زبان چگونه بر درک ما از فضا و زمان تأثیر میگذارد؟
اگر از شما بخواهند در یک زمین بهصورت قطری راه بروید، میدانید باید چهکار کنید؟ یا اگر بگویند همین امروز ۲۰ دلار بگیرید یا صبر کنید یک ماه بعد دو برابرش را دریافت کنید آیا منتظر میمانید؟ همچنین اگر به شما بگویند ده تصویر از والدین خود را به ترتیب تاریخی مرتب کنید، چگونه این کار را انجام میدهید؟ آنها را بهصورت افقی یا عمودی مرتب میکنید؟ سیر زمانی آنها در چه جهتی حرکت میکند؟
شاید پرسشهای فوق ساده به نظر برسند اما به طرز شگفتانگیزی پاسخهای شما به این پرسشها تحت تأثیر زبان یا زبانهایی که به آنها سخن میگویید وابسته هستند. پژوهشگرها به بررسی تعداد زیادی از معیارهای داخلی و خارجی تأثیرگذار بر روش تفکر پرداختند. این معیارها مواردی مثل ژنتیک تا فناوری دیجیتال و تبلیغات را دربرمیگیرند.
رابطهی بین زبان و دو بعد فضا و زمان به پرسشی طولانی بازمیگردد: آیا تفکر امری جهانی و مستقل از زبان است یا افکار ما تحت تأثیر زبان قرار دارند؟ امروزه تعداد اندکی از پژوهشگرها بر این باورند که افکار ما به واسطهی زبان شکل میگیرند. بااینحال میدانیم که نوزادها و اطفال قبل از آنکه سخن بگویند، فکر میکنند؛ اما تعداد فزایندهای از کارشناسان بر این باورند که زبان میتواند بر چگونگی تفکر ما تأثیر بگذارد؛ چراکه افکار و فرهنگ ما میتوانند بر چگونگی تکامل زبان اثر بگذارند. به باور تورا تنبرینک، زبانشناس دانشگاه بانگور بریتانیا: «در واقع این تأثیر به صورت دو طرفه رخ میدهد.»
به باور دنیل کاساسانتو، روانشناس شناختی دانشگاه کرنل ایالات متحده، بهسختی میتوان شواهد مربوط به تأثیر زبان بر تفکر را نادیده گرفت. برای مثال میدانیم افراد چیزهایی را به خاطر میسپارند که به آنها توجه میکنند. زبانهای مختلف ما را وادار میکنند که به مجموعهای از مسائل مختلف توجه کنیم. این مسائل میتوانند جنسیت، حرکت یا رنگ باشند. کاساسانتو میگوید:
این یک اصل شناختی است که فکر نمیکنم اختلافی بر سر آن وجود داشته باشد.
ماندارین زبانها اغلب زمان را بهصورت خطی عمودی تصور میکنند که قسمت پائین آن نشاندهندهی آینده است.
زبانشناسها، عصبشناسها، روانشناسها و دیگر متخصصان دهها سال را صرف بررسی روشهای تأثیر زبان بر افکار کردند که اغلب متمرکز بر مفاهیم انتزاعی مثل فضا و زمان بودند؛ اما رسیدن به نتایج علمی کار سادهای نیست. صرفاً با مقایسهی تفکر و رفتار افرادی که به زبانهای مختلف سخن میگویند، نمیتوان گفت تفاوتها به فرهنگ، شخصیت یا معیاری کاملاً متفاوت وابسته نیستند. نقش مرکزی زبان در ابراز وجود، جداسازی معیارهای دیگر را دشوار میسازد.
البته این معما راهحلهایی دارد. برای مثال کاساسانتو اغلب اوقات به افراد در آزمایشگاه خود یاد میدهد که از کنایههای زبانهای دیگر (به زبان خودشان) استفاده کنند و سپس تأثیر این مفاهیم را بر طرز فکر آنها بررسی میکند. میدانیم افراد اغلب اوقات از کنایهها و تشبیهها برای فکر کردن دربارهی مفاهیم انتزاعی استفاده میکنند که میتوان به مواردی مثل «قیمت بالا»، «زمان طولانی» یا «رازی عمیق» اشاره کرد. بهاینترتیب نتایج مستقل از معیاری مثل فرهنگهای متفاوت تفسیر میشود. در عوض باید بر تغییرات تفکر در افرادی از یک فرهنگ یکسان تمرکز کرد که به دو روش مختلف سخن میگویند؛ بنابراین تغییرات فرهنگی از معادله حذف میشوند.
لرا بورودیتسکی، دانشمند شناختی و یکی از پیشتازان پژوهشی مرتبط با تأثیر زبان بر افکار، نشان میدهد که انگلیسی زبانها معمولاً زمان را به شکل خطی افقی میبینند. برای مثال جلسههای خود را جلو میاندازند یا ضربالاجلها را عقب میاندازند. آنها همچنین درست مانند خواندن متن یک صفحه به زبان انگلیسی یا روش نوشتار انگلیسی، مسیر زمان را از چپ به راست میبینند.
رابطهی جهت متن نوشتاری و زمان در زبانهای دیگر هم دیده میشود. برای مثال عبری زبانها که از راست به چپ میخوانند و مینویسند، زمان را هم در همین مسیر تصور میکنند. اگر از یک عبریزبان بخواهید تصاویر را براساس یک سیر زمانی مرتب کند، آنها به احتمال زیاد قدیمیترین تصاویر را در سمت راست قرار میدهند و این مسیر را ادامه میدهند تا جدیدترین تصاویر در سمت چپ قرار بگیرند.
از طرفی ماندارین زبانها، اغلب اوقات زمان را به شکل خطی عمودی تصور میکنند که بالای خط نشاندهندهی گذشته و پائین، نشاندهندهی آینده است. برای مثال آنها هنگام صحبت دربارهی رویدادهای آینده از کلمهی xia (پائین) استفاده میکنند، بنابراین «هفتهی آینده» در زبان آنها به «هفتهی پائین» تبدیل میشود؛ مانند زبانهای انگلیسی و عبری، این نگرش نسبت به زبان به چگونگی نوشتار و خواندن سنتی ماندارین وابسته است که بهصورت عمودی و از بالا تا پائین صفحه است.
جهت زمان در ذهن افراد به جهت نوشتار زبانی که به آن سخن میگویند وابسته است
این رابطه بین خواندن زبان و سازماندهی زمان در افکار بر چگونگی شناخت ما از زمان تأثیر میگذارد. اگر گویندگان به زبانهای مختلف، زمان را منطبق با زبان خود تصور کنند، اطلاعات زمانی را سریعتر پردازش میکنند. برای مثال در آزمایشی با شرکتکنندگان انگلیسی تکزبانه، تصاویری به سبک علمی تخیلی به شرکتکنندگان نشان داده شد و آنها برای تشخیص تصاویر گذشته باید دکمههایی را فشار میدادند. با قرارگیری دکمههای گذشته و آینده براساس ترتیب زبان انگلیسی از چپ به راست، سرعت شرکتکنندگان در تشخیص تصاویر گذشته و آینده افزایش مییافت. بااینحال قرارگیری دکمهها از بالا به پائین تغییری ایجاد نکرد.
با نگاه کردن به ذهن افرادی که به بیش از یک زبان تسلط دارند، همه چیز عجیبتر میشود. پانوس آتاناسوپولوس، زبانشناس دانشگاه لنکستر بریتانیا توضیح میدهد:
«بررسی افراد دوزبانه به معنی بررسی دو زبان مختلف در یک ذهن است؛ بنابراین اگر همان شخص رفتار خود را با تغییر زمینهی زبانی تغییر دهد، میتوان به نقش تأثیرگذار زبان بر شناخت پی برد.»
افراد دوزبانهی انگلیسی و ماندارین که در سنگاپور زندگی میکنند اولویت بیشتری برای نگاشت زمانی چپ به راست قائل هستند؛ اما به طرز شگفتانگیزی در صورتی که همراستا با زبان ماندارین، دکمهی آینده پائینتر از دکمهی گذشته قرار بگیرد، واکنش سریعتری به تصاویر نشان میدهند. در واقع این شواهد نشان میدهند افراد دو زبانه دارای دو دیدگاه مختلف نسبت به مسیر زمان هستند، بهویژه اگر هر دو زبان را از سنین پائین فرا بگیرند.
لزوماً ما زندانیان تفکر به شیوهای خاص نیستیم. در واقع کاساسانتو نشان داد میتوان بازنمایی زمان در ذهن افراد را با آموزش آنها به خواندن متن در جهت معکوس آینهای تغییر داد که دقیقاً برخلاف جهتی است که به آن عادت دارند. بهاینترتیب ممکن است به عبارتهای منطبق با جهت زمانی مخالف، سریعتر واکنش نشان دهند.
اما این جذابیتها به همینجا ختم نمیشوند. در زبان انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی معمولاً گذشته را پشت سر و آینده را پیش روی خود تصور میکنیم. برای مثال در زبان سوئدی، کلمهی آینده یا framtid به معنی «زمان پیش رو» است؛ اما در زبان آیمارا که در میان مردم آیمارای ساکن در آند بولیوی، شیلی، پرو و آرژانتین رایج است، کلمهی آینده به معنی «زمان پشت سر» است. دلیل این نگرش هم این است که نمیتوان آینده را دید پس باید پشت سرمان باشد.
در واقع، وقتی آیماراییها دربارهی آیندهای صحبت میکنند به این معنی است که میخواهند رو به عقب حرکت کنند درحالیکه مردم اسپانیایی زبان، آینده را جلوتر از خود میبینند پس به جلو حرکت میکنند. بهطور مشابه، ماندارین زبانها هم مانند آیماراها زمان را پشت سر خود تصور میکنند و گذشته را پیش روی خود میبینند؛ بنابراین به روز پیش از دیروز «روز جلو» و به روز پس از فردا «روز عقب» میگویند. افرادی که به هر دو زبان ماندارین و انگلیسی صحبت میکنند معمولاً بین مفهوم آیندهی روبهجلو و روبهعقب جابهجا میشوند.
آیا فردا با خود چتر میبرید یا دیروز به آن نیاز داشتید؟ پاسخ به زبانی که صحبت میکنید وابسته است
کاساسانتو اشاره میکند که افراد تمایل دارند از استعارههای فضایی برای صحبت دربارهی مدتزمان استفاده کنند. برای مثال در زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی یا زبانهای اسکاندیناوی یک جلسه میتواند «طولانی» و تعطیلات میتواند «کوتاه» باشد. کاساسانتو نشان میدهد این استعارهها فراتر از روشهای صحبت کردن هستند. افراد معمولاً «طول» زمان را بهعنوان خطوطی در فضا تصور میکنند. او ابتدا بر این باور بود که این مسئله برای مردم سراسر جهان صرفنظر از زبانی که سخن میگویند، صحیح است؛ اما هنگام ارائهی یافتههایش در کنفرانسی در یونان یکی از پژوهشگران بومی سخن او را قطع کرد با این تأکید که این مسئله برای زبان یونانی صدق نمیکند.
بهاینترتیب مسیر پژوهشهای کاساسانتو تغییر کرد و او موضوع پژوهشهایش را بر تفاوتهای زبانی متمرکز کرد. او متوجه شد مردم یونان زمان را به شکل موجودیتی سهبعدی مانند یک بطری در نظر میگیرند که میتواند پر و خالی شود؛ بنابراین از دید آنها یک جلسه «طولانی» نیست بلکه «بزرگ» یا «زیاد» است و زمان استراحت «کوتاه» نیست بلکه «کوچک» است. همین مسئله برای زبان اسپانیایی هم صدق میکند. آتاناسپولوس در این باره توضیح میدهد:
در زبان انگلیسی میتوانم دربارهی «زمان طولانی» صحبت کنم اما اگر این عبارت را در یونانی به کار ببرم مردم نگاه تمسخرآمیزی به من میاندازند. آنها فکر میکنند دارم به شیوهای شاعرانه کلمات را به کار میبرم.
آتاناسپولوس که به جذابیت نتایج کاساسانتو پی برد بیشتر به بررسی این مسئله پرداخت. او درمقابل سوئدی و اسپانیایی زبانها نشست و از آنها دربارهی تخمین مدت زمان سپریشده هنگام تماشای رشد یک خط یا پر شدن یک کانتینر پرسید. نکته این بود که این رویدادها با سرعتهای مختلفی رخ دادند. سوئدی زبانهای تک زبانه بهراحتی با دیدن خط فریب خوردند. آنها معتقد بودند خط طولانیتر به معنی گذر زمان بیشتر است. تخمینهای زمانی آنها تحت تأثیر پر شدن مخزن قرار نداشتند؛ اما اسپانیاییزبانها تفسیر دیگری داشتند.
آتاناسپولوس گام را فراتر گذاشت و با بررسی سوئدی و اسپانیایی زبانهای دوزبانه به نتایج قابل توجهی رسید. وقتی کلمهی سوئدی هم معنی با مدت زمان (tid) در گوشهی بالای صفحهی نمایش کامپیوتر ظاهر شد، شرکتکنندگان زمان را براساس طول خط تخمین زدند و تحت تأثیر حجم مخزن قرار نگرفتند؛ اما این روند برای کلمهی اسپانیایی هممعنی با مدتزمان (duracion) تغییر کرد و نتایج بهکلی وارونه شدند. شدت تأثیر استعارههای زمانی بر افراد دوزبانه به تسلط آنها بر آن زبان وابسته بود.
این تغییرات ناگهانی زبانی اعجابانگیز هستند اما چقدر بر تفکر ما تأثیر دارند؟ کاساسانتو به نکتهی مهمی اشاره میکند. وقتی زمان را روی یک خط تصور میکنید، هر نقطه به گونهای ثابت شده است که دو نقطهی زمانی نمیتوانند با یکدیگر جابهجا شوند. در واقع این خط مانند فلشی مشخص است؛ اما در مخزن، نقاط زمانی شناور هستند و احتمالاً میتوانند با یکدیگر جابهجا شوند. به باور کاساسانتو:
مدتها است به این فکر میکنم که آیا ممکن است فیزیک زمان تحت تأثیر افراد انگلیسی، آلمان یا فرانسوی زبانی باشد که در ایجاد آن نقش داشتند.
از طرفی زمان خود یک مسئلهی فیزیکی گمراهکننده است. تا مدتها فیزیکدانها زمان را مانند یک پیکان جهتدار تصور میکردند که از گذشته به آینده در جریان است؛ اما نظریههای مدرن پیچیدهتر هستند. برای مثال در نظریهی نسبیت عام اینشتین، به نظر نمیرسد زمان در بزرگترین مقیاسهای جهان جریان داشته باشد. این نظریه حتی برای فیزیکدانها هم عجیب است. از طرفی، به نظر میرسد گذشته، حال و آینده بهصورت همزمان وجود دارند و میتوان آنها را مانند نقاط شناور داخل یک بطری در نظر گرفت؛ بنابراین شاید تشبیه زمان به خط، فیزیک را محدود کند.
زبان، زمان را براساس قواعد خود رمزنگاری میکند. برای مثال، در زبان انگلیسی سه شکل گذشته، حال و آیندهی ساده وجود دارد. برای مثال میگوییم «it rained» (باران بارید)، «it rains» (باران میبارد) و «it will rain» (باران خواهد بارید)؛ اما در زبان آلمانی میگوییم Morgen regnet که به معنی «باران فردا میبارد» است. همین مسئله برای زبانهای دیگر مثل ماندارین صدق میکند که در آن براساس شرایط خارجی میتوان به اتفاقهای آینده پی برد. برای مثال میگوییم «ماه آینده به تعطیلات میروم».
اما زبان چگونه بر روش تفکر ما تأثیر میگذارد؟ کیت چن، اقتصاددان رفتاری دانشگاه لوسآنجلس کالیفرنیا در سال ۲۰۱۳ آزمایشی را ترتیب داد که بررسی کند افرادی که به زبانهای «بدون آینده» صحبت میکنند نسبت به گویندگان زبانهای دیگر، حس نزدیکتری به آینده دارند. برای مثال در زبانهای آلمانی، چینی، ژاپنی، هلندی و زبانهای اسکاندیناوی هیچ مانع زبانی بین زمان حال و آینده وجود ندارد درحالیکه «زبانهای آیندهدار» مثل انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی و یونانی، گویندگان را تشویق میکنند که آینده را بهصورت چیزی مجزا از زمان حال ببینند.
چن متوجه شد که افرادی که به زبانهای بدون آینده سخن میگویند، بیشتر در فعالیتهای متمرکز بر آینده مشارکت میکنند. آنها ۳۱ درصد بیشتر پول خود را در یک سال مشخص پسانداز میکنند و هنگام بازنشستگی ۳۹ درصد ثروت بیشتری دارند. همچنین ۲۴ درصد کمتر سیگار میکشند و ۲۹ درصد بیشتر ازنظر فیزیکی فعال هستند و ۱۳ درصد کمتر دچار بیماری چاقی میشوند. این نتیجه با معیارهای کنترلی مثل وضعیت اجتماعی اقتصادی و مذهب هم حفظ شد. در واقع تولید ناخالص داخلی کشورهای OECD (گروه کشورهای صنعتی) با زبانهای بدون آینده، سالانه پنج درصد بیشتر است.
شاید این همبستگی به نظر اتفاقی برسد و دلایل تاریخی و سیاسی پیچیدهتری پشت آن وجود داشته باشند؛ اما چن به بررسی متغیرهایی مثل فرهنگ یا تأثیر زبان بر نتایج هم پرداخت. او با در نظر گرفتن این معیارها متوجه شد، همبستگی ضعیفتر میشود اما در اغلب موارد نتایج صحیح بودند. او میگوید: «این فرضیه به شکل شگفتانگیزی برای من محکم است.»
مردم آیمارا معتقدند ازآنجاکه آینده را نمیبینیم باید پشت سرمان باشد
همچنین آزمایش سال ۲۰۱۸ شهر دو زبانهی مران/مرانو در ایتالیا این نتایج را تأیید میکند. در این شهر نیمی از مردم به زبان آلمانی که زبانی بدون آینده است و نیمی دیگر به زبان ایتالیایی که زبانی آیندهدار است صحبت میکنند. در این پژوهش ۱۱۵۴ کودک دبستانی شرکت کردند. پژوهشگرها از آنها پرسیدند آیا دو ژتون در پایان آزمایش میخواهند یا میتوانند برای دریافت جایزهی بزرگتر (سه، چهار یا پنج ژتون) تا چهار هفته صبر کنند.
براساس یافتهها، کودکان آلمانیزبان بهطور میانگین ۱۶ درصد بیشتر از کودکان ایتالیایی زبان میتوانند منتظر پاداش بزرگتر بمانند. این نتایج همراستا با فرضیهی چن بودند. همچنین در این آزمایش معیارهایی مثل نگرشهای ریسک، IQ، سوابق خانوادگی و منطقهی مسکونی در نظر گرفته شدند.
اما آثار زبان را میتوان به دنیای فیزیک بسط داد که بر چگونگی جهتگیری ما در فضا هم تأثیر میگذارد. زبانهای مختلف ما را وادار میکنند به «چارچوبهای مرجع» فکر کنیم. بورودیتسکی و همکارش، آلیس گیبی نشان میدهند بومیان آبورجین در استرالیا از جهتهای اصلی شمال، جنوب، شرق و غرب برای صحبت دربارهی اشیای روزمره استفاده میکنند. برای مثال میگویند: «فنجان در جهت جنوب غرب شما است.» این چارچوب مرجع «مطلق» مختصاتی، مستقل از دیدگاه ناظر یا موقعیت اشیای مرجع است.
اما بسیاری از زبانها بهویژه زبان انگلیسی از عبارتهای بینظمی مثل «کنار»، «سمت چپ»، «پشت سر» یا «بالا» برای جهتگیری فضایی استفاده میکنند؛ و اگر این کافی نباشد چارچوب مرجع را هم محاسبه میکنیم. برای مثال وقتی شخصی به شما میگوید کلیدها را از سمت راست کامپیوتر بردارید، آیا منظورش سمت راست از زاویهی کامپیوتر است یا سمت راست از زاویهی دید شما؟ به چارچوب اول، چارچوب «حقیقی» گفته میشود (دارای دو نقطهی مرجع: کامپیوتر و کلید) و چارچوب دوم، چارچوب مرجع «نسبی» نامیده میشود (دارای سه نقطهی مرجع: کامپیوتر، کلید و ناظر).
و بهاینترتیب طرز تفکر و حتی حرکت ما در فضا شکل میگیرد. تنبرینک و همکاران او به مقایسهی چارچوبهای مرجع در زبانهای انگلیسی و اسپانیایی پرداختند. او در یک آزمایش از مردم خواست براساس توضیحات ارائهشده به زبان انگلیسی یا اسپانیایی بگویند، کدام شیء، برای مثال توپ، در سمت چپ یا راست یک موجودیت مرکزی مثل یک حیوان، شیء یا انسان قرار دارد. برای مثال: «من یک سگ میبینم. یک توپ در سمت چپ سگ (از زاویه سگ) قرار دارد.» یا: «من یک سگ میبینم. توپ در سمت چپ سگ (از زاویه ناظر) قرار دارد.»
در زبان انگلیسی این دو توصیف نشاندهندهی دو سمت متفاوت سگ هستند درحالیکه در زبان اسپانیایی هر دو به سمت چپ اشاره دارند. تکزبانهای اسپانیایی زبان، ۷۸ درصد مواقع، موقعیت توپ را با استفاده از چارچوب مرجع حقیقی تعیین کردند و تکزبانهای انگلیسی زبان، ۵۲ درصد مواقع از این چارچوب استفاده کردند. انگلیسی زبانها تنها در جملهی ملکی از چارچوب حقیقی استفاده میکنند که همان سمت چپ از دید سگ است. عبارتسازی چندان برای اسپانیاییزبانها اهمیتی ندارد. آنها معمولاً چارچوب حقیقی را ترجیح میدهند مگر اینکه شیء بیجان باشد؛ یعنی بهجای سگ، یک گلدان یا خودرو وجود داشته باشد.
تنبرینک در پژوهش بعدی خود نشان داد اسپانیایی و انگلیسیزبانهای دوزبانه درواقع جایی بین انگلیسیزبانها و اسپانیاییزبانهای تکزبانه قرار میگیرند و بیشتر تحت تأثیر چارچوب مرجع کشوری قرار دارند که در آن زندگی میکنند. به نقل از تنبرینک:
اسپانیایی و انگلیسیزبانها روابط فضایی را به شیوهای متفاوت تفسیر میکنند؛ اما وقتی به هر دو زبان صحبت کنند، اولویتهای متفاوتی دارند. تصور میکنم این نتیجه شگفتانگیز است زیرا مردم اصولاً متوجه تغییر اولویت خود با یادگیری زبان دوم نمیشوند.
به هر صورت، اگر با فردی با زبان متفاوت ملاقات کردید، این نکات را به یاد داشته باشید. از طرفی برخی زبانها بیشتر متمرکز بر کارها هستند تا زمینهای وسیعتر. برای مثال انگلیسیها، اسپانیاییها، عربها و روسها هنگام تماشای ویدئوی دارای حرکت معمولاً عملهایی مثل «مردی در حال راه رفتن» را توصیف میکنند. درحالیکه آلمانیها، آفریقاییها و سوئدیها بیشتر متمرکز بر یک تصویر کلی مثل نقطهی پایانی هستند. برای مثال میگویند: «مرد به سمت خودرو میرود.»
اتاناسوپولوس واقعهای را به یاد میآورد که نشان میدهد چگونه این نگرش بر پیدا کردن مسیر تأثیر میگذارد. او هنگام کار روی پروژهای زبانشناسی با گروهی از پژوهشگرهای بینالمللی در اطراف انگلیس به پیادهروی رفت. آنها میخواستند از شهر به دهکدهای کوچک بروند و به همین دلیل باید از یک زمین عبور میکردند. آنها در طول مسیر علامتی با این پیغام را دیدند: «از زمین بهصورت قطری عبور کن.» این جمله برای انگلیسی و اسپانیاییزبانها قابل درک بود؛ اما آلمانی زبانها تردید داشتند و گیج شده بودند؛ اما وقتی مسیری به آنها نشان داده شد که در پایان مسیر یک کلیسا قرار داشت، آنها به این نتیجه رسیدند: «منظورت این است که به سمت کلیسا برویم؟» بنابراین آنها برای تجسم مسیر حرکت نیاز به نقطهی شروعی و پایانی داشتند.
با گسترش این پژوهشها، واضح است که زبان بر نحوهی نگرش ما نسبت به دنیای اطرافمان و مسیر عبورمان تأثیر میگذارد. البته نمیتوان گفت یک زبان بهتر از زبانی دیگر است. به باور تنبرینک: «زبان براساس نیازهای کاربران خود توسعه پیدا میکند.» اما آگاهی از تفاوت زبانها به ما در فکر کردن، پیدا کردن مسیر و برقراری ارتباط کمک میکند. بااینکه چندزبانه بودن لزوماً از شما انسان باهوشی نمیسازد میتوانید با یادگیری یک زبان دیگر، به دیدگاه جدید و درک انعطافپذیرتری از دنیای اطراف خود برسید.