چرا افراد حس میکنند نامشان در جنگل صدا زده میشود؟
فرض کنید در حال راه رفتن در جنگلی هستید و کسی اطرافتان نیست. ناگهان از میان همهمهی جنگل حس میکنید شخصی نامتان را صدا زده است. آیا این شخص یک روح است؟ یک غول است؟ شاید یک شوخی تلویزیونی باشد. شاید هم هیچکدام از اینها نباشد. پس چرا افراد گاهی اوقات نام خود یا کلمات دیگری را میشنوند؟ آیا این مسئله جای نگرانی دارد؟
پدیدهی شنیدن صداها و نویزهای ملموس در میان نویز بیمعنی پسزمینه «پاریدولیای صوتی» نامیده میشود. منبع این سروصداها متغیر است؛ برای مثال ممکن است از فنهای الکتریکی، آب جاری، موتور هواپیما، همهمهی ماشین لباسشویی یا حتی دستگاههای نویز سفید سرچشمه گرفته باشند. این پدیده زیرمجموعهی صوتی پدیدهی پاریدولیا (معنیپنداری) است که بر اساس آن افراد چهرهها یا دیگر الگوهای معنادار را در تصاویر مبهم میبینند.
پاریدولیای صوتی نوعی توهم صوتی نیست. توهم صوتی زمانی رخ میدهد که شخص صداهایی را که در واقعیت وجود ندارند میشنود و این صداها معمولا بدون هیچ محرک خارجی مثل نویز سفید ظاهر میشوند. چنین توهمهایی در میان افراد مبتلا به عارضههای روحی روانی متعدد مثل شیزوفرنی، اختلال اضطراب پس از حادثه یا اختلال دوقطبی رایج هستند؛ اما توهمهای غیرروانپزشکی توسط افرادی نیز که شنوایی خود را از دست میدهند گزارش شدهاند؛ گرچه این شرایط که سندرم گوش موزیکال نامیده میشود، نسبتا نادر است و پژوهشهای اندکی دربارهی آن وجود دارند.
افراد با وجود و بدون وجود عارضههای روحی روانی میتوانند پاریدولیای صوتی را تجربه کنند که از نویز پسزمینه سرچشمه میگیرد؛ اما در درجهی اول این پرسش مطرح میشود که چرا پاریدولیای صوتی اتفاق میافتد؟ به گفتهی نیل باومن، صوتشناس:
فرض کنید مغز شما دارای پایگاه دادهای بزرگ از الگوها است. تمام کلماتی که میدانید و هرچیزی که در زندگیتان تاکنون شنیدهاید در این پایگاه داده قرار دارند. مغز بر اساس تشخیص خود بهترین الگو را انتخاب میکند. بهترین الگو شاید درستترین الگو نباشد و حتی میتواند بسیار عجیب و نامناسب باشد.
صداهایی که یک شخص هنگام تجربهی پاریدولیای صوتی میشنود کاملا ابداعات مغز نیستند. بلکه از درک نادرست صداهای واقعی مثل افزایش غیرمنتظره در یک سیگنال ایستا یا نویز پسزمینهی یک جنگل سرچشمه میگیرند. به نقل از آندرو کینگ، مدیر مرکز علوم عصبی دانشگاه آکسفورد:
الگوها در اغلب صداهای نویز همیشه در حال تغییر هستند. برای مثال نویز سفید را درنظر بگیرید. به مرور زمان یکنواخت میشود اما در نقاط مشخص الگوهای آن کاملا متفاوت هستند. همین تغییرات کافی هستند تا شخص احساس کند چیزی شنیده است.
کینگ، پاریدولیای صوتی را به تلاش پیوستهی مغز برای ایجاد ارتباط و یافتن الگو در دنیای اطرافمان ربط میدهد. بهویژه این پدیده زمانی رخ میدهد که صداهای تا حدی آشنا در همهمهی پسزمینهی یک محیط شلوغ مثل رستوران یا کافه گم شوند.
در چنین نمونههایی، مغز از فرآیندی موسوم به کنترل کنتراست استفاده میکند و حساسیت سلولهای مغزی واکنشدهنده به دادههای صوتی و بصری را تنظیم میکند تا بتوانند با ورودیهای ثابت و پیوسته تطبیق پیدا کند. کینگ میگوید: «ظرفیت بسیار تکاملیافته برای حداکثرسازی توانایی درک ارتباطات یا صداهای دیگر ممکن است بسیار مهم باشد.»
- علم پاسخ میدهد: چرا تمایل داریم اشیاء مختلف را به شکل چهره ببینیم19 تیر 00مطالعه '3
به بیان دیگر، مغز انسانها ممکن است برای گوشدادن به بخشهایی از زبان در هیاهوی صدای پسزمینه، حتی اگر لزوما صدای معنیداری درکار نباشد، سیمکشی شده است.
با وجود گزارشها، پاریدولیای صوتی مانند همتای بصری خود به خوبی توسط متخصصین علوم عصبی بررسی نشده است. دلیل این مسئله این است که عوامل محرک اشتباه شنیداری مانند چهرههای قابل تشخیص در ماه، پیوسته و قابل پیشبینی نیستند. به گفتهی کینگ این فرآیند تا حدی از نوع پائین به بالا است؛ بدین صوت که مغز تکههایی از محرکها را در کنار هم قرار میدهد تا آنها را معنا کند؛ درحالیکه پردازش از بالا به پایین بیشتر از جانب انتظارات و دانش قبلی ما هدایت میشود.
بنابراین اگر زمانی نام خود را در اعماق تاریک جنگلی متروک شنیدید، نیازی نیست برگردید و به سمت دیگر فرار کنید. بلکه اگر نگران هستید که چرا صداهایی را در جایی که اصلا صدایی وجود ندارد میشنوید، شاید بد نباشد که به یک متخصص مراجعه کنید.
نظرات