او هم از وضعیت زندگی خود راضی بودند. اما همانطور که خودش بعدها اشاره کرد، رهبری شرکت استرس زیادی به همراه داشت و نهایتاً مشکل OCD، او را به آخر خط رساند. او میگوید:
من نمیتوانستم آرامش پیدا کنم. وقتی منطقی فکر کردم، این مشکل را بهعنوان یک بیماری واقعی پذیرفتم. من باید به مکان بهتری منتقل میشدم.
اضطراب آقای شاو، ریشه در اختلال وسواس اجباری (OCD) داشت که در دوران کودکی و نوجوانی نمود پیدا کرده بود. اما ازآنجاکه بیماریهای روانی بهنوعی شرمآور محسوب میشدند، او تا اواخر دههی بیستسالگی، از پیگیری درمان خود اجتناب کرده بود.
رهبری و مقابله با مسائل روانی در محیط کار
زمانی که آنتونیو اورتا اوزوریو مدیر اجرایی بانک لویدز، برای مدتی از کار خود کناره گرفت، دنیای کسبوکار با شوک بزرگ مواجه شد. او برای مقابله با اضطراب و بیخوابی، که ناشی از تلاشهای زیاد و بیوقفه در راستای بهبود موقعیت بانک بود، بهناچار مدتی کار خود را ترک کرد.
پس از این تجربه، او یک برنامه انعطافپذیر رهبری را به تیم ارشد لویدز معرفی کرد. هدف از این برنامه، کمک به مدیران اجرایی بود که مسئولیتهای سنگین، فشار زیادی را به آنها تحمیل میکرد.
همانطور که گاهی اوقات، بیماریهای فیزیکی ما به درمان فوری نیاز دارند، در برخی شرایط نیز دورههای بهداشت روانی، الزامی و حیاتی هستند. اورتا اوزوریو میگوید:
مهمترین تغییری که به آن نیاز داریم، تغییر ذهنیت فعلی است. ما باید بفهمیم که سلامتی روانی نیز به همان اندازهی سلامت فیزیکی حیاتی است. ممکن است درحالیکه به لحاظ فیزیکی کاملاً سالم هستیم، دورههایی از مشکلات روانی را تجربه کنیم که به درمان فوری نیاز دارند. شاید هم در معرض ریسکهای بلندمدتی قرار داشته باشیم که مستلزم حمایت دائمی هستند.
برنامههای سازمانی برای مقابله با استرس کارمندان
اضطراب معمولاً تحت عنوان احساس ناراحتی، نگرانی یا ترس توصیف میشود. اضطراب حاد، بسیاری از تواناییهای انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. برخی از افراد در دورههای مختلف زندگی خود، نسبت به دیگران آسیبپذیرترند. ما هرگز نمیتوانیم اضطراب را بهطور کامل از زندگی حذف کنیم، ضمن اینکه در برخی موارد اضطراب به بهبود عملکرد ما کمک میکند. اما اضطراب شدید، پیامدهای بسیار ناخوشایندی دارد و در بعضی موارد، به سوءمصرف الکل و مواد مخدر منجر میشود.
در حال حاضر بعضی از شرکتهای جهان، برنامههایی را معرفی و اجرا میکنند که به کارمندان در مقابله با استرس و اضطراب کمک میکند. حتی در صنایع بهشدت رقابتی نظیر امور مالی و فناوری، شرکتها دریافتهاند که توجه به سلامت روانی کارمندان، روی نرخ سودآوری آنها اثر مثبت خواهد داشت. برنامههای بهداشت و سلامت، بهخوبی وضعیت روانی کارمندان را ارزیابی میکنند و همچنین شناسایی و مدیریت مشکلات روحی محیط کار را به مدیران آموزش میدهند.
برنامههای کمک به کارکنان، منابع فوقالعادهای را برای حمایت از سلامت روانی کارمندان در محل کار در نظر میگیرند. این برنامهها غالباً نخستین نقطهی تماس با کارمندانی هستند که نمیتوانند با سایر پرسنل محیط کار صحبت کنند. آموزشهای کمکهای اولیه درزمینهی سلامت روان نیز یک منبع مهم دیگر برای سازمانهایی است که قصد دارند بیش از این به کارکنان خود کمک کنند.
اقدامات اولیه، نخستین گام در راه سلامت روان کارمندان
بانک انگلستان (بانک مرکزی بریتانیا) یکی از اولین سازمانهایی است که برنامههای سلامت روان در محیط کار را اجرا کرد. آدام اسپریدبری، یکی از مدیران ارشد این بانک که از افسردگی رنج میبرد، مجبور شد مدتی از محیط کار دور بماند. او بعدها رسماً از حمایتهای مدیر زیردست خود قدردانی کرد، زیرا در سپری کردن این دوران و بازگشت به کار، به او کمک کرده بود.
پسازآن، اسپریدبری یک شبکهی سلامت روان را در بانک راهاندازی کرد. هدف او، توسعهی فرهنگی بود که بحث و تبادلنظر درباره سلامت روان را تشویق میکرد. این برنامه شامل جلسات آگاهی بخشی است که در آن، کارمندان بهراحتی در مورد تجارب خود صحبت میکنند. به گفتهی اسپریدبری، این رویدادهای مؤثر، به کارمندان نشان میدهند که تجربهی مشکلات روانی، یکی از بخشهای زندگی روزمره است.
گرچه تاکنون پیشرفتهای قابلتوجهی در این زمینه صورت گرفته، ولی بیشتر سازمانها هنوز راه زیادی در پیش دارند. تحقیقات سال پیش موسسهی BITC لندن نشان میداد که ۱۵ درصد از کارمندانی که در محیط کار خود، مشکلات روانی خود را تصدیق کرده بودند، با تنزل درجه، توبیخ یا اخراج مواجه شده بودند. لوئیز استون مدیر بهداشت و سلامت BITC، این واکنشها را غیرقابلقبول میداند.
آقای شاو که در ابتدای این مطلب از او صحبت کردیم، معتقد است که کارفرمایان باید برنامهها و اقدامات بیشتری را در دستور کار خود قرار دهند. او با همین هدف، بنیاد Shaw Mind را راهاندازی کرده که یک سازمان خیریه سلامت روانی است. شاو امیدوار است که روزی، برنامهی آموزشی مدارس و کالجها، درسهای سلامت روان را نیز پوشش دهند. او میگوید:
در حال حاضر کسبوکارها بودجهی بسیار کمی را به سلامت روان اختصاص میدهند. فکر میکنم همهی سازمانها باید اطمینان حاصل کنند که فضا و شرایط بهتری را برای نسل بعد فراهم کردهاند. محیط کار مدرن، باید در برابر فشارهای کاری، انعطافپذیری بیشتری داشته باشد.