چگونه میتوان فهمید در شبیهسازی رایانهای زندگی میکنیم؟
واقعا ممکن است تمام زندگی ما تنها درون شبیهسازی رایانهای اجرا شده باشد؟ این پرسشی است که بارهاوبارها اندیشمندان و فلاسفه مطرح کردهاند؛ ولی اینبار دو تن از استادان دانشگاه کارولینایشمالی در کنفرانس تجاری Cucalorus Connect دربارهی آن بحث کردهاند. پروفسور جولین کیث و کاری گوین احتمال حضور ما را در دنیایی کامپیوتری نظیر فیلم ماتریکس بررسی کردهاند؛ دنیایی که ممکن است حتی خودمان از وجود آن مطلع نباشیم.
کیث استدلالهای خود را با ذکر این واقعیت آغاز میکند:
تمام درک و دریافت ما از جهان از کانال مغز صورت میگیرد؛ عضوی سهکیلوگرمی متشکل از مقادیری چربی و پروتئین و آب نمک که بهگونهای مدارکشی شده است که بتواند ادراک فعلی ما را از واقعیت تولید کند.»
حواس ما بهمثاب واسطههایی هستند که ورودیهای داده را برایمان فراهم میآورند؛ بااینحال، همین حواس نیز دسترسی محدودی به فضای خارج از جمجمهی ما دارند. کیث میگوید:
بیناییتان فقط محدودهی کوچکی از طیف الکترومغناطیسی را میبیند و شما از بخش عمدهی آن بیاطلاع هستید.
بااینهمه، کیث معتقد است این موضوع چندان هم بد نیست؛ چراکه اگر قرار بود انسان با تمام آنچه در جهان جریان دارد، در تعامل باشد، عملا در جای خود خشک میشد. او میگوید بیولوژی درواقع نوعی رابط کاربری خاص دراختیارمان قرار داده تا بتوانیم بسیار سادهسازیشده با محیط اطراف تعامل کنیم.
دکتر جولیان کیث
رابط کاربری گفتهشده همان ذهن ما است که بهصورت پیوسته تجربهی ما را از دیدن رنگها و شنیدن صوتها خلق میکند. ذهن پیوسته مدل ما را از واقعیت بهروزرسانی و با آن تعامل میکند. میتوان گفت درواقع، ذهن نوعی ماتریکس درونی است. ما با کمک این رابط کاربری با محیط اطراف خود تعامل میکنیم؛ بیآنکه عملا بدانیم چیزی فراتر از آنچه تجربه میکنیم، در جهان خارج وجود دارد.
درواقع، ذهن نوعی ماتریکس درونی است
کیث میگوید:
این بیولوژی یک ایراد دارد و آن این است که سیستمعامل اولیهی نصبشده روی ذهن ما پیشتر برای جهانی طراحی شده است که دیگر وجود خارجی ندارد. سیستم بیولوژیکی در ساخت مفاهیم بسیار کُند عمل میکند؛ درحالیکه فرگشتهای فرهنگی با سرعتی چندبرابری در حال وقوع هستند.
این موضوع ما را دربرابر فناوری و الگوریتمهای بهکاررفته در آن آسیبپذیر میکند. کیث میافزاید:
چطور میتوان ذهن مجهز به دو کرهی چشم و دو گوش را هک کرد؟ کافی است به آن چیزی را نشان دهید که توجهش را جلب میکند؛ مانند شیئی رنگی و درخشان. سپس برای آن پاداش اجتماعی در نظر بگیرید. دراینزمینه، هیچچیز نمیتواند مانند توجه فردی دیگر مؤثر باشد.
دکتر جولیان کیث، استاد دانشگاه کارولینایشمالی، در حال تشریح بیولوژی مغز انسان
دریافت پاداش ترشح دوپامین را در مغز بهدنبال خواهد داشت و درنتیجه، به شما احساس خوشایندی دست خواهد داد. مصرف موادی مانند هروئین، کراک، کوکائین، کیک شکلاتی یا حتی لبخند نیز میتواند چنین اثری ایجاد کند و شما را به انجام دوبارهی آن عمل تشویق خواهد کرد. بااینحال، اعتیاد زمانی آغاز میشود که آزادسازی دوپامین در برنامهی زمانی متناوب و با پاسخ متغیر روی دهد. مسلما نمیتوان هر دفعه با سکهانداختن درون دستگاه بختآزمایی انتظار برندهشدن را داشت. بهطور مشابه، تمامی پستهای شما در فیسبوک با خیل عظیم لایکهای مخاطبان مواجه نخواهد شد و شاید همیشه آنقدر خوشاقبال نباشید که ویدئو سرگرمکنندهی مناسبی دردسترستان قرار گیرد تا بتوانید از آن لذت ببرید. کیث درادامه صحبتهایش میگوید:
شرکتهایی نظیر آمازون، گوگل و فیسبوک مدام دادههای شما را جمعآوری میکنند و تنها دربرابر انواع مشخصی از محرکها حساسیت نشان میدهند؛ اما آنچه میخواهند این است: کلیک.
این ابزارها با خیرهکردن شما به صفحههای گوشی، درحقیقت نوعی «حالت خلسهی پیشفرض» جدید را خلق میکنند. درحالیکه کیث از علم ذهن سخن میگوید، همکارش، کاری گوین، وارد حوزهای نظریتر میشود. گوین میگوید:
ممکن است واقعا در شبیهسازی کامپیوتری زندگی کنیم. من تنها کسی نیستم چنین نظری دارد. ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا و اسپیس ایکس، نیز گفته است که احتمال نبود ما در شبیهسازی کامپیوتری، تنها یک در میلیارد است.
استدلالی که ماسک بدان استناد میکند، از مقالهای سرچشمه میگیرد که پیشتر نیک باستروم، استاد فلسفهی دانشگاه آکسفورد، آن را نگاشته است. کاری گوین معتقد است:
او اعداد و ارقام را درکنار یکدیگر میگذارد و نتیجه میگیرد احتمال بسیار زیادی وجود دارد که در شبیهسازی رایانهای حضور داشته باشیم.
فقط در نظر بگیرید بازیهای ویدئویی امروزی درمقایسهبا نمونههای ۴۰ سال پیش به چه سطحی رسیدهاند. بازیهای امروزی بسیار واقعیتر بهنظر میرسند؛ هرچند هنوز میتوانیم تشخیص دهیم تنها در حال بازیکردن هستیم. کاری گوین این پرسش را مطرح میکند: «این بازیها ۴۰ سال بعد چگونه خواهند بود؟ ۵۰۰ سال بعد چطور؟ یا حتی ۵۰۰۰ سال بعد؟»
بازیهای کامپیوتری آینده آنقدر شبیه به واقعیت خواهند بود که دیگر نمیتوانیم تفاوت میان آنها را تشخیص دهیم
باستروم استدلال میکند بازیهای کامپیوتری آینده آنقدر شبیه به واقعیت خواهند بود که دیگر نمیتوانیم تفاوت میان آنها را تشخیص دهیم. آنها چیزی شبیه به عرشههای بدلنما درون سریال «پیشتازان فضا» خواهند بود و شخصیتهای درون آنها حتی ممکن است نتوانند تشخیص دهند درون شبیهسازی بهسر میبرند. باستروم باور دارد واقعیاتی را خلق خواهیم کرد که از واقعیت اصلی تشخیصناپذیر خواهند بود. این موضوع اجتنابناپذیر است.
حال پرسش این است: «چگونه میتوان به حضور در این ماتریکس پی برد؟» کاری گوین پاسخ میدهد:
پاسخ در شناسایی باگهای این سیستم است؛ مثلا پدیده دژاوو میتواند یکی از این موارد باشد؛ درست همانگونه که در فیلم ماتریکس نیز میبینیم که شخصیت اصلی فیلم عبور مکرر گربهای را از ورودی در شاهد بود و درنهایت، متوجه این خطا در سیستم شد. تجربیاتی مانند حس ششم و ارواح و همزمانیها نیز میتوانند نمونههای دیگری از این نوع خطاهای سیستمی باشند. قوانین فیزیک در جهان ما بهشکل عجیبوغریب با مجموعهای از ثابتهای خاص طراحی شدهاند که امکان حیات مبنیبر کربن را فراهم میآورد. لبههای این جهان کجاست؟
دکتر کاری گوین، استاد دانشگاه کارولینایشمالی، میگوید ممکن است عملا در ماتریکس زندگی کنیم.
یکی دیگر از شواهد موجود در تأیید این نظریه، خود فیزیک کوانتوم است؛ عرصهای از فیزیک که در آن، ناممکنها ممکن میشوند و اشیائی در آنِ واحد میتوانند در دو مکان حضور داشته باشند. ناگفته نماند اینشتین از این پدیده بهعنوان «کنشهای شبحوار از راه دور» یاد میکرد.
کاری گوین این پرسش را مطرح میکند: «چرا ما یا هرکس دیگری باید چنین شبیهسازیهایی را اجرا کرده باشیم؟» او میگوید:
همواره تعداد بیشماری از این شبیهسازیها را اجرا میکنیم. اَبَرکامپیوترها از این شبیهسازیها برای پیشبینیهای هواشناسی استفاده میکنند و ما از شبیهسازیها بهره میگیریم تا محیط خود را بهتر بشناسیم و تغییرات لازم را اعمال کنیم. همچنین، از آنها برای مطالعهی فعالیتهای بشر و درک چگونگی رشد جمعیت استفاده و بهکمک آنها بهترین راهکارها را شناسایی میکنیم. پس، این خود ما هستیم که این شبیهسازیها را اجرا میکنیم.
حال اگر قرار باشد بپذیریم در ماتریکس بهسر میبریم، پس زندگی ما باید چگونه باشد؟ گوین به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد:
باید بهگونهای عمل کنیم که گویی زندگی ما سرمشقی از هر آن چیزی است که امکانپذیر خواهد بود.