شیوه مدیریت شبکه های اجتماعی، نشاندهنده نحوه استفاده از مغز است
اگر از فردی کاملا مستقیم بپرسید که چند دوست در فیسبوک یا چند فالوئر در توئیتر دارد، احتمالا پاسخ دقیقی دریافت میکنید. اما اگر از مردم در مورد شیوهی مدیریت شبکهی اجتماعی آنها بپرسید، چه پاسخی دریافت خواهید کرد؟ یک نمونه سوال میتواند این مورد باشد که: آیا دوستان شما در شبکهی اجتماعیتان با یکدیگر آشنایی مستقل دارند یا تنها از طریق شما و غیرمستقیم با یکدیگر در ارتباط هستند؟
نتیجهی چند دهه پژوهش نشان داده است که برخورداری از ارتباطات بیشمار و قویتر نشاندهندهی سلامت و بهزیستی بالاتر است؛ اما شیوهی مدیریت شبکههای اجتماعی نیز در این میان، تعیینکننده و دارای اهمیت است. افرادی که به اشتراک اطلاعات مشغول هستند یا دلالهای اطلاعات، ارتباط بین برخی افراد را برقرار میکنند که تنها در چنین موقعیتی امکان آشنایی با یکدیگر را پیدا میکنند. شخصیت «فین» را در مجموعهی داستانی Glee در نظر بگیرید؛ او یک بازیکن فوتبال و همچنین خواننده است. به این طریق، او پلی میان دو دنیای متفاوت زده است. یا همکاری را تصور کنید که تمام افراد هر بخش از شرکت را میشناسد، در حالیکه این افراد یکدیگر را نمیشناسند.
ساختار و عملکرد شبکهی مغز اجتماعی با ساختار شبکهی اجتماعی افراد در ارتباط است
رونالد برت و همکاران او نشان دادهاند افرادی که اطلاعات را در محیط کار بین دیگران به اشتراک میگذارند، راهحلهای بهتری برای مسائل پیدا میکنند؛ این موضوع به این دلیل اتفاق میافتد که این افراد با دیدگاههای متنوعتری رودررو هستند. این افراد همچنین بیش از دیگران ترفیع گرفته و حقوق بالاتری دریافت میکنند. برای اینکه بتوان یک دوست، معلم یا مدیر شایسته بود، باید توانایی در نظر گرفتن دیدگاههای متفاوت را داشت، جهان را از چشم دیگران دید و غم و لذت آنها را درک کرد. این ظرفیتهای ذهنی به شبکهی مغز اجتماعی وابسته هستند که یک مدار عصبی فعال در زمان برقراری ارتباط است. بررسیهای جدید نشان دادهاند که ساختار و عملکرد شبکهی مغز اجتماعی با ساختار شبکهی اجتماعی افراد در ارتباط است.
پژوهشگران در طی یک بررسی با کسب اجازه از والدین نوجوانان، به لیست دوستان آنها دسترسی پیدا کردند. این کار برای بررسی این موضوع انجام گرفت که آیا نوجوانان دلال اطلاعات نسبت به نوجوانانی که دوستان آنها، یکدیگر را میشناسند، بهطور متفاوتی از شبکههای مغز اجتماعی خود استفاده میکنند یا خیر. پژوهشگران، مغزهای این نوجوانان را در زمان تصمیمگیریهای اجتماعی (در مورد پیشنهاد دادن محصولات مختلف به دیگر دوستان خود) اسکن کردند. آنها متوجه شدند که دلالهای اطلاعات نسبت به افرادی که دوستانشان یکدیگر را میشناسند، از شبکههای مغز اجتماعی خود در زمان اتخاذ تصمیمها در مورد پیشنهاد دادن به دیگران بیشتر استفاده میکنند.
این نتیجه ممکن است به این دلیل باشد که دلالهای اطلاعات، فرصتهای بیشتری برای آزمودن استفاده از مغز اجتماعی خود در زمان تفسیر ایدهها میان گروههای مختلف مردم در اختیار دارند. علاوهبر این افرادی که در طرح ایدههای خود موفقتر هستند، بهمیزان بسیار بالایی تمایل به شرکت دادن این مناطق از مغز نسبت به افرادی با درصد موفقیت کمتر دارند. در نظر گرفتن عمیقتر دیدگاههای افراد دیگر (برای مثال، فردی که قصد دارم با او اطلاعات را به اشتراک بگذارم، در مورد این موضوع چه فکری خواهد کرد؟) باعث میشود لحن پیام فرد با وضعیت روحی شنونده، ارتباط بهتری برقرار کند.
بررسیهای ژنتیکی روی انسان و میمون نشان داده است که بخش سختافزاری مغز که مسئول پشتیبانی از تعاملهای اجتماعی است، تا میزانی ارثی است. تمایل به اجتماعی بودن در نهاد بشر است؛ با اینحال، ژنها تعیینکنندهی تمام مسائل مربوط به انسان نیستند. بررسیها روی میمون همچنین نشان داده است که شبکهی مغز اجتماعی مانند یک عضله و بهعنوان یک تابع مورد استفاده، واکنش نشان میدهد. زمانیکه میمونها تحت موقعیتی برای هدایت یک شبکهی اجتماعی بزرگتر قرار میگیرند، اندازه و اتصال شبکههای مغز اجتماعی آنها افزایش پیدا میکند. این امر، قابلیت بیشتری برای ایجاد شبکه با دیگران فراهم میکند.
تصور مبنی بر گسترش شبکههای مغز اجتماعی با استفاده از آنها، بینش مهمی را در زمینههای آموزشی و محیط کاری مطرح میکند. این امر نشان میدهد که امکان دسترسی به شبکههای متنوعتر و وسیعتر روابط اجتماعی ممکن است تغییری اساسی در نحوهی استفادهی افراد از مغزشان در زمان اتخاذ تصمیمهای روزانه ایجاد کند. پژوهش پیشین تیم کاترین کینزلر نشان داد کودکان نوپا و کمسنی که در مجاورت افراد چند زبانه رشد میکنند (به این ترتیب به کشف تفاوتها در دیدگاههای متفاوتتری مشغول هستند، برای مثال تفاوت در استفاده از کلمات دستوری مشابه)، در انجام وظایف تعیینشده که نیازمند در نظر گرفتن دیدگاه متفاوتی هستند، نسبت به کودکانی که در محیطهای تک زبانه رشد کردهاند، عملکرد بهتری دارند.
زمانیکه افراد، نحوهی استفاده از مغز را طی تعاملهای اجتماعی تغییر میدهند، افراد در ارتباط با آنها نیز متاثر از این تغییر میشوند. زمانیکه افراد ارتباط برقرار میکنند، رویکرد مخاطب صحبت خود را نیز تحت تاثیر قرار میدهند. برای مثال، پژوهش انجامشده توسط تیم یوری هاسون نشان داد هر چه یک ایده بتواند درگیری بیشتری را در شبکهی مغز اجتماعی یک فرد ایجاد کند، آن فرد در زمان برقراری ارتباط تمایل بیشتری برای درگیر کردن مشابه شبکههای مغز اجتماعی دیگران پیدا میکند. در زمان رخ دادن این اتفاق، دو مغز بیشتر با یکدیگر همگام میشوند (برای مثال، الگوهای هماهنگشدهی فعالیت را در زمان صحبت کردن گوینده و شنیدن شنونده نشان میدهد)؛ همگامسازی بیشتر دو مغز، برقراری ارتباط را قوت میبخشد.
اکثر افراد با ابزارهای عصبی دارای عملکرد بالا متولد میشوند؛ برخورداری از این ابزارها، تمایلی برای برقراری ارتباط و توانایی درک افکار و احساسات دیگران ایجاد میکند. اما آموختن نحوهی استفاده از این ابزارها برای افراد جویای آموزش و برای روابط در کار، محل تحصیل و خانه دارای اهمیت بسیاری است. این ابزارها دارای ریشههای تکاملیافتهی عمیق هستند و نقش آنها در موجودیت انسانها بهعنوان یک گونه، دارای اهمیت است.
شناخت پیدا کردن از شیوهی برقراری ارتباط مردم از لحاظ زیستی دارای مزایای کاربردی دیگری نیز است؛ برای مثال با شناخت راههای جدید برای افزایش کنجکاوی دانشآموزان و میزان مشارکت در مدرسه، انتخاب افراد برای عضویت در تیمها، نظارت بر کارمندان مشغول به کار و تناسب آنها با فرهنگ شرکت و شناسایی و پرورش رهبران موثر. این شناخت همچنین به توسعهی راههای جدید برای کاهش تنهایی کمک میکند و به این طریق، سلامت و بهزیستی بهبود پیدا میکنند؛ چرا که تنهایی یکی از علتهای عمدهی مشکلات مربوط به سلامتی، از جمله بیماریهای قلبی تا بیماری اپیدمی مصرف مواد مخدر است.
با مشاهدهی شرایط حال حاضر و در نظر گرفتن راههای بیشتر برای مقابله با وضعیت کنونی در ارتباط با قبیلهگرایی و قطع ارتباطات سیاسی، علم برقراری ارتباط اجتماعی بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار میگیرد.
نظرات