نگاهی به نیمهی تاریک شرکت های بزرگ دنیای فناوری
شرکتهای نرمافزاری همواره بهعنوان بهشتی برای «استعدادها» شناخته شدهاند. نهتنها کارکنان این شرکتها حقوق بالایی دریافت میکنند؛ بلکه مزایای متنوعی نیز در اختیار آنها قرار میگیرد. این کارکنان میتوانند از غذای مجانی که توسط سرآشپزهای درجه یک تهیه میشود لذت ببرند، در کپسولهای خواب چرت بزنند و اگر احساس میکنند انرژی زیادی دارند، میتوانند از سالنهای ورزشی و کلاسهای یوگا که در محل کارشان برگزار میشود استفاده کنند. علاوه بر این موارد، تأسیسات خشکشویی موجود در محل کار این افراد وظیفهی شستشوی لباسهای کارکنان را برعهده دارند و اتوبوسها وظیفهی ایاب و ذهاب را بردوش میکشند.
اما در لابلای موارد فوق، حقیقتی نهفته است. این شرکتها بهجز مغز کارکنانشان، منبع دیگری ندارند. در شرایطی که انقلاب دیجیتال در حال متحول ساختن بسیاری از کسب و کارها است، نبرد برای به دست آوردن این مغزها هرروز شدت میگیرد. شرکتهایی همچون گوگل و فیسبوک در تلاش هستند تا با سرمایهگذاری سنگین در زمینهی تحقیقات و گسترش کسب و کارشان در حوزههای جدید، جایگاه خود را در قلب این اقتصاد نوین محکمتر کنند. تعداد کارکنان گوگل در پنج سال گذشته با افزایش ۱۵۷ درصدی روبهرو بوده است و اکنون به حدود ۶۰ هزار نفر میرسد. شرکتهای کوچک و نوپا در تلاش هستند تا به جذب استعدادها بپردازند؛ تولید کنندگان تلاش میکنند با استخدام برنامهنویسان و متخصصان حوزهی فناوری، در مقابل دیجیتال شدن صنایع واکنش نشان دهند. خودروسازانی نظیر جنرالموتورز، فورد، نیسان و تویوتا مراکز تحقیقاتی خود را در سیلیکون ولی برپا کردهاند.
این شرکتها بهجز مغز کارکنانشان، منبع دیگری ندارند
این شرایط باعث شده است نبردی برای پرداخت بالاترین حقوق و اعطای بیشترین مزایا بین شرکتها برپا شود. بزرگترین شرکتهای حوزهی فناوری در حال بنا کردن ساختمانهایی عظیم هستند. کشتی فضایی اپل که توسط نورمن فاستر طراحی شده است، مساحت ۲۶۰ هزار متر مربع را پوشش میدهد؛ دفاتر جدید گوگل زیر یک گنبد شفاف عظیمالجثه بنا خواهند شد. برخی شرکتها، برای مثال نتفلیکس، تعطیلات نامحدود به کارکنانشان میدهند. اوبر و Airbnb که دو سردمدار تجارت اشتراکگذاری هستند نیز موفق شدهاند دو سرآشپز سرشناس گوگل موسوم به آلوین سان و رافائل مونفورت را جذب کنند.
اما کار بهعنوان توسعهدهندهی سختافزار یا مهندس متضمن رضایت شغلی نیست. سال گذشته پژوهشی روی ۵ هزار کارمند با تخصصهای فوقالذکر در شرکتهای مختلف در حوزهی فناوری و خارج از این حوزه به انجام رسیده است. این پژوهش توسط شرکت تاینیپالس انجام شده که در زمینهی نظارت بر رضایت کارکنان تخصص دارد. بر اساس یافتههای این تحقیق، بخش اعظم این کارکنان دچار بیگانگی از محیط کار شدهاند، احساس میکنند در شغل خود گیر افتادهاند، بهنظرشان بهاندازهی کافی از آنها قدردانی نمیشود یا اینکه احساس آشفتگی میکنند. تنها ۱۹ درصد از کارکنان حوزهی فناوری اعلام کردهاند که در شغل خود احساس خوشحالی میکنند و فقط ۱۷ درصد از آنها احساس میکنند در شغل آنها برایشان ارزش قائل هستند.
کار بهعنوان توسعهدهندهی سختافزار یا مهندس متضمن رضایت شغلی نیست
در بسیاری از حوزهها نارضایتی شغلی در میان کارکنان حوزهی فناوری بالاتر از کارکنان دیگر حوزهها است. ۳۶ درصد از کارکنان حوزهی فناوری احساس میکنند مسیر کاری روشنی در پیش رو دارند. تعداد افرادی که چنین احساسی دارند در زمینههایی مانند بازاریابی و اقتصاد به ۵۰ درصد میرسد. ۲۸ درصد از کارکنان شرکتهای فناوری اعلام کردهاند که اهداف شرکتهای متبوعشان را درک میکنند؛ اما در دیگر حوزهها ۴۳ درصد کارکنان چنین ادراکی داشتهاند. همچنین ۴۷ درصد از افرادی که در زمینهی فناوری مشغول به کار هستند از روابط خوبی با همکاران خود برخوردارند؛ اما این عدد در میان کارکنان دیگر حوزهها به ۵۶ درصد میرسد.
شرکتهایی که مزایای عالی و حقوقهای چشمگیر به کارکنان خود پرداخت میکنند، این کار را از سر خوشقلبی انجام نمیدهند. آنها چنین مزایایی را به این دلیل ارائه میدهند که از کارکنانشان انتظار دارند سخت کار کنند؛ آنقدر سخت که حتی وقتی برای خرید ناهار و رفتن به خشکشویی نخواهند داشت. به گفتهی جرالد لدفورد از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، این مزایا «زنجیرهای طلایی» هستند که کارکنان را به میز کارشان زنجیر کردهاند. برخی از مزایای افراطی ارائهشده توسط این شرکتها چیزی جز خیال نیست. برای مثال جملهی «هر مقدار بخواهید میتوانید مرخصی بگیرید» میتواند به معنی «تا جایی که ممکن است کمتر مرخصی بگیرید» یا «تا حدی که جرئت دارید مرخصی بگیرید» باشد. اقتصاد شرکتهای حوزهی فناوری، اقتصادی بیرحم و شایستهسالار است. به گفتهی بیل گیتس:
یک اپراتور عالی دستگاه تراش چند برابر یک اپراتور معمولی حقوق میگیرد؛ اما یک برنامهنویس خوب ۱۰ هزار برابر یک برنامهنویس معمولی ارزش دارد.
تواناترین کارکنان میتوانند از شرکتها باجهای نجومی طلب کنند. براساس گزارشها، گوگل به یکی از مهندسان ارشد خود ۳.۵ میلیون دلار پیشنهاد کرد تا وی را از رفتن به فیسبوک منصرف کند. فیسبوک یک میلیارد دلار برای تصاحب اینستاگرام هزینه کرد تا ۱۳ کارمند این شرکت را به دست آورد. اما در این کسب و کار، آنهایی که خوب هستند اما عالی نیستند، ممکن است دور انداخته شوند. چنین افرادی احتمالا گمنام خواهند ماند؛ درحالیکه ستارههای پرفروغ تمام اعتبار را به نام خود ثبت میکنند.
علاوه بر این شایستهسالاری بیرحم، شانس هم میتواند دشمنی سنگدل باشد. کسی که تصمیم گرفته باشد به استارتاپ سایدکار ملحق شود، هرچه تلاش کند نمیتواند بدشانسی خود را جبران کند. این شرکت نوپا که در زمینهی کرایهی اینترنتی تاکسی فعالیت میکرد در ماه دسامبر سال گذشته تعطیل شد؛ این در حالی است که اوبر و لیفت، دو رقیب سایدکار، هنوز در حال گسترش کسب و کار خود هستند.
این مزایا «زنجیرهای طلایی» هستند که کارکنان را به میز کارشان زنجیر کردهاند
بهعلاوه، شرکتهای نوپا معمولا از طریق ارائهی سهام اقدام به جذب استعداد میکنند. کارکنان در این شرکتها بهسختی کار میکنند تا در زمان عرضهی عمومی سهام پول خوبی به جیب بزنند. اما چنین شرکتهایی سهام خود را بهصورت طبقهبندیشده عرضه میکنند تا بتوانند بیشترین سود را به جیب اعضای اصلی شرکت سرازیر کنند؛ درحالیکه کارکنانِ مالک سهام عادی ممکن است بهسادگی با کاهش ارزش سهام مواجه شوند.
نکتهی دیگر این است که شرکتهای نوپا، به سرمایهگذارانی که در مراحل بعدی فعالیتِ شرکت اقدام به سرمایهگذاری میکنند، تعهد میدهند که مبلغ پرداختی به آنها بازگشت داده خواهد شد؛ حتی اگر ارزش نهایی سهام این شرکتها در زمان عرضهی اولیهی سهام کمتر از مبلغی باشد که توسط این سرمایهگذاران پرداخت شده است. هنگامی که شرکتها میخواهند به چنین تعهدی عمل کنند، تنها راه حل ممکن عرضهی سهام بیشتر است که باعث کاهش ارزش سهام عمدهی این شرکتها میشود؛ سهامی که در اختیار کارکنان شرکت نیز قرار گرفته است.
شرکتهای نوپا معمولا از طریق ارائهی سهام اقدام به جذب استعداد میکنند
چنین رخدادهای ناامیدکنندهای بیش از گذشته در حال رواج پیدا کردن هستند. تعدادی زیادی از شرکتهای نوپا، نظیر Square و New Relic، سهام خود را با تخفیفهای قابل توجه در مقایسه با ارزشگذاری پیشین سهام خود ارائه کردهاند. برخی از شرکتها که از عرضهی عمومی سهام خود ناامید شده بودند نیز کسب و کار خود را با تخفیفهای بالا به فروش رساندهاند. گروه تجارت الکترونیک Gilt کسب و کار خود را به ارزش ۲۵۰ میلیون دلار به شرکت Hudson’s Bay واگذار کرد؛ این در حالی است که در زمان جذب سرمایه، ارزش کسب و کار Gilt به میزان غیر واقعی یک میلیارد دلار تخمین زده میشد. سرمایهگذاری موسوم به مایکل موریتز از این شرکتها با عنوان «اسبهای تکشاخِ بیاعتبار» یاد میکند؛ جیمز کلارک که یک کارآفرین است نیز از این شرکتها با نام «اسبهای تکشاخ مُرده» نام میبرد. اگر قرار باشد ناکامی دیگری در شرکتهای حوزهی فناوری به بار آید، کارکنان شرکتها بیش از همه ضرر خواهند دید.
شرکتهای فناوری پاداشهای فوقالعادهای برای عدهای محدود در نظر میگیرند؛ بیش از نیمی از میلیاردرهای زیر ۴۰ سال در زمینهی فناوری مشغول به کار هستند. این حوزه زندگی بینظیری نصیب عدهای کرده است که تعدادشان به چندین هزار نفر میرسد؛ آنها با تبدیل تخیلات به واقعیت، پول خوبی به جیب میزنند. اما دنیای فناوری پر از ناامیدی هم هست. تلاشهای بیوقفهای که سود ناچیزی تولید میکنند و رؤیاهایی برای تغییر جهان که به شغلهای سخت و بدون امنیت شغلی مختوم میشوند.