ترسناک‌ترین آسایشگاه‌های روانی‌ قرن نوزدهم (بخش دوم)

یک‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۰
مطالعه 15 دقیقه
امروز آسایشگاه‌های روانی به‌عنوان مراکزی برای مراقبت و معالجه‌ی مبتلایان به بیماری‌های روانی شناخته می‌شوند. ولی در گذشته بیشتر به شکنجه‌‌گاه‌های مخوف شبیه بودند.
تبلیغات

«آسایشگاه‌های روانی» یا «بیمارستان‌های روان‌پزشکی» تاریخچه‌ی طولانی و مملو از خشونت و فجایع انسانی دارند. با اصلاحاتی که در قرن نوزدهم به وجود آمد، تصمیم گرفته شد تا مراکز درمانی ویژه‌ای برای مبتلایان به بیماری‌ها روانی ساخته شود تا این اقشار جامعه که تا پیش از این مورد بی‌مهری و غفلت سایرین قرار گرفته بودند، به‌خوبی در آن معالجه شوند. ولی باتوجه‌به پیشرفت‌ روزافزون علم روان‌پزشکی و تشخیص‌ بیماری‌های روانی بیشتر و بیشتر در بین مردم آن روزگار و همینطور برخی خط‌مشی‌های اشتباه و ناعدالتی‌های اجتماعی،‌ رفته‌رفته این مراکز درمانی به مکان‌هایی برای جای‌دادن مطرودان و راندگان جامعه تبدیل شدند.

در بخش اول با برخی از ترسناک‌ترین آسایشگاه‌های روانی قرن نوزدهم آشنا شدید، حال نگاهی به برخی دیگر از آسایشگاه‌های روانی وحشت‌آور آن دوره می‌اندازیم. با ما همراه باشید:

کپی لینک

بدلام؛ دژ پر هرج‌ومرجی که بدل به سیرک شد

بدلام: دژ پر هرج‌ومرجی که بدل به سیرک شد

بیمارستان سلطنتی بتلم، قدیمی‌ترین مؤسسه‌ی درمان و نگه‌داری بیماران روانی در انگلستان و یکی از قدیمی‌ترین‌ مؤسسات بهداشت روانی است که در این مقاله ذکر آن رفته است. این مرکز روانی به قدری بدنام است که حتی نام آن هم‌اکنون (در زبان انگلیسی) مترادف «معرکه یا صحنه‌ی پرهیاهو و آشفته (لغت‌نامه‌ آکسفورد)» به کار می‌رود. بدلام که به‌صورت رسمی همان بیمارستان سلطنتی بتلم نامیده می‌شود، در سال ۱۲۴۷ به‌عنوان اولین بیمارستان از نوع در بریتانیا تأسیس شد. این بنا توسط اسقف ایتالیایی گوفرِدو دی پریفیِتی بنیان نهاده شد و هدف آن هم جمع‌آوری پول برای جنگ‌های صلیبی بود که ازطریق خیرات به بیمارستان اهدا می‌شدند.

الیزابت تیو، شخصی که به دلیل بچه‌کُشی به بدلام فرستاده شده بود

این بیمارستان بعدا به یک آسایشگاه روانی تبدیل شد. ولی در این بین به مکانی تبدیل شد که افراد مطرود و رانده‌ از جامعه در آن نگه‌داری می‌شدند. در این آسایشگاه روانی کسانی که به شیدایی مزمن و مالیخولیای حاد مبتلا بودند درکنار کسانی که دارای اختلالات یادگیری بودند و دیگرانی که مرتکب قتل شده بودند در یک جا نگه‌داری می‌شدند. سفرنامه‌نویس سوئیسی، سزار فرانسوآ دی سوسور، در سال ۱۷۲۵ پس از بازدید از بدلام نوشت: «دیوانگان، از هر نوعی در اینجا نگه‌داری می‌شوند. بسیاری از دیوانگان بی‌آزار در سالن‌ها و راهروها پرسه می‌زنند. در طبقه‌ی دوم دیوانگان خطرناک نگه‌داری می‌شوند که بیشترشان در غل‌ و زنجیر هستند و حتی دیدنشان (آدم را) به وحشت می‌اندازد.»

نیازی به گفتن نیست که معالجاتی که در آسایشگاه روانی بدلام انجام می‌گرفت نیز عمدتا غیر انسانی و ظالمانه بودند؛ از جمله ایجاد تاول، حجامت و چرخش درمانی. چرخش درمانی، یکی از درمان‌های عجیب بود که در آن بیمار را به صندلی آویخته از سقف می‌بستند و با سرعت بالایی (۱۰۰ دور در دقیقه) دور خودش می‌چرخاندند. منطق نهفته‌ پشت این روش عجیب واداشتن بیمار به استفراغ بود. پزشکان آن زمان عقیده داشتند که استفراغ باعث پاک‌سازی بدن بیمار از هر نوع درد و مرضی می‌شود. ولی این درمان هیچ فایده‌ای جز سرگیجه شدید نداشت.

اکثر بیمارانی که به این بیمارستان آورده شده بودند از خانواده‌های فقیر و طبقه کارگر بودند. همین نیز به کمبود بودجه‌ی این مؤسسه‌ی درمانی دامن زده بود. بدلام یک مؤسسه دولتی بود که به‌شدت به کمک‌های مالی خانواده‌های بیماران متکی بود. در قرن هجدهم، معالجات در بدلام رو به وخامت گذاشت. در این دوره، روان‌پزشکی به‌نام جیمز مونرو، از عمل جراحی برای درمان بیماران روانی استفاده کرد. گرسنگی دادن، کتک زدن و حمام یخ از دیگر درمان‌هایی بودند که در آسایشگاه روانی بدلام برای درمان بیماران روانی به کار گرفته می‌شدند.

جمجمه‌ای در بدلام، بین سال‌های ۱۵۶۹ تا ۱۷۳۸، بیش از ۲۰ هزار نفر از اهالی لندن در این محوطه به خاک سپرده شدند

ویلیام بلَک در مقاله‌ی خود به سال ۱۸۱۱ در مورد بدلام نوشت: «جلیقه مهارکننده در صورت لزوم و استفاده گاه‌گداری از مسهل‌ها (همچون روغن کرچک و زیتون) از درمان‌های معمول در بدلام بودند.» هرج و مرجی که آسایشگاه روانی بدلام را در برگرفته بود، بدل به جاذبه‌ای بیمارگونه برای ثروتمندان اروپایی شد که به‌دنبال تفریح جذابی برای تعطیلات خود بودند. به این ترتیب، بودند ثروتمندان و اشرافی که ایام فراغت خود را به تماشای بیماران روانی بدلام می‌گذراند، همچون آنکه به تماشای حیوانات وحشی باغ‌وحشی آمده باشند.

بیمارستان روان‌پزشکی هم که هیچ منبع درآمدی نداشت، این فرصت را مغتنم شمرده و از سیرکی که در بدلام به راه افتاده بود استفاده کرده و مبالغی را از بازدیدکنندگان ثروتمند آسایشگاه می‌گرفت. سرانجام، آسایشگاه روانی بدلام به مکان خلوت‌تری در بکنهام منتقل شد که در آن امکانات بهتری برای بیماران فراهم شده بود. دولت هم به موازات اصلاحاتی که در دنیای روان‌پزشکی به وجود آمده بود، وضعیت این آسایشگاه روانی بدنام را بهبود بخشید. بدلام یکی از معدود مؤسسات روان‌پزشکی باقی‌مانده از قرن‌های گذشته است که هم‌چنان دایر بوده و خوشبختانه، حالا دیگر خبری از آن معالجات ظالمانه و غیرانسانی نیست.

کپی لینک

آسایشگاه روانی نیویورک؛ آسایشگاه‌جزیره‌ای دورافتاده

آسایشگاه روانی نیویورک: آسایشگاه-جزیره‌ای دورافتاده

بسیاری از مؤسسات و آسایشگاه‌های روانی قرون گذشته‌ به نوعی نمایانگر شرایط دهشتناک و تبعیض‌ها و نابرابری‌هایی هستند که در گذشته نسبت به برخی اقشار جامعه روا داشته می‌شد. در این آسایشگاه‌ها غالبا افرادی که اصلا بیمار نبودند، همچون مجرمان، معلولین و حتی گاهی مهاجران اسکان داده می‌شدند. این اقشار جامعه مطرودانی بودند که همه‌ با هم به چنین مکان‌هایی تبعید شده بودند. و در هیچ مؤسسه‌ی درمانی به اندازه آسایشگاه روانی نیویورک «حاشیه‌نشینی تعمدی» چنین مشهود نبوده است. این  مرکز روانی در جزیره بلَک‌ول مشهور به جزیره روزولت در رودخانه ایست نیویورک ساخته شد. به این جزیره «جزیره رفاه» نیز گفته می‌شد، چرا که در آن زندان‌ها، نوانخانه‌ها و بیمارستان‌هایی وجود داشت که در آن بیماران صعب‌العلاج، در منطقه‌ای دور از عموم مردم نگه داشته شده بودند. آسایشگاه روانی نیویورک از سال ۱۸۳۹ شروع به پذیرش بیماران روانی کرد.

تحقیقات نِلی بلای که تحت‌پوشش یک بیمار وارد آسایشگاه روانی شده بود، جایگاه او به‌عنوان یک روزنامه‌نگار برجسته را تثبیت کرد

شرایط وحشتناک و بدرفتاری‌های انجام گرفته در این آسایشگاه توسط روزنامه‌نگاری به‌نام نِلی بلای افشا شد. او در سال ۱۸۸۷ در پوشش یک بیمار روانی وارد این مؤسسه شد و خودش تمام بدرفتاری‌ها و اتفاقات را از نزدیک شاهد بود. او دید که کارکنان چگونه با بیماران بدرفتاری کرده و آنان را کتک زده و به آن‌ها بی‌توجهی می‌کنند. بیماران عمدتا سردشان بود و دچار سوءتغذیه شده بودند و به هیچ‌وجه با آن‌ها آنطور که از یک مرکز درمانی انتظار می‌رفت، با احترام برخورد نمی‌کردند. دستکم یک بیمار زن در همان حینی که بلای در حال انجام تحقیقات خود بود، فوت کرد.

بیماران روانی درکنار مجرمان و قاتلان در یک جا نگه‌داری می‌شدند

به گفته بلای، وارد آسایشگاه شدن راحت بود، به‌خصوص که در آن دوره تشخیص «هیستری» در زنان دردسرساز بسیار رواج داشت. ولی خارج شدن از آسایشگاه روانی بسیار سخت بود. بلای هم تنها با وجود توافق قبلی که با سردبیر روزنامه داشت، توانست از مهلکه خارج شود. بلای تحقیقات خود را به‌صورت سلسله‌ای از مقالات مفصل در «روزنامه نیویورک ورلد» منتشر کرد. این مقالات بعدا به‌صورت کتابی تحت عنوان «۱۰ روز در دیوانه‌خانه» به چاپ رسیدند.

نقاشی از آسایشگاه روانی نیویورک چنانچه نلی بلای

نقاشی از آسایشگاه روانی نیویورک چنانچه نلی بلای در گزارش‌های خود شرح داده بود

گزارش بلای از آسایشگاه روانی نیویورک حتی باعث تشکیل پرونده‌ای شد و اعضای هئیت منصفه دادگاه نیز شخصا از جزیره بلک‌ول و شرایط حکم‌فرما بر آسایشگاه روانی آنجا بازدید کردند. در پی افشارگری‌های بلای، آسایشگاه روانی نیویورک چندین پرستار خود را که بدرفتاری‌هایش گزارش شده بود اخراج کرد و پزشکان بی‌صلاحیت نیز جایگزین شدند و ۱ میلیون دلار (با احتساب تورم معادل ۲۷،۳۶ میلیون دلار فعلی) بودجه نیز برای انجام اصلاحات بیشتر به این مؤسسه‌ی درمانی اختصاص یافت.

وضعیت کل جزیره هم به لطف افشاگری‌های بلای و توجه‌ روز افزون مردم رو به عدالت و رفاه اجتماعی بیشتر رفت. بیمارستان متروپولیتن که زمانی در محوطه‌ی آسایشگاه روانی قرار داشت، در سال ۱۹۵۵ به مکان دیگری منتقل شد. ساختمان هشت‌ ضلعی که آخرین بازمانده از آسایشگاه روانی سابق بود هم به دلیل آتش‌سوزی و فرسودگی سال‌ها بسته ماند. بااین‌حال، در سال ۲۰۰۶ دوباره مرمت و بازسازی شد تا به‌عنوان ورودی یک مجموعه‌ آپارتمانی شیک و نوساز مورد استفاده قرار گیرد.

کپی لینک

آسایشگاه روانی وست رایدینگ؛ جایی برای بی‌نوایان دیوانه

آسایشگاه روانی وست رایدینگ: جایی برای بی‌نوایان دیوانه

این مرکز روان‌پزشکی واقع در ویکفیلد در یورکشایر غربی، پیش از اینکه به بیمارستان استنلی روید تغییر نام یابد و متعاقبا در سال ۱۹۹۵ برای همیشه تعطیل شود، آسایشگاه روانی وِست رایدینگ نام داشت. این آسایشگاه روانی در سال ۱۸۱۸ تأسیس شد و از اولین مراکز درمانی بود که برای بیماران فقیر و مستمند انگلستان ساخته می‌شد. همچون سایر مراکز درمانی بیماری‌های روانی، در وست رایدینگ هم قرار بود که بهترین معالجات و مراقبت‌ها برای بیماران فراهم شود. این آسایشگاه روانی کاملا خودکفا بود و دارای لبنیاتی، قصابی، نانوایی، فروشگاه، باغ، مزرعه و خشکشویی بود. در این آسایشگاه همچنین امکاناتی برای پیک‌نیک در فضای باز و سایر فعالیت‌های هوا آزاد در نظر گرفته شده بود.

یکی از مجرمانی که به‌عنوان بیماران روانی در آسایشگاه روانی وست رادینگ نگه‌داری می‌شد 

ولی با وجود تلاش‌های فراوان، در این آسایشگاه هم از روش‌های درمانی استفاده می‌شد که غیرانسانی بودند. حجامت، القای تاول و استفراغ از درمان‌های رایج در این آسایشگاه روانی بودند. مشقاتی که بیماران روانی در این آسایشگاه روانی متحمل شدند، در کتابی چاپ سال ۲۰۱۵ به‌نام «مردمان خوب: زندگی در آسایشگاه از زبان کسانی که آنجا بودند» شرح داده شد. در این کتاب به قلم دیوید اسکریمگور، از نامه‌ها، یادداشت‌ها، گزارش‌های سالیانه و سایر اسناد و مدارک بایگانی‌ آسایشگاه روانی استفاده شده تا تصویری روشن از زندگی بیماران روانی که در این مرکز روانی نگه‌داری می‌شدند پیش چشمِ خوانندگان ترسیم شود.

گزارش‌های بسیار جامع و مبسوط و دقیق این کتاب به خوبی توانسته وضعیت دهشتناک حکم‌فرما در این آسایشگاه روانی را نشان دهد. در میان ساکنان این آسایشگاه روانی، یک بازیگر تئاتر دائم‌الخمر حضور داشت که دچار شیدایی بود. این بازیگر نمایش‌هایی را برای سایر بیماران اجرا می‌کرد. یک آهنگر جوان نیز در بین بیماران آسایشگاه بود که به این باور رسیده بود که وظیفه‌اش در زندگی پرستش تپه‌ها و بزرگراه‌ها است. این آهنگر بعدا از آسایشگاه فرار کرد و در رودخانه غرق شد. یک افسر سابق ارتش نیز در میان بیماران روانی آنجا بود که در جنگ داخلی آمریکا شرکت کرده بود و احتمالا از «ضایعه‌ی روانی پس از جنگ» رنج می‌برد که در آن دوران هنوز به خوبی شناخته نشده بود.

زن ناشناسی مبتلا به فلج عمومی (ناشی از سیفلیس) در آسایشگاه روانی وست رادینگ

ظرفیت عادی این بیمارستان روان‌پزشکی ۱۵۰ بیمار بود، ولی در سال ۱۸۴۴، ۴۳۳ نفر در آن پذیرش شدند که اکثرا هم از اقشار محروم جامعه بودند. بعدها در این بیمارستان بیماری‌های مرگباری شیوع پیدا کرد. از جمله شیوع بیماری وبا در سال ۱۸۴۹ موجب مرگ دستکم ۱۰۶ نفر از ۶۲۰ بیمار شد. در همین حال شیوع حصبه در حدود یک و نیم قرن بعد (سال ۱۹۸۴) نیز به مرگ ۱۴ بیمار روانی و بیمار شدن نزدیک به ۴۰۰ نفر از پرسنل و بیماران آنجا منجر شد.

در گزارش سال ۱۹۴۸ هیئت بیمارستان منطقه‌ای لیدز به خوبی وضعیت نابسامان آسایشگاه روانی وست رایدینگ شرح داده شده است. در این گزارش می‌خوانیم: «ساختمان‌های قدیمی زندان مانند در ویکفیلد غم‌انگیز و دلگیر هستند و راهروهایی که بسیاری از بیماران بی‌هدف بیشتر وقت خود را در آن می‌گذرانند نیز کمبود روشنایی طبیعی دارند. این آسایشگاه را در بهترین شکل می‌توانیم (مرکز درمانی) از دوران پیش از دیکنز بدانیم که سطح آن بسیار از استانداردهای معمول پایین‌تر است.»

این آسایشگاه روانی هم نهایتا در سال ۱۹۹۵ تعطیل شد. بااین‌حال، ملک متروکه‌ی بیمارستان و آسایشگاه سابق توجه بسازوبفروش‌ها را به خود جلب کرد. متعاقبا این ملک خریداری و پارک بسیار زیبایی در محل آسایشگاه روانی سابق ساخته شد که حالا به آن «پارک‌اندز مانور» گفته می‌شود.

کپی لینک

آسایشگاه روانی کلیولند؛ مرکز روانی که وضعیت وحشتناک آن دوبار فاش شد

آسایشگاه روانی کلیولند: مرکز روانی که وضعیت وحشتناک آن ۲ بار فاش شد

آسایشگاه روانی کلیولند با نام‌های زیادی شناخته می‌شود از آسایشگاه روانی اوهایوی شمالی تا ترنی تِک و آسایشگاه نیوبورگ. در هر حال، بدنامی آن از تمامی این اسامی پیشی می‌گیرد. این آسایشگاه روانی روی زمین اهدایی خانواده‌ی رئیس‌جمهور سابق آمریکا، جیمز آ. گارفیلد ساخته و در سال ۱۸۵۵ افتتاح شد. در این دوران با تحولاتی که در دنیای پزشکی حاصل شده بود، آسایشگاه‌های مخصوصی برای بیماران روانی ساخته می‌شد، آسایشگاه روانی کلیولند نیز یکی از این مراکز درمانی مخصوص بیماران روانی بود.

این آسایشگاه‌های روانی تماما با رویکرد توماس کرکبراید ساخته می‌شدند که طرفدار درمان جامع بیماران روانی در هوای آزاد و نور آفتاب بود. نمای دیدنی ساختمان اصلی این آسایشگاه نیز با در نظر داشتن رویکرد کرکبراید طراحی شده بود. ساختمان اصلی دارای دو بال چپ و راست بود که در نواحی اطراف گسترانده شده و جریب‌ها زمین را در برمی‌گرفت. در معماری این آسایشگاه روانی تأکید زیادی روی فضاهای آزاد شده بود.

وضعیت اسفناک آسایشگاه روانی پس از تحقیقات مخفی گزارشگران محلی افشا شد

در ابتدا وضعیت برای بیمار بسیار مساعد و به‌خوبی از آن‌ها پذیرایی می‌شد و روابط تنگاتنگ و دوستانه‌ای بین آن‌ها و کارکنان کم بیمارستان شده بود. ولی با شروع ازدحام بیمارانی که طبق استانداردهای پزشکی حالا اصلا بیمار روانی محسوب نمی‌شدند، شرایط آسایشگاه رو به وخامت گذاشت. آتش‌سوزی در سال ۱۸۷۲ آسایشگاه روانی کلیولند را کاملا ویران کرد. در هنگام مرمت و بازسازی آسایشگاه بود که شرایط وحشتناک آن نمایان شد. البته که هیچ پیشرفتی در آن حاصل نشد.  

ولی وضعیت وخیم این بیمارستان روانی به موضوع گمانه‌زنی‌های عموم مردم به‌خصوص کسانی که به‌دنبال اصلاح چنین مراکز درمانی بودند تبدیل شد. در آسایشگاه روانی کلیولند دو تحقیق مخفیانه‌ی جداگانه درست به مانند ماجرای نِلی بلای توسط روزنامه‌نگاران تحقیقی انجام گرفت. اولین گزارش توسط خبرنگاری به‌نام آل اوسترو انجام گرفت که به‌عنوان یک دستیار در این آسایشگاه استخدام شد.

بیماری که کف آسایشگاه روانی کلیولند، اوهایو دراز کشیده است. عکس مربوط به سال ۱۹۴۶

آل اوسترو در همان بدو ورود متوجه وضع وخیم آسایشگاه روانی شد. چرا که توانست با وجود تجربه‌ی کاری کم و سابقه‌ی کاملا مبهم به‌راحتی استخدام شود که نشان می‌داد وضعیت استخدام‌ها در آسایشگاه روانی کلیولند کاملا نابسامان است. او در گزارش خود عنوان کرده که بیماران زیاد آسایشگاه به‌شدت نیاز به مراقبت و درمان داشته‌اند، ولی پرسنل فاقد صلاحیت و آموزش ندیده آسایشگاه یا به‌ آن‌ها بی‌توجهی می‌کردند یا اینکه نمی‌توانستند نیازهای آن‌ها را برآورده کنند.

آل اوسترو گزارش خود را در مقاله‌ای با عنوان «اینها تقصیر کیست؟» منتشر کرد. چهار سال بعد در سال ۱۹۵۵، خبرنگاری به‌نام باس برِگن به‌عنوان یک بیمار با نام مستعار هوارد برگر در آنجا پذیرش شد. برگن در زمان حضور در این آسایشگاه روانی شاهد وضعیتی بود که بیش از آنکه به یک آسایشگاه روانی شبیه باشد، به زندانی آشفته می‌ماند.

آسایشگاه روانی کلیولند، مرکز درمانی گسترده‌ای بود که در سال ۱۸۵۵ احداث شده بود

او در محوطه‌ای تنگ باید با ده‌ها بیمار دیگر به سر می‌برد و بارها و بارها شاهد زد و خورد بیماران با هم بود. وضعیت بیماران روانی هم باتوجه‌به اینکه هیچ معالجه‌ای در کار نبود، به تدریج رو به وخامت می‌گذاشت. بعدا این آسایشگاه به بیمارستان ایالتی کلیولند تغییر نام داد و وضعیت آن بهبود پیدا کرد. این مرکز در سال ۱۹۷۵ به یک مرکز مراقبت از بیماران اوتیسم تبدیل شد. ولی با شتاب گرفتن «جنبش نهادینه‌زدایی» که در صدد جایگزینی درمانگاه‌ها و آسایشگاه‌های روانی سابق با مراکز درمانی بهتر و عمومی بودند،‌ این مرکز نیز بسته و ساختمان اصلی آسایشگاه سابق نیز تخریب شد.

کپی لینک

آسایشگاه روانی کلنی هاچ؛ یادمانی از فاجعه‌ی آتش‌سوزی لندن

آسایشگاه روانی کلنی هاچ: یادمانی از فاجعه‌ی آتش‌سوزی لندن

آسایشگاه روانی کُلنی هاچ که بعدا به بیمارستان فریرن مشهور شد، در میان تعداد انگشت‌شماری از بیمارستان‌های روان‌پزشکی ساخته شده در قرن نوزدهم قرار می‌گیرد که در بخشی که بعدا به «لندن بزرگ» بدل شد قرار گرفته است. ساختمان این آسایشگاه روانی توسط ساموئل داوکس با راهنمایی جان کانولی، رئیس آسایشگاه روانی هانول و با در نظر داشتن سبک معماری ایتالیایی طراحی شد. این ساختمان وسیع دارای راهروهایی به طول ۹،۶ کیلومتر بود و ملکی به وسعت ۱۱۹ جریب را دربرمی‌گرفت.  

هرج‌ومرج بدلام به جاذبه‌ای بیمارگونه برای ثروتمندان تبدیل شد

آسایشگاه‌های روانی در آن دوران تازگی داشتند، بنابراین بازگشایی این آسایشگاه مورد توجه عموم قرار گرفت. در ماه مه سال ۱۸۴۹ کلنگ ساخت این آسایشگاه روانی توسط شاهزاده آلبرت زده شد و هزینه‌ی ساخت این مرکز درمانی هم در مجموع ۴۰۰ هزار پوند (نیم میلیون دلار) بود. درواقع، کلنی هاچ بزرگ‌ترین آسایشگاه روانی بود که در آن زمان در اروپا ساخته می‌شد. این آسایشگاه روانی به‌طور رسمی روز ۱۷ جولای سال ۱۸۵۱ افتتاح و به سرعت نیز تمام ظرفیت حداکثر ۱۰۰۰ نفری آن تکمیل شد.

آسایشگاه روانی کُلنی هاچ شاهد یکی از بدترین آتش‌سوزی‌های دوران صلح در لندن بود

 ولی چنانچه در آن دوره شایع بود، با گسترش تشخیص بیماری‌های روانی در مردم، تقاضای زیادی برای پذیرش در این مرکز درمانی شد و خیلی زود، آسایشگاه روانی کلنی هاچ هم مملو از بیماران روانی شد. حتی پس از اینکه ساخت‌وسازهایی در این بیمارستان روان‌پزشکی انجام گرفته و ظرفیت آن به ۲۰۰۰ نفر افزایش یافت،‌ بازهم جوابگوی ازدحام و شلوغی نبود.

در دهه ۱۸۶۰ بود که با شلوغی بیش از حد آسایشگاه، مقامات خط‌مشی سختگیرانه‌ی سابق خود را کاملا کنار گذاشتند. به این ترتیب، وضعیت کلنی هاچ رو به وخامت گذاشت. بسیاری از بیماران روانی در جلیقه‌های مهارکننده گذاشته می‌شدند و وضعیت مراقبت و معالجه بیماران نیز روزبه‌روز بیشتر افول می‌کرد. در زمان اوج ازدحام این آسایشگاه روانی پذیرای بیش از ۳۰۰۰ نفر بود. ولی گویی شرایط وخیم آسایشگاه روانی به‌تنهایی کافی نبود، روز ۲۷ ژانویه سال ۱۹۰۳ بود که آتش‌سوزی عظیمی در این مرکز درمانی به وقوع پیوست. باتوجه‌به وجود بخش‌های چوبی زیاد در ساختمان‌ها، آتش‌سوزی به سرعت به تمام آسایشگاه سرایت کرد و موجب مرگ وحشتناک بسیاری از بیماران شد.

یک بیمار قطع عضو در آسایشگاه روانی کلنی هاچ

روزنامه «بوستون ایونینگ» در این خصوص گزارش داد: «برخی دیوانگان در تختخواب خود جزغاله شدند و لاشه‌ی سوخته‌ی سایرین نیز در گوشه‌ و کنار افتاده بود. در همین حال اجساد نیمه‌سوخته‌ای هم در راهروها پخش شده بود که نشان می‌داد بسیاری که در این مخمصه به‌دنبال پیدا کردن راهی برای خروج و نجات جان خود از میان شعله‌های آتش بودند، بیماران دیگری را قربانی کرده‌اند.»

ماموران آتش‌نشانی هورنسی اولین کسانی بود که به محل حادثه رسیدند. آن‌ها سعی کردند با حفر نهری به طول ۴۰۰ یارد (۳۶۵ متر) آتش را مهار کنند، ولی وسعت آتش‌سوزی بیش از برآوردهای اولیه بود. شعله‌های آتش به‌زودی تمام آسایشگاه را در بر گرفت و موجب مرگ ۵۲ نفر شد. تمامی قربانیان زن بودند. وسعت فاجعه به‌حدی بود که بعدا به آن عنوان بدترین آتش‌سوزی دوران صلح در لندن داده شد.

تمام بیمارانی که در آتش‌سوزی سال ۱۹۰۳ جان خود را از دست دادند؛ زن بودند

آسایشگاه کلنی هاچ پس از آتش‌سوزی، مرمت و بازسازی شده و به بیمارستان فریرن تغییر نام داد. این بیمارستان همچنان تا سال ۱۹۹۳ به فعالیت خود ادامه داد تا در این سال برای همیشه بسته شود. ملک متروکه‌ی آن هم بعدا توسط بسازوبفروش‌ها خریدار شد و مجموعه‌ آپارتمان‌های بسیار لوکسی در آن ساخته شد که هم‌اینک از محل‌ اقامت‌های محبوب در بین ثروتمندان و مشاهیر انگلستانی به حساب می‌آید.

در وب‌سایت سازندگان این مجموعه مسکونی هیچ‌ اشاره‌ای به گذشته‌ی وحشتناک آن نشده است. البته این کاملا منطقی است و نمی‌توان بین کاربری فعلی این ملک (به‌عنوان اقامتگاهی بسیار لوکس) و گذشته‌ی تاریکِ آن (به‌عنوان محل درمان بیماران روانی مستضعف)‌ توازنی یافت. ولی با تمام این تلاش‌ها بر پنهان نگه‌ داشتن گذشته‌ی تاریکش، تاریخچه‌ی آن به واسطه‌ی کسانی که داستان آن را می‌دانند در یادها خواهد ماند!

قسمت اول

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات