چگونه الکترومغناطیس در تمام جنبههای زندگی ما نفوذ کرد؟
هزاران سال است که الکترومغناطیس، مغز و تخیلات بشر را به بازی گرفته و ما را به خود مشغول کرده است. الکترومغناطیس به شکلهای مختلفی خود را نشان میدهد؛ از نورهای شبحوار شمالی که ما آنها را با نام شفق یا آئورورا (الههی پگاه رومی) میشناسیم تا نیروهای الکترومغناطیسی اهریمنی موجود در سریال تلویزیونی محبوب قلههای دوقلو (Twin Peaks)، همگی از شکلهای مختلف الکترومغناطیس به شمار میروند.
انرژی مرموز الکترومغناطیس همچنان موضوع بسیاری از بحثها و گمانهزنیها بوده است و با گذر زمان، این انرژی شبحوار، بیشتر در زندگی ما نفوذ خواهد کرد. میدانهای سری و فرکانسهای مرموز الکترومغناطیس، در تمامی دورانها به طور یکسان الهام بخش روحانیون، نظریهپردازان توطئه و حتی معتقدان عصر جدید بوده است.
الکترومغناطیس برای نخستینبار در قرن ۱۹ میلادی کشف شد. در آن زمان، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که تعامل میان جریانهای الکتریکی و مغناطیسی میتواند باعث حرکت اجرام مختلف شود؛ بدون آنکه نیاز باشد نیروی اضافهای از سوی ما اعمال شود. این کشف مهم نشان میداد که نیروهای ظاهراً متمایز الکتریسیته و مغناطیس، در واقع با یکدیگر نسبت نزدیکی دارند.
هانس کریستین اورستد، شیمیدان و فیزیکدان مشهور دانمارکی، مایکل فارادی، فیزیکدان و شیمیدان انگلیسی و جیمز کلرک ماکسول، فیزیکدان انگلیسی، طی سالهای مختلف نشان دادند که در پس این عمل مرموز و خارقالعاده، میدانها و امواج الکترومغناطیسی در فاصلهای معین قرار دارند که نیروهایی را اعمال میکنند. آزمایشهای این دانشمندان، عصر جدید و پرشکوه الکترومغناطیس را آغاز کرد و راهی متمایز را برای فهم دینامیک جهان به روی دانشمندان گشود.
در دوران ویکتوریا، مردم به طور ناگهانی متوجه شدند در دنیایی زندگی میکنند که به تازگی در معرض ناملایمات الکترومغناطیسی قرار گرفته است و این الکترومغناطیس، برهان و زبانی بود که بسیاری از اتفاقات مرموز را توصیف میکرد.
از اثرات فیزیکی تا روحی و روانی
پس از شناسایی الکترومغناطیس، فناوریهای جدیدی برای تجسم، دسترسی و افشای رازهای این جهان انرژی توسعه یافتند؛ جهانی که تا پیش از آن، کسی نه آن را دیده بود و نه دسترسی به آن داشت. تلگراف و به دنبال آن رادیو، به بخشهایی غیرقابل مشاهده از تابش الکترومغناطیسی وارد شدند. این فناوریهای جدید باعث شدند گونهای از باورهای جدید شکل بگیرند که میخواستند با جهان مردگان ارتباط برقرار کنند. شاید از خود بپرسید الکترومغناطیس چگونه میتواند با جهان مردگان مرتبط باشد. ابتدا بگذارید کمی در این خصوص صحبت کنیم.
نظریهی کلاسیک الکترومغناطیس که بیشتر بر پایهی فناوری ارتباطات بیسیم بود، در میانههای قرن ۱۹ میلادی شکل گرفت. این دقیقاً زمانی بود که زمزمههایی از جنبش معنویت به گوش میرسید. معنویت، جنبشی بود که به ارتباط با ارواح جدا شده از بدن اعتقاد داشت. اگر کمی دقت کنید، میبینید که الکترومغناطیس ارتباطهایی با این دیدگاه نوظهور دارد. در اروپا، ایالات متحدهی آمریکا و به خصوص بریتانیا، هزاران نفر اعتقاد داشتند که میتوان با مردگان ارتباط برقرار کرد. جِفری اسکانس، مورخ رسانهای، نقش الکترومغناطیس را در جنبش معنویت بررسی کرده است و به شناسایی آن دسته از افرادی پرداخته که معتقد بودهاند نیروی مرموز الکترومغناطیس، یک پل ارتباطی میان جسم و روح ایجاد میکند.
میدانهای مغناطیسی همان عامل به وجود آورندهی نویز به هنگام مشاهدهی پدیدههای فرازمینی بودند.
الکترومغناطیس، به طور آشکار نقشی اساسی را در اکتشافات فراطبیعی قرن ۲۰ ایفا کرد. مواجه شدن با ارواح، یوفوها و دیگر اتفاقات فراطبیعی، اغلب با اختلالات الکترومغناطیسی در محیط همراه بود. به عنوان مثال، به هنگام مواجه شدن با چنین پدیدههای فراطبیعی، روی سیگنالهای رادیویی نویز سفید میافتاد، برنامههای تلویزیونی قطع میشدند، موتور خودروها به طور ناگهانی خاموش میشد و حتی لوازم خانگی نیز با نوساناتی مواجه میشدند. پس از این اتفاقات، فیلترهای طول موج الکترومغناطیسی و میدان سنجها توسعه یافتند تا این حضورهای پر انرژی را ثبت کنند. برای بسیاری از افراد دارای علم، دلیل اصلی این اتفاقات، حضور ارواح یا بیگانههای فرازمینی نبود، بلکه همان میدانهای مغناطیسی بودند که اختلالات را به وجود میآوردند و اغلب توسط برجهای انتقال دهنده و تجهیزات پیشرفتهی ارتش تولید میشدند.
الکترومغناطیس، برای طرفداران تئوری توطئه یک منبع عالی به شمار میرفت و باعث شد گمانهزنیها در مورد سلاحهای پر انرژی، جنگ آب و هوا و حتی کنترل ذهن افزایش یابد. الکترومغناطیس و انتقال بیسیم آن، زمینهی آزمایشهای متعددی شد که بعدها توسط دانشمندانی نظیر نیکولا تسلا، گوگلیلمو مارکونی و هری گرندل متیو انجام شدند. این دانشمندان به صورت مستقل اعلام کردند که موفق شدهاند سلاحی مرگبار را به نام «پرتو مرگ» ابداع کنند که میتواند تابشهای قدرتمند و پر انرژی الکترومغناطیسی را شلیک کند و توانایی نابودی اهداف را خواهد داشت. در سال ۱۹۰۸ میلادی برابر با ۱۲۸۷ هجری خورشیدی، رویداد (انفجار) تونگوستا رخ داد؛ رویدادی برخوردی که نظیر آن تا کنون در تاریخ بشریت ثبت نشده است. هرچند بسیاری از کارشناسان به این نتیجه رسیدند که ممکن است این انفجار، حاصل برخورد یک دنبالهدار یا شهاب باشد؛ اما برخی دیگر از دانشمندان میگویند که این انفجار مهیب، حاصل آزمایشهای پرتوهای الکترومغناطیسی نیکولا تسلا بوده است. این انفجار در نواحی سیبری به وقوع پیوست و به دلیل انرژی حاصل از انفجار ( برابر با انرژی حاصل از انفجار بیش از ۳۰ مگاتن تیانتی)، بیش از ۸۰ میلیون درخت ریشهکن شدند.
سامانه راداری دوگا که توسط اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بخشی از سامانه دفاع موشکی مسکو توسعه داده شد و برنامهی پژوهشی یونوسفر فعال با فرکانس بالا یا به اختصار هارپ (HAARP) ایالات متحدهی آمریکا، آغاز کنندهی ترس از فرکانسهای رادیویی بودند و بسیاری از مردم بر این باور بودند که به کمک این سامانهها، شستشوی مغزی انجام میشود. گمانهزنیهایی وجود دارند مبنی بر اینکه به وسیلهی سلاحهای الکترومغناطیسی، حملاتی علیه سلامت دیپلماتهای آمریکایی در سفارت این کشور در کوبا انجام شد. البته تا به امروز کسی نتوانسته این ادعا را اثبات کند؛ اما شواهدی وجود دارند که میتوانند این موضوع را تأیید کنند.
الکترومغناطیس و زندگی روزمره
باوری به وجود آمده که سعی دارد نشان دهد این دیدگاهها، پارانویای شبهعلم هستند؛ اما به هر حال نگرانیها در مورد زندگی در محیطی که الکترومغناطیس، روز به روز بیشتر در آن نفوذ میکند، بیشتر شده است. ما نمیتوانیم زندگی عاری از الکترومغناطیس داشته باشیم؛ زیرا در کنار فعالیتهای الکترومغناطیسی طبیعی زمین مانند رعد و برقها، شفقهای قطبی و آب و هوای فضایی، انسانها نیز در نفوذ هرچه بیشتر الکترومغناطیس سهم دارند. در دهههای گذشته به شکل فزایندهای تجهیزات مدرنی نظیر آنتنهای رادیویی، دکلهای تلفن همراه، شبکههای برق و... توسعه یافتهاند که تولید کنندهی میدانهای مغناطیسی بوده و بخشی از چشمانداز صنعتی ما محسوب میشوند.
نگرانیهای فرهنگی در مورد این آلودگی الکترومغناطیسی که روز به روز بیشتر میشود، به طور خلاصه در رمان «نویز سفید» به نوشتهی دان دلیلو بیان شده است که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
مسئلهی اصلی، نوع تابشی است که هر روز ما را احاطه میکند. رادیو، تلویزیون، اجاق مایکرویو، حتی خطوط برق و... . شما نوشیدنیهای آلوده، نشتهای کارخانهها، آلودگیهای شهری را فراموش کنید. اینها مسائل کلی هستند؛ اما الکترومغناطیس همان چیزی است که دقیقاً در منزل شما است و دیر یا زود شما را تحت تأثیر قرار میدهد. میدانهای الکتریکی و مغناطیسی در اطراف شما هستند و ما را احاطه کردهاند.
به نظر میرسد که این نیروی الکترومغناطیسی که در پس تمام فعالیتهای روزمرهی زندگی ما قرار گرفته و فناوریهای نوین نیز بر پایهی آن بنا نهاده شدهاند، در حال تبدیل شدن به یک نیروی بسیار قدرتمند و اهریمنی است. بسیاری از زیرساختهای زندگی امروزهی ما الکترومغناطیسی هستند: مانند آنتنهای پیلون، قطبهای تلگراف و حتی پریزهای برق، متأسفانه ما به خود آموزش دادهایم که نبینیم. به راستی چگونه یک چنین نیروی مرموزی میتواند مضر واقع شود و زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهد.
الکترومغناطیس به بخش جدانشدنی زندگی انسانها تبدیل شده است.
اینکه چگونه یک چنین انرژی قدرتمندی تا این اندازه در زندگی ما نفوذ کرده و ما متوجه نمیشویم؛ چگونه این زیرساختهایی که بر پایهی الکترومغناطیس هستند همچنان از دید ما مخفی ماندهاند؛ چگونه ما بیخیالی و غرق شدن در دنیای فناوری را نشانهای از ترس و افسار گسیختگی میبینیم، همگی به خود ما بستگی دارند و نگرانی اصلی ما در مورد الکترومغناطیس، این نیست که چنین انرژی قدرتمندی دروازههای جهانی عجیب را به روی ما گشوده است؛ بلکه نگرانی اصلی، این است که الکترومغناطیس نشان میدهد ما خود را به نابینایی زدهایم و نمیتوانیم عجایبی را که در زندگی روزمرهی ما هستند، ببینیم.
اکنون در دومین دهه از قرن ۲۱ زندگی میکنیم، وایفای همه جا را فراگرفته است، موبایلهای هوشمند را میتوان در دست هر انسانی یافت، استریم دادهها، واقعیتهای مجازی و انفجار اطلاعات در همهجا دیده میشود و ما تصور میکنیم که این ارواح دادههای دیجیتالی ما هستند که به حوزهی الکترومغناطیس نفوذ کردهاند.
انرژی مرموز الکترومغناطیس همچنان وجود دارد و آنچه که آشکار است، دیده نمیشود. ما در دنیایی زندگی میکنیم که همچنان تحت تأثیر این نیروی مرموز بوده و انرژیها، نیروها و جریانهای الکترومغناطیسی، به زندگی روزمرهی ما نیرو میبخشند و میتوانند آن را مختل کنند. شاید بالاخره باید به این باور برسیم که حقیقتی تلخ، بهتر از یک دروغ شیرین است.