پژوهشگران با ترکیب ویرایش ژنتیکی و اسکن مغز در موش دریافتند که استرس آغازگر نوعی آبشار شیمیایی است که اساسا موجب تغییر نحوهی ارتباط بین شبکههای عصبی موجود در مغز میشود. این نتایج میتواند درک ما را از اختلالات اضطرابی در انسان افزایش دهد.
استرس نقش مهمی در آمادهکردن ما برای واکنش دربرابر خطر دارد. هر آنچه مغز آن را بهعنوان تهدید درک میکند، در کسری از ثانیه موجب هماهنگی و ارتباط بین شبکههای مغزی میشود. با فعالیت این سیستمها ما برای بقا دربرابر آن خطر، تصمیماتی فوری میگیریم؛ اما چه عاملی موجب تسهیل پیوند و برقراری ارتباط بین شبکههای مغزی میشود؟ این سؤالی است که یافتن پاسخی برای آن در مغز انسان دشوار است؛ زیرا انجام این کار نیازمند بررسی عملکرد مغز طی زمانی کوتاهتر از یک ثانیه پس از برخورد با هر تهدید است.
پژوهشگران برای حل این مسئله به موشها روی آوردند. آنها مطالعات گذشته را بررسی کردند و نوروترانسمیتر نورآدرنالین (نوراپینفرین مادهای شیمیایی است که در جریان استرس در مغز جریان مییابد) را بهعنوان تسهیلکنندهی احتمالی ارتباط بین شبکههای مغزی هدف قرار دادند. در این مطالعه، آنها مغز جوندگان را بهصورت ژنتیکی ویرایش کرده بودند تا امکان کنترل انتخابی زمان آزادشدن نورآدرنالین مهیا شود (این کار دربارهی مغزهای انسان ممکن نیست).
حین کنترل جریان این مادهی شیمیایی، آنها با استفاده از fMRI مغز موشها را اسکن کردند تا آنچه اتفاق میافتد، ببینند. نتیجهی کار کاملا شگفتانگیز بود؛ چراکه آزادشدن نورآدرنالین موجب سیمکشی مجدد مغز موشها شد و این امکان را فراهم کرد که شبکههای مغزی فورا باهم ارتباط پیدا کنند. با تمام اینها، انتقالدهندهی عصبی فقط موجب تسهیل ارتباطات عصبی نمیشد؛ بلکه موجب سازماندهی مجدد این ارتباطات نیز شد. والریو زربی، متخصص تصویربرداری مغز از دانشگاه زوریخ گفت:
نمیتوانستم باور کنم که در حال مشاهدهی چنین اثرهای قدرتمندی هستیم.
پژوهشگران قویترین اثرهای سیمکشی مجدد را در مناطق مغزی مسئول پردازش محرکهای حسی (برای مثال محرکهای شنیداری و بصری) و در آمیگدال (مرکز سیستم پاسخدهی دربرابر تهدید در مغز) مشاهده کردند.
قسمت مربوط به پاسخ دربرابر تهدید است که شاید بیش از همه بتواند به افزایش درک ما از تأثیر استرس روی مغز کمک کند. با توجه به این واقعیت که این مطالعه در موش انجام شده است، دینامیک خاص مطالعهشده در اینجا احتمالا بین ما و این جوندگان یکسان است. اگر نورآدرنالین بههمان صورتی که در مغز موش نشان داده شد، موجب سیمکشی مجدد مغز ما شود، میتوان گفت احتمالا اثرهای بلندمدت استرس از آنچه تصور میکنیم، شدیدتر باشد.
در پژوهشهای گذشته، جریان نورآدرنالین با تغییر در ارتباطات مغزی ارتباط داده شده بود؛ اما بهنظر میرسد این اثرها را خصوصا در آمیگدال کمتر از حد برآورد کردهایم. آمیگدال بخش کوچک، ولی قدرتمند مغز است که در مرکز اختلالات اضطراب قرار دارد. این پژوهش به درک بهتر این موضوع کمک کرده است که چگونه استرس مزمن و حاد روی مغز اثر میگذارد و میتواند راههای جدیدی برای ساختارشکنی اختلالات اضطرابی باز کند که درحالحاضر، شایعترین مشکلات روانی در سرتاسر جهان هستند.