یک کتاب خوب چه تاثیری بر مغز میگذارد
کتابها باعث افزایش دانش، آگاهی و خشوع فکری میشوند. اما همدلی، یکی دیگر از باارزشترین فواید مطالعه بهصورت منظم است. خوانندهی کتاب، در زمان مطالعهی کلمات، به دیدگاه فردی دیگر اشراف پیدا میکند؛ از چشمان او میبیند و درد و لذتشان را حس میکند.
این موضوع باعث کاهش احساس تنهایی و لذتبخشتر شدن زندگی میشود. این مزیت حتی در تجارت نیز سودمند ظاهر میشود. درک مشتریان و همکاران باعث انجام کارهای بزرگتر و فعالیت خلاقانهتر میشود.
کتابها، چگونه میتوانند چنین تاثیری از خود بهجای بگذارند؟ ماریانه وولف، استاد دانشگاه توفتس ماساچوست، در رشتهی رشد کودک و متخصص در زمینهی خوانش است. او بهتازگی در مرکز ادبی دانشگاه به بررسی تأثیر مطالعهی منظم بر مغز از نگاه علوم اعصاب پرداخته است. یافتههای کامل این دانشمند برای دوستداران کتاب و کتابخوانی بهشدت جالبتوجه است؛ اما نکات مهم این بررسی نیز برای اشخاص حرفهای که بهدنبال بهره بردن از کتابها برای بهبود عملکرد خود هستند بسیار مفید است.
«هیچ زورقی چون کتاب نیست»
مقاله، با چند نقلقول الهامبخش در مورد جذابیت مطالعه کردن آغاز میشود. برای مثال، جملهی معروف امیلی دیکنسون شاعر: هیچ زورقی چون کتاب نیست. از جمله نکات جالب دیگر که در ابتدای مقاله به آنها اشاره شده، دانستن این است که ماکیاولی، فیلسوف سیاسی، شاعر، آهنگساز و نمایشنامهنویس مشهور ایتالیایی به سبک شخصیتهای کتابهای مورد مطالعهی خود لباس میپوشیده و بحثهایی خیالی با آنها به راه میانداخته است.
در ابراز همدلی ماکیاولی با شخصیتهای ادبی به این طریق، شاید اندکی افراط دیده شود اما مردم حتی در سبک و شیوهی روزمرهی خود نیز، به هر حال در زمان خواندن یک داستان در آن غرق میشوند و با شخصیتهای کتاب، همذاتپنداری زیادی میکنند. وولف استدلال میکند:
ما در طول زندگی با احساسات متضاد بسیاری دست به گریبان هستیم. رسیدن به چنین دیدگاهی، که باعث میشود خود را بهجای دیگری بگذاریم، در درک طیف وسیعی از احساسات متضاد به کمک ما میآید. این موضوع همچنین باعث میشود که در مورد عواطف پیچیده و بهخصوص خود، کمتر احساس تنهایی کنیم.
ما در زمان مطالعهی کتاب، حقیقتا تجربهای مشابه شخصیتهای داستان را پشتسر میگذاریم
اگر شما نیز تا بهحال سرگذشت یک شخصیت داستانی را خوانده و با خود فکر کرده باشید که خدا را شکر! ظاهرا من تنها کسی نبودم که این تفکر را داشتم یا اینکه بگویید تا بهحال، از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم، بهسادگی متوجه منظور خانم وولف میشوید. اما در زمان تغییر دیدگاه ذهنی ما بهسبب مطالعه، چه اتفاقی در مغز میافتد؟
مطالعه به مغز نور میتاباند
در این مقاله مشخص شد که فعالیت مغز در زمان غوطهور شدن در یک کتاب قوی، تنها به درگیر شدن قسمتهای مشخصی از آن محدود نمیشود که مسئول پردازش زبانی این کار مشقتبار هستند. درواقع زمانیکه فرد بهشدت با یک داستان ارتباط برقرار کرده است، مغز او اعمال و احساسات شخصیتهای داستان را منعکس میکند. بنابراین اگر شخصی در رمان مورد علاقهی شما در حال شنا کردن باشد، بخشهایی از مغز شما نیز که در زمان دستوپا زدن در یک استخر درگیر میشوند، فعال میشوند.
وولف در قسمتی از مقالهی خود نوشته است:
یکی از مقالات مورد توجه در این پژوهش، عملکرد مغز با کتابهای جین آستین، از پژوهشگر ادبیات قرن ۱۸ به نام ناتالی فیلیپس بههمراهی دانشمندان علوم اعصاب دانشگاه استنفورد است؛ این مقاله به بررسی عملکرد مغز در زمان خواندن داستانها به روشهای مختلف میپردازد. فیلیپس و همکاران او دریافتند که در زمان خوانش عمیق یک داستان، نواحی مشخصی از مغز فعال میشوند که این اتفاق، همگام با احساسات و اعمال شخصیتهای داستان رخ میدهد.
به بیان دیگر، اگر در حال خواندن کتابی مانند آنا کارنینا باشید و به قسمتی برسید که او خود را روی ریلها پرت میکند؛ قسمتهایی از مغز شما که مسئول کنترل حرکتی است، کاملا با پرش او همراه میشوند. زمانیکه در مورد یک لباس ابریشمی یا برگهای خشک میخوانید، بخشهایی از مغزتان که مرتبط با ادراک حسی است، فعال میشوند. ما، در یک سطح پایهای مغزی، حقیقتا تجربهای مشابه با شخصیتهای داستان پشتسر میگذاریم. خواندن یک کتاب، تنها باعث فهم آن نمیشود؛ از نگاه علم اعصاب، ما در سطحی با آن زندگی میکنیم.
وولف، گفتههای خود را اینگونه جمعبندی میکند:
زمانیکه داستانی را میخوانیم، مغز بهطور فعالانه، آگاهی شخص دیگری را شبیهسازی میکند؛ ممکن است او شخصی باشد که هیچگاه حتی نتوانیم آشنایی با او را تصور کنیم. این شرایط باعث میشود که انسان بتواند حتی برای لحظاتی، خود را جای شخص دیگر بگذارد و از چشمان او به دنیا نگاه کند.
این شیوه از تمرین همدلی، تاثیر خارقالعادهای دارد.
از بازی کردن با صفحات دست بکشید و خود را در یک کتاب خوب غرق کنید
باید یادآور شد که یافتههای ذکرشده تنها مربوطبه خوانش عمیق بهسبک سنتی میشود؛ یعنی نوعی از مطالعه که فرد به تمامی در جسمی به نام کتاب غرق میشود و نه نوعی از مطالعه که با کلیک ما روی صفحات نمایشگر در این روزها محدود میشود. اگر در کتابها تنها بهدنبال یافتن اطلاعات خاصی هستید یا یکی از چند زبانهی مرورگرتان را مطالعه میکنید، نمیتوانید قسمتهای ذکرشده را در مغز خود فعال کنید. آموختن واقعیات، یک نیاز ضروری است اما به این طریق نمیتوان همدلی بهدست آورد.
وولف با نگرانی بیان میکند:
در صورتی که آرام آرام، صبر شناختیمان را نسبت به غرق کردن خود در دنیاهای ایجادشدهی درون کتابها کنار بگذاریم، موارد متعددی را از دست خواهیم داد. چه بر سر خوانندگان جوانی میآید که هیچ زمانی شروع به شناخت افکار و احساسات شخصی کاملا متفاوت با خودشان نکردهاند؟ چه بر سر خوانندگان بزرگسالی میآید که ارتباط خود را با ابراز احساس همدلی نسبت به آشنا و غریبه از دست میدهند؟ بروز این موقعیت، فرمول کامل و ناخواستهای برای دستیابی به جهل، ترس و عدم درک است.
پس این هفته، زمانی را به دور از تمام حواسپرتیها و دستگاههای الکترونیکی پیدا کنید و خود را درون یک کتاب خوب غوطهور کنید. این خوانش عمیق، ارتباط همدلانهی حقیقی را به اطرافیان شما منتقل میکند. چه کسی در این شرایط دشوار و تجربهی فراوان احساسات تنهایی، کمی بیشتر همدلی نمیخواهد؟