سروتونین پایین شاید علت افسردگی نباشد، اما ضدافسردگی‌ها همچنان موثرند

جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۰
مطالعه 14 دقیقه
متخصصان در واکنش به یافته‌های بحث‌برانگیز مقاله‌ای جدید که ارتباط افسردگی با کاهش سروتونین را رد کرده، می‌گویند افسردگی بیماری شایعی با علت‌های مختلف است.
تبلیغات

مقاله‌ای با عنوان «تئوری سروتونین افسردگی: مرور چتری نظام‌مند از شواهد» توسط جوانا مونکریف و همکارانش روز چهارشنبه ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۲ در مجله روان‌پزشکی مولکولی که یکی از ۱۰ نشریه‌ی برتر روان‌پزشکی در سطح جهان است، منتشر شد. این مقاله چنین نتیجه‌گیری کرد که شواهد قانع‌کننده‌ای وجود ندارد که نشان دهد افسردگی با غلظت یا فعالیت پایین سروتونین ارتباط دارد یا ناشی از این عوامل است. این نتیجه‌گیری مبتنی بر ترکیبی از یافته‌های ۱۷ مطالعه گذشته بود.

مقاله مذکور که شواهد مربوط به ارتباط میان نوروترانسمیتر سروتونین و افسردگی را مورد سؤال قرار می‌دهد، در سراسر جهان به عناوین خبری تبدیل شده است. درحالی‌که یکی از موارد ارزیابی‌نشده در مقاله، مزایا یا مضرات داروهای ضدافسردگی بود، دو تن از متخصصان با انتشار یادداشتی در وب‌سایت کانورسیشن، می‌گویند آیا می‌توان با اطمینان نتیجه‌گیری کرد که سروتونین در افسردگی نقشی ندارد یا داروهای ضدافسردگی مدرن برای درمان این بیماری مفید نیستند؟

افسردگی بیماری شایع و جدی است که محدودکننده زندگی است. خلق‌و‌خوی افسرده و از دست دادن لذت از علائم اصلی افسردگی هستند، اما بسیاری از ترکیبات منحصربه‌فرد علائم می‌تواند به تشخیص افسردگی منجر شود. دو فرد مبتلا به افسردگی ممکن است علائم بسیار متفاوتی داشته باشند.

ریشه‌های افسردگی متفاوت است و علائم افراد می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. آسیب روانی یکی از عوامل خطر شناخته شده است. التهاب نیز در بسیاری از مطالعات به‌عنوان یکی از علت‌های احتمالی افسردگی مورد توجه قرار می‌گیرد. عوامل ژنتیکی بسیاری شناسایی شده‌اند که هریک اثر اندکی دارند. احتمالاً هزاران اثر ژنتیکی کوچک وجود دارد و بنابراین هر فرد ترکیب ژنتیکی تقریباً منحصر‌به‌فردی دارد که می‌تواند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.

عوامل خطر فوق توضیح می‌دهند که چرا برخی افراد بیشتر از دیگران به افسردگی مبتلا می‌شوند، اما در اغلب موارد، عوامل خطر متعددی توسط افراد مبتلا به افسردگی گزارش می‌شود و معمولاً نمی‌توان مشخص کرد که کدام‌یک موجب علائم آن‌ها شده است.

افسردگی که عمدتاً توسط علائم فرد مبتلا تعریف می‌شود، بعید است یک بیماری واحد یا مجموعه ساده‌ای از علل متمایز باشد. به همین شکل، بعید است که درمان یا داروی واحدی وجود داشته باشد که همه افراد را به‌طور موثری درمان کند. اما تنوع علائم و عوامل خطر زمینه‌ساز افسردگی به این معنا نیست که درمان‌های موثری نداریم.

داروهای ضدافسردگی در ابتدا با تغییر کاربرد داروهایی که برای درمان سل استفاده می‌شد، با درک اندکی از اثرات آن‌ها روی مغز، کشف شدند. پژوهش‌های اولیه نشان داد که ضدافسردگی‌ها مقدار سروتونین و نورآدرنالین را در مغز افزایش می‌دهند. این یافته‌ها موجب طرح یکی از تئوری‌های افسردگی شدند که «فرضیه مونوآمین» نامیده می‌شود. طبق فرضیه مونوآمین، سطوح ناکافی از این انتقال‌دهنده‌های عصبی از مکانیسم‌های پشت‌صحنه‌ی افسردگی است و می‌تواند به کمک داروهای ضدافسردگی اصلاح شود.

این توضیح ساده‌انگارانه از افسردگی و درمان آن با داده‌های متناقض و بدبینی موجه روبه‌رو شده است و چندین تئوری دیگر درمورد افسردگی و داروهای ضدافسردگی پیشنهاد شده است.

بیش از یک دهه است تعداد معدودی از پژوهشگران و متخصصان سلامت از افسردگی به‌عنوان نوعی عدم تعادل شیمیایی ساده یاد می‌کنند. با‌این‌حال، معقول نیست که به‌کلی نقش سروتونین را نادیده بگیریم؛ زیرا شواهدی برای نقش آن در افسردگی وجود دارد. اگرچه دسترسی محدود به بافت مغز انسان زنده به این معنی است که تأیید مستقیم نقش سروتونین در افسردگی دشوار است.

درک محدود ما از افسردگی و درمان‌های ضدافسردگی موجب شده است نویسندگان مطالعه‌ای که به آن اشاره شد، این پرسش را مطرح کنند که آیا واقعا ضدافسردگی‌ها رویکرد مفیدی برای درمان هستند.

این انتقادها جدید نیستند، اما به اشتباه به این مسئله اشاره می‌کنند که درک مکانیسم اثر برای درمان مؤثر ضروری است. درمقابل، اساس شناسایی درمان‌های مؤثر کارآزمایی‌های تصادفی کنترل‌شده (استاندارد طلایی پژوهش‌های بالینی) است که به‌طور گسترده‌ای به‌منظور مطالعه داروهای ضدافسردگی و روان‌درمانی‌ها به کار رفته است. حتی اگر از نحوه مؤثر بودن درمان آگاهی نداشته باشیم، این نوع مطالعات می‌توانند به ما بگویند که آیا یک درمان مؤثر است یا نه.

کپی لینک

فراتر از شک معقول

کارآزمایی‌های تصادفی کنترل‌شده از هزاران فرد افسرده نشان داده‌اند که داروهای ضدافسردگی در درمان افسردگی مؤثر هستند. مطالعات انجام‌شده روی افراد مبتلا به افسردگی که به کمک ضدافسردگی‌ها درمان شده‌اند، نیز اطلاعات مهمی را در این زمینه ارائه می‌دهند که درمان‌ها چگونه فواید خود را ارائه می‌دهند و ممکن است در آینده اطلاعات مهمی را درمورد این مسئله آشکار کنند که چرا برخی افراد بیشتر از دیگران دربرابر این داروها پاسخ می‌دهند.

با وجود درک ناقصی که درمورد افسردگی و نحوه عملکرد درمان‌های آن وجود دارد، این بیماری معمولاً به‌طور مؤثر با ضدافسردگی‌ها یا به کمک رویکردهای روان‌درمانی مانند رفتاردرمانی شناختی مدیریت می‌شود. درحال‌حاضر نمی‌توانیم به این سؤال پاسخ دهیم که آیا درمان‌های موجود علت پشت‌صحنه‌ی افسردگی را برطرف می‌کنند، زیرا هنوز آن را شناسایی نکرده‌ایم. بیان این مسئله که داروهای ضدافسردگی SSRI ممکن است مفید نباشند، درک نادرست از شواهدی است که خلاف آن را بیان می‌کنند.

درک ما از افسردگی و درمان آن از بیش از یک قرن پیش درحال پیشرفت ادامه‌دار است. شناسایی علل و درمان‌های جدید افسردگی دشوار است، اما اگر بخواهیم به یکی از شایع‌ترین علت‌های ناتوانی در سراسر جهان بپردازیم، پی بردن به این موارد ضروری است.

کپی لینک

ارتباط سروتونین و افسردگی چندان ساده نیست

دکتر فردریک ساندرام، معاون گروه پزشکی روانشناختی دانشکده علوم پزشکی و بهداشت در دانشگاه اوکلند در اظهارنظری که اخیراً منتشر شد، می‌نویسد، پژوهشی که شواهد مربوط به ارتباط بین سطوح پایین سروتونین مغز و افسردگی را مورد سؤال قرار می‌دهد، به زمینه گسترده‌تر این بیماری و اثرات آن نمی‌پردازد.

ساندرام می‌گوید این مقاله فرضیه سروتونین افسردگی را زیر سؤال می‌برد که از دهه‌ی ۱۹۶۰ وجود دارد و مبتنی‌بر این فرض است که کاهش فعالیت در مسیرهای سروتونین موجب افسردگی می‌شود. سروتونین یکی از نوروترانسمیترهای مونوآمین در مغز است.

پژوهش‌های اولیه در این زمینه نشان دادند که داروهایی مانند رزرپین بدن و مغز را از مونوآمین‌ها تهی می‌کنند و با ویژگی‌های افسردگی ارتباط دارند، درحالی‌که عوامل ضدافسردگی مانند ضدافسردگی‌های سه‌حلقه‌ای سطح مونوآمین را افزایش می‌دهند. هرچند تصور می‌شد بسیاری از ضدافسردگی‌های قدیمی مانند سه‌حلقه‌ای‌ها و مهارکننده‌های مونوآمین اکسیداز در درمان افسردگی مؤثر هستند، آن‌ها با عوارض جانبی قابل‌توجهی همراه بودند. مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین بعداً توسعه پیدا کردند و با توجه به نحوه عمل تمیزترشان و اثرات جانبی‌ کمترشان، به ضدافسردگی‌های برتر تبدیل شدند. به‌این‌ترتیب، تئوری‌های مونوآمین/سروتونرژیک و عدم تعادل شیمیایی افسردگی پایه‌گذاری شدند و برای چند دهه در این حوزه غالب بودند.

از این مطالعات تجربی اولیه رابطه علیت نتیجه‌گیری شده بود، اما یکی از مشکلات اساسی که دانشمندان درمورد آن هشدار می‌دهند این است که ارتباط لزوماً نشانگر رابطه علت و معلولی نیست. افرادی که به منظور درمان افسردگی خود از داروهای ضدافسردگی استفاده می‌کنند، نباید با خواندن این اخبار به‌طور ناگهانی مصرف داروهای ضدافسردگی خود را قطع کنند.

داروهای ضدافسردگی اغلب در موقعیت‌هایی فراتر از افسردگی مانند درمان اضطراب، درد مزمن و برای کمک به خواب استفاده می‌شوند. اگر افراد درمورد داروهای ضدافسردگی خود تردیدی داشته باشند، باید با پزشک متخصصی که آن داروها را برایشان تجویز کرده است، صحبت کنند.

می‌دانیم که داروهای ضدافسردگی با اثر دارونمای بزرگی در محدود ۳۰ تا ۴۰ درصد همراه هستند. این داروها از حدود دهه‌ی ۱۹۵۰ وجود داشته‌اند و به‌نظر می‌رسد نقش ویژه‌ای در بهبود افسردگی متوسط تا شدید دارند. نحوه عملکرد داروهای ضدافسردگی به‌طور کامل مشخص نشده است و ممکن است مکانیسم‌های دیگری مانند انعطاف‌پذیری عصبی وجود داشته باشد. انعطاف‌پذیری عصبی به سازگار شدن مغز و تغییر در ساختار و عملکرد آن در طول زمان اشاره دارد.

افسردگی یک بیماری چندوجهی است که پزشکان آن را براساس تعداد علائم از خفیف تا شدید طبقه‌بندی می‌کنند: خلق‌و‌خوی افسرده، از دست دادن علایق، انگیزه، خواب، انرژی، اشتها و بسیاری از موارد دیگر که حداقل در بازه زمانی دو هفته‌ای وجود داشته باشد. ممکن است فردی به خاطر قبول نشدن در آزمون یا تصادف اتومبیل جدیدش برای مدتی ناراحت باشد، اما این بدان معنا نیست که او افسردگی دارد.

منابع و عوامل مؤثر در افسردگی بسیار زیاد و گسترده هستند. آن‌ها شامل سابقه خانوادگی/ژنتیک، رویدادهای زندگی، عوامل استرس‌زا، بیماری‌های جسمی مزمن، شخصیت، اعتیادهایی که بر خلق‌و‌خو تأثیر می‌گذارند، شرایط اجتماعی و موارد دیگر هستند.

به‌گفته‌ی دکتر ساندرام، تئوری عدم تعادل مواد شیمیایی موجود در مغز رویکرد جزئی‌نگرانه‌ای برای توضیح یکی از پیچیده‌ترین بیماری‌های انسانی در پیش می‌گیرد و بیشتر روان‌پزشکان بخش سلامت روان آن را قبول ندارند.

برای مثال، اگر فردی سابقه آسیب روانی داشته باشد و در شرایطی زندگی کند که در آن انزوای اجتماعی مداوم، بیکاری، استرس‌های مالی، خشونت خانگی و سه کودک خردسال برای حمایت وجود داشته باشد، این امر موجب استرس زیادی می‌شود و می‌تواند به افسردگی منجر شود. در این شرایط، بعید است که ضدافسردگی‌ها راه‌حل مشکل باشند و داشتن این انتظار از آن‌ها غیرواقع‌گرایانه است.

مانند هر داروی تجویز شده دیگری، ضدافسردگی‌ها با عوارض جانبی بالقوه‌ای همراه هستند و هم بیماران و هم پزشکان آن‌ها باید مزیت‌ها و معایب آن‌ها را ارزیابی کنند.

داروهای ضدافسردگی یکی از درمان‌های ممکن هستند، اما برای همه مناسب نیستند. بسته به‌شدت افسردگی، روش‌های غیردارویی مانند بهبود سبک زندگی، ورزش و تغییر رژیم غذایی برای اشکال خفیف‌تر افسردگی پیشنهاد می‌شود. روان‌درمانی که معمولاً باعنوان گفتگودرمانی نیز شناخته می‌شود، گزینه درمانی مهمی برای اشکال خفیف تا متوسط افسردگی است و بسته به علل مؤثر می‌تواند روی زمان حال یا عوامل مؤثر مربوط به گذشته مانند تجربیات نامطلوب متمرکز باشد.

روان‌درمانی در غیاب داروهای ضدافسردگی می‌تواند منجر به بهبود پایدار و طولانی‌مدت خلق‌و‌خو و بهزیستی شود، اما موانعی مانند هزینه، دسترسی به افراد متخصص و محدودیت وقت وجود دارد.

یکی از گزینه‌های روان‌درمانی رایج که افکار، احساسات و رفتارهای مرتبط را بررسی می‌کند و تمرکز آن بر زمان حال است، رفتار درمانی شناختی نامیده می‌شود که معمولاً طی ۱۰ تا ۱۲ جلسه با روان‌درمانگر انجام می‌شود. علاوه‌بر‌این، فهرست درحال گسترشی از گزینه‌هایی مانند سلامت دیجیتال، روان‌درمانی مبتنی بر رایانه و چت‌بات‌های تعاملی آنلاین وجود دارد. همچنین به‌جای اینکه فقط روی درمان پس از ایجاد افسردگی تمرکز کرد، باید بر استراتژی‌های پیشگیری و تشخیص/مداخله زودهنگام در سطح جمعیت و در مدارس تمرکز کرد.

پژوهشگران / researchers
کپی لینک

واکنش متخصصان به مقاله «تئوری سروتونین افسردگی»

پروفسور گیته موس نادسن، استاد نوروبیولوژی و رئیس بخش تحقیقات نورولوژی و نوروبیولوژی در بیمارستان دانشگاه کپنهاگ در دانمارک گفت:

نویسندگان نیاز به چنین مروری را با بیان اینکه افسردگی ناشی از سروتونین پایین مغز، تصور غلط عمومی است، توجیه می‌کنند؛ درحالی‌که تصور غلط اصلی این است که افسردگی بیماری منفردی ناشی از یک نقص بیوشیمیایی واحد است. امروزه، تا حد زیادی پذیرفته شده که افسردگی نوعی اختلال ناهمگن است که علت‌های مختلفی دارد. هدف این مطالعه مروری کشف شواهد موجود برای نقص سروتونرژیک است، اما مطالعاتی که در آن گنجانده شده‌اند، از روش‌هایی استفاده می‌کنند که فقط شاخص‌هایی از این موضوع را بررسی می‌کنند که آیا غلظت و انتشار سیناپسی سروتونین در بیماران مبتلا به افسردگی عمده تغییر می‌کند.

دکتر مایکل بلومفیلد،روان‌پزشک مشاور و پژوهشگر تحقیقات بالینی در سازمان UKRI و رئیس گروه تحقیقات کاربردی‌سازی روان‌پزشکی در کالج دانشگاهی لندن گفت:

این فرضیه که افسردگی ناشی از عدم تعادل شیمیایی در سروتونین است، گام مهمی در اواسط قرن بیستم بود. از آن زمان، پژوهش‌های زیادی انجام شده است که نشان می‌دهد سیستم سروتونین مغز نقش مهمی در نحوه‌ی پردازش احساسات دارد. یافته‌های این مرور چتری تعجب‌آور نیست. افسردگی علائم مختلفی دارد و فکر نمی‌کنم که با هیچ دانشمند یا روان‌پزشک متفکری برخورد کرده باشم که فکر کند همه‌ی افسردگی‌ها ناشی از عدم تعادل شیمیایی ساده در سروتونین است. این امکان وجود دارد که در برخی افراد مبتلا به انواع خاصی از افسردگی، تغییر در سیستم سروتونین موجب علائم آن‌ها شود. مشکل این مطالعه مروری این است که نمی‌تواند به این پرسش پاسخ دهد، زیرا افسردگی را طوری طبقه‌بندی کرده است که گویی اختلال واحدی است درحالی‌که این امر از منظر زیستی درست نیست. بسیاری از ما می‌دانیم که مصرف پاراستامول (استامینوفن) می‌تواند برای سردرد مفید باشد ولی فکر نمی‌کنم کسی این باور را داشته باشد که سردرد ناشی از کمبود پاراستامول در مغز است. همین منطق درمورد افسردگی و داروهای مورد استفاده برای درمان افسردگی نیز وجود دارد. شواهد محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد داروهای ضدافسردگی می‌توانند در درمان افسردگی مفید باشند و جان افراد را نجات دهند. داروهای ضدافسردگی یکی از انواع درمان‌ها در کنار درمان‌های دیگری مانند روان‌درمانی هستند. بیماران باید به درمان‌های مبتنی‌بر شواهد برای افسردگی دسترسی داشته باشند و افرادی که درمان افسردگی را دریافت می‌کنند و به توقف درمان فکر می‌کنند، باید ابتدا با پزشک خود مشورت کنند.

پروفسور دیوید نات، رئیس مرکز تحقیقات ادموند صفرا و رئیس مرکز نوروسایکوفارماکولوژی در کالج سلطنتی لندن گفت:

این فراتحلیل بسیاری از مطالعات انجام‌شده طی ۵۰ سال گذشته درزمینه‌ی بررسی ارتباط سیستم سروتونین با افسردگی را پوشش می‌دهد. متأسفانه، همه این متغیرها سنجه‌های غیرمستقیمی از عملکرد سروتونین هستند یا حتی در مواردی مانند مطالعات پیوستگی ژن صرفاً شاخص‌هایی از فعالیت سروتونین هستند. خیلی وقت نیست که فناوری‌هایی برای اندازه‌گیری ترشح سروتونین در مغز انسان زنده توسعه داده‌ایم و در اولین مطالعه از این نوع (که هنوز تحت بررسی قرار دارد)، ما کاهش ظرفیت ترشح انسولین را در افراد مبتلا به افسردگی نشان داده‌ایم. بنابراین، دراین‌مرحله، رد کردن فرضیه سروتونین افسردگی شتاب‌آمیز است.

پروفسور فیل کوون، استاد سایکوفارماکولوژی دانشگاه آکسفورد که به مدت سه دهه نقش سروتونین را در افراد مبتلا به افسردگی مطالعه کرده‌ است، گفت:

هیچ متخصص سلامت روانی اکنون این دیدگاه را تأیید نمی‌کند که بیماری پیچیده و ناهمگنی مانند افسردگی از کمبود یک نوروترانسمیتر واحد ناشی شود. اگرچه به‌نظر من (و براساس مطالعاتی که انجام داده‌ام) شواهد خوبی وجود دارد که نشان می‌دهد کاهش تریپتوفان در برخی از بیماران افسرده بهبودیافته موجب علائم افسردگی می‌شود. توضیح مشابهی درمورد مطالعات PET (نوعی تصویربرداری) ارائه می‌شود که بیانگر کاهش اتصال ترانسپورتر سروتونین خصوصاً در مغز میانی است. این نتیجه با کاهش فعالیت نورون‌های سروتونین سازگار است. درواقع، عجیب است اگر چنین سیستم تعدیل‌کننده عصبی مغزی با چنین توزیع گسترده‌ای در تجارب پیچیده‌ای که افسردگی بالینی را تشکیل می‌دهد، دخیل نباشد. این مقاله نشان می‌دهد که مرورهای چتری نظام‌مند فضای قابل‌توجهی را برای تفسیر باقی می‌گذارند. همچنین، مطالعاتی که کنار گذاشته می‌شوند، می‌توانند به اندازه مطالعاتی که در تجزیه‌و‌تحلیل گنجانده می‌شوند، مهم باشند. نویسندگان مطالعه جدید، فراتحلیلی را که سال ۲۰۲۱ در همان مجله (Molecular Psychiatry) منتشر شد، درنظر نگرفتند. در چکیده مقاله این‌طور نتیجه‌گیری شده بود که: «نتایج یکپارچه ما نشان داد که تغییرات متابولیکی در خون محیطی با اختلال افسردگی عمده خصوصاً کاهش تریپتوفان ارتباط دارد.» نقش احتمالی سروتونین در افسردگی سؤالی جدا از اثرات ضدافسردگی مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین است. من از این بیانیه مطبوعاتی متحیر شدم که بیان می‌دارد داروهای ضدافسردگی فقط با اصلاح عدم تعادل شیمیایی کار می‌کنند. هیچ‌یک از تئوری‌های فعلی از عمل ضدافسردگی‌ها که حاصل مطالعات انسانی یا حیوانی باشد، چنین ادعایی ندارد.

دکتر لیویا دی پیکر، پژوهشگر فوق دکترای مؤسسه تحقیقات روان‌پزشکی آنتورپ در دانشگاه آنتورپ گفت:

درحالی‌که مرورهای چتری می‌توانند نمایی کلی از یک زمینه پژوهشی را ارائه دهند، درنهایت به طراحی و کیفیت مطالعاتی که بر آن‌ها متکی هستند، وابسته‌اند و به ما این امکان را نمی‌دهند که به نتیجه‌گیری‌های جدیدی برسیم. مطالعه تغییر عملکرد مغز بسیار پیچیده است و چیزی که این مقاله مروری نشان می‌دهد، این است که بسته به روش‌های مورد استفاده، همیشه نمی‌توان به‌راحتی چنین تغییراتی را برای مثال فقط با گرفتن نمونه‌ای از خون، تشخیص داد. با‌این‌حال، ذکر این نکته مهم است که این مطالعه به‌طور مستقیم اثربخشی داروهای ضدافسردگی را بررسی نکرده است. داروهای ضدافسردگی که دارای فعالیت سروتونرژیک هستند، پیش از طرح تئوری تغییرات سروتونین در افسردگی، به‌طور موثری در بیماران مبتلا به افسردگی استفاده شده‌اند. پژوهش‌های جدیدتر همچنین نشان داده‌اند که داروهای ضدافسردگی بر چندین مسیر و گیرنده در مغز اثر دارند و فقط محدود به سروتونین نیستند. حتی اگر درک ما از علل زیستی افسردگی تغییر کند، دلیلی وجود ندارد که اثربخشی ضدافسردگی‌های کنونی را زیر سؤال ببریم.

پروفسور آلن یانگ، مدیر مرکز اختلالات عاطفی در مؤسسه روانشناسی و علوم اعصاب دانشگاه کینگز لندن گفت:

این مروری از مرورهای انجام‌شده درمورد جنبه‌های «تئوری سروتونین افسردگی» است. بیشتر روان‌پزشکان به مدل زيستی‌روانی‌‌اجتماعی پایبند هستند و افراد کمی تئوری ساده عدم تعادل شیمیایی را قبول دارند. نویسندگان درمورد برخی از جزئیات خصوصاً درمورد گیرنده‌ی 5-HT1A اشتباه می‌کنند. گیرنده 5-HT1A هم به شکل پیش‌سیناپسی و هم به شکل پس‌سیناپسی در مغز وجود دارد و پژوهشگران فرض کرده‌اند که ممکن است در اختلالات خلقی درجهت افزایشی یا کاهشی تنظیم شود. درواقع، یکی از بهترین مطالعات تصویربرداری عصبی کاهش مستمر گیرنده‌های 5-HT1A مغز را در مردان افسرده بهبود‌یافته نشان می‌دهد. این مطالعه‌ی نادیده گرفته‌شده شاهد خوبی از کارآیی و مقبولیت داروهای ضدافسردگی سروتونرژیک است. استفاده از این داروها مبتنی‌بر شواهد حاصل از کارآزمایی‌های بالینی است که استفاده از آن‌ها را برای بیماران تصدیق می‌کند. این مطالعه مروری این موضوع را تغییر نمی‌دهد.

پروفسور دیوید کورتیس، استاد افتخاری مؤسسه ژنتیک کالج دانشگاهی لندن گفت:

این مقاله یافته جدیدی را ارائه نمی‌کند، بلکه فقط نتایجی را گزارش می‌کند که قبلاً منتشر شده است و این موضوع که افسردگی ناشی از سطوح پایین سروتونین نیست، خبر جدیدی نیست. این تصور که افسردگی ناشی از عدم تعادل شیمیایی است، منسوخ شده و کالج سلطنتی روانپزشکان در بیانیه‌ای که سال ۲۰۱۹ منتشر شد، آن را ساده‌سازی بیش از اندازه خواند. همین مسئله در مورد این ایده که ضدافسردگی‌های SSRI سطح سروتونین را افزایش دهند، نیز وجود دارد. تأثیر فوری این گروه از ضدافسردگی‌ها تغییر تعادل بین غلظت سروتونین در داخل و خارج از نورون‌ها است، اما تأثیر آن‌ها در کاهش علائم ضدافسردگی احتمالاً از تغییرات پیچیده‌تری ناشی می‌شود که به‌عنوان پیامدی از این امر در عملکرد نورون‌ها اتفاق می‌افتد. بسیار واضح است که افراد مبتلا به افسردگی، دچار ناهنجاری‌هایی در عملکرد مغز هستند، حتی اگر هنوز این ناهنجاری‌ها را کشف نکرده باشیم. علاوه‌بر‌این، داروهای ضدافسردگی درمان‌های موثری برای افسردگی شدید هستند، درحالی‌که مداخلاتی مانند ورزش و ذهن‌آگاهی درمان موثری برای افسردگی شدید نیستند. مهم است که افراد مبتلا به افسردگی شدید از دریافت درمان‌های مناسب دلسرد نشوند، چراکه این درمان‌ها می‌تواند زندگی آن‌ها را تغییر دهد.

سخنگوی کالج سلطنتی روانپزشکان بریتانیا گفت:

داروهای ضدافسردگی درمانی مؤثر برای افسردگی هستند که می‌توانند برای طیف وسیعی از بیماری‌های روانی و جسمی نیز تجویز شوند. گزینه‌های درمانی مانند داروها و گفتگودرمانی نقش مهمی در کمک به بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی دارند و می‌توانند زندگی افراد را بهبود بخشند. اثربخشی داروهای ضدافسردگی برای افراد مختلف متفاوت است و دلایل این امر پیچیده است. به همین دلیل است که مراقبت از بیمار براساس نیازهای فردی و ارزیابی منظم اهمیت دارد. پژوهش‌های مداوم درمورد درمان‌های افسردگی برای کمک به درک بهتر اثربخشی و مکانیسم اثر آن‌ها مهم است. داروها باید دردسترس افرادی قرار داشته باشد که به آن‌ها نیاز دارند. ما به هیچ کس توصیه نمی‌کنیم که براساس این مطالعه مصرف داروهای ضدافسردگی خود را قطع کند و هرکسی را که درمورد داروهای خود نگران است، باید ابتدا پزشک خود صحبت کند.

کالج سلطنتی روانپزشکان در بیانیه‌ی مطبوعاتی خود درباره «موضع ما درمورد ضدافسردگی‌ها» می‌گوید:

روش اصلی عمل بیشتر داروهای ضدافسردگی هدف قرار دادن عملکرد نوروترانسمیتر مونوآمین و افزایش فراهمی سروتونین یا نورآدرنالین یا هر دو، حداقل در آغاز، است. درحالی‌که این تغییرات نسبتاً سریع شروع می‌شود، بهبود بالینی و اثرات درمانی ممکن است چند هفته طول بکشد. این ایده اولیه که ضدافسردگی‌ها نوعی عدم تعادل شیمیایی را در مغز اصلاح می‌کنند، ساده‌انگاری بیش‌از‌حد است، اما آن‌ها اثرات روانی اولیه و اثراتی روی برخی از جنبه‌های عملکرد روانی دارند. ضدافسردگی‌ها می‌توانند موجب تغییراتی در عملکرد نواحی از مغز شوند که با بهبود علائم افسردگی مرتبط هستند. در مطالعات حیوانی نشان داده شده است که ضدافسردگی‌ها تعداد و عملکرد سلول‌های مغز و نیز ارتباطات بین آن‌ها را افزایش می‌دهند. آن‌ها همچنین در عرض چند ساعت پس از مصرف، بر پردازش اطلاعات حسی تأثیر می‌گذارند. افسردگی غالباً با سوگیری منفی در نحوه‌ی نگاه فرد به جهان و پردازش اطلاعات همراه است: درمان شناختی‌رفتاری تا حدی ازطریق به چالش کشیدن افکار خودکار منفی عمل می‌کند و سوگیری شناختی در افسردگی را می‌توان با داروهای ضدافسردگی بهبود داد. مهم است که این مسئله را درک کنیم که داروهای ضدافسردگی می‌توانند علائم افسردگی را درمان کنند، اما به‌طور مستقیم هیچ‌یک از علل روانی‌اجتماعی زمینه‌ساز آن را رفع نمی‌کنند. به همین دلیل است که اغلب با درمان‌های روانشناختی ترکیب می‌شوند تا توانایی بیمار برای کنارآمدن با شرایط سخت زندگی را بهبود بخشند.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات