احساسات ناخوشایند برای شما خوب هستند!
احساسات هوموساپینها بسیار متغیر است. اگرچه غمگین بودن، حالات روحی بد و احساسات ناخوشایند همیشه جزئی از تجربیات بشر بودهاند؛ ولی دنیای کنونی این احساسات را نادیده میگیرد و بیارزش میداند. در فرهنگ غربی با چیز معمولی مثل احساس موقتی غم مانند یک ناهنجاری برخورد میشود. تبلیغات جهتدار و موسسات مشاوره و بازاریابی ادعا میکنند که شادی حق مسلم ماست و باید همواره بهدنبال آن باشیم. با این حال، غم و احساسات ناخوشایند جزئی جدانشدنی از تجارب روزمره ما باقی ماندهاند. گرچه جنبش شادی و لذتطلبی در مقیاس جهانی شکل گرفته است و سطح ثروت و رفاه مادی در جهان واقعا افزایش یافته است؛ ولی دهههاست که شادی و رضایت از زندگی در جوامع غربی پیشرفتی نکرده است.
در واقع اکنون زمان آن فرا رسیده است که در نقش احساسات ناخوشایند در زندگی خود تجدید نظر کنیم. ما باید آنها را بخشی از طبیعت انسانی خود و حتی مفید بدانیم. این احساسات در کنارآمدن با بسیاری از موقعیتهای روزمره و چالشهای زندگی به کمک ما میآیند.
تاریخچهی کوتاهی از احساس غم
از ابتدای تاریخ تا همین چندی پیش، بازههای کوتاه غمگین بودن یا غیرقابل پیشبینی بودن (که با نام ملال ملایم شناخته میشود) به عنوان بخشی طبیعی از زندگی پذیرفته شده بود. در حقیقت بسیاری از دستاوردهای روحی بشر، مرتبط با بیدارسازی، تمرین دادن و حتی پرورش احساسات ناخوشایند است. تراژدیهای یونان باستان مخاطب خود را آموزش میدادند که بپذیرند که اتفاقات ناگوار گریزناپذیر همیشه جزئی از زندگی انسان بوده و هستند. شکسپیر بخش عظیمی از اشتهار خود را مرهون احساسات غمانگیزی است که نوشتههایش در ما ایجاد میکنند و شاهکارهای هنرمندان و ادیبان بزرگی مانند بتهوون، شوپن، چخوف و ایبسن همیشه این احساسات را کنکاش کردهاند و آن را آموزنده و ارزشمند دانستهاند.
فیلسوفان باستان نیز باور داشتند که انسان کامل باید احساسات ناخوشایند را بپیذرد و جزئی از مسیر تکامل خود بداند. حتی فیلسوفان لذتگرایی مانند اپیکور نیز میگفتند زندگی نیکو تمرین قضاوت خردمندانه، مهار نفس، خویشتنداری و پذیرش اتفاقات و احساسات ناخوشایند اجتنابناپذیر است.
فیلسوفان دیگر مثل رواقیون هم اذعان میکردند که آموختنِ پیشبینیِ حوادثی مانند از دست دادن، اندوه و بیعدالتی و پذیرش آنها بسیار مهم است.
هدف از احساس غم چیست؟
روانشانسانی که روی چگونگی تکامل و شکلگیری احساسات و رفتارهای ما مطالعه میکنند، عقیده دارند که تمام احساسات ما در پاسخگویی به شرایط مختلفی که در زندگی با آنها روبهرو میشویم موثر هستند. در واقع اگر به بررسی تنوع احساسات انسانی بپردازیم خواهیم دید که تعداد احساسات ناخوشایند از احساسات خوشایند بیشتر است. احساسات ناخوشایند مانند ترس، خشم، شرم و نفرت در شناخت، جلوگیری و غلبه بر موقعیتهای تهدیدکننده و خطرناک به ما کمک میکنند. اما هدف از غم و اندوه (احساسی که روانشناسان بیش از هرچیز در بیماران خود گزارش میکنند) چیست؟
غم و اندوه شدید و طولانیمدت، مانند افسردگی، بدون شک یک ناهنجاری جدی و فلجکننده است. با این حال غمگینی ملایم و موقتی به ما در سازگاری با زندگی و کنارآمدن با سختیها کمک میکند. برای مثال هنگامی که ما غمگین هستیم رفتارهای ثانویهای مثل گوشهگیری، کنار کشیدن از رقابتها و بلاتکلیفی بروز میدهیم؛ این رفتارها توجه ناخودآگاه دیگران را به ما جلب میکنند و باعث میشوند آنها سعی در کمک ما داشته باشند.
برخی احساسات ناخوشایند مانند نوستالژی و سودازدگی هم برخی مواقع رضایتی در ما ایجاد میکنند و حتی با یادآوری برخی درسهای گذشته به شکلگیری افکار ما برای تصمیمات آینده و همچنین کسب انگیزه کمک میکنند.
غمگین بودن باعث تقویت دلسوزی، ترحم و حس همدلی میشود و حساسیت اخلاقی و هنری را بالا میبرد. بیدلیل نیست که غم جرقهی بسیاری از خلاقیتهای هنری شده است. آزمایشهای علمی اخیر به جمعآوری و ثبت فواید احساسات ناخوشایند موقت و ملایم پرداخته و نشان دادهاند که این احساسات در ما به طور ناخودآگاه سیگنالهایی ایجاد میکنند که ما را هوشیارتر، متمرکزتر و جزئینگرتر میکنند. برعکس هنگام شادی معمولا از دقت ما کاسته میشود و تفکرمان به جرئیات متوجه نمیشود.
فواید روانشناختی احساس غم
شواهد سودمندی روانشناختی احساسات ناخوشایند مانند غم رو به افزایش است. برای این مشاهدات، پژوهشگران ابتدا افراد را با نشان دادن فیلمهای شاد و غمگین تحت تاثیر قرار دادند و سپس تغییرات عملکرد آنها در انجام اعمال مختلف شناختی و رفتاری را ثبت و بررسی کردند. غمگین بودن مزایای زیر را به ارمغان میآورد:
حافظهی بهتر: در یک مطالعه، افراد ناراحت (که در این مورد ناشی از هوای ابری و شرایط جوی نامساعد بود) یادآوری بهتری از جزئیات فروشگاهی داشتند که آن را ترک کرده بودند. احساسات منفی میتواند با کاهش برخی حواسپرتیها، حافظهی بصری را تقویت کند.
قضاوت صحیحتر: کمی احساسات ناخوشایند باعث میشود تا انسانها هنگام قضاوت تبعیض و کژانگاری کمتری داشته باشند. برای مثال قاضیهایی که اندکی ناراحت بودهاند توانستهاند آرای بهتری صادر کنند و جزئیات را بهتر تجزیه و تحلیل کنند. همچنین تائید شده است که زودباوری در مورد شایعات غمانگیز پایینتر میآید و حس شکاکیت تشدید میشود و افراد در این مواقع راحتتر می توانند مطلب واقعی را از دروغ تشخیص دهند. همچنین افراد در حالت ناراحتی، کلیشهها را به مقدار بیشتری زیر سوال میبرند.
انگیزش: آزمایشهای دیگری نشان دادهاند، هنگامی که از افراد در دوحالت شاد و ناراحت خواسته شده تا به یک پرسشنامه دشوار پاسخ دهند، آنهایی که ناراحت بودهاند تلاش بیشتری به خرج دادهاند، در زمان یکسان سوالهای بیشتری را پاسخ دادهاند و حتی جوابهای درستشان نیز بیشتر از افراد شاد بوده است.
ارتباط بهتر: افراد در هنگام ناراحتی بهتر میتوانند استدلال کنند و دیگران را قانع کنند. مفهوم جملات دوپهلوی دیگران را بهتر میفهمند و ارتباط کلامی بهتری برقرار میکنند. همچنین افراد در هنگام ناراحتی به برداشتهای اجتماعی و هنجارها بیشتر اهمیت میدهند و با دیگران عادلانه و بهدور از خودخواهی رفتار میکنند.
مخالفت با شادیگرایی افراطی
افراط در مطالبهی شادی و انکار غم واندوه تعیین هدفی است که هیچگاه محقق نخواهد شد. این انکار و نرسیدن به هدف میتواند حس سرخوردگی بیشتری ایجاد کند و حتی منجر به افسردگی شود. حس غم و اندوه با بالابردن توانایی واکنش نشان دادن، از ما انسانهای کامل تری میسازد. یافتههای جدید نشان میدهد جستوجو برای شادی همیشگی میتواند نتیجهی معکوس در پی داشته باشد و ما را به مخاطره بیاندازد. البته هنوز باید مطالعات بسیار بیشتری در زمینهی فواید و مضرات حالات احساسی ما انجام گیرد.
نظرات