صعود و سقوط نیکولا تسلا در زندگی حرفهای و ایدههایی که از او دزیده شدند
نیکولا تسلا، فیزیکدان، مهندس و مخترع صربستانی در اواخر زندگی درخشان و مشقتبارش، بیپول و در یک اتاق کوچک از هتلی در شهر نیویورک زندگی میکرد. او روزها را در پارک با حیواناتی مثل کبوترها و شبها را بدون اینکه بخوابد با کار روی معادلات ریاضی و مشکلات علمی میگذارند. این نحوهی زندگی او، باعث تعجب دانشمندان برای دههها پس از مرگش شده بود. او در سال ۱۹۴۳ درگذشت. اختراعات او ساخته خیالات بینظیر او بودند.
تسلا معتقد بود که مغز و قدرت تفکرش بدون رقیب است. او آنقدر پیشرفت نکرد که بتواند از افراد معاصرش مثل توماس ادیسون جلو بزند. ادیسون کسی بود که او را استخدام کرد. تسلا در مورد ادیسون گفته است:
اگر ادیسون به دنبال سوزنی در انبار کاه باشد، همانند زنبور عسلی که به دنبال گل است، برای یافتن سوزن تلاش میکند تا بدان دست یابد. متأسفانه من شاهد چنین عملی بودم. این عمل، تئوری و محاسبه خیلی سادهای بود که ۹۰ درصد از کار او را تشکیل میداد.
ممکن است که همعصران تسلا مثل ادیسون و جرج وستینگهاوس، طبق گفتهی خودش از نظر استعداد مثل او نباشند؛ ولی قطعا از نظر تجاری بهتر از تسلا بودند. در آخرین روزهای عصر طلایی آمریکا، تسلا بسیار تلاش کرد تا آینده ارتباطات و انتقال برق دنیا را تغییر دهد. او تصمیم گرفت جی. پی. مورگان را در مورد یک پیشرفت متقاعد کند تا بهعنوان یک سرمایهگذار، بالغ بر ۱۵۰ هزار دلار برای این پیشرفت برای تسلا سرمایهگذاری کند. قرار بود تسلا برجی در لانگ آیلند نیویورک بسازد. نقشههای تسلا در سال ۱۸۹۸ برای ساخت یک سیستم انتقال بیسیم جهانی که به برج واردنکلیف معروف بود، آخرین شانس او برای به دست آوردن شهرت و ثروتی بود که او هیچوقت نداشت.
نیکولا تسلا در سال ۱۸۵۶ در کرواسی امروزی به دنیا آمد. پدرش میلوتین، کشیش کلیسای ارتودوکس صربستان بود. تسلا در همان اوایل زندگیاش مهارتهای ذهنی عجیبی داشت که اطرافیانش را متعجب میکرد. او میتوانست تمام کتابها و جداول لگاریتمی را حفظ کند. او بهآسانی زبان فرا میگرفت و میتوانست روزها و شبها تنها با چند ساعت خوابیدن، کار کند.
در ۱۹ سالگی شروع به تحصیل در رشتهی مهندسی برق در مؤسسهی پلی تکنیک گراتس در اتریش کرد. او در آنجا بهسرعت خودش را بهعنوان یک دانشجوی نمونه ثابت کرد. او مدام در حال بحث کردن با استادان در مورد نقصهای طراحی در جریان مستقیم موتورها بود. تسلا بعدا در این مورد گفت:
وقتی به حل مسائل اهتمام میورزیدم، جای ناراحتی بود که بحث در مورد آنها سریع به اتمام میٰرسید. من انرژی زیادی داشتم که میخواستم صرف کارهایم کنم. وقتی به من وظیفهای محول میشد، من مثل بقیه با آن رفتار نمیکردم. این وظیفه، شبیه به سوگند مقدسی بود که برای من حکم مرگ و زندگی داشت. اگر شکست میخوردم باید میمردم. اکنون احساس میکنم در جنگ پیروز شدهام. من در ذهنم جواب را داشتم، ولی با این وجود نمیتوانستم بیانش کنم.
تسلا شش سال بعدی عمرش را صرف تفکر در مورد میدانهای الکترومغناطیسی و یک موتور فرضی کرد که برقش توسط جریان متناوب تأمین میشد. او در افکارش چنان غرق میشد که قادر نبود بر تکالیف دانشگاهی خود تمرکز کند. استادان دانشگاه به پدر او گفتند که این عادات کار کردن و کم خوابیدن، او را خواهد کشت. اما او بهجای اینکه درسش را تمام کند، به یک قمارباز تبدیل شد و تمام شهریهی دانشگاهش را با قمار از دست داد و همین موجب اخراج وی از دانشگاه شد. او از این بابت خیلی آسیب دید، ولی پایان کار اینگونه نبود.
تسلا تنها ظرف چند ماه موفق شد موتورهای ادیسون را بهبود ببخشد؛ اما ادیسون از پرداخت پول به او امتناع کرد
تسلا در سال ۱۸۸۱ به بوداپست رفت. وی همینطور که با دوستش در پارک قدم میزد و شعر میگفت، ناگهان ایدهای به ذهنش رسید. او در پارک با یک چوب روی خاک، نقشه یک موتور را کشید. تسلا با استفاده از قانون چرخش میدان مغناطیسی ایجادشده توسط دو یا چند جریان متناوب این کار را کرده بود. با اینکه برقرسانی با جریان متناوب انجام میشد، هیچ موتوری وجود نداشت که با این جریان متناوب کار کند تا اینکه او در چند سال بعد موتور القایی خود را اختراع کرد. تسلا در ژوئن سال ۱۸۸۴ در حالی به نیویورک رفت که تنها ۴ سنت و نامهای در جیبش داشت. این نامه از طرف چارلز بچلر به توماس ادیسون بود و در آن نوشته شده بود:
ادیسون عزیز، من تنها دو انسان بزرگ میشناسم که یکی از آنها شما و دیگری این جوان است.
وقتی ادیسون و تسلا با یکدیگر ملاقات کردند، تسلا طرح مهندسیاش را برای ادیسون توصیف کرد. ادیسون نسبت به این طرح کمی شکاک بود؛ ولی تسلا را استخدام کرد. طبق گفتههای تسلا، ادیسون به او قول داده بود که در صورت بهبود وضعیت نیروگاههای جریان مستقیم به او ۵۰ هزار دلار خواهد داد. تسلا تنها ظرف چند ماه موفق شد موتورهای ادیسون را بهبود ببخشد؛ اما ادیسون از پرداخت پول به او امتناع کرد. ادیسون به تسلا گفت:
وقتی یک آمریکایی بالغ شوی، خواهی فهمید که آن یک جوک آمریکایی بود.
تسلا سریعا از کمپانی ادیسون بیرون آمد و شغل حفر گودال را برگزید. اما پس از مدتی کوتاه، مشخص شد که موتور جریان متناوب تسلا ارزش سرمایهگذاری دارد و کمپانی وسترن یونیون، برای تسلا آزمایشگاهی در نزدیکی دفتر ادیسون در نظر گرفت. تسلا در این آزمایشگاه موفق شد سیستم جریان متناوب را طراحی کند؛ سیستمی که هنوز هم در دنیا استفاده میشود. تسلا در این مورد گفت:
موتورهایی که من در آنجا ساختم، دقیقا همانی بودند که تصور میکردم. من هیچ تلاشی برای بهبود طرحم انجام ندادم و بهجای آن تصویری را که در ذهنم بود پیاده کردم و عملیات همانگونه پیش رفت که انتظارش را داشتم.
تسلا اختراعش (موتورهای جریان متناوب و سیستمهای برق) را ثبت کرد و گفته میشود که این اختراع باارزشترین اختراع پس از تلفن است. جرج وستینگهاوس وقتی از طرحهای تسلا آگاه شد، متوجه شد که میتواند این طرح را جایگزین جریان مستقیم ادیسون کند. بنابراین برای این اختراع ۶۰ هزار دلار بر اساس اینکه تا چه اندازه میتواند برق بفروشد، در قالب سهام و بهصورت نقد و حق امتیاز سرمایهگذاری کرد. او در نهایت توانست در جنگ جریانها (مستقیم و متناوب) پیروز شود، ولی هزینهی این پیروزی برای رقابت با وستینگهاوس و کمپانی جنرال الکتریک ادیسون، زیاد بود.
وستینگهاوس که از نابود شدن میترسید، از تسلا خواهش کرد دست از امتیاز و مالکیتش نسبت به طرح بردارد. او به تسلا گفت:
تصمیمات شما آینده و سرنوشت کمپانی وستینگهاوس را مشخص میکند.
تسلا که سپاسگذار فردی بود که هرگز نمیخواست سر او کلاه بگذرد، قرارداد حق مالکیت را پاره کرد و از میلیونها دلار پول دست کشید؛ پولی که حتی در آینده ممکن بود به میلیاردها دلار هم برسد. او میتوانست با این پول ثروتمندترین آدم دنیا و غولی در عصر طلایی آمریکا شود.
کارهای تسلا در مورد جریان الکتریسیته تنها گوشهای از مغز و فکر این نابغه بود. تسلا قبل از ورود به قرن بیستم، سیمپیچی قدرتمند اختراع کرد که قادر بود ولتاژ و فرکانس بسیار زیادی تولید کند. این ولتاژ و فرکانس به شکلهای جدیدی از نور، مثل نئون، فلورسنت و اشعهی ایکس تبدیل میشدند. تسلا متوجه شد که میتواند از این سیمپیچها برای فرستادن و دریافت سیگنالهای رادیویی استفاده کند. او توانست با این اختراعش در سال ۱۸۹۷، مخترع ایتالیایی به نام گولیلمو مارکونی را شکست دهد. اختراع تسلا بعدا به نام سیمپیچ تسلا معروف شد.
بعد از مرگ تسلا در سال ۱۹۴۳، دیوان عالی آمریکا اذعان کرد که تسلا در اختراع رادیو نقش داشته است
تسلا وقتی در مورد ایدههایش در مورد جهان بدون سیم به جی. پی. مورگان توضیح داد، به کار روی ایدههایش در مورد انتقال بدون سیم ادامه داد. بعد از اینکه مورگان برای ساخت برج انتقال ۱۵۰ هزار دلار سرمایه اختصاص داد، تسلا فورا معمار معروف، استنفورد وایت را استخدام کرد. ایدهی تسلا، وایت را هم مجذوب خودش کرد. رویهمرفته، تسلا شخصی بود که باعث موفقیتهای وستینگهاوس در مورد جریان متناوب شد. تسلا گفته است:
وقتی کار ما تکمیل شود، یک تاجر در نیویورک خواهد توانست گفتههای خود را به ادارهاش در لندن یا هرجای دیگری برساند. او قادر خواهد بود درحالیکه پشت میز نشسته است، با هر تلفنی که در دنیا بخواهد صحبت کند. یک دستگاه ارزان که اندازهای معادل ساعت مچی خواهد داشت، صاحبش را قادر خواهد ساخت تا هر صدایی را از هرجای دنیا که میخواهد بشنود: صدا در دریا و خشکی، صدای موزیک، صدای سخنرانی یک رهبر سیاسی، صدای یک دانشمند برجسته، صدای مراسم روحانی و ... . به همین طریق، هر تصویر، کاراکتر، نقاشی یا طراحی میتواند از یک نقطه به نقطه دیگر برود و این کار به میلیونها مورد دیگر بسط داده میشود.
تسلا در سال ۱۹۰۱ فورا دست به کار شد تا برج واردنکلیف را بسازد؛ اما با کمبود پول مواجه شد. تلاش او برای گرفتن پول بیشتر از مورگان بیفایده بود. در این زمان، سرمایهگذاران روی مارکونی سرمایهگذاری کردند. مارکونی موفق شد در سال ۱۹۰۱ یک سیگنال از انگلیس به نیوفاندلند بفرستد. تسلا از این بابت ناراحت بود و ادعا کرد که مارکونی از ۱۷ اختراع او برای این کار استفاده کرده است. اما مارکونی در دادگاه پیروز شد.
البته بعد از مرگ تسلا در سال ۱۹۴۳، دیوان عالی آمریکا اعلام کرد که تسلا در اختراع رادیو نقش داشته است. مخترع ایتالیایی بهعنوان مبتکر رادیو شناخته و ثروتمند شد. پس از شکست پروژه برج واردنکلیف که ارتفاعی ۱۸۶ پایی داشت و بعدا در سال ۱۹۱۷ از کار افتاد. تسلا بسیار غمگین شد. این تلخترین شکست تسلا بود. تسلا در این مورد گفته است:
این یک رؤیا نیست. این یک شاهکار در مهندسی برق است که تنها مشکلش گران بودن آن است. افسوس که دنیا کور، شکاک و ترسو است.
تسلا در سال ۱۹۱۲ از دنیا فاصله گرفت. نشانههای اختلال وسواس اجباری در او دیده میشد و شبیه به افراد توهمی رفتار میکرد. در مورد تمیزی و عدد ۳ وسواس داشت. وقتی با افراد دست میداد دستش را میشست و این کار را سه بار تکرار میکرد. او روی میز غذاخوری ۱۸ دستمال سفره داشت. هرجا که میٰرفت تعداد گامهایش را میشمرد. او حساسیت عجیبی نسبت به صدا و نور داشت. او بعدا نوشت که در مورد گوشوارهی زنان حس بدی داشت و وقتی یک مروارید میدید عصبی و ناراحت میشد.
تسلا در اواخر عمرش به کبوتران سفید ماده علاقهی خاصی پیدا کرده بود و آنها را به اندازهی یک انسان دوست داشت. تسلا ادعا کرد که شبی کبوتری سفید برای دیدن او از طریق پنجره به اتاقش آمد و به وی گفت (کبوتر) در حال مرگ است. تسلا بعدا گفت:
من نور خیرهکنندهای در چشمان کبوتر دیدم؛ نوری که قدرتش بیشتر از قویترین لامپهایی بود که در آزمایشگاه ساخته بودم. کبوتر در آغوش تسلا مرد و تسلا ادعا کرد که متوجه شده کارش در زندگی تمام است.
نیکولا تسلا وقتی در طبقه سی و سوم هتل نیویورکر بود، معمولا خبرساز میشد. تصویر او در سال ۱۹۳۱ روی جلد مجله تایم رفت و اختراعاتش در تولد ۷۵ سالگیاش را نشان میداد. سال ۱۹۳۴، نیویورک تایمز گزارش کرد که تسلا روی پرتوی مرگ کار میکند. این پرتو میتواند ۱۰ هزار هواپیمای دشمن را نابود کند. تسلا امیدوار بود که بتواند با طراحی یک سلاح دفاعی، حافظ صلح جهانی شود؛ اما درخواستهایش مقبول جی. پی. مورگان جونیور و نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا قرار نگرفت. البته تسلا چکی ۲۵ هزار دلاری از شوروی دریافت کرد؛ ولی پروژهاش به سرانجام نرسید. او با فرو رفتن در بدهیهای مختلف، در سال ۱۹۴۳ درگذشت؛ االبته وستینگهاوس مدتها هزینه اتاق او در هتل را میپرداخت.
نظرات