آیا تیمهای تحقیقاتی بزرگتر، بازده علمی کمتری دارند؟
امروزه رویهی انجام پژوهشهای علمی مدرن تا حد زیادی با ورزشهای تیمی شباهت پیدا کرده است. طی چند دههی گذشته، شکلوشمایل تیمهای علمی از قالب گروههای محدود و کوچک به شکل کنسرسیومهایی بزرگ با شرح وظایفی بلندبالا درآمده است. این روزها، یافتن پاسخ برای پرسشهای بزرگ علم، اغلب مستلزم اجماع منابع و دادهها ازسوی دانشمندان و مؤسسات گوناگون است؛ چه این پژوهشها مربوطبه تشخیص امواج گرانشی در فضا باشد و چه طبقهبندی پیشرفتهای ژنتیکی مغز انسان.
اما این تغییر رویه، دانشمندان را بر آن داشته است تا مزایای نسبی گروههای کوچکتر را دربرابر گروههای بزرگ مورد بررسی قرار دهند. آیا واقعا بهترین راه برای پیشرفت علم، توسعهی ابعاد پروژههای پژوهشی است؟ دستاورد چنین رویهای چیست و چه مضرات احتمالی را دربرخواهد داشت؟
گویا پژوهشگران حداقل یک پاسخ اولیه برای این مسئله یافتهاند. در بزرگترین تحلیل انجامگرفته پیرامون این مسئله، پژوهشگران دریافتهاند که هرچه گروه پژوهشی که روی یک مسئله کار میکند، کوچکتر باشد، احتمال دستیابی به راهحلهای خلاقانه بیشتر خواهد بود. با اینکه کنسرسیومهای بزرگ همچنان از محرکهای مهم پیشرفت علم محسوب میشوند؛ اما کارایی آنها بیشتر برای تأیید یا تجمیع یافتههای جدید مناسب است تا تولید این نوع ایدهها.
کارایی تیمهای بزرگ علمی بیشتر در تأیید یا تجمیع یافتهها است تا تولید ایدهها
این پژوهش تازه که روز چهارشنبه در ژورنال علمی نیچر منتشر شد، آخرین دستاورد مربوطبه شاخهای نوظهور به نام «علمِ علم» (The science of science) است. این شاخه به بررسی این موضوع میپردازد که علم خود چگونه، چه زمانی و ازطریق چهکسانی توسعه مییابد. نتایج حاصل میتواند پیامدهای گستردهای برای پژوهشگران شخصی، مراکز آموزشی و نیز سازمانهای دولتی داشته باشد که مسئولیت تأمین بودجهی پژوهشهای علمی را برعهده دارند. آلبرت لازلو باراباسی، استاد علوم شبکه در دانشگاه نورثایسترن میگوید:
بحثهای زیادی در جوامع علمی دربارهی اثرات حرکت بهسوی تیمهای پژوهشی بزرگتر صورتگرفته است. این پژوهش تازه میتواند این معما را حل کند و ازاینرو کمک بسیار بزرگی محسوب میشود.
در این مطالعه، یک گروه مطالعاتی سهنفره به رهبری جیمز آ. ایوانز، جامعهشناس از دانشگاه شیکاگو، اقدام به استخراج نتایج پژوهشی از سه پایگاه اطلاعاتی بزرگ کرد. این منابع عبارت بودند از: Web of Science با بیش از ۴۲ میلیون مقاله منتشرشده از سال ۱۹۵۰، دفتر علامت تجاری و ثبت اختراع ایالات متحده با ۵ میلیون حق امتیاز ثبتشده از سال ۱۹۷۶ و گیتهاب (GitHub) با ۱۶ میلیون پروژهی نرمافزاری منتشرشده از سال ۲۰۱۱.
در این تیم پژوهشی، دو پژوهشگر با نامهای داشون وانگ از دانشگاه نورثوسترن و لینگفی وو از دانشگاه شیکاگو الگوی ارجاعات انجامشده در هر مقاله یا پروژه را بادقت تحلیل کردند. شاخص اصلی که موردتوجه این تیم بود، محتوای این ارجاعات بود و نه تعداد آنها. نتایج نشان میداد مقالات بنیادی مانند «تئوری نسبیت عام انیشتین» که در سال ۱۹۱۵ منتشر شد، بهطور گستردهای ازسوی مقالات بعدی مورد ارجاع قرار گرفته بود؛ اما عمدهی این مقالات به همان پژوهشهای آمده در مقالات بنیادی ارجاع نداشتهاند. این نتایج نشاندهندهی یک شکاف واضح هستند.
در مقابل، تعداد بیشتری از مقالات قبلی توسط مقالات بعدی مورد ارجاع قرار گرفته است. براساس این تفاوتها در محتوای استنادات، دکتر ایوانز و تیم او مقالات و پروژهها را براساس شاخص «انقطاع» رتبهبندی کردند. مقالات برندهی جایزهی نوبل براساس این شاخص در صدر فهرست قرار گرفتند. همچنین طی مصاحبههای تلفنی صورتگرفته توسط این تیم مشخص شد که بیشتر این ارجاعات نیز ازسوی صاحبنظران هریک از این رشتههای علمی انجام گرفته است.
در ادامه، پژوهشگران تلاش کردند ارتباط میان این شاخص انقطاع را با اندازهی گروههای مسئول انجام پروژه یا مقاله کشف کنند. آنها متوجه وجود یک الگوی مشخص شدند: احتمال تولید یافتههای تازه در گروههای کوچکتر نسبتبه گروه بزرگتر بیشتر است. دستیابی به این یافتههای تازه معمولا یک سال یا بیشتر طول میکشد. پس از این مرحله است که تیمهای پژوهشی بزرگتر وارد عرصه شده تا ایدهها را یکپارچه کرده و شواهد را تحکیم کنند. دکتر ایوانز میگوید:
ممکن است بپرسید که منظور از این کوچکی یا بزرگی دقیقا چیست. پاسخ آن است فارغ از اینکه تفاوت میان تعداد افراد چقدر باشد، این رابطه همچنان پابرجاست؛ خواه این تفاوت میان یک یا دو نفر باشد؛ ۱۰ یا ۲۰ نفر یا بین ۲۵ یا ۲۶ نفر.
این رابطه در هر زمینهای از علم شامل فیزیک، روانشناسی، علوم کامپیوتر، ریاضیات یا جانورشناسی صادق است. وی میافزاید:
شما در رشتهها و موضوعات مختلف شاهد این قضیه خواهید بود. میزان دوسوم اثرات دیدهشده در ارتباط با اشخاص بوده است. این بدان معنی است که اگر قرار باشد من یک مقاله را با مشارکت یک یا دو شخص دیگر بنویسم، هرچه تعداد افراد مشارکتکننده بیشتر باشد، شاخص انقطاع در نتیجهی کار با افت بیشتری مواجه خواهد شد.
روانشناسان میگویند هرچه افراد در گروههای بزرگتری کار کنند، تمایل کمتری به تولید ایده خواهند داشت و پذیرش کمتری نیز نسبت به ایدههای خارجی از خود نشان خواهند داد. سوپارنا راجارام، استاد روانشناسی از دانشگاه استونی بروک میگوید:
هرچه افراد در گروههای بزرگتری کار کنند، تمایل کمتری به تولید ایده خواهند داشت و پذیرش کمتری نیز نسبت به ایدههای خارجی از خود نشان خواهند داد
علت این قضیه روشن نیست؛ ولی هرچه هست با درک ما در تضاد است. ما دریافتهایم حاصل تلاش سه فرد که بهطور جداگانه کار میکنند، بیشتر از حاصل همکاری سهنفرهی آنان درقالب یک گروه است. هنگام استفاده از روش طوفان فکری، افراد در گروهها ایدههای کمتری را (نسبت به کار انفرادی) تولید خواهند کرد.
کار کردن در گروهها مزایای بسیاری دارد. در طول زمان، اعضای یک گروه چیزهای زیادی را از یکدیگر میآموزند و آن دانش را ترکیب میکنند. او میافزاید: «اما بهطور کلی، این مطالعهی تازه یافتههایی در مقیاس بزرگ را دربردارد که با اصول اساسی کار ما سازگاری دارد.»
البته منطقی است که علم بهسمت ایجاد مدلهای تیمی بزرگ متمایل شده است. تیمهای بزرگ از نفوذ بیشتری برخوردار هستند. این تیمها معمولا شامل تعدادی از چهرههای برجسته و تأثیرگذار علمی در مؤسسات صاحبنام هستند. آنها برخی از بهترین دانشمندان جوان را جذب میکنند که آنها نیز در صورت مشارکت در چنین فعالیتهایی، از مزایای ترفیع شغلی بهرهمند خواهند شد و این روند بهنوبهی خود منجر به افزایش مقالات منتشرشده، جذب حمایتهای مالی بیشتر و موقعیتهای شغلی قویتر میشود. دکتر ایوانز میگوید:
مطالعهی تازه نشان میدهد که ما به نوع متفاوتی از رویکرد تأمین مالی در پروژهها نیاز داریم؛ رویکردی که ریسک بیشتری دربرداشته و در آن، زمان و پول صرف حمایت از اشخاص و گروههای کوچکتر شود. شما میتوانید آن را مانند سرمایهگذاریهای ریسکپذیر درنظر بگیرید. این نوع سرمایهگذاریها تنها شانس موفقیت پنج درصدی دارند و هدف آن است که میزان همبستگی بین کسبوکارها به حداقل برسد. آنها یک پورتفولیو دارند که از سطح ریسکپذیری بالاتری و همچنین بازده بیشتری برخوردار است.
نظرات