با رسیدن به اوج فناوری در آینده، چه کاری برای انسانها باقی میماند؟
سهشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۰مطالعه 11 دقیقهامروزه دامنهی هوش مصنوعی به همهجا گسترش یافته است؛ از حوزهی پزشکی که به کمک الگوریتمها، انواع سرطان را سریعتر و دقیقتر از پزشکان تشخیص میدهد تا نگارش مقالات علمی و حتی خلق آثار هنریای که بسیاری از ما از تولید آنها عاجزیم! این فناوری نهتنها به سختترین سؤالات ما پاسخ میدهد، بلکه بهتدریج تمام اجسام اطراف ما را هوشمند میکند. این روزها، برخی از افراد به زندگی در خانه هوشمند عادت کردهاند، اما در آینده تقریباً اکثر ما در خانههایی زندگی خواهیم کرد که همهچیز در آن بدون دخالت از سوی ما مطابق میلمان تنظیم میشود.
در دههی آینده، خودروهای خودران کاملاً فراگیر میشوند و اصلاً بعید نیست که تا پیش از آغاز نیمهی دوم قرن فعلی، راندن وسایل نقلیه توسط انسان ممنوع شود! شاید وقتی بشنوید که خودروهای خودران فعلی که هنوز جای پیشرفت بسیاری دارند، بیش از ۹۰ درصد از تصادفات رانندگی را کاهش دادهاند، شما نیز طرفدار ممنوعیت رانندگی انسانها شوید!
البته مزایای فناوری و در رأس آن هوش مصنوعی به این موارد محدود نمیشود. هوش مصنوعی میتواند حباب بازارهای مالی را پیشبینی و از زیانهای هنگفت آن جلوگیری کند، محصولات بینقصی بسازد و کارهایی را که زمانی برای ما پیچیده بودند، بهتنهایی انجام دهد. هوش مصنوعی برخلاف انسانها از دخالت احساسات و تصمیمات هیجانی در امان است و شاید زمانی بهقدری پیشرفته شود که بتوان قضاوت را نیز به آن سپرد.
ممکن است تا ۲۵ سال دیگر، رانندگی انسانها در جاده ممنوع شود!
اما اگر پیشرفت فناوری اینگونه پیش برود، دیگر چه کاری برای ما انسانها باقی میماند؟ شاید آن زمان بهجای فکر و خیال و برنامهریزیهای پراسترس، تنها برنامهمان این باشد که فردا از خواب بیدار شویم! این سناریو چندان هم آیندهی بدی نیست.
مثلاً مشاغل سختی همچون کارگری در خط تولید را در نظر بگیرید. طبق مطالعات اخیر، اتوماسیون بهزودی چیزی حدود ۱۴ تا ۴۷ درصد از مشاغل را حذف میکند؛ این یعنی در آینده، افراد بهجای فعالیت در شغلهای کسالتبار یا پرریسک، خود را برای حضور در مشاغل دیگری آماده میکنند؛ اما وکلا، معلمان، جراحان، هنرمندان و مفسران ورزشی که در معرض بیکاری از سوی هوش مصنوعی هستند، خود را برای چه شغل جایگزینی آماده خواهند کرد؟ برخی از این افراد عاشق شغل خود هستند و بخش عظیمی از هویت خود را در آن میبینند.
اصلاً افراد در آینده با وقت آزاد خود چه خواهند کرد؟ خرید مواد غذایی؟ دستیار هوش مصنوعی با پایش محتوای یخچال و چند سؤال ساده از شما همهچیز را سفارش خواهد داد و ربات شخصی شما آنها را تحویل خواهد گرفت. نظافت؟ قطعاً یکی از نخستین حوزههایی که به تسخیر رباتها درمیآید نظافت و تمیزکاری منزل است. خب شاید بخواهیم چند ساعت را صرف برنامهریزی برای تعطیلات بعدی خود کنیم، اما حتی همین حالا ChatGPT میتواند در کمتر از چند ثانیه برنامهی سفر قابل قبولی برایمان تنظیم کند. به نظر میرسد سپری کردن یک روز کامل در آینده سخت و کسلکننده باشد.
به نظر میرسد سپری کردن یک روز کامل در آینده واقعاً سخت و کسلکننده باشد!
حتی صنعت سرگرمی نیز از تیررس هوش مصنوعی دور نمیماند. در حال حاضر چندین استارتاپ مشغول کمک به تولیدکنندگان هالیوود هستند. مثلاً Vault میتواند با خواندن متن فیلمنامه و تجزیه و تحلیل صدها هزار پارامتر دیگر، میزان موفقیت یک فیلم در گیشه را با دقتی در حدود ۷۵ درصد پیش بینی کند.
استارتاپهای دیگری نیز هستند که به استودیوها میگویند چه نوع ابرقهرمان یا پایانبندی یا طرح داستانی بیشترین شانس را برای جذب بینندگان به سالن سینما دارد. اخیراً تلویزیون نیز از هوش مصنوعی کمک میگیرد و نتفلیکس برای سریال Orange Is the New Black دادهها را دقیقاً به همین شیوه تجزیه و تحلیل کرده تا از موفقیت اثر مطمئن شود و در نهایت با پرداختن به مضامینی همچون زندان و جنایت، گنجاندن کمدی سیاه در لابهلای دیالوگها و استفاده از بازیگر زن کاریزماتیک شانس موفقیت سریال را بالا برده است.
اول پارکر، فیلمنامهنویسی است که از این تغییرات وحشت دارد. او میگوید: «این بدترین کابوس من است. این رویه دشمن خلاقیت است و فقط میتواند آنچه را که قبلاً انجام شده و موفق بوده دوباره تکرار کند. بدینترتیب بهتدریج فقط فیلمهای خستهکننده خواهیم داشت که همگی شبیه هم هستند.» اما برخی دیدگاه متفاوتی دارند. بهمحض فراوان شدن فیلمهای تکراری، مردم کمتر به سینماها میروند و هوش مصنوعی متوجه میشود که شباهت بیش از حد فیلمها دیگر راهگشا نیست و جایی برای خلاقیت باز میگذارد. فراموش نکنیم که این فناوری با سرعت غیرقابل کنترلی در حال بهبود و تکامل است.
احتمالاً در آینده با خطای انسانی خداحافظی خواهیم کرد؛ اما آیا خطای انسانی همیشه منفور است؟
ممکن است در آینده، تأخیر قطارها تبدیل به خاطره شود. با وجود هوش مصنوعی که هر لحظه میلیونها پارامتر ریز و درشت را تجزیه و تحلیل میکند، دیگر باید با خطای انسانی خداحافظی کنیم. اما آیا خطای انسانی همیشه منفور است؟ برای مثال، آیا لذت و ترس و هیجان فوتبال از زمان افزوده شدن VAR به آن بهطرز محسوسی کم نشده است؟ آیا در آینده از تماشای مسابقات فوتبالی که بهطور کامل توسط رباتهای بیعیبونقص داوری میشوند، لذت خواهیم برد؟
فراموش نکنیم که ماندگارترین گل تاریخ فوتبال، گلی است که دیهگو مارادونا در بازی یکچهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مقابل انگلیس با دست به ثمر رساند. یکی از جذابیتهای فوتبال، بحث بر سر احتمال اشتباه داور است، نه اینکه همیشه تمام بحثها با نمایش ۱۶ تصویر سهبعدی از زوایای مختلف به این نتیجهی غیرقابل بحث ختم شوند که بازیکن تمارض کرده است. ما فوتبال را برای قضاوت و فلسفه و تعیین صحیح و غلط تماشا نمیکنیم.
پیر هانری تاووآلو، رئیس کالج فلسفه و استاد دانشگاه سوربن میگوید که یک دنیای تماماً تحت کنترل، منطقی و قابل پیشبینی، بسیار خستهکننده خواهد بود. اگر نتوانیم بهخاطر چند دقیقه تأخیر قطارها غر بزنیم یا از رئیس منابع انسانی بهخاطر اشتباه در فیش حقوقی، شاکی باشیم، پس دربارهی چه چیزی باید صحبت کنیم؟ دربارهی چیزهایی که سر جای خود هستند و درست کار میکنند؟
اگر الکساندر فلمینگ در دوره هوش مصنوعی زندگی میکرد، شاید کشف تصادفی پنیسلین رخ نمیداد
در سال ۲۰۱۶، یک استرالیایی بهخاطر پیچیدن اشتباه در جاده، یک مکان ماقبل تاریخی فوقالعاده را کشف کرد. اگر او آن روز همهچیز را به هوش مصنوعی سپرده بود، دیگر چنین اکتشاف جذابی رخ نمیداد. حتماً شما هم شنیدهاید که در سال ۱۹۲۸، محققی اسکاتلندی به نام الکساندر فلمینگ، به اشتباه در ظرف محیط کشت باکتری را در آزمایشگاه باز گذاشته بود و وقتی برگشت متوجه شد محیط کشت داخل ظرف کپک زده است؛ اما تا شعاع مشخصی از کپکها هیچ تجمعی از باکتری دیده نمیشود. همین اشتباه تصادفی باعث کشف پنیسیلین شد. بدیهی است که اگر او در دورهی سلطهی هوش مصنوعی این کار را انجام میداد، سیستمهای نظارتی آزمایشگاه به او هشدار میدادند که پیش از ترک محیط، ظروف را تمیز کند، در آنها را ببندد و جلوی «این خطا» گرفته میشد.
نوار چسب، کورن فلکس و کاغذ یادداشتهای چسبدار همگی اختراعاتی هستند که بهدلیل خطای انسانی تولید شدند و اگر همهچیز طبق برنامه پیش میرفت، اصلاً نباید ساخته میشدند. به نظر میرسد با سلطه ی هوش مصنوعی، نوآوری واقعاً به خطر میافتد.
اگر همهچیز طبق برنامه پیش میرفت بسیاری از اختراعات اصلاً ساخته نمیشدند
اگر پیترو فررو تمام وقتش را صرف تجزیه و تحلیل علم تغذیه، دردسرهای مطابقت دادن محصول با قوانین دولتی و دنبال کردن نوسانات قیمتی مواد اولیه میکرد، آیا اصلاً به فکر عرضهی شکلات نوتلا میافتاد؟ به نظر میرسد در آینده یخچالهای مبتنیبر هوش مصنوعی براساس خریدهای قبلی و سلیقهی از پیش دانستهی ما، بهصورت خودکار مواد غذایی سفارش میدهند و بهتدریج عرضهی محصولات جدید برای تولیدکنندگان سختتر خواهد شد.
دن کلی مشاور آمریکایی معتقد است که تا سال ۲۰۳۰ شاید زندگی ما بیش از حد آمیخته با برنامهها و خدمات هوش مصنوعی باشد. او میگوید: «در آن زمان دیگر خبری از قرار آشناییهای افتضاح نیست. پیش از آشنایی با هر فردی، هوش مصنوعی تمام ویژگیهای او را تحلیل میکند و در صورت یافتن ناسازگاری، فرد دیگری را پیشنهاد میدهد. دسترسی به گزینههای فراوان با ویژگیهای گوناگون باعث میشود هر فردی را بهخاطر کوچکترین جزئیاتی که میتواند باعث ناسازگاری احتمالی شود، حذف کنیم. چه بسا این ناسازگاری در حد انتخاب رنگ لباس طرف مقابل باشد!»
در چنین شرایطی، قرارهای آشناییای که هوش مصنوعی برایمان تنظیم میکند، بهشدت خستهکننده خواهند بود. شریک عاطفی ما برایمان بیشتر شبیه ربات خواهد بود که دیگر نه در مورد انتخابهایمان با ما بحث میکند، نه شبهای فوتبالمان را خراب میکند و نه حتی با دیدن لباسهای عجیبمان ما را به شوخی دست میاندازد.
آیندهی کاملاً قابل پیشبینی میتواند بسیار ترسناک باشد
آیندهی کاملاً قابل پیشبینی، بیشتر ترسناک است تا خستهکننده، چرا که قطعاً کار به پیشبینی دقیق تاریخ مرگ هم خواهد کشید! مثلاً استارتآپ آمریکایی 23andMe، ادعا میکند که میتواند خطر ابتلا به سرطان پستان، آلزایمر و پارکینسون را براساس مشخصات ژنتیکی فرد تخمین بزند. استارتاپ Aspire Health الگوریتمی ساخته است که میتواند تاریخ احتمالی مرگ افراد را پیشبینی کند و در حال حاضر پزشکان بهطور رسمی از آن برای اولویتبندی بیماران کاندیدای استفاده از خدمات طب تسکینی کمک میگیرند!
احتمالاً روزی هوش مصنوعی، دنیایی یکپارچه، دقیق و عاری از کوچکترین غافلگیریای برایمان خواهد ساخت؛ دنیایی که حتی یافتن یک دستانداز کوچک در جادهای دورافتاده در آن دشوار است. اما آیا خوشبختی بدون تجربهی پستیوبلندی همان طعم شیرین را خواهد داشت؟
در رمان «شهر جایگشتها» اثر گرگ ایگان، شخصیت پیر به نوعی جاودانگی در یک پلتفرم واقعیت مجازی دست یافته است که کنترل کاملی بر آن دارد، اما همچنان خود را بسیار بیحوصله و مشوش میبیند؛ بنابراین تلاش میکند خود را به نحوی مهندسی کند که اشتیاقهای جدیدی در سرش پیدا شود. گاهی مرزهای ریاضیات پیشرفته را درمینوردد، روزی دیگر با جدیت مشغول نوشتن اپرا میشود و حتی یک بار به مبحث زندگی پس از مرگ علاقهمند میشود، اما آن را رها میکند و ترجیح میدهد به زمان حال بپردازد.
بیثباتی شخصیت داستان علت عمیقتری دارد: وقتی فناوری آنقدر پیشرفت کند که عمیقترین مشکلات بشریت را حل کند، انسانها چه کاری برای انجام دادن دارند؟ این سؤالی است که نیک بوستروم، استاد فلسفهی دانشگاه آکسفورد در کتاب جدیدش مورد توجه قرار داده است. بوستروم در کتاب قبلی خود پیشبینی کرده بود که بشریت به دلایل بسیاری از جمله توسعهی بیش از حد انواع خطرناک هوش مصنوعی، طی صد سال آینده با ۱۶ درصد احتمال نابودی مواجه است، اما اکنون در آخرین کتابش که «آرمانشهر عمیق» نام دارد به نتیجهی جدیدی رسیده و به ما میگوید که اگر هوش مصنوعی کاملاً خوب و مثبت پیش برود، چه اتفاقی میافتد.
براساس سناریوی بوستروم، هوش مصنوعی سرانجام به جایی میرسد که تمام کارهای باارزش اقتصادی را با هزینهی تقریباً صفر انجام میدهد
براساس سناریوی بوستروم، هوش مصنوعی سرانجام تا جایی پیشرفت میکند که میتواند تمام کارهای با ارزش اقتصادی را با هزینهی تقریباً صفر انجام دهد. در یک سناریوی رادیکالتر، هوش مصنوعی ممکن است حتی در انجام کارهایی همچون فرزندپروری بهتر از انسان عمل کند. این ایده ممکن است بیشتر پادآرمانشهری به نظر برسد تا آرمانشهری، اما بوستروم نظر دیگری دارد.
با سناریوی اول شروع کنیم که بوستروم آن را مدینهی فاضله میداند و با نام دنیای «پساکمبود» از آن یاد میکند. در چنین دنیایی پس از قرنها زحمت برای تأمین نیازها و کمبودها، سرانجام نیاز بشر به کار کاهش مییابد. تقریباً یک قرن پیش، جان مینارد کینز در مقالهای با عنوان «امکانات اقتصادی برای نوادگان ما» پیشبینی کرد که صد سال بعد، فرزندان ثروتمندش تنها ۱۵ ساعت در هفته کار میکنند. شاید این پیشبینی کاملاً محقق نشده باشد، اما ساعات کار هفتگی از آن زمان بهشدت کاهش یافته است.
در اواخر قرن نوزدهم متوسط ساعات کار هفتگی ۶۰ ساعت بود، در حالی که این عدد امروزه به کمتر از ۴۰ ساعت کاهش یافته است. هماکنون یک فرد معمولی آمریکایی، یکسوم ساعات بیداری خود را صرف سرگرمی و ورزش میکند. بوستروم در این مورد میگوید با پیشرفت فناوری، «دامنهی تجربیات ممکن برای بشر» بسیار گستردهتر از مواردی میشود که امروزه با مغزهای فعلیمان دردسترس است.
شاید با پیشرفت فناوری، «دامنهی تجربیات ممکن برای بشر» بسیار گستردهتر از موارد امروزی شود
ممکن است پیشبینی بوستروم چندان هم دقیق نباشد. انفجار اقتصادی ناشی از «اَبَراطلاعات»، به احتمال زیاد همچنان توسط منابع فیزیکی بهویژه «زمینهای قابل سکونت» محدود میشود. اگرچه اکتشافات فضایی ممکن است فضای موجود برای استقرار را بهشدت افزایش دهد، اما در هر صورت آن را بینهایت نخواهد کرد. جهانهایی به وجود خواهد آمد که در آنها انسانها اشکال جدید و قدرتمندی از هوش را توسعه میدهند، اما تمایلی به فضانوردی ندارند و بدین ترتیب بخش زیادی از ثروت جامعه، جذب مسکن میشود؛ درست مانند آنچه امروزه در کشورهای ثروتمند میبینیم.
یکی دیگر از مواردی که ثروت بشر را به خود جذب میکند، «کالاهای موقعیتی» است که امروزه نیز در جهان رایج هستند. این کالاها در اختیار هر کسی که باشند، موقعیت او را تقویت میکنند، چرا که کمیاب هستند؛ ازجمله تابلوهای نقاشی، مجسمههای دستساز و آثار نفیس خطی. بنابراین هوش مصنوعی حتی اگر بتواند در هنر، تفکر، موسیقی و ورزش از انسانها پیشی بگیرد، لذت استفاده از آن همچنان جای لذت پیروزی در «رقابت انسان با انسان» را نخواهد گرفت؛ چرا که انسانها در پیشیگرفتن از همنوعان خود ارزش کسب میکنند. مثلاً داشتن بلیت برای مهمترین مراسمها چیزی است که همواره حاضران در سالن را از غایبان متمایز خواهد کرد؛ حتی اگر غایبان نیز بتوانند با هدستهای فوق پیشرفته مراسم را با رزولوشن 16K و صدای سهبعدی تماشا کنند.
در سال ۱۹۷۷، اقتصاددانی به نام فرد هیرش در کتابی به نام «محدودیتهای اجتماعی رشد» استدلال کرد که با افزایش ثروت، تمایل انسان به تصاحب کالاهای موقعیتی و زمان صرفشده برای رقابت در تصاحب آنها افزایش مییابد. بدین ترتیب قیمت چنین کالاهایی دائماً افزایش مییابد و سهم آنها از تولید ناخالص داخلی بالاتر میرود. این الگو ممکن است در مدینهی فاضلهای که برای آیندهی هوش مصنوعی متصور هستیم، ادامه یابد.
ممکن است رقابت انسانها برای تصاحب کالاهای موقعیتی، در آینده پابرجا بماند
بوستروم خاطرنشان میکند که برخی از انواع رقابتها ارزشی در ذات خود ندارند و دلیل تداوم آنها تنها «شکست انسانها در هماهنگی برای دست کشیدن از آنها» است! در واقع اگر تمام انسانها موافق باشند که رقابت را متوقف کنند، قطعاً میتوانند برای کارهای بهتر دیگری وقت بگذارند و رشد بیشتری را تجربه کنند. با این حال، برخی از انواع رقابتها همچون ورزش، ارزش ذاتی دارند و بهتر است حفظ و نگهداری شوند و البته با حذف بسیاری از رقابتها، شاید بشر دیگر کار بهتری برای انجام دادن نداشته باشد.
از زمانی که کامپیوتر دیپ بلو IBM توانست نخستین بار گری کاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان را در سال ۱۹۹۷ شکست دهد، علاقه به شطرنج در سطح جهان افزایش یافت و صنعت جدید ورزشهای الکترونیکی پدید آمد؛ در نتیجه، حتی اگر کامپیوترها بتوانند بهراحتی انسان را در رقابتی شکست دهند، مانعی برای لذت بردن انسان از رقابت وجود ندارد. بوستروم پیشبینی میکند که درآمد این صنعت طی دههی آینده با نرخ سالانه ۲۰ درصد رشد کند و تا سال ۲۰۳۲ به حدود ۱۱ میلیارد دلار برسد.
بازنشستگی پیش از موعد برای بشریت؟
آیا وظایفی همچون فرزندپروری، پناهگاه انسان برای حفظ هویت و شادی در برابر طوفان پوچی و بیکاری خواهند بود؟ نمیتوان چندان مطمئن بود. بوستروم در این مورد استدلال میکند که فراتر از دنیای پسا کمبود، دنیای «پسا ابزار» نهفته است که در آن هوش مصنوعی در مراقبت از کودک نیز ماهرتر از خود انسان ظاهر میشود. کینز میگوید: «به نظر من هیچ کشور و ملتی وجود ندارد که بتواند بدون ترس به عصر فراغت و فراوانی بنگرد؛ چرا که بشر برای مدتی طولانی آموزش دیده است که تلاش کند و لذت نبرد. با نگاهی به رفتار و دستاوردهای طبقات ثروتمند امروزی در هر نقطه از جهان، به نظرم چشمانداز آیندهی پر از فراغت بشریت، بسیار ناامیدکننده است!» نظر انجیل در این مورد بسیار مختصرتر و جدیتر است: «دستهای بیکار، کارگاه شیطان هستند.»
مینارد کینز: با نگاهی به رفتار و دستاوردهای طبقات ثروتمند، چشمانداز آیندهی پر از فراغت بشریت، بسیار ناامیدکننده است!
اینها همگی مواردی از «پارادوکس پیشرفت» است. اگرچه بیشتر انسانها خواهان دنیایی بهتر هستند، پیشرفت بیشازحد فناوری ممکن است هدف اصلی خود را نقض کند. بوستروم معتقد است که بیشتر مردم همچنان از فعالیتهایی همچون خوردن که ارزش ذاتی دارند، لذت میبرند. ممکن است آرمانشهرهای آینده زمانی که متوجه شوند زندگی بیش از حد آسان شده است، درست همانند پیر چالشی جدید برای خود طراحی کنند و مثلاً تصمیم بگیرند سیارهای جدید را استعمار و تمدن را از صفر تا صد در آن مهندسی کنند. با این حال ممکن است پیشرفتها آنقدر زیاد و ماورای تصور باشند که در برخی مواقع، حتی چنین ماجراجوییهایی نیز کاملاً بیارزش قلمداد شوند.
انسانها تا چه زمانی میتوانند مانند شخصیت پیر در «شهر جایگشت»، از جستوخیز بین احساسات مختلف لذت ببرند؟ اقتصاددانان مدتها بر این باور بودند که انسانها خواستهها و آرزوهای نامحدود دارند و فهرست علایق آنها پایانی ندارد. با ساخت نخستین آرمانشهر هوش مصنوعی، این عقیدهی هزارانساله به بوتهی آزمایش گذاشته خواهد شد تا صحت آن معلوم شود. آیا جوهر معنابخش زندگی در جایی غیر از «فاصلهی میان حل یک مشکل تا مواجهه با مشکل بعدی» نهفته است؟