۱۰ افسانه نادرست درباره استراتژی
استراتژی، مقولهی پرآشوبی است؛ البته اگر به استراتژی از دریچهی تعاریفی نگاه کنیم که در کتابها میخوانیم و در دورههای MBA تدریس میشود. رویکرد سازمان به استراتژی که غالباً از مأموریت و چشمانداز شرکت استخراج میشود، تا حد زیادی به تحلیلهای داخلی و خارجی متکی است، ازطریق ابزارهای متعدد پشتیبانی میشود، در قالب یک استراتژی الهامبخش، تنظیم و اجرا میشود و بهعنوانمثال پیروزی در بازار رقابتی طی سه سال را هدف قرار میدهد.
کتاب «در جستجوی استراتژی: متن و موارد» از نویسندگان جانسون، اسکولز و ویتینگتون که بیش از یکمیلیون عدد از نسخهی تجدید چاپشدهی آن در سال ۲۰۱۷ به فروش رفت، بهخوبی ادعای فوق را تصدیق میکند. این کتاب، یکی از پرطرفدارترین کتابهای درسی است و اصولاً استانداردهای استراتژی را بیان میکند. به همین علت هم ایدهی خوبی از «شیوهی غالب تفکر دربارهی استراتژی» در اختیار علاقهمندان قرار میدهد.
واضحترین شاخصی که آشفتگی و ابهام را در حوزهی استراتژی ثابت میکند، نرخ بالای شکستهایی است که در مطالعات آکادمیک دیده میشود. بسته به اینکه چه مطالعاتی را مرور کرده باشید، میزان شکست استراتژیها بین ۵۰ تا ۹۰ درصد گزارش میشود. بنابراین ما با نرخ واقعاً قابلتوجهی روبهرو هستیم. حتی اگر یک مجموعه تحقیقات دقیق و علمی، این آمار را به نصف کاهش دهد، بازهم نرخ شکست بهاندازهای بالا است که دیگر نمیتوانیم بااطمینان هیچچیز را از پروسههای کسبوکار بپذیریم.
یکی دیگر از شاخصهای آشفتگی مفهوم استراتژی، این است که رویکرد و همچنین کل زمینهی آن، دائماً توسط بسیاری از کارشناسان کسبوکار، مشاوران و دانشگاهها موردبازنگری قرار میگیرد. فرض کنید شخصی صرفاً یک تعریف از استراتژی را یاد گرفته؛ زیرا زمانی بسته به سن و سال خود، این مقوله را جالبتوجه یافته است. رویکرد فوق ازنظر مقالهی «برنامهریزی بلندمدت» گرنهام روی که در سال ۱۹۸۴ منتشر شده، سنتی و نادرست خوانده میشود. مقالهی گرنهام روی ۳۵ سال پیش یعنی در همان سالی منتشر شده که اولین نسخهی کتاب جانسون نیز منتشر شده است. از آن زمان تاکنون، کارشناسان متعددی بررسیها و تعاریف مشابهی را ارائه کردهاند.
بااینحال ماهیت همهی این رویکردها در طول چند دههی گذشته یکسان باقی مانده و فقط کمی بهروزرسانی شده است. بهعلاوه، اگر شما بهصورت اتفاقی، یک کتاب آموزشی جایگزین را در حوزهی استراتژی انتخاب کنید، میبینید که محتوای مشابهی را شرح میدهد. البته برخی تفاوتها را مشاهده میکنید، اما ایدههای استاندارد دربارهی اینکه استراتژی کسبوکار به چه چیزهایی میپردازد، کمابیش در طول سالها ثابت مانده است.
جالب است. ما در رویکردهایی که میدانیم ناکارا هستند، گیر کردهایم و بااینحال آنها را دائماً تبلیغ و تدریس میکنیم. جروئن کرایجنبرینک (Jeroen Kraaijenbrink) نویسندهی فوربز علت اصلی این امر را مجموعهای از باورهای نادرست یا «افسانههایی» دربارهی استراتژی میداند که بسیار قوی و متقاعدکننده هستند. به همین علت هم صرفنظر از هر اتفاقی که رخ میدهد، ما آنها را زنده نگه میداریم. قدرت و پذیرش گسترده این افسانهها موجب میشود که جرئت نکنیم آنها را به چالش بکشیم یا بهدنبال رویکردهای جایگزین بگردیم. در عوض همهی ما، استراتژی را به شیوهای تعریف و تفهیم میکنیم که گویی به ما تکلیف شده و درنتیجه، به حفظ باورهای نادرست کمک میکنیم. کرایجنبرینک بهمنظور شکستن این سیکل، در جدیدترین مجموعه مقالات خود دربارهی ۱۰ افسانهی نادرست دربارهی استراتژی بحث میکند:
- افسانه شماره ۱: استراتژی دربارهی جنگ است
- افسانهی شماره ۲: استراتژی همان برنامهریزی است
- افسانه شماره ۳: استراتژی با اهداف آغاز میشود
- افسانه شماره ۴: استراتژی لزوماً باید سطح بالا باشد
- افسانه شماره ۵: استراتژی باید ساده باشد
- افسانه شماره ۶: استراتژی از همهی فرایندها مهمتر است
- افسانه شماره ۷: استراتژی میتواند برونسپاری شود
- افسانه شماره ۸: استراتژی از دادهها مشتق میشود
- افسانه شماره ۹: استراتژی مستلزم تحلیلها یا منابع خارج از شرکت است
- افسانه شماره ۱۰: استراتژی باید بهصورت فرمول یا قاعده درآید
ازاینبین، سه افسانهی اول به ماهیت استراتژی اشاره دارند. چنانکه در این مجموعه مقالات توضیح داده میشود، استراتژی نه به جنگ مربوط میشود و نه از برنامهریزی یا پیشبینی صحبت میکند و نه حتی در مورد دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده است. دو باور نادرست بعدی، در خصوص ویژگیهای کلیدی استراتژی است: اینکه استراتژی باید سطح بالا و کلی یا ساده و آسان باشد. نویسنده در این مقالات بهتدریج توضیح میدهد که چرا رسیدن به چنین باورهایی اشتباه است. افسانههای شمارهی ۶ تا ۹، به افرادی میپردازد که باید استراتژی را تنظیم کنند و همچنین چگونگی تنظیم شدن استراتژی. مباحثاتی که نویسنده دربارهی این چهار عبارت بیان میکند، ثابت میکند که باید استراتژی را به شیوهای متفاوت با آنچه عادت داریم، ببینیم. سرانجام افسانهی شماره ۱۰ کل ایدهی استراتژی را بهعنوان یک اسم به چالش میکشد؛ این ایده که سازمانها نیاز به یک استراتژی قابلتعریف دارند که میتواند بهصورت فرمول درآید و اجرا شود.
مجموعه مقالات «افسانههایی دربارهی استراتژی» که از این هفته در زومیت نیز منتشر میشوند، علاوهبر تجزیهوتحلیل این ۱۰ باور نادرست، یک دیدگاه جایگزین را برای استراتژی به تصویر میکشد که شاید پافشاری متعصبانه بر رویکرد سنتی استراتژی را کنار بزند.
نظرات