تلاش وسواس‌گونه برای شاد بودن و نتیجه‌ عکس آن

دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۰
مطالعه 9 دقیقه
وسواس بیش از حد درباره‌ی شادی و لذت بردن از زندگی در لحظه، خود می‌تواند به استرس و افسردگی منتهی شود.
تبلیغات

رسیدن به شادی برای بسیاری از افراد، یک مسیر پر از تقلا و سختی است که هرچه بیشتر انرژی صرف آن کنید، بیشتر از مسیر خارج می‌شوید. تنها به این نوشته از الیزابت گیلبرت در کتاب خاطرات او به‌نام Eat, Pray, Love توجه کنید:

شادی یکی از نتایج تلاش‌های شخصی است. برای رسیدن به آن باید بجنگی، تقلا کنی و اصرار بورزی. گاهی ممکن است برای جست‌وجوی آن مجبور شوی به دور دنیا سفر کنی.

الیزابت گیلبرت در ادامه می‌نویسد:

تو مجبور هستی دائما برای شکوفایی موهبت‌هایی که به تو اعطا شده است، تلاش کنی. زمانی‌که به مرحله‌ی شادی رسیدی باید با تلاشی خستگی‌ناپذیر و همیشگی به سمت بالا شنا کنی تا این احساس شادی را در خود ماندگار کنی. اگر این کار را انجام ندهی، شادی و رضایت درونی در تو به‌مرور زمان از بین می‌رود.

با اینکه داشتن چنین نگرشی درباره‌ی شادی برای بعضی از افراد ممکن است واقعا کارگشا باشد؛ اما جدید‌ترین پژوهش‌های علمی نشان می‌دهد که تلاش برای رسیدن به شادی در بسیاری از افراد نتیجه‌ی عکس می‌دهد و در آن‌ها احساسات منفی، برای مثال احساس استرس، تنهایی و شکست شخصی ایجاد می‌کند. طبق این نگرش، شادی مانند یک پرنده‌ی ترسو است: هرچه بیشتر تلاش کنید به آن نزدیک شوید، بیشتر از شما دور می‌شود.

این یافته‌ها به ما در درک برخی از احساساتی که همه‌ی ما کم‌وبیش تجربه کرده‌ایم، کمک می‌کند؛ احساساتی مانند استرس‌ و ناامیدی که در برخی از مناسبت‌های به‌خصوص مانند روز تولد، کریسمس و روز تحویل سال نو به سراغمان می‌آیند. اما یافته‌های این پژوهش می‌تواند با ار‌ائه‌ی چند راهنمایی برای تنظیم اهداف کلی زندگیتان، تاثیر شگرفی بر احساس خوشبختی شما در طولانی‌مدت بگذارد.

کمک به خود یا ایستادن در مقابل خود؟

آریس ماووس، مدرس و محقق در دانشگاه کالیفرنیا، اولین روان‌پزشکی است که به شکل علمی به بررسی و مطالعه‌ی این ایده پرداخته است. او می‌گوید آن موردی که باعث شد به فکر بررسی این موضوع بیافتد، حجم بسیار بالای کتاب‌های انگیزشی و موفقیت شخصی است که در دو یا سه دهه‌ی گذشته در ایالات متحده منتشر شده‌اند.

در بسیاری از این کتاب‌ها، شادی به‌صورت لازمه‌ی اساسی زندگی که بدون آن همه چیز بی‌معنی است، نشان داده می‌شوند. ماووس می‌گوید:

به هر جایی که نگاه می‌کنید، کتاب‌هایی را می‌بینید که می‌گویند شادی برای فرد خوب است، شما اساسا باید خودتان را شاد‌تر کنید، انگار که وظیفه‌ی شما در زندگی این است که در خود احساس شادمانی به وجود آورید.

آیا این کتاب‌ها به افسردگی بیشتر تعداد زیادی از خوانندگان منجر نمی‌شود؟

ماووس معتقد است:

در نتیجه‌ی خواندن چنین کتاب‌هایی، افراد ممکن است استانداردهای بسیار بالایی برای شادی در زندگی تعیین کنند. آن‌ها شاید تصور کنند که باید همیشه در هر شرایطی شاد بود، یا اینکه باید سطح شادی خود را بالاتر ببرند. اما درواقع این کارها ممکن است افراد را به سوی احساس افسردگی بیشتر سوق دهد. شخص وقتی به این نتیجه برسد که در تلاش خود برای رسیدن به استانداردهایش شکست خورده، ممکن است احساس سرخوردگی و شکست کند.

آریس ماووس با همکاری محققان دیگری از جمله مایا تامیر، نیکول ساوینو و کریگ اندرسون تصمیم گرفت این ایده را با استفاده از یک سری مطالعات علمی آزمایش کند. در یک مورد، یک پرسشنامه‌ی دقیق به مشارکت‌کنندگان در این تحقیق ارائه شد تا نظر خود را درباره‌ی عبارات زیر بیان کنند:

  • میزان شادمانی من در هر لحظه، نشانگر میزان ارزشمندی زندگی من است
  • برای داشتن یک زندگی بامعنی باید اکثر اوقات، احساس شادمانی داشته باشم
  • در زندگی هر چیزی را با این معیار ارزش‌گذاری می‌کنم که تا چه اندازه بر شادمانی شخصی من تاثیر می‌گذارد
  • همان‌طور که انتظار می‌رفت، مشارکت‌کنندگانی که بیش از همه با عبارات فوق موافق بودند، از زندگی خود هم‌اکنون کم‌تر رضایت داشتند.

    اما شرایط با درنظرگرفتن وضعیت فعلی مشارکت‌کنندگان پیچیده‌تر می‌شود. نگرش افرادی که اخیرا در زندگی خود یک تجربه‌ی پرتنش مانند از دست دادن عزیزان را تجربه کرده بودند، به موضوع شادی در زندگی، تفاوت چندانی نمی‌کرد. بنابراین وقتی شرایط زندگی شما هم‌اکنون سخت و پراسترس است، اشتیاق برای رسیدن به شادی بیشتر لزوما باعث ایجاد احساسات منفی نمی‌شود. بااین‌حال می‌تواند شدت احساس رضایت از زندگی را که طبیعتا هنگام خوب بودن اوضاع زندگی به وجود می‌آید، کاهش دهد.

    قدم بعدی ماووس و همکارانش این بود که دریابند آیا با تغییر دادن نگرش مشارکت‌کنندگان می‌توانند میزان شادمانی آن‌ها در کوتاه‌مدت را تغییر دهند. برای انجام این کار آن‌ها از نیمی از شرکت‌کنندگان درخواست کردند تا یک مقاله‌ی ساختگی در روزنامه بخوانند، مقاله‌ای که درباره‌ی اهمیت احساس شادی در زندگی اغراق‌گویی کرده بود. این درحالی‌ بود که گروه دیگر از شرکت‌کنندگان در این آزمایش باید یک مقاله درباره‌ی محاسن داشتن قوه‌ی تشخیص خوب که در آن هیچ‌گونه اشاره‌ای به احساسات نشده بود، می‌خواندند.

    تیم پژوهشی در ادامه از شرکت‌کنندگان خواستند تا یک فیلم دلگرم‌کننده درباره‌ی تلاش و موفقیت یک برنده‌ی مدال طلای المپیک تماشا کنند. درنهایت ماووس و همکاران او به ارزیابی احساسات دو گروه شرکت‌کننده پرداختند.

    پژوهشگران بار دیگر متوجه یک رابطه‌ی معنی‌دار شدند. افرادی که مقاله‌ی ساختگی را خوانده بودند و به‌صورت ناخودآگاه علاقه‌ی آن‌ها به داشتن شادی بیشتر در زندگی تحریک شده بود، بعد از مشاهده‌ی فیلم کم‌تر تحت تاثیر احساسات مثبت منتقل‌شده از آن قرار گرفتند؛ این در حالی‌ بود که روحیه‌ی افرادی که مقاله‌ی علمی بی‌طرفانه را خوانده بودند، پس از مشاهده‌ی فیلم بالا رفته بود.

    به نظر می‌رسد خواندن یک مقاله‌ی اغراق‌آمیز درباره‌ی نقش شادی در زندگی باعث شده بود انتظارات افراد از میزان احساساتی که هنگام تماشای یک فیلم مثبت و امیدوارکننده باید به آن‌ها دست دهد، بالا رود؛ به‌نحوی‌که آنان هنگام تماشای فیلم دائما به ارزیابی میزان احساسات خود می‌پرداختند. زمانی‌که سطح واقعی احساسات به استانداردهای ذهنی آن‌ها نمی‌رسید، بعد از اتمام تماشای فیلم به‌جای داشتن روحیه‌ی بالا، احساس سرخوردگی و ناامیدی می‌کردند.

    شما نیز شاید در جریان یک اتفاق مهم مانند جشن عروسی یا رفتن به یک مسافرت پرهزینه، که می‌دانید در زندگی یک‌بار روی می‌دهد، چنین احساسی را تجربه کرده باشید. هرچقدر که تلاش ‌کنید از تک‌تک لحظات آن لذت ببرید، به همان اندازه کم‌تر به شما خوش می‌گذرد، به‌گونه‌ای که احساس می‌کنید سفر به یک منطقه‌ی دیگر می‌توانست بسیار بهتر از سفر فعلی‌تان باشد. تحقیقات ماووس نشان می‌دهد که این وضعیت ممکن است در دیگر جنبه‌های زندگی فرد نیز رخ دهد.

    جستجوی خودآگاه شادی در زندگی شاید اثر معکوس داشته باشد

    یافته‌های ماووس همچنین نشان می‌دهد که طلب شادی بیشتر و جست‌وجوی آن در زندگی باعث می‌شود تا احساس تنهایی و دوری از دیگران بیشتر شود؛ شاید به این دلیل که فرد به‌جای توجه به اشخاص عزیز اطراف خود و قدرشناسی از آنان، تمرکز خود را روی خودش و احساسات شخصی‌اش معطوف می‌کند. ماووس در این مورد اضافه می‌کند:

    تمرکز روی خود ممکن من را از دیگران دور کند؛ به‌گونه‌ای که کم‌تر با آن ارتباط داشته باشم و شاید حتی قضاوتم درباره‌ی مردم منفی‌تر از گذشته شود؛ به‌خصوص اگر فکر کنم که دیگران، احساس شادی درونی من را به‌هم می‌ریزند.

    اما تبعات این موضوع به همینجا ختم نمی‌شود. در اوایل امسال، سم ماگلیو از دانشگاه تورنتو و آک‌یانگ کیم از دانشگاه روتگرز دریافتند که جست‌وجوی خودآگاه شادی در زندگی به‌گونه‌ای دیگر ممکن است، اثر معکوس داشته باشد. درواقع ماگلیو و همکارانش معتقدند تمرکز روی شاد بودن ممکن است به ما این احساس را تلقین کند که زمان در حال از دست رفتن است.

    ماگلیو نیز همانند ماووس، از شماری بررسی‌های ظریف برای شاسایی تبعات شادجویی در زندگی استفاده کرد. از جمله‌ی این روش‌ها، بررسی پرسش‌نامه‌های پرشده توسط داوطلبان بوده است. در یکی از مطالعات، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا فهرستی از ۱۰ موردی که آن‌ها را در زندگی شاد می‌کند، تهیه کنند (که شاید موارد ساده‌ای مانند اختصاص چند ساعت در هفته برای وقت گذراندن با خانواده باشد). انجام این کار به‌جای اینکه احساس خوش‌بینی درباره‌ی آینده در افراد ایجاد کند، باعث شد آن‌ها دچار استرس شوند؛ به‌خصوص استرس درباره‌ی اینکه برای انجام دادن تمام آن کارها، شاید وقت کافی در زندگی نداشته باشند.

    درواقع افراد بعد از برشمردن مواردی که آن‌ها را در زندگی شاد می‌کند، به‌جای این احساس شادمانی کنند، احساس کمبود وقت و استرس داشتند. اگر داوطلبان فهرست مواردی را می‌نوشتند که آن‌ها را در همان لحظه شاد می‌کرد، چنین احساس‌های منفی به وجود نمی‌آمد. این مطالعه نشان می‌دهد که طلب شادی بیشتر در زندگی، برای افراد مشکل‌ساز می‌شود.

    ماگلیو در این مورد معتقد است که مشکل به ماهیت ابری‌مانند و غیرقطعی هدف شاد بودن برمی‌گردد. بسیار سخت است که احساس کنید به حد نهایت شادی رسیده‌اید، حتی اگر به آن مرحله رضایت از زندگی رسیده باشید، به‌دنبال این خواهید بود که این احساس را طولانی‌تر کنید. نتیجه‌ی کار این می‌شود که همیشه فکر می‌کنید کارهای بیشتری باید انجام دهید. ماگلیو می‌گوید:

    در این صورت شادی از پدیده‌ی خوشایندی که هم‌اکنون من از آن لذت می‌برم، تبدیل به یک وظیفه‌ی سنگین برای من می‌شود که باید همواره و بدون توقف آن را انجام دهم.

    این نوشته‌ی الیزابت گیلبرت در کتاب Eat, Pray, Love‌ را به یاد بیاورید: 

    باید با تلاشی خستگی‌ناپذیر و همیشگی به سمت بالا شنا کنی تا این احساس شادی را در خود ماندگار کنی.

    این دقیقا همان چیزی است که طبق تحقیقات ماگلیو باعث می‌شود ما کم‌تر احساس شادی کنیم.

    البته نتایج این تحقیقات نباید مبنای درمان مشکلات جدی روانی مانند افسردگی شود. اگر مشکل کلینیکی یا بالینی دارید، باید از یک متخصص کمک بگیرید. همچنین ماگلیو می‌گوید که یافته‌های مطالعات آن‌ها نباید دلیل طفره رفتن افراد از اتخاذ تصمیم‌های مهمی شود که می‌تواند شرایط زندگی را بهبود دهد؛ تصمیماتی مانند ترک یک زوج بدرفتار. بعضی اوقات واقعا لازم است برای بالا بردن سطح احساس شادی در زندگی، دست به اقدامات قاطعی بزنیم.

    اما اگر در زندگی خود با چالشی مواجه نیستید، این مطالعه به شما پیشنهاد می‌کند که بهتر است در طرز فکر و رفتار خود تجدیدنظر کنید. ماگلیو به این نکته اشاره می‌کند که شبکه‌های اجتماعی به‌خصوص باعث می‌شوkد آگاهی ما از زندگی‌های ظاهری و فیلترشده‌ی دیگران بیشتر شود و به این ترتیب علاقه‌مان برای رسیدن به شادی بیشتر و زندگی هیجان‌انگیزتر را افزایش دهد. او می‌گوید اگر برای تعیین استانداردی که میزان شاد و بامعنی بودن زندگی خودمان را با آن می‌سنجیم، به دیگران و زندگی آن‌ها نگاه نکنیم، بسیار شادتر خواهیم بود.

    ماگلیو می‌گوید:

    اگر شما دائما به دوست خود فکر کنید که به فلان سفر رفته یا در فلان رستوران زیبا غذا خورده است، شاید این احساس به شما دست دهد که آن‌ها از شما شادتر هستند و به این ترتیب همان احساس جست‌وجوی شادی بیشتر در زندگی به شما دست دهد. من واقعا معتقدم که امروزه احساس طلب شادی در افراد جامعه بیشتر شده است.

    در این بین، ماووس به این نکته اشاره می‌کند که تحقیقات انجام‌گرفته نشان می‌دهد که به‌جای مقابله با احساسات منفی به‌عنوان دشمن خوشبختی ما، داشتن یک نوع نگرش پذیرش‌گرانه نسبت به این نوع احساسات باعث خواهد شد در طولانی‌مدت، احساس رضایت بیشتری در زندگی داشته باشیم. ماووس توضیح می‌دهد:

    وقتی تقلا می‌کنید تا شاد باشید، ممکن است درباره‌ی اتفاقات زندگی خود قضاوت منفی کنید... حتی ممکن است خود را به‌خاطر داشتن احساساتی که در نکته‌ی مقابل شادمانی قرار می‌گیرند، سرزنش کنید.

    به‌همین دلایل ماووس توصیه می‌کند که نسبت‌به فراز و نشیب‌های زندگی باید تا اندازه‌ای نگرش رواقی‌گونه داشت، یعنی اتفاقات و احساسات بد در زندگی را به‌عنوان اتفاقاتی گذرا بپذیرید؛ نه اینکه تلاش کنید آن‌ها را به‌طور کامل از زندگی خود حذف کنید.

    البته هیچ‌کدام از این توصیه‌ها به این معنی نیست که نمی‌توان با انجام برخی کارهای ساده احساس شادی و خوش‌بختی را تقویت کرد، کارهایی مانند وقت‌گذارنی با خانواده و مهربانی به دیگران. انجام چنین کارهایی باعث می‌شود لحظات کوتاه رضایت از زندگی را تجربه کنید. اما نباید انتظار یک تغییر بزرگ و ناگهانی در روحیه خود را داشته باشید و سعی نکنید دائما از خود سؤال کنید که چه احساسی دارید.

    به‌طور خلاصه می‌توان گفت که شادی مانند یک پرنده‌ی ترسو است. وقتی که دست از تعقیب او بردارید، شاید خود او به‌صورت طبیعی به شما نزدیک شود.

    مقاله رو دوست داشتی؟
    نظرت چیه؟
    داغ‌ترین مطالب روز
    تبلیغات

    نظرات