چرا انسان‌های مدرن جایگزین نئاندرتال‌ها شدند؟

شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰
مطالعه 5 دقیقه
انسان اولیه
نئاندرتال‌ها موجوداتی با هوش با مغزی بزرگ بودند اما چرا توانایی غلبه بر انسان های مدرن را نداشتند و از صحنه روزگار حذف شدند؟
تبلیغات

چرا انسان‌ها دنیا را تصرف کردند، درحالی‌که نزدیک‌ترین خویشاوندان ما یعنی نئاندرتال‌ها منقرض شدند؟ ممکن است فکر کنید ما فقط باهوش‌تر بودیم، اما شواهد کمی در حمایت از این موضوع وجود دارد.

نئاندرتال‌ها مغز بزرگ، زبان و ابزارهای پیچیده‌ای داشتند. آن‌ها باهوش بودند و هنر و جواهرات می‌ساختند. براین‌اساس، شاید بتوان گفت تفاوت‌های اساسی در سطح فردی نبود، بلکه در سطح جوامع بود.

۲۵۰هزار سال پیش، اروپا و غرب آسیا سرزمین نئاندرتال‌ها بود. انسان خردمند در جنوب آفریقا ساکن بود. تخمین‌ها متفاوت است، اما به‌نوشته‌ی وب‌سایت کانورسیشن، در حدود ۱۰۰هزار سال پیش، انسان‌های مدرن از آفریقا مهاجرت کردند.

۴۰هزار سال پیش نئاندرتال‌ها از آسیا و اروپا ناپدید شدند و انسان‌ها جای آن‌ها را گرفتند. جایگزینی آهسته و اجتناب‌ناپذیرشان نشان می‌دهد آن‌ها برتری‌هایی داشتند، اما نه به شکلی که قبلا فکر می‌کردیم. انسان‌شناسان زمانی نئاندرتال‌ها را موجوداتی کم‌هوش و وحشی می‌دیدند. اما یافته‌های باستان‌شناسی اخیر نشان می‌دهد آن‌ها ازنظر هوش رقیب ما بودند.

هنر سنگ نگاری
هنر سنگ‌نگاری که رقص آیینی شکارچی گردآورندگان کوندوئا تانزانیا را نشان می‌دهد.

نئاندرتال‌ها قبل از ما بر آتش تسلط داشتند. آن‌ها شکارچیانی مرگبار بودند که حیوانات بزرگی مانند ماموت و کرگدن پشمالو و حیوانات کوچکی مانند خرگوش و پرندگان را شکار می‌کردند. آن‌ها گیاهان، دانه‌ها و صدف‌ها را جمع‌آوری کردند. شکار و جستجوی همه آن گونه‌ها مستلزم درک عمیقی از طبیعت بود.

گروه‌های بزرگ تنوع ژنتیکی بالاتر و همچنین تنوع ایده بیشتری دارند

نئاندرتال‌ها حس زیباشناسی هم داشتند و مهره‌ها و نقاشی‌های غار را خلق می‌کردند. آن‌ها افرادی معنوی بودند و مردگان خود را همراه گُل دفن می‌کردند. ساختارهای دایره‌وار ایجادشده درون غارها ممکن است زیارتگاه نئاندرتال‌ها بوده باشد. همچون شکارچی گردآورندگان مدرن، نئاندرتال‌ها نیز احتمالا اعتقاد زیادی به خرافه و جادو داشتند. آسمان آن‌ها پر از خدایان بود و در غارها ارواح اجداد آن‌ها حضور داشتند.

این واقعیت نیز وجود دارد که انسان‌های خردمند و نئاندرتال‌ها با هم آمیزش و تولیدمثل داشتند. ما آن‌قدر متفاوت نبودیم و بارها در طول تاریخ با نئاندرتال‌ها برخورد داشتیم و همیشه نتیجه یکسان بود. آن‌ها ناپدید شدند و ما ماندیم.

کپی لینک

جوامع شکارچی گردآورنده

این امکان وجود دارد که تفاوت‌های کلیدی در سطح فردی کمتر از سطح اجتماعی بوده باشد. درک انسان‌ها به شکل انفرادی غیرممکن است و باید کل اجتماع آن‌ها درنظر گرفته شود. ما ارزش زیادی برای فردیت خود قائل هستیم، اما درست مانند زنبورها که سرنوشت آن‌ها به بقای کلنی بستگی دارد، بقای ما نیز به گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر گره خورده است.

تبرهای دستی نئاندرتال ها
تبرهای دستی نئاندرتال‌ها؛ ان فرانسه.

شکارچی گردآورندگان بهترین جوامع برای بررسی این موضوع هستند که انسان‌های اولیه و نئاندرتال‌ها چگونه زندگی می‌کردند. مردمی مانند خویسان نامیبیا و هادزابه تانزانیا خانواده‌ها را در قالب گروه‌های ۱۰ تا ۴۰ نفری جمع می‌کنند. سپس این گروه‌ها به شکل قبیله‌ای متشکل از هزار نفر یا بیشتر با هم ترکیب می‌شوند.

قبایل فاقد ساختار سلسله مراتبی هستند، اما با زبان و مذهب مشترک، ازدواج، روابط خویشاوندی و دوستی به هم پیوند خورده‌اند. جوامع نئاندرتال‌ها نیز ممکن است مشابه بوده باشد، با این تفاوت که نئاندرتال‌ها گروه‌های اجتماعی کوچک‌تری داشتند.

کپی لینک

قبایل به هم پیوسته

مدرک حمایت‌کننده از این ادعا که نئاندرتال‌ها در قالب گروه‌های کوچکی با هم زندگی می‌کردند، این است که نئاندرتال‌ها تنوع ژنتیکی پایین‌تری داشتند.

در جمعیت‌های کوچک، ژن‌ها به راحتی از دست می‌روند. اگر از هر ده نفر، یک نفر حامل ژن موی مجعد باشد، در یک گروه ده نفره، یک مورد مرگ می‌تواند این ژن را از جمعیت حذف کند. در یک گروه ۵۰ نفری، پنج نفر حامل ژن هستند (یعنی چندین نسخه پشتیبان وجود دارد). بنابراین با گذشت زمان گروه‌های کوچک معمولا تنوع ژنتیکی خود را از دست می‌دهند و درنهایت ژن‌های کمتری خواهند داشت.

در سال ۲۰۲۲ دی‌ان‌ای از استخوان‌ها و دندان‌های ۱۱ نئاندرتال بازیابی شد که در غاری در کوه‌های آلتای سیبری کشف شدند. چندین فرد ازجمله یک پدر و دختر پیدا شدند که با هم ارتباط خویشاوندی داشتند. آن‌ها از گروهی واحد بودند و تنوع ژنتیکی پایینی داشتند.

ازآن‌جا که دو مجموعه کروموزوم به ارث می‌بریم (یکی از مادر و دیگری از پدر)، دو نسخه از هر ژن حمل می‌کنیم. اغلب، ما دو نسخه متفاوت از یک ژن داریم. ممکن است ژن چشم آبی را از مادرتان و ژن چشم قهوه‌ای را از پدرتان به ارث ببرید. اما نئاندرتال‌های آلتای غالبا یک نسخه از هر ژن داشتند. همان‌طور که مطالعه گزارش می‌دهد، این تنوع پایین نشان می‌دهد آن‌ها در گروه‌های کوچکی که احتمالا به‌طور متوسط از ۲۰ نفر تشکیل شده بود، زندگی می‌کردند.

زندگی در گروه‌های بزرگ‌تر یکی از برتری‌های انسان خردمند در مقایسه با نئاندرتال‌ها بود

این امکان وجود دارد که ازنظر آناتومی، گروه‌های کوچک نئاندرتال‌ها برتری داشتند. از‌آن‌جا که آن‌ها قوی و عضلانی بودند، سنگین‌تر از ما بودند. بنابراین، آن‌ها به غذای بیشتری نیاز داشتند، به این معنا که منابع موجود در زمین، از تعداد کمتری نئاندرتال می‌توانست حمایت کند.

این امکان نیز وجود دارد که غذای اصلی نئاندرتال‌ها گوشت بوده باشد. گوشتخواران نسبت به افرادی که هم گوشت و هم گیاه می‌خورند، کالری کمتری از زمین دریافت می‌کنند که این امر نیز می‌تواند به جمعیت‌های کوچک‌تر منجر شود.

کپی لینک

اندازه گروه مهم است

نئاندرتال‌ها قوی بودند و مهارت استفاده از نیزه را داشتند، بنابراین احتمالا جنگجویان خوبی بودند. انسان‌های سبک‌وزن‌تر با استفاده از کمان برای حمله از فاصله دور احتمالا با این مشکل مقابله می‌کردند. اما حتی اگر نئاندرتال‌ها و انسان‌ها در نبرد به یک اندازه خطرناک بودند، اگر انسان‌ها از مزیت تعداد برخوردار بودند، می‌توانستند جنگجویان بیشتری داشته باشند و تلفات بیشتری را تحمل کنند.

جوامع بزرگ مزیت‌های دیگری دارند. گروه‌های بزرگ مغز بیشتری برای حل مشکلات، به خاطرآوردن دانش مردمی درمورد حیوانات و گیاهان و فنون برای ساخت ابزار و لباس دارند. همان‌طور که گروه‌های بزرگ تنوع ژنتیکی بالاتری دارند، آن‌ها تنوع ایده بیشتری نیز خواهند داشت.

قانون متکالف
قانون متکالف

افراد بیشتر به معنای ارتباطات بیشتر است. طبق قانون متکالف، با افزایش اندازه شبکه، اتصالات شبکه به‌طور تصاعدی افزایش پیدا می‌کند. یک گروه ۲۰ نفره دارای ۱۹۰ ارتباط ممکن بین اعضای است درحالی‌که ۶۰ نفر ۱۷۷۰ ارتباط ممکن دارند. اطلاعات ازطریق این اتصالات جریان پیدا می‌کند: اخبار درمورد مردم و حرکت حیوانات، تکنیک‌های ساختن ابزار و کلمات، آوازها و افسانه‌ها. علاوه‌براین، رفتار گروه نیز پیچیده‌تر می‌شود.

بیشتر بخوانید

مورچه‌ها را درنظر بگیرید. آن‌ها به‌طور انفرادی باهوش نیستند. اما تعامل میان میلیون‌ها مورچه به کلنی مورچه‌ها این امکان را می‌دهد آشیانه‌های پیچیده‌ای بسازند، به دنبال غذا بروند و حیواناتی را بکشند که چند برابر خودشان هستند. به همین ترتیب، گروه‌های انسانی کارهایی مانند اداره‌ی یک کشور را انجام می‌دهند که یک فرد قادر به انجامشان نیست.

انسان‌ها ازنظر داشتن مغز بزرگ یا داشتن گروه‌های اجتماعی بزرگ منحصربه‌فرد نیستند (نهنگ‌ها و فیل‌ها هم مغزهای بزرگی دارند و گورخرها و کل‌های یالدار گله‌های بسیار بزرگی تشکیل می‌دهند)، اما ما در ترکیب آن‌ها منحصر‌به‌فرد هستیم.

به تعبیر جان دان شاعر، هیچ انسان (و هیچ نئاندرتالی) جزیره‌ای تنها نیست. همه ما بخشی از ساختاری بزرگ‌تر هستیم. در طول تاریخ انسان‌ها گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر و بزرگ‌تری را تشکیل دادند: گروه‌ها، قبایل، شهرها، کشورها و اتحادهای بین‌المللی. شاید در آن زمان بود که توانایی ساخت ساختارهای اجتماعی بزرگ به انسان خردمند دربرابر طبیعت و انسان‌تباران دیگر برتری داد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات