تلاش برای حل معمای دیرینه: آیا ما انسان‌ها واقعاً قاتل نئاندرتال‌ها بودیم؟

یک‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۰
مطالعه 10 دقیقه
زنی در حال نگاه کردن به مجسمه سر نئاندرتال
به‌لطف شواهد روزافزون، تصویری پیچیده از چگونگی نابودی نئاندرتال‌ها و نقشی که انسان امروزی در نابودی‌شان ایفا کرد، در حال شکل‌‌گیری است.
تبلیغات

خلاصه مقاله:

  • بر اساس بسیاری از گمانه‌ها، انسان عامل نابودی آخرین نئاندرتال‌ها بوده است، اما این فرض همه‌جانبه نیست.
  • شواهد نشان می‌دهند مجموعه‌ای از عوامل مثل درون‌آمیزی، انزوا، فقدان دسترسی به منابع و در نهایت نزاع یا ادغام احتمالی با گروه‌های انسانی، عامل نابودی نئاندرتال‌ها از روی زمین بوده‌اند.
  • نئاندرتال‌ها ابزار می‌ساختند، خالق هنر بودند و در بسیاری از زمینه‌ها با انسان اشتراک داشتند. اما انسان‌های خردمند در بسیاری از مهارت‌ها مثل توانایی‌های زبانی و ساخت سلاح دارای برتری نسبت به نئاندرتال‌ها بودند.
  • به طور کلی علت کامل و جامعی برای نابودی نئاندرتال‌ها وجود ندارد؛ زیرا بسیاری از گروه‌های نئاندرتال سرنوشت مشترکی نداشتند.

نزدیک به ۳۷ هزار سال پیش، نئاندرتال‌ها در دسته‌های کوچکی در جنوب اسپانیا زندگی می‌کردند. زندگی آن‌ها احتمالا به دلیل فوران آتشفشانی منطقه فلگریا در ایتالیا، درست چند هزار سال پیش‌تر متحول شده بود. در آن زمان انفجار مخروط آتشفشانی، زنجیره‌های غذایی را در منطقه‌ی مدیترانه مختل کرد.

نئاندرتال‌ها دوباره زندگی روزمره‌ و فعالیت‌هایی مثل ساخت ابزار سنگی، خوردن پرندگان و قارچ‌ها، حکاکی نمادها روی سنگ‌ها و ساخت جواهرات از پرها و صدف‌ها را از سر گرفتند. آن‌ها احتمالا هرگز تصور نمی‌کردند که آخرین نسل از گونه‌ی خود هستند. اما داستان انقراض نئاندرتال‌ها ده‌ها هزار سال قبل آغاز شده بود؛ یعنی زمانی که آن‌ها منزوی و پراکنده شدند و در نهایت این وضعیت به حضور نیم‌میلیون ساله‌شان در برخی مناطق اوراسیا پایان داد.

در نهایت ۳۴ هزار سال پیش، نئاندرتال‌ها منقرض شدند؛ اما از آنجا که انسان‌های مدرن و نئاندرتال‌ها از نظر زمان و مکان به مدت هزاران سال همپوشانی داشتند، باستان‌شناس‌ها از مدت‌ها پیش از خود می‌پرسیدند آیا ما، نزدیک‌ترین خویشاوندانمان را از بین بردیم یا خیر. این اتفاق ممکن است به صورت مستقیم در اثر خشونت یا جنگ یا به صورت غیرمستقیم از طریق بیماری یا رقابت بر سر منابع رخ داده باشد.

اکنون پژوهشگرها به دنبال حل راز چگونگی انقراض نئاندرتال‌ها و نقش ما در نابودی‌شان هستند. ده‌ها سال پژوهش چشم‌اندازی پیچیده را آشکار می‌کند: طوفانی از عوامل مثل رقابت در میان گروه‌های نئاندرتال، درون‌آمیزی (آمیزش گونه‌هایی که ارتباط ژنتیکی نزدیکی با یکدیگر دارند) و البته انسان امروزی در محو نزدیک‌ترین خویشاوندان ما از روی زمین نقش داشته‌اند.

بازسازی سر نئاندرتال
بازسازی یک نئاندرتال پسین از ال سالت، جنوب شرقی اسپانیا. برخی از نئاندرتال‌های پسین ظاهرا در شبه‌جزیره‌ی ایبری زندگی می‌کردند. نزدیک‌ترین خویشاوندان انسان احتمالا به دلیل ترکیبی از عوامل از جمله انزوا، درون‌آمیزی و رقابت با انسان‌های امروزی از بین رفتند.
کپی لینک

ظهور و افول نزدیک‌ترین خویشاوندان انسان

داستان امروزی نئاندرتال‌ها در سال ۱۸۵۶ آغاز می‌شود. زمانی که کارگران معدن جمجمه‌ای عجیب شبیه به انسان را در دره‌ی نئاندر آلمان کشف کردند. باستان‌شناس‌ها نام جدیدی را برای این گونه انتخاب کردند: «هومو نئاندرتالنسیس». در اولین سال‌های پس از اکتشاف، پژوهشگرها تصور می‌کردند که اعضای این گونه جانوران وحشی و بدوی بودند. این تصویر براساس بازسازی ناقص از اسکلت پیرمرد نئاندرتالی شکل گرفت که در منطقه‌ی لاشاپل اوسان فرانسه کشف شد و ستون فقراتش براثر آرتروز تغییر شکل یافته بود.

اکنون بیش از ۱۵۰ سال شواهد باستانی و ژنتیکی نشان داده‌اند که نئاندرتال‌ها بسیار پیشرفته‌تر از آن چیزی بودند که تصور می‌کردیم. نئاندرتال‌ها ابزارهای پیچیده می‌ساختند، احتمالا خالق هنر بودند، بدنشان را تزئین می‌کردند، مردگانشان را به خاک می‌سپردند و توانایی‌های ارتباطی پیشرفته‌ای داشتند. بااین‌حال نوع بدوی‌تری از زبان را نسبت به انسان‌های مدرن به کار می‌بردند. همچنین آن‌ها به مدت صدها هزار سال در اقلیم‌های خشن شمال اروپا و سیبری دوام آورده بودند.

براساس شواهد باستانی یافت‌شده در محوطه‌های مختلف از روسیه تا شبه‌جزیره‌ی ایبری، نئاندرتال‌ها و انسان‌های مدرن احتمالا به مدت حداقل ۲۶۰۰ سال و حداکثر ۷۰۰۰ سال در اروپا همپوشانی داشته‌اند. این همپوشانی همزمان با دوره‌ای تاریک در تاریخ نئاندرتال‌ها رخ داد که به نابودی‌شان ختم شد و این پرسش را به وجود آورد که آیا انسان‌های مدرن عامل نابودی این گونه بودند یا خیر. بااین‌حال داستان زندگی و انقراض نئاندرتال‌ها به مناطق مختلفی وابسته است. تام هایام، دانشمند باستان‌شناسی در دانشگاه وین می‌گوید:

برای مثال در برخی مناطق می‌بینیم که انسان‌ها به فضاهایی خالی اروپا می رسند که ظاهرا دیگر هیچ نئاندرتالی در آن‌ها یافت نمی‌شود. در مناطق دیگر احتمالا همپوشانی با انسان‌ها وجود داشته است و ما می‌دانیم که افراد دو گونه با یکدیگر آمیزش داشتند.

اولین مدرک تجربی برای آمیزش انسان و نئاندرتال در سال ۲۰۱۰، زمانی که ژنوم یک نئاندرتال توالی‌یابی شد، به‌دست آمد. از آن زمان، تحلیل‌های ژنتیکی نشان داده است که نئاندرتال‌ها و انسان‌های مدرن در بیش از یک منطقه‌ی جغرافیایی همزیستی داشتند. آن گروه‌ها به‌صورت منظم با یکدیگر تبادل دی‌ان‌ای می‌کردند؛ بدین معنی که امروزه هر جمعیت انسانی که مورد مطالعه قرار گرفته است، بخشی از ژنوم نئاندرتال‌ها را حمل می‌کند.

استخوان نئاندرتال‌ها
بازسازی قبر نئاندرتال که اوایل قرن بیستم در منطقه‌ی لاشاپل اوسان فرانسه کشف شد. اسکلتی با ستون فقرات تغییرشکل‌یافته در این منطقه کشف شد که الهام‌بخش اولین تصویرسازی از نئاندرتال‌ها به شکل گونه‌ای وحشی و بدوی بود.
کپی لینک

همچنان در لبه پرتگاه

وقتی انسان‌های امروزی و نئاندرتال‌ها ده‌ها هزار سال پیش با یکدیگر ملاقات کردند، نزدیک‌ترین خویشاوندان انسان همان زمان دچار دردسر شده بودند. براساس پژوهش‌های ژنتیکی، نئاندرتال‌ها تنوع ژنتیکی کمتر و گروه‌های کوچک‌تر نسبت به انسان‌های خردمند داشتند. همین عوامل می‌توانند علت انقراض نئاندرتال‌ها را توضیح دهند. عمر گوکیومن، ژنوم‌شناس در دانشگاه بوفالو می‌گوید:

از نظر ژنتیکی بزرگ‌ترین سرنخ موجود «ناجورتخمی» است. یک فرد دو نسخه یا آلل از یک ژن را از هر والد دریافت می‌کند. در صورتی که افراد یک آلل متفاوت از یک ژن معین را از هر والد به ارث ببرند، «ناجورتخم» هستند. در جوامع کوچک نئاندرتال که کمتر از ۲۰ فرد بزرگسال در هر گروه وجود داشت، درون‌آمیزی بیشتری رخ می‌داد؛ بدین معنی که تعداد کمتری از آن‌ها نسخه‌های مختلف یک ژن را از هر یک از والدین خود به ارث می‌بردند و از این رو ناجورتخمی پائینی داشتند.

گوکیومن می‌افزاید: «نئاندرتال‌ها احتمالا به خاطر این مسئله دچار مشکل بار جهشی بودند. پژوهش‌های ژنتیکی نشان می‌دهد که نئاندرتال‌ها جهش‌های مشکل‌ساز زیادی داشتند که همین مسئله بر بقایشان تأثیر زیای گذاشت. آن‌ها به دلیل جمعیت کوچکشان واقعا نتوانستند آلل‌های بد را حذف کنند و فرزندانشان احتمالا در نهایت بیمار می‌شدند.»

هر جمعیتی از حیوانات از طریق تولیدمثل و پرورش فرزندان موفق در آینده دوام می‌آورد. آوریل ناول، باستان‌شناس دوره‌ی پارینه‌سنگی در دانشگاه ویکتوریا در بریتیش کلمبیا می‌گوید پژوهشگرانی که میزان مرگ‌ومیر نوزادان نئاندرتال را تخمین می‌زنند، دریافتند که حتی کاهش ۱٫۵ درصدی کودکان بازمانده، می‌توانست درطول دو هزار سال به انقراض جمعیت نئاندرتال‌ها منجر شود. درنتیجه به‌‌گفته‌ی ناول، لازم نیست میزان مرگ‌ومیر به شکل چشمگیر افزایش یابد تا تاثیر شگرفی بر جمعیت بگذارد.

بنابراین درحالی‌که نئاندرتال‌ها با کاهش جمعیت مواجه و به گروه‌های کوچک و منزوی تبدیل شدند و از حمایت اجتماعی لازم برای مراقبت از نوزادان بیمارشان برخوردار نبودند، انسان‌های مدرن به سرعت در اروپا گسترش یافتند.

جمجمه نئاندرتال
زمانی باستان‌شناس‌ها تصور می‌کردند جنگ و نزاع بین انسان‌های مدرن و نئاندرتال‌ها باعث انقراض نزدیک‌ترین خویشاوندان ما شد. همچنین شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند نئاندرتال‌ها قربانیان خشونت بین فردی بوده‌اند. برای مثال، جمجمه‌ی نئاندرتال کشف‌شده در سنت سزار فرانسه با وسیله‌ای نوک‌تیز دچار شکستگی شده است؛ اما هیچ مدرکی دال بر اینکه انسان‌های مدرن عامل آن جراحت بودند یا حتی در همان غار سکونت داشتند، وجود ندارد.
کپی لینک

انسان و نئاندرتال: ترکیب نامناسب؟

در طی دو دوره در اوراسیا در حدود ۱۳۵ هزار و ۱۰۰ هزار سال پیش، جمعیت نئاندرتال‌ها تقریبا از بین رفت؛ اما آن‌ها به لطف تغییرات در محیط اطرافشان دوباره بازگشتند. پژوهشگرها تصور می‌کردند که انسان مدرن با توجه به همپوشانی فضایی و مکانی، نقش مستقیمی در نابودی نئاندرتال‌ها از طریق جنگ یا بیماری‌های جدید ایفا کرد.

البته شواهدی از خشونت در اسکلت نئاندرتال‌ها دیده می‌شود. در جمجمه‌ی مرد بزرگسالی جوان با قدمت ۳۶ هزار سال از سنت سزار فرانسه، نشانه‌هایی از شکستگی با ابزار تیز دیده شد و در بزرگسالی مسن‌تر که در غار شانه‌در عراق با قدمت ۵۰ هزار سال یافت شد، زخم چاقویی نسبتا بهبودیافته در دنده‌ی چپ وجود داشت؛ اما هیچ راهی وجود ندارد برای این که با قطعیت بگوییم انسان‌های امروزی یا نئاندرتال‌های دیگر چنین ضرباتی را وارد کرده‌اند. مگر اینکه باستان‌شناس‌ها محوطه‌ای را پیدا کنند که در آن نشانه‌های واضح نسل‌کشی نئاندرتال‌ها به دست انسان خردمند وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت غیرممکن است به این نتیجه برسیم که خشونت انسان امروزی عامل اصلی انقراض نئاندرتال‌ها بوده است.

همچنین شواهدی ژنتیکی وجود ندارند که ثابت کنند بیماری‌های انسانی عامل نابودی نئاندرتال‌ها بوده است؛ گرچه ما در بسیاری از ژن‌های مرتبط با ایمنی با یکدیگر اشتراک داشتیم. برای مثال ژن‌های نئاندرتالی را به ارث بردیم که ما را در برابر اختلال‌های خودایمنی مثل لوپوس یا بیماری کرون و همچنین کووید ۱۹ شدید آسیب‌پذیر ساخته‌اند. تحلیل‌های ژنتیکی آینده می‌توانند نقش احتمالی بیماری در نابودی نئاندرتال‌ها را آشکار کنند.

بازسازی نورون نئاندرتال
نورون‌ها (رنگ زرد) در ارگانوئیدهای مغزی برگرفته از نئاندرتال‌ها در آزمایشگاه، بی‌نظمی بیشتری دارند و اتصالات بین آن‌ها کمتر از مغز انسان است. به همین دلیل چابکی نئاندرتال‌ها در تفکر کمتر از انسان بود. در نتیجه آن‌ها احتمالا مانند انسان‌ها شکارچیان یا گردآورندگان ماهری نبوده‌اند.
کپی لینک

برندگان و بازندگان در مبارزه بر سر منابع

جنگ یا طاعون را نمی‌توان تنها راه نابودی نئاندرتال‌ها به دست انسان مدرن درنظر گرفت. زمانی که این دو گروه به یکدیگر نزدیک شدند، رقابت می‌توانست نتایج غمباری را به دنبال داشته باشند.

اشیای نئاندرتال‌ها مثل آویزها و حکاکی‌ها نشان می‌دهند که آن‌ها هوشمند بوده‌اند؛ اما پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که تفاوت‌های چشمگیری بین مغز انسان خردمند و مغز نئاندرتال‌ها وجود داشته است: انسان‌های امروزی نورون‌های بیشتری در مناطق مغزی کلیدی خود برای تفکر سطح بالا دارند و نورون‌ها در مغز انسان‌ها اتصالات بیشتر دارند . به عبارتی انسان‌های خردمند قادر بودند با سرعت بیشتری فکر کنند. همچنین مشکل بزرگ‌تر نئاندرتال‌ها برای پردازش زبان هم به این معنی بود که انسان‌های امروزی در وظایف کلیدی مثل شکار و پیدا کردن غذا دارای مزیت بودند.

هرچند گروه‌های بسیار منزوی نئاندرتال‌ها احتمالا نقطه ضعف بیولوژیکی داشتند، به‌نظر می‌آید از یک آسیب فرهنگی نیز رنج می‌بردند. شارا بیلی، انسان‌شناس در دانشگاه نیویورک می‌گوید:

وقتی جمعیت‌های بزرگ‌تری داشته باشید، ایده‌ها راحت‌تر پخش می‌شوند و افراد دیگر می‌توانند آن‌ها را گسترش دهند؛ اما با توجه به جمعیت پراکنده‌ی نئاندرتال‌ها، نوآوری‌های هنری یا فرهنگی آن‌ها ممکن است مانند جمعیت‌های بزرگ‌تر با تعامل‌های بیشتر بین افراد، پیشرفت نکرده باشد.

گرچه نئاندرتال‌ها ابزارهایی می‌ساختند که برای زمان خود پیچیده بودند، هیچ سلاح پیچیده‌ و دوربردی از آن‌ها پیدا نشده است. توانایی انسان‌های خردمند برای ابداع سلاح‌های پرتابه‌ای یک مزیت رقابتی به شمار می‌رفت.

با‌این‌حال پیامدهای کامل این تفاوت‌ها بر بقای نئاندرتال‌ها هنوز مشخص نیست. ناول می‌گوید همچنین می‌توانیم به رقابت درون‌گروهی یا رقابت بین گروه‌هایی از نئاندرتال‌ها به‌عنوان نتیجه‌ی احتمالی کاهش تعداد آن‌ها و تجاوز انسان‌های مدرن فکر کنیم.

نئاندرتال‌ها از نظر قدرت تفکر و تصمیم‌گیری، کند‌تر از انسان خردمند بودند

ناول و همکارش ملانی چانگ، دیرینه‌شناس دانشگاه پورتلند، هنگام بررسی گروه‌های شکارچی گردآورنده‌ی کهن و معاصر متوجه شدند که این گروه‌ها اغلب به شکل منسجم تعیین می‌کردند چه کسی می‌تواند از زمین و منابعشان استفاده کند و بودن در گروه می‌تواند به خاطر بقا باشد. با ناپدیدشدن نئاندرتال‌ها از بسیاری از بخش‌های اوراسیا و عقب‌نشینی به جنوب ایبری، رقابت در میان گروه‌های نئاندرتال هم شدت گرفت.

ناول اشاره می‌کند شاید رقابت با دیگر نئاندرتال‌ها آن‌ها را وادار کرده که خود را تفکیک کنند. این شواهد در نگاه اول قانع‌کننده به نظر می‌رسند؛ چرا که حدود ۴۰ هزار تا ۵۰ هزار سال پیش، انفجاری فرهنگی در میان گروه‌های نئاندرتال و انسان‌های مدرن به وجود آمد. این عنصرهای فرهنگی شامل افزایش زیورآلات شخصی مثل صدف‌های نقاشی‌شده است که احتمالا به صورت آویز پوشیده می‌شدند و به عنوان نمادهای گروهی کاربرد داشتند.

صدف به‌دست‌آمده از غار نئاندرتال
کوئوا آنتون در جنوب اسپانیا احتمالا یکی از آخرین پایگاه‌های نئاندرتال پسین است. اشیای به دست آمده از این سایت مثل صدف‌های تزئین‌شده با رنگ‌ نارنجی ژئوتیت و هماتیت احتمالا قدمتی ۳۶ هزار ساله دارند. دانشمندان بر این باورند که برخی از این صدف‌های رنگ‌آمیزی‌شده به شکل شناسنامه‌های گروهی در جوامع نئاندرتال به کار می‌رفتند و این شاخص‌های درون گروهی دسترسی به منابع را تعیین می‌کردند.

کوئوا آنتون در جنوب اسپانیا احتمالا یکی از آخرین پایگاه‌های نئاندرتال پسین است. اشیای به دست‌آمده از این محوطه مثل صدف‌های تزئین‌شده با رنگدانه‌ی نارنجی گوتیت و هماتیت احتمالا قدمتی ۳۶ هزار ساله دارند. دانشمندان بر این باورند که برخی از این صدف‌های رنگ‌آمیزی‌شده به شکل شناسنامه‌های گروهی در جوامع نئاندرتال به کار می‌رفتند و این شاخص‌های درون‌گروهی دسترسی به منابع را تعیین می‌کردند.

کپی لینک

سرنوشت منسجم و مشترکی در کار نیست

با توجه به شواهد فزاینده از تعامل منظم نئاندرتال‌ها و انسان‌های مدرن به مدت هزاران سال، بسیاری از پژوهشگرها در جستجوی نظریه‌ای برای توجیه سرگذشت نئاندرتال‌ها هستند. برای اولین بار فرد اسمیت، دیرین‌انسان‌شناس و همکارانش حدود ۳۵ سال پیش نظریه‌ای را در این باره منتشر کردند. براساس این نظریه، فرآیند مهاجرت ژن و آسیمیله‌سازی (ادغام) آهسته‌‌ی نئاندرتال‌ها در جوامع انسانی وجود داشته است.

در واقعیت دو گروه با یکدیگر در ارتباط بودند و با مهاجرت انسان‌های بیشتر به اوراسیا در نهایت گروه بزرگ‌تر بر نئاندرتال‌ها غالب شد. این فرضیه با پژوهشی تقویت می‌شود که نشان می‌دهد انسان‌های خردمند، نئاندرتال‌ها را در جمعیت خود جذب کردند.

بیشتر بخوانید:

 به این صورت این تصور به وجود آمده است که نئاندرتال‌ها با جذب در جوامع انسانی در نهایت ناپدید شدند. بااین‌حال این نظریه فاقد شواهد محکم درباره‌ی همزیستی نئاندرتال‌ها و انسان‌ها برای بازه‌های طولانی در یک مکان است. آن‌ها ژن‌های مشترک داشتند، اما شواهد باستانی نشان نمی‌دهند که نئاندرتال‌ها و انسان‌های امروزی از خانه‌ی مشترک یا پیوندهای اجتماعی نزدیک و مورد نیاز برای جذب نئاندرتال‌ها برخوردار بوده باشند. بیلی می‌گوید: «حتی اگر چنین محوطه‌ای پیدا کنیم، بعید است تصویر پیچیده و دقیق نئاندرتال‌ها در آخرین لحظاتشان را تغییر دهد.» به گفته‌ی سانگ هو لی، انسان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا:

برخی جمعیت‌های نئاندرتال‌ها نابود شدند برخی دیگر قتل عام شدند و برخی دیگر با انسان‌ها تعامل کردند و برخی هم صرفا تبادل ایده می‌کردند. پرسش‌های هیجان‌انگیزی مثل «چرا نئاندرتال‌ها ناپدید شدند؟ چرا منقرض شدند؟ دیگر یک نظریه‌ی فراگیر ندارند. نئاندرتال‌ها به طور کلی سرنوشت مشترک و منسجمی نداشتند.
مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات