چرا انسان در بستر مرگ هوشیاری ناگهانی را تجربه می‌کند؟

دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲ - ۲۲:۳۰
مطالعه 7 دقیقه
کهکشان در صورت انسان با رنگ‌های آبی و بنفش و صورتی و ستاره‌های سفید در پس‌زمینه سیاه
تحقیقات جدید سطوح فعالیت شگفت‌انگیز را در مغزهای درحال مرگ نشان می‌دهد و به توضیح هوشیاری ناگهانی مبتلایان به زوال عقل در نزدیکی مرگ کمک می‌کند.
تبلیغات

از دیرباز، در سراسر جهان مرگ در منظر ادیان، فلسفه، و ادبیات مورد توجه بوده است و اخیراً تجربه‌ی آگاهانه مردن، به طور فزاینده‌ای توسط محققان مورد بررسی قرار گرفته است. این درحالی است که پیشرفت‌های پزشکی توانایی زنده نگه‌داشتن بدن را افزایش می‌دهد و به طور پیوسته، پنجره‌ای را به سمت اتاق قفل‌شده‌ی نهایی باز می‌کند: آخرین لحظات حیات ذهن انسان.

سام پرنیا، پزشک مراقبت‌های ویژه در مرکز پزشکی ان‌وای‌یو لانگان هلت، به نقل از ساینتیفیک امریکن می‌گوید: «درحدود سال ۱۹۵۹، انسان روشی را برای راه‌اندازی دوباره‌ی قلب در افرادی که می‌میرند، کشف کرد که ما آن را احیای قلبی ریوی (CPR) می‌نامیم. پرنیا خاطرات افراد بازگشته به زندگی پس از ایست قلبی را مطالعه کرده است و از این پدیده با عنوان «تجارب به‌یاد‌آمده پیرامون مرگ» یاد می‌کند.

قبل از ابداع تکنیک‌ سی‌پی‌آر، ایست قلبی اساساً به معنای مرگ انسان بود. اما اکنون پزشکان می‌توانند برخی از افراد را تا ۲۰ دقیقه یا حتی بیشتر پس از توقف ضربان قلبشان احیا کنند. علاوه بر این، پرنیا معتقداست که بسیاری از سلول‌های مغز برای ساعت‌ها تا روزها پس از مرگ تا حدودی دست نخورده باقی می‌مانند و تصورات ما را از مرز سفت و سخت بین زندگی و مرگ به چالش می‌کشند.

امروزه پیشرفت‌ در حوزه‌ی فناوری پزشکی و علوم اعصاب، و همچنین تغییر در دیدگاه‌ محققان، درک ما از روند مرگ انسان را متحول کرده است. مطالعات انجام شده در دهه‌ی گذشته، افزایش فعالیت مغز را در انسان‌ها و حیواناتی که دچار ایست قلبی می‌شوند، نشان داده است. در همین حال، نظرسنجی‌های بزرگ دوره‌‌‌هایی از هوشیاری ظاهراً توجیه‌ناپذیر را مستند کرده‌اند که کارکنان آسایشگاه‌ها و خانواده‌های عزادار اغلب در افراد درحال مرگ مبتلا به زوال عقلی مشاهده می‌کنند.

دیلن توماس، شاعر برجسته‌ی ولزی،در این‌باره به خوانندگانش توصیه کرده است که «مطيعانه به آن خواب خوش نروید، به پا خیزید! در برابر مرگ روشنایی به پا خیزید!» اما از آن‌جایی که امروزه منابع و پژوهش‌های بیشتری به مطالعه مرگ اختصاص یافته است، بسیار روشن است که جان باختن، صرفاً به سادگی کاهش نور درونی و آگاهی فرد نیست، بلکه فرآیندی فوق‌العاده فعال و پیچیده در مغز انسان است.

کپی لینک

هوشیاری در لحظات آخر چیست؟

برای دهه‌ها، محققان، مراقبان آسایشگاه‌ها و اعضای خانواده‌ی افراد مبتلا به آلزایمر یا سایر اشکال زوال عقل، شاهد بوده‌اند که این افراد درست قبل از مرگ به طور ناگهانی خاطرات و شخصیت از دست رفته‌ی خود را باز می‌یابند. ممکن است این موقعیت برای اعضای خانواده فرصتی دوباره به نظر برسد، اما برای بسیاری از کادر با تجربه‌ی درمان، می‌تواند نشانه‌ای از نزدیک بودن پایان زندگی آن فرد باشد.

کریستوفر کر، مدیر اجرایی و مدیر ارشد پزشکی در مرکز مراقبت‌های درمانی و آسایشگاهی در بوفالو نیویورک، پدیده‌ی هوشیاری زمان مرگ را در صدها بیمار لاعلاج مورد مطالعه قرار داده است. او می‌گوید این پدیده «معمولاً در چند روز آخر زندگی فرد رخ می‌دهد». به گفته‌ی اندرو پیترسون، محقق اخلاق زیستی و آگاهی از دانشگاه جورج میسون که به سفارش مؤسسه ملی بهداشت پژوهشی درباره‌ی این موضوع انجام داده است، پدیده‌ی «هوشیاری در انتهای زندگی» به عنوان بازگشت غیرمنتظره‌ی توانایی‌های شناختی، مانند گفتار و «ارتباط» با افراد دیگر تعریف می‌شود.

این ارتباط فراتر از بازگشت توانایی‌های ارتباطی از دست رفته و آگاهی موقعیتی فرد است. پیترسون می‌گوید آنچه برای اعضای خانواده‌ای که هوشیاری فرد را مشاهده می‌کنند، بسیار عمیق به نظر می‌رسد، حالتی است که آن را «خودقدیمی نوظهور» می‌نامیم. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد این افراد نه تنها از محیط اطراف خود آگاه هستند، بلکه می‌دانند روابطشان با دیگران دقیقاً به چه صورت است. این توانایی با استفاده از یک نام مستعار یا اشاره به یک شوخی قدیمی، ظاهر می‌شود.

هر چقدر هم که این وقایع عجیب به نظر برسند، بسیار رایج هستند. جیسون کارلاویش، متخصص پیری در مرکز حافظه پن و محقق ارشد مطالعه می‌گوید: «پژوهش ما مطالعه‌ای مقطعی نبود.» بااین‌حال، او می‌افزاید: «آن‌چه ما دریافتیم این است که هوشیاری در بیماران مبتلا به زوال عقل شایع‌تر از موارد استثنا است، که نشان می‌دهد ایده‌ی پایان راه بودن آن کاملاً صحیح نیست.» در عوض، او پیشنهاد می‌کند که این هوشیاری باید به‌جای رویدادی ناهنجار، به عنوان بخشی از «تجربه‌ی بیماری» در نظر گرفته شود. کارلاویش خاطرنشان می‌کند: «ما درواقع دریافتیم که انواع مختلفی از این رویدادها، چندین ماه یا حتی سال‌ها قبل از مرگ فرد رخ داده‌ است.»

با‌این‌حال، بسیاری از کارشناسان از جمله کر و پرنیا هم‌نظر هستند که بیشتر این رویدادها با نزدیک شدن فرد به مرگ ارتباط مستقیمی دارند. پرنیا می‌گوید: «تقریباً مثل این است که این افراد خودشان را برای مردن آماده می‌کنند.» پیامدهای بالقوه‌ی این تجدید حیات‌ شناختی، گسترده، و موقت، بسیار محسوس است. پیترسون خاطرنشان می‌کند که ممکن است شبکه‌های عصبی باقی‌مانده یا مسیرها و عملکردی عصبی در مغز وجود داشته باشد که می‌تواند به طور بالقوه به بازیابی توانایی‌های شناختی در افرادی که تصور می‌شود به‌طور دائم دچار اختلالات مغزی هستند، کمک کند.

اما تحقیقات در مورد این پدیده هنوز در مراحل اولیه قرار دارد. پیترسون می‌گوید: «ما در واقع نمی‌دانیم در طول مرگ، در مغز چه فرآیندی رخ می‌دهد که به نوعی، با این رویدادها مرتبط است.» علی‌رغم این عدم قطعیت، تحقیقات دیگر در مورد فعالیت مغز نزدیک به مرگ، یا در زمان مرگ، می‌تواند بینش بیشتری را در مورد برخی از فرآیندهایی که در مغز بیمار یا فرد در حال مرگ اتفاق می‌افتد، به دانشمندان و پزشکان ارائه دهد.

کپی لینک

وقتی انسان می‌میرد در مغز چه اتفاقی می‌افتد؟

در پژوهشی که ماه مه در نشریه‌ی مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا (PNAS) منتشر شد، محققان دانشگاه میشیگان افزایش فعالیت مغزی سازمان‌یافته‌ای را در دو نفر از چهار فرد در کما مشاهده کردند. این افراد پس از قطع دستگاه‌های پشتیبانی از حیات، دچار ایست قلبی شده بودند. این پژوهش بر مبنای بیش از یک دهه تحقیق و مطالعه بر روی حیوانات انجام شد.

یکی از این تحقیقات، مطالعه‌ای در PNAS در سال ۲۰۱۳ بود که افزایش مشابهی را در فعالیت همزمان مغز در موش‌هایی نشان داد که درمعرض سم قلبی قرار داشتند. همچنین در مطالعه‌‌ی دیگری در سال ۲۰۱۵، موش‌ها دراثر اختناق تلف شدند. در تمامی این پژوهش‌ها، محققان دریافتند که فعالیت پرتوهای گاما در چند دقیقه اول ایست قلبی افزایش یافته و سپس متوقف شده است. پرتوی گاما، فرکانس امواج مغزی است که معمولاً با بیداری، هوشیاری و یادآوری حافظه در ارتباط است.

جیمو بورجیگین، متخصص مغز و اعصاب و دانشیار فیزیولوژی مولکولی و یکپارچه در دانشگاه میشیگان در هر سه پژوهش مشارکت داشته است. طبق مشاهدات او، رشد امواج گاما در سوژه‌های درحال‌مرگ، به‌ویژه در ناحیه‌ای از مغز که با عنوان «ناحیه‌ی داغ قشر خلفی» در نزدیکی پشت جمجمه شناخته می‌شود، بسیار شدید بوده است. برخی دیگر از محققان معتقدند که این منطقه ممکن است در زمینه‌ی تجربه‌های آگاهانه نیز ضروری باشد.

بخش‌هایی از مغز در ناحیه‌ی یادشده با ادراک بینایی، شنوایی و حرکتی مرتبط است؛ پدیده‌ای که به باور بورجیگین در «تجارب خارج از بدن» گزارش‌شده توسط افرادی که به مرگ نزدیک می‌شوند و بهبود می‌یابند، دخیل است. او خاطرنشان می‌کند که الگوهای فعال‌سازی پرتوی گاما، مشابه الگوهای مشاهده شده از افراد در کما، با فعالیت‌هایی شامل تشخیص تصویری آشنا (مانند چهره انسان) در افراد سالم مرتبط است.

در هر دو پژوهش انسانی و حیوانی، پس از کاهش اکسیژن، فعالیت مغز سوژه‌ها به طور ناگهانی افزایش یافته بود. بورجیگین می‌گوید: «مغز برای بازگرداندن اکسیژن این مکانیسم هم‌ایستایی را فعال می‌کند، چه با تنفس سخت‌تر و چه از طریق تندتر کردن ضربان قلب.» همچنین، این فرضیه مطرح است که افزایش فعالیت‌ پیچیده‌تر مغزی مشاهده‌شده در انسان‌ها و حیواناتی که دچار ایست قلبی می‌شوند نیز نتیجه‌ی تلاش مغز برای برقراری مجدد هم‌ایستایی یا ایجاد تعادل زیستی پس از تشخیص کمبود اکسیژن است.

همچنین، بورجیگین معتقد است که این نوع مکانیسم‌ بقا ممکن است در تغییرات دیگری در شناخت پیرامون مرگ نیز نقش داشته باشند. او می‌افزاید هوشیاری در زمان مرگ، در بیماران مبتلا به زوال عقل ممکن است به دلیل این نوع تلاش‌ نهایی در مغز باشد. وقتی که سیستم‌های فیزیولوژیکی از کار می‌افتند، مغز تلاش می‌کند تا خودش را نجات بدهد.

سام پرنیا نیز عقیده دارد که واکنش مغز به از دست دادن اکسیژن حداقل تا حدودی مسئول تجارب هوشیارانه پیرامون مرگ است. بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ پرنیا رهبری پژوهشی به نام «AWARE II» را برعهده داشت که در آن، محققان فعالیت مغزی بیش از ۵۰۰ بیمار بدحال را که سی‌پی‌آر دریافت می‌کردند، زیر نظر گرفتند. پزشکان درحین انجام سی‌پی‌آر پس از رویدادهای ایست قلبی، به‌منظور آزمایش حافظه‌ی بیماران، آن‌ها را در معرض محرک‌های سمعی و بصری قرار دادند. سپس، با افرادی که جان سالم به در برده بودند، در مورد میزان آگاهی در طول فرآیند احیا مصاحبه انجام شد.

به گزارش پرنیا، از هر پنج بازمانده، یک نفر تجربیات آگاهانه‌ای را که پس از توقف قلب رخ داده بود، به یاد داشته است. او می گوید تیم محققان «AWARE II» در جریان انجام عمل احیا افزایش غیرمنتظره‌ای را در فعالیت مغز این افراد مشاهده کردند. پرنیا می‌گوید: «در عرض ۲۰ ثانیه پس از ایست قلبی، خط مغز صاف می‌شود. با این حال، معمولا در عرض پنج دقیقه (اما می‌تواند طولانی‌تر باشد) شاهد ظهور مجدد یک دوره‌ی گذرا از فعالیت الکتریکی در مغز هستیم.» همچنین، او افزوده است که بسامدهای فعالیت مغزی مشاهده‌شده، با موارد مرتبط با تجارب آگاهانه شبیه بوده است.

پرنیا معتقد است که مغز در حال مرگ، مکانیسم‌های سرکوب معمولی را که به ما امکان می‌دهد در طول زندگی روزمره بر روی وظایف فردی تمرکز کنیم، از دست می‌دهد. او می‌گوید: «وقتی می‌میرید، مغز شما از اکسیژن و مواد مغذی محروم می‌شود، بنابراین از کار می‌افتد.» این فرآیند خاموشی، موانع را از میان برمی‌دارد و ناگهان، فرد امکان دسترسی به بخش‌هایی از مغز را می‌یابد که معمولاً نمی‌تواند به آن‌ها دسترسی داشته باشد. تمام افکار یا خاطرات یا تعاملات فرد با دیگران بیرون می‌آید.

اما پرنیا تأکید می‌کند که تجربیات افرادی که دچار ایست قلبی می‌شوند، واضح است و صرفاً توهم نیست. او در مورد سوژه‌های احیا شده‌ای که مطالعه کرده است، می‌گوید: «آن‌ها دچار توهم نیستند» و پدیده‌ای که تجربه می‌کنند «رویا یا توهم محسوب نمی‌شود». اگرچه مطالعات قبلی او روی بیماران بدحال احیاشده متمرکز بوده، اما پرنیا معتقد است که هوشیاری نهایی در افرادی که در کما هستند یا زوال عقل دارند، ممکن است نتیجه‌ی فرآیند مشابهی باشد. در حال حاضر پرنیا در حال همکاری در پژوهشی درباره‌ی پدیده‌ی دوم است.

توضیح کامل تجربه‌ی آگاهی ناگهانی انسان در حال مرگ، همچنان مبهم است؛ اما تحقیقات به‌طور فزاینده‌ تصویری از مرگ به‌عنوان یک فرآیند فوق‌العاده فعال و پیچیده ترسیم می‌کنند، و شاید مهم‌تر از آن، «یک فرآیند انسانی‌شده»، همانطور که کر آن را توصیف می‌کند. همچنین در مورد افراد مبتلا به زوال عقل، کارلاویش می‌گوید به جای اینکه تصور کنیم هوشیاری آن‌ها به طور برگشت‌ناپذیر تغییر کرده است، «همچنان باید به ذهن این افراد توجه زیادی داشته باشیم، زیرا برخی از جنبه‌های ذهن هنوز وجود دارند، اگرچه ممکن است آسیب دیده باشند.»

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات