درون ذهن شکارچی: چه کسی دوست دارد یک شیر را به قتل برساند؟
از دندانپزشکی که سیسیل، مشهورترین شیر زیمباوه را شکار کرد تا زنی که قوچی را به ضرب گلوله از پای درآورد، شکارچیان مشتاق همواره از کوچکترین فرصتها برای شکار حیات وحش صرفنظر نمیکنند. اما چرا این دست افراد چنین کاری میکنند و هزینهی واقعی تفریح مورد علاقه آنها چیست؟
بیشتر تعداد فیلهایی که ران تامسون تنها در یک راند کُشته، ۳۲ زنجیر فیل بودند که کشتنشان برای او تنها ۱۵ دقیقه به طول انجامیده است. تامسون در طول دوره کاریاش هزاران فیل کُشته است. او که در رودزیا که اکنون، زیمبابوه نامیده میشود، بزرگ شده است، از همان نوجوانی شکار را شروع کرد و به سرعت به یک شکارچی حرفهای بدل شد. او از سال ۱۹۵۹ بهعنوان رنجر پارکهای ملی شروع به کار کرد و مرتبا از او خواسته میشد که اقدام به کشتن حیواناتی کند که به انسان حمله کردهاند.
لوت بوخنر با شکار خود: مشتریان او ۱۰ هزار پوند برای سافاری ۱۰ روزهای پرداخت میکنند که میتواند در طول آن ۱۰ حیوان را شکار کنند
تامسون به یاد میآورد: «خیلی صادقانه بگویم، این کار برایم واقعا هیجانانگیز بود. بعضی از مردم از شکار لذت میبرند؛ همانطور که اشخاصی هم هستند که از این کار انزجار دارند. برای من که لذتبخش است.» تامسون که حالا ۷۹ سال سن دارد، دهها سال است که به هیچ فیلی شلیک نکرده است و تلاش میکند مخاطبانی برای داستانهایی که در کتابهایش بازگو کرده، پیدا کند.
اینها سخنان خود اوست: «از هر آدم دیگری در این دنیا، بیشتر شکار کردهام.» او در ادامه میگوید، امروزه افرادی هستند که شکار میکنند و بسیاری نیز هستند که تنفر عمیقی از این کار دارند. برای این دست افراد، تصاویری که حیوانات شکارشده به دست شکارچیان را نشان میدهد، صرفنظر از نوع و گونه حیوان (در معرض خطر بودن یا غیره)، انگیزه، وضعیت قانونی و حتی پسزمینههای تاریخی، چیزی جز بیزاری به همراه ندارد.
امروزه، عکسهای شکار هجمهای از انتقادها و انزجارهای گسترده را برمیانگیزاند
این روزها هجمه سرزنشها پس از اینکه عکسی از یک شکارچی و لاشهی شکارش در یکی از شبکههای اجتماعی منتشر میشود، بهسرعت بالا میگیرد. چنانچه برای لوریسا سوئیلیک، مجری تلویزیون و شکارچی حرفهای آمریکایی پیش آمد. او در اینستاگرام عکسی از خود به همراه یک قوچ منتشر کرد که در جزیره آیلای اسکاتلند و بهصورت کاملا قانونی شکار کرده بود. اما عکسهای او، حجم گستردهای از انتقادها و ابراز انزجارها را در شبکههای اجتماعی به خود جلب کرد. مایک راسل، عضو محلی پارلمان اسکاتلند، به بیبیسی اسکاتلند گفت که اقدام او پذیرفتنی نیست؛ اینکه افرادی را ببینیم که با لباسهای استتار و تجهیزات کامل برای شکار یک قوچِ رام (که عمدتا همچون حیوانات اهلی رفتار میکنند) شادی میکنند، واقعا نفرتانگیز است.
والتر پالمر، دندانپزشک آمریکایی (در سمت چپ) در سال ۲۰۱۵ به همراه شکار خود، سیسیل، شیری که او برای کُشتنش، ۳۲ هزار پوند هزینه کرد
نیکولا استورجِن بهصورت علنی اعتراضات گسترده را پذیرفت و اعلام کرد در قانون، تجدیدنظرهایی اعمال میشود. سوئیلیک در پستی که در اینستاگرام منتشر کرد، اعلام کرد که برای ماجرای شکار بعدی خود به اینترنت دسترسی نخواهد داشت. او نوشت: «امیدوارم که این زمان کافی در اختیار همهی جاهلانی بگذارد که برای آموزش شکار و حفظ محیط زیست مرا تهدید به مرگ میکنند.»
البته ماجرای او تنها یک قوچ بود. در مورد گونههای جانوری که مردم برای دیدنشان به سفر به جاهای دوردست همچون آفریقا مجبور میشوند یا اینکه تنها فرصت تماشایشان را در مستندهای شبکه تلویزیونی دیسکاوری پیدا میکنند، انتشار تصاویر شکار میتواند در سراسر جهان ولولهای از خشم و نفرت به پا کند. اما چه چیزی باعث میشود کسی بخواهد این حیوانات را بکشد؟ حالا اینکه بخواهد برای این کار دهها هزار دلار نیز هزینه کند، به کنار.
یِنس اولریش هووک که در جنگلهای سوئد زندگی میکند و وظیفهی حفاظت از گلههای گراز وحشی را بر عهده دارد، ازطریق تلفن به گاردین میگوید: «اگر از ۱۰۰ شکارچی این سوأل را بپرسید، ۱۰۰ جواب مختلف به شما داده میشود.» هووک که برای یک شرکت دانمارکی در زمینه تورهای شکار و سفر کار میکند، شکار را با جذابیت کوهنوردی، غواصی یا گلف مقایسه میکند و آن را سرگرمی جسمی میداند که فرد فرصت سیاحت در دنیا را نیز پیدا میکند.
لوریسا سوئیلیک، مجری تلویزیون و شکارچی حرفهای آمریکایی درکنار قوچی که در جزیره آیلای اسکاتلند شکار کرده بود
بهعنوان مثال، شکار گورخرها دشواریهای خاصی دارد؛ این حیوانات بهصورت گلهای در مراتع به چرا میروند و بهخوبی دور اطراف خود را زیرنظر دارند. معمولا برای شکار یک گورخر به چند روزی وقت نیاز است؛ و برای بابونها که شمارشان زیاد است، اما نخستیسانان باهوشی هستند، نیاز به یک تعقیبگری و تیراندازی خوب است. میزان تقاضا برای شکار را میتوانیم به خوبی از برچسب قیمت آن بفهمیم. درواقع هزینه آن نسبتا کم است، حدود ۳۰۰۰ پوند برای شکار قانونی یک زرافه، بهدلیل اینکه شکار این حیوان بسیار ساده است و به همین دلیل خواهان زیادی نیز ندارد. هووک میگوید: «زرافهها اساسا تودهای گوشت رام هستند. من میتوانم به مزرعهای بروم و به گاوی شلیک کنم.» اشاره او درواقع طعنهای به گفتههای سوئیلیک است که خود را شکارچی حرفهای میداند؛ اما بهگفتهی هووک، چه کسی میخواهد به یک گوسفند شلیک کند؟
اگرچه هووک حدود ۳۰ سفر به آفریقا داشته، اما هیچوقت یک شیر، فیل یا دیگر حیوانات بزرگجثه را (البته به یک دلیل مشخص و ساده) شکار نکرده است. او میگوید: «آنها بسیار گران هستند، معمولا ۲۰ هزار پوند هزینه روی دستم میگذارند. خیلی ساده بگویم که نمیتوانم از عهدهی هزینههای شکار یک شیر بربیایم؛ ولی اگر میتوانستم، این کار را میکردم.»
او میگوید، نسبت کمی از شکارچیان هستند که میتوانند از عهده چنین مخارجی بربیایند که او حدس میزند کمتر از ۱ درصد باشند. اگرچه او بین کسانی که یک شیر وحشی و کسانی که حیوانی در غلو و زنجیر که قرار است به کشتارگاه برود را شکار میکنند، تفاوت اساسی قائل است. اشارهی هووک به «شکار در قفس (Canned Hunting)» است که در آن معمولا حیوانات در محدودههای حصارکشیشده نگهداری میشود و معمولا هم از سافاریها بسیار ارزانتر است.
یِنس اولریش هووک به همراه شترمرغی که شکار کرده است: کُشتن هر حیوانی مفرح نیست
اما هووک میگوید این هزینهای است که هیچ شکارچی که برای کار خود ارزش قائل است و خودش را شکارچی شرافتمندی میداند، حاضر به پرداختش نیست. او در ادامه میگوید: «به این دلیل که اساسا شکار شما یک حیوان مزرعه به حساب میآید، اصلا نمیتوانید آن را شکار به حساب بیاورید.»
یکی از نامهایی که در ارتباط با «شکار تروفه (Trophy Hunting)» بهسرعت به ذهن خطور میکند، والتر جیمز پالمر، دندانپزشک آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ شیر نر ۱۳ سالهای به نام «سیسیل» را در زیمباوه به طرز وحشیانهای از پای در آورد. البته کار او قانونی بود، چرا که به مقامات پارک ملی، پول خوبی (حدود ۵۰ هزار دلار آمریکا) داده بود. پالمر برای شکار سیسیل که محبوبترین شیر زیمباوه بود و سالانه صدها هزار نفر برای بازدید از آن از خارج از کشور میآمدند، ابتدا به کمک یک شکارچی محلی حیوان را با تیر و کمان زخمی میکند و حیوان نیز که از سوی مقامات پارک ملی، حیوانی رام تلقی شده بود، با زخمی کاری از مهلکه میگریزد.
برخی شکار را با جذابیت کوهنوردی، غواصی یا گلف مقایسه میکنند
پالمر و همدست محلیاش حدود دو شبانهروز شیر زخمی را تعقیب کردند و سپس او را با گلوله از پای درآوردند. درواقع با آنچه شرح دادیم، واضح است که سیسیل بهمعنای واقعی زجرکش شده است. دیوید کوامن، نویسندهی علمی آمریکایی که تاکنون ۱۵ جلد کتاب داستانی و غیرداستانی را به رشته تحریر درآورده است و در نوشتههای مختلف خود بسیار به موضوع پیوند گسترده بین روابط انسانی و شکار پرداخته، میگوید: «این کار، شنیع، رذیلانه و ظالمانه بود.»
تقابل شهریار و شیر بالدار در نقوش تخت جمشید. شکار در دوران باستان، ابزار و وسیلهای برای نمایش قدرت پادشاهان بود
بااینحال، غیر قابل انکار است که تولید گوشت صنعتی باعث رنج بیشتر جهانی نسبت به شکار میشود. اما حتی وارد کردن اتهام تزویر و ریا، بازدارندهی مخالفان شکار، حتی افرادی که خودشان گوشت میخورند، نبوده است، زیرا هیجان تعقیب و گریز هرگز نمیتواند گرفتن زندگی یک جاندار را توجیه کند. این خود پیچیدگی رابطهی عاطفی ما انسانها و ارتباط متناقض آن با حیوانات است که کوامن در کتاب منتشرشده در سال ۲۰۰۳ خود به نام، «هیولای خدا (Monster of God)» به کندوکاو آن پرداخته است.
قدمت کشتار حیوانات بزرگ و خطرناک به هزاران سال قبل بازمیگردد. در تمدنهای باستانی مانند ایران و بینالنهرین، شکار به ابزاری سیاسی و وسیلهای برای نمایش قدرت پادشاهان تبدیل شده بود. در این تمدنها، مراسمهای شکار با دقت برنامهریزی میشدند تا بهنوعی نمایش قدرت بدل شوند. شکار در دوران باستان، نمایش دیدنی از قدرتِ سلطنتی و سلطه بود و همواره توجه خیل عظیمی از مردم را به خود جلب میکرد که برای تماشای شاه و ملازمانش در بیشهها حضور پیدا میکردند.
بازتابی از این امر را میتوان در صحنههایی از نبرد پادشاهان یا پهلوانان با حیواناتی وحشی مانند شیر یا گاو وحشی مشاهده کرد که بر نقوش و حکاکیهای بسیاری از کتیبهها، ظروف و دیوارنگاشتههای مختلف بازمانده از آن دورانها دیده میشوند. درواقع، شاهان با این کار، قابلیتها و توان نظامی خویش برای سلطه بر کشور را به نمایش میگذاشتند. در زمان هخامنشیان، شکارگری عرصهی مهمی برای اثبات دلاوری شاهان بود؛ همینطور وسیلهای برای آموزش جوانان برای فنون نظامی و رسوم سلحشوری نیز به حساب میآمد. چنانچه گزنفون، مورخ شهیر یونانی مینویسد:
جوانان اغلب در شکار شاهی با شاه بیرون میآیند. پارسیان شکار را آموزشگاه حقیقی جنگ میپندارند. جوانان در شکار، سحرخیزی در سرما و گرما، بردباری، راه رفتن، دوندگی، تیراندازی، آمادگی روحی و چابکی را فرامیگیرند.
ساسانیان که بهنوعی میراثداران هخامنشیان بودند نیز علاقهی وافری به شکار داشتند. شاهان این سلسلهی پادشاهی، در مراسمهای شکار حضور به عمل میرساندند که نقوش و حکاکیهای مختلفی از آن برجای مانده است که معروفترین آنها متعلق به بهرام پنجم ملقب به بهرام گور است که به سبب علاقه وافرش به شکار گورخر به این لقب مشهور شده بود. سرانجام، بهرام گور از بخت بدش جانش را بر سر شکار گورخر گذاشت تا فرجامش بهلطف رباعی مشهورِ حکیم عمر خیام: «بهرام که گور میگرفتی همه عمر/ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت»، برای همیشه در حافظهی جمعی ایرانیان به یادگار بماند. بعد از اسلام نیز، شاهان قاجار از جمله فتحعلیشاه، ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه به این سنت باستانی پایبند ماندند تا بتوانند با شکار بهنوعی به کار خود مشروعیت بخشند و توان نظامی خود را اثبات کنند.
و حالا امروز هم بهدستآوردن غنایم شکار (از شاخ و عاج تا پوست و سَر حیوان) بهنوعی نمایش قدرت است. در برخی کشورهای آفریقایی شکار حیوانات بزرگجثه، خود نوعی از نمایش گران است که عمدتا مردان سفیدپوست دست به اجرای آن میزنند و بهخوبی یادآور ایدئولوژیهایی است که از ژرفای استعمار و مردسالاری ریشه میگیرند.
«زبل خان» یا «پامپالینی شکارچی حیوانات»، یکی از بامزهترین مجموعههای کارتونی بود که موضوع شکار و کلیشههای مردانگی شکارچیان را به تمسخر گرفته بود
کریس داریمونت، زیستشناس از دپارتمان جغرافیای دانشگاه ویکتوریا، بریتیش کلمبیا و همکارانش در پژوهشی که در سال ۲۰۱۶ انجام دادند، به این موضوع پرداختند که آیا انسانشناسی تکاملی میتواند توضیحی برای انگیزه ما انسانها برای شکار تفریحی داشته باشد؟ داریمونت و همکارانش دریافتند که مردان از شکار بهره میبرند تا علائمی از آمادگی جسمانی خود را به رخ رقبا و همچنین به جفتها (همسرهای) احتمالی خود بکشند. موضوع جالبتوجهتری که داریمونت در پژوهش خود به آن دست پیدا کرد، این است که حتی شکارچیان معمولی (که از شکار امرار معاش میکنند) حیواناتی را شکار میکنند که شکارشان دشوارتر است تا نشان دهند بهخوبی از پس مخاطرات آن برمیآیند.
هیجان تعقیب و گریز هرگز نمیتواند گرفتن زندگی یک جاندار را توجیه کند
لوت ویخنر میگوید: «هالیوودیسازی حیوانات بیش از هر چیز، بزرگترین تهدید برای بقای حیوانات است.» او اکنون مدیریت شرکت سافاریهای توتابی را برعهده دارد که عمدتا مشتریان آمریکایی را برای شکار قانونی ۵۰ گونهی جانوری در مراتع پنج کشور در جنوب آفریقا پذیرش میکند. البته او حالا بیشتر در بخشهای اداری کار میکند. او که خود با فقر در آفریقای جنوبی بزرگ شده، شکار را یک منبع با ارزش پروتئین میداند و زمانی را به یاد میآورد که پنج یا ۶ سال سن داشت و به همراه پدرش به شکار بزهای کوهی میرفت. اکنون بازوی بشردوستانه شرکت او برای دانشآموزان استان کیپ شرقی در آفریقای جنوبی، تعداد ۳۴۰۰ وعده غذایی از گوشتهای شکار فراهم میکند.
بوخنر میگوید: «اکثر واکنشها نسبت به شکار از سوی افراد بسیار شکنندهای است که میخواهند از حیاتوحشی حفاظت کنند که گاهی شکار برای آن ضروری است.» او بین افرادی که برای غذا شکار میکنند و کسانی که ۱۳ هزار دلار به ازای یک پکیج شکار ۱۰ حیوانی ۱۰ روزه پرداخت میکنند، تفاوتی قائل نمیشود. صرفنظر از شرایط، گوشت هیچکدام از حیوانات کشتهشده هرگز هدر نمیرود و فروخته یا خورده میشود. درواقع، او میگوید: «توتابی، شاهد افزایش ۵۴ درصدی درآمد از زمان کشته شدن سیسیل بوده؛ زیرا قبلا مردم نمیدانستند که شکار قانونی امکانپذیر است.» برعکس، هووک میگوید که این افزایش درآمد میتواند ناشی از سرکوب متعاقب شکار در قفس شیرها باشد.
بشقابی از سده پنجم میلادی که در آن بهرام پنجم، ملقب به بهرام گور را در حال شکار نشان میدهد
بوخنر میگوید که بیشتر علاقهمندان به شکار را فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهند که او آن را ناشی از تمایل این جوانان و نسلهایشان برای ثبت تجربیات منحصربهفرد در شبکههای اجتماعی میداند. او میگوید: «شگفتانگیز است که تعداد جوانانی در منهتن (نیویورک) به یکباره متوجه دنیایی میشوند که فقط سهام و بورس نیست و واقعا میتوانند در آن به شکار حیوانات بپردازند.»
تمایل به شکار، بهویژه برای نشان افتخار و تحفه مانند سر یا شاخ، اغلب از سوی مخالفان بهعنوان یک تمایل مردانه تلقی میشود. کریگ پاکر بومشناس در مینیاپولیس آمریکا سکونت دارد و هماکنون پس از ۳۵ سال دربرابر شکار غیرقانونی در تانزانیا ایستادگی کرده است. او میگوید که بسیاری از شکارچیان از مدل «مردان مارلبرو (Marlboro Men)» پیروی میکنند که تصویر کلیشهای از مردانگی یا آنچه او از آن بهعنوان «مردانگی سمی» یاد میکند، است. اشاره پاکر به کارزار تبلیغاتی شرکت مالبرو بین دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ است که در آن عمدتا مردانی تنومند با سیگار مالبرو (عمدتا ملبس به لباس گاوچرانان غرب وحشی) به نمایش درمیآمدند تا سیگار فیلتردار را تبلیغ کنند؛ سیگاری که در آن زمان کاملا زنانه تلقی میشد. او ملاقات خود با استیون چانسلر، یک گردآورندهی کمکهای مالی جمهوریخواه را شرح میدهد که حدود ۵۰ شیر را شکار کرده و در خانهاش در ایندیانا به نمایش گذاشته بود. او میگوید: «استیون لباسی مشکی میپوشید و واقعا در حالوهوای همان گاوچرانها (گاوچرانهای غرب وحشی) بود.»
پاکر میگوید شکارچیان اغلب پیشزمینههای سیاسی جمهوریخواهی دارند و تهمایههای روستایی و باورهای متعصبانه باعث میشود که شواهد موجود درمورد درمعرضخطر قرارداشتن گونههای جانوری را رد کنند. تعجبآور نیست که شکارچیان فرضهایی را که در مورد مردانگی شکننده آنها مطرح میشوند، رد میکنند. هووک میگوید این یک کلیشه بد است. بوخنر میگوید که این تبعیض جنسی است. او میگوید: «بهعنوان یک شکارچی معتبر، شکار حیوانات خطرناک اصلا تفریح نیست و هرگز غرور مرا افزایش نمیدهد.» البته او پیشتر گفته بود که محرک شکارچیان، هجوم آدرنالین (هورمونی که هنگام تجربه هیجان ترشح میشود) است؛ چیزی که مطمئنا مفرح است، اینطور نیست؟
برای هووک، مشکل این است که افراد غیر شکارچی، عمل کشتن یک حیوان بیگناه را اساسا کاری شرورانه میبینند و همینطور هدف اصلی شکار را نیز غیرضروری میدانند. او میگوید: «همهچیز در آن نصف ثانیه خلاصه نمیشود. من افراد بسیار اندکی را دیدهام که از کشتن حیوانات لذت ببرند و وقتی همان اندک افراد را نیز که دیدهام، آرزو کردم که دست از شکار بکشند. این کاری بیمارگونه است و این دست افراد هم دگرآزار (سادیست) هستند.»
شکار بهخوبی یادآور ایدئولوژیهای برخاسته از استعمار و مردسالاری است
او در ادامه میگوید: «وقتی که بحث ثبت خاطرات پیش میآید، این افراد کاملا قابلفهم هستند. شکارچیان در ارتباط با پیچیدگی تجربههای خود بسیار ضعیف هستند. اغلب آنچه که ما به جهان نشان میدهیم، یک عکس از لاشهی حیوانی مُرده و پوزخندی بر چهرهی شکارچی است.» هووک از گروههای سافاریاش میخواهد که عکسهای کشتار خود را بهصورت آنلاین ارسال نکنند یا حداقل توجه داشته باشند که کارشان ممکن است چه ضربهای به افراد غیر شکارچی وارد کند. اما او به یاد دارد که افرادی (با لهجهی آمریکایی) گفته بودند این حق مسلم آنها است. هووک میگوید: «درست است که این حق آنها است، اما هنوز هم احمقانه است.»
برای اضافهکردن به پیچیدگی این بحثها، برخی عقیده دارند بسیاری از افرادی که بیشتر با شکار حیوانات مخالف هستند، هرگز واقعیتها را نمیبینند و گاهی هزینههای زندگی درکنار حیوانات را نمیدانند. پروفسور آدام هارت، دانشمند دانشگاه گلاسترشر در انگلستان میگوید: «حیات وحش برای بسیاری از مردم مشکلساز است.»
بهعنوان مثال، فیلها، محصولات کشاورزی را از بین میبرند و به درختان آسیب میرسانند. گربهسانان بزرگ، حیوانات اهلی را میکشند؛ درحالیکه آهوی آفریقایی برای چرا باید با حیوانات اهلی رقابت کند. ادواردو گورنسالوس، مدیرعامل اجرایی سابق مؤسسه «لیگ مخالف شکار تفریحی» میگوید: «تفاوت عمدهای بین فردی که حیوانی را برای گوشتی که خودش میخورد و کسی که برای چسباندن آن روی دیوار و سلفی گرفتن با آن شکار میکند، وجود دارد.» بسیاری از جمله هارت و بوخنر معتقدند که شکار (حتی شکار حیوانات بزرگجثه) نهتنها میتواند تحملپذیر، بلکه بهنفع بقای گونهها باشد.
یکی از پلاکاردهای تبلیغاتی سیگار مالبرو. شرکت مالبرو در دههی ۱۹۵۰ کارزار تبلیغاتی را شروع کرد تا تصویر کاملا مردانه (مردانی تنومند با سیگار مالبرو عمدتا ملبس به لباس گاوچرانان) از سیگار فیلتردار به نمایش بگذارد
آنها از این ایده بهعنوان رویکرد «اگر شکار شود، بقا مییابد» یاد میکنند؛ به این معنی که با برچسبگذاری پولی برای حیوانات، آنها ارزشمند میشوند و ارزش نگهداری و حفظ کردن پیدا میکنند. آنها میگویند که اگر شکار بیشتر از دامپروری و کشاورزی یا طبیعتگردی سودآور باشد، زمینداران زمینهای بیشتری را خریداری میکنند و به این ترتیب، زیستگاههای بیشتری فراهم میشود تا از بقای گونههای جانوری اطمینان حاصل شود.
هارت میگوید آمار و ارقامی که از نامیبیا و آفریقای جنوبی در دست است، این را موضوع را تأیید میکند؛ اما باید در مورد سادهانگاری زیاد احتیاط کنیم. او میگوید: «آیا درست است ما سیستمی داشته باشیم که تنها راه حفظ حیات وحش، استفاده از آن باشد؟ جواب ما (بریتانیاییها) خیر است، اما ما دیدگاه بسیار مهمی داریم. بزرگترین مشکل این است که مردم پیچیدگیهای وضعیت را درک نمیکنند. گونههای مختلف، زیستگاههای مختلف، کشورهای مختلف، اقتصادهای مختلف و جوامع مختلفی وجود دارند.»
بسیاری معتقدند که شکار میتواند به نفع بقای گونهها باشد
حتی پاکر که در اصل با شکار شیر موافق نبود، در تانزانیا متوجه شد که این صنعت در مقابل اصلاحات مقابله میکرد و پول کمی برای شکار حیوانات تأمین میشد. او میگوید: «موضوعی که واقعا مرا عصبی میکند، این است که آنها فکر میکنند بزرگترین منجیان حیات وحش هستند. آنها ذرهذره پول خرج میکنند؛ درحالیکه باید پول بیشتری خرج کنند.»
پاکر میگوید: «یک رقم خوب، میتواند یک میلیون دلار به ازای هر شیر باشد. شاید استیو چانسلر بتواند از عهده این هزینه بربیاید، اما (خوشبختانه) استیو چانسلرهای زیادی وجود ندارند.» هارت میگوید: «در کشور بوتسوانا که در آن بزرگترین جمعیت فیلها زندگی میکند، شمار این حیوانات بهقدری زیاد شده بود که زیستگاه دیگر نمیتوانست از آنها پشتیبانی کند و فیلها کمکم خساراتی را نیز به محیطزیست وارد میکردند.»
دولت تصمیم گرفت که قانون ممنوعیت شکار تفریحی سال ۲۰۱۴ فیلها را لغو کند و اعلام کرد در منطقهای که قادر به جایدادن ۵۰ هزار زنجیر فیل است، تعداد ۲۳۷ هزار زنجیر از این حیوانات وجود دارد. بااینحال، مخالفتهایی با این تقاضا انجام گرفت و مخالفان گفتند که لغو ممنوعیتها میتواند موجب این حیوانات را در معرض خطر قرار دهد. مخالفتی که انجام گرفت، نمایانگر کارزار بینالمللی برای ممنوعیت شکار تروفه حیوانات بود و توسط گورنسالوس راهاندازی شده بود.
گورنسالوس میگوید: «تعداد فیلها در بوتسوانا تنها درنتیجهی ممنوعیت سال ۲۰۱۴ افزایش یافت، درحالیکه جمعیت این حیوانات در کشورهای همسایه کاهش یافته است. ممنوعیت شکار تروفه برای حفاظت (از حیات وحش) خوب است و راه دیگری برای این کار وجود ندارد.»
او در ادامه خطاب به موافقان لغو این قانون میگوید: «اگر توجیه آنها این است که شکار بهنفع گونههای جانوری و حفاظت از محیط زیست است، شکارچیان میتوانند مستقیما برای این کار پول اهدا کنند. آنها سعی میکنند استدلالهای منطقی برای توجیه خونریزیهای خود پیدا کنند. خط تمایز واضحی بین شکار تروفه و شکار غیرقانونی وجود دارد. قوانین علیه شکارچیان بر مردم فقیر آفریقا تأثیر میگذارد، درحالیکه ثروتمندان غربی بهطور قانونی همان کار را با پرداخت هزینه انجام میدهند.»
تامسون میگوید: «در هنگام ازدیاد فیلها ،گونههای زیادی مشکل پیدا میکنند: مارهای درختی، آفتابپرستها، نوکشاخهای سیاه عقابهای جنگی و شبدوستها. زندگی فیلها فراتر از احساسات صرفا انسانی ارزشمند است.» او که به نظر عصبانی میرسد، در ادامه میگوید: «کسانی که اینطور فکر میکنند، هیچچیز در مورد مدیریت حیات وحش نمیدانند. اینها آدمهایی هستند که هیچگاه از دفاتر کار خود در نیویورک و لندن یا هر جایی که زندگی میکنند، خارج نمیشوند. آنها این خواستهها را مطرح میکنند و هیچچیز در مورد آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، نمیدانند. ما کسانی هستیم که میخواهیم از فیلها در آفریقا محافظت کنیم. و آنها کسانی هستند که بهدنبال مشکلتراشی هستند.»
در سال ۱۹۷۱، از تامسون و دو شکارچی دیگر در پارک ملی گنارژو در زیمبابوه خواسته شد که جمعیت فیلها را با استفاده از تفنگهای نیمه خودکار نصف کنند و تعداد ۲۵۰۰ زنجیر فیل را بکشند. تامسون میگوید: «سه نفر از ما توانستیم با شلیک به مغز فیلها در کمتر از ۶۰ ثانیه، بین ۳۰ تا ۵۰ فیل را بکشیم. گاهی اوقات وقتی تقریبا با فیلها تماس داشتیم، دستمان روی ماشه بود. ما این کار را آنطور که باید، انجام دادیم. بدون هیچ احساس و خونریزی اضافی و کار هم بهنحو احسن انجام شد.»
بااینحال، پشیمانی خود او این است که چرا کشتار فیلها را زودتر شروع نکردند. تامسون میگوید: «شمار فیلها قبلا بهحدی زیاد شده بود که باعث ویرانی درختان دائمی و بسیار قدیمی پارک جنگلی شده بودند. درختانی که قدمتشان به زمان توتعنخآمون (فرعون مصر باستان که در سالهای بین ۱۳۳۲ پ.م. – ۱۳۲۳ پ.م. فرمانروایی میکرد) میرسید. «گر این درختان باستانی پیش از من از بین میرفتند، واقعا قلبم به درد میآمد.»
نظرات