اعتیاد ما به فناوری از مسئولیتپذیری غولهای این صنعت جلوگیری میکند
عذرخواهی واقعی درک خالصانهی عملکرد اشتباه، احساس پشیمانی از علت اشتباه، خسارات واردشده بر اثر آن و جبران عملکرد را دربرمیگیرد. بدون اینها عذرخواهی کلامی هیچ ارزشی ندارد و فقط طنزی بیمعنی برای بخشیدهشدن خواهد بود. غولهای فناوری از ما اینچنین عذرخواهی میکنند. تلاش آنها فقط شامل تسکین کلامی افراد متضرر میشود و هیچ اقدام عملی یا تغییر نظاممند برای جلوگیری از مشکلات مشابه در پی آن رخ نمیدهد.
برخی اوقات این عذرخواهیها بهصورت یک پُست وبلاگ منتشر میشوند. برخی عذرخواهیهای شدیدترِ غولهای اینترنت نیز شامل مصاحبههای متعدد مدیران اجرایی است؛ اما درنهایت، تعداد کمی از آنها تغییرات زیرساختی در کسبوکار اصلی را شامل میشود.
درآمد افسارگسیخته
متأسفانه مدل درآمدی غولهای فناوری اغلب با آنچه ترجیح میدهیم، متفاوت است. بهعنوان مثال، ما بهدنبال حفظ حریم خصوصی هستیم؛ اما آنها هرچهبیشتر برای هدفدهی بهتر کاربران و دادههای شخصیسازیشده تلاش میکنند. ما به کنترل توجهمان نیاز داریم؛ اما آنها با تبلیغات متعدد، همهی تلاششان را برای ازبینبردن تمرکز ما بهکار میگیرند. افزونبراین، ما بهعنوان کاربران انتظار داریم دستگاههایمان بهصورت قانونی و اخلاقی و بدون اهداف جاسوسی طراحی و ساخته شوند. درمقابل، شرکتها سوددهی خود را در تولید تجهیزات در مراکز ارزانقیمت و استانداردهای پایین کارگری و نظارت بر تولید میسازند.
در مثالی دیگر، مردم میخواهند فناوریهای روز با احساس مسئولیت به اخلاقیات انسانی بهکار گرفته شوند. درمقابل، قراردادهای دولتی سودمند و جمعیت جذاب کشور چین، اخلاقیات شرکتها را خدشهدار میکند (کنایه به پروژهی موتور جستوجوی چینی گوگل). درنهایت، کاربران اینترنت به فناوریها و قابلیتهایی مفید نیاز دارند؛ اما شرکتها از گرفتارشدن آنها در قابلیتهای قدیم و اعتیاد به آن درآمدزایی میکنند.
در نتیجهی تمامی تعاریف گفتهشده، حتی اگر مدیران اصلی شرکتهای بزرگ دنیای فناوری کاملا صادقانه بهدنبال اصلاحات در سیستمشان و جبران خسارتهای گذشته باشند، دستان آنها با مدلهای درآمدی بسته میشود؛ مدلهایی که تمرکز کوتاهمدت و گزارشهای درآمدی سهماهه را در اولویت کارایی شرکت قرار میدهند. درواقع، آنها با وجود عذرخواهی باز همان روند قبلی را تکرار میکنند.
شرکتها از اعتیاد ما درآمدزایی میکنند
وانشگتن پست اخیرا گزارشی منتشر کرد که در آن، عذرخواهیهای مکرر مارک زاکربرگ بررسی شدهاند. طبق این گزارش، او بارها بابت سیاستها و عملکرد فیسبوک عذرخواهی کرده؛ اما تغییر چندانی در آن شرکت ایجاد نشده است. درواقع، غولهای فناوری خودبهخود اصلاح نمیشوند.
اعتیاد به ابزارها
تهدید ما کاربران به ترک شبکههای اجتماعی و دیگر سرویسهای اینترنت، ازلحاظ تئوری باید مدیران آنها را به اصلاح رفتارشان وادار کند. باوجوداین، غولهای فناوری به ابزارهایی اساسی تکاملیافته شبیهاند که بسیاری از ما تصور زندگیکردن بدون آنها را نیز نداریم.
اگر شبکههای اجتماعی و سرویسهای آنها را ترک کنید، پاسخی برای این سؤالها دارید: چگونه با دوستان ارتباط برقرار کنیم؟ چگونه نیازهای خود را پیدا کنیم؟ چگونه کارهایمان را انجام دهیم؟ چگونه وقتگذرانی کنیم؟ در زمان تنهایی با چه نرمافزار و سختافزاری کار کنیم؟ ما زندگی خود را بهوسیلهی فناوری پیش میبریم. درواقع، به این ابزارها معتاد شدهایم و از حذفکردن آنها میترسیم.
اگر جایگزینهایی در دنیا وجود داشت، شاید میتوانستیم غولها را به مسئولیتپذیری بیشتر وادار کنیم؛ ولی بزرگی و تأثیرات شبکهای و تأمین خدمات گسترده باعث ایجاد انحصاری نسبی در این حوزهها شده است. درواقع، انتخابهای دوم ما در این موضوعات عموما فاصلهای چشمگیر با بازیگران کنونی دارند.
شبکهی اجتماعی جذاب دیگری وجود دارد که امکاناتی عالی دراختیار ما قرار دهد و در مالکیت فیسبوک نباشد؟ تولیدکنندهی رایانه و تلفنهمراهی بهخوبیِ اپل و سامسونگ و دیگر بازیگران بازار میشناسید؟ بهجز اندروید و iOS، از چه سیستمعاملی برای گوشیهای هوشمند استفاده کنیم؟ بهجای آمازون یا دیگر فروشگاههای انحصاری اینترنتی از کجا خرید کنیم؟ پس از گوگل، چه موتور جستوجوی باکیفیتی میشناسید؟ این سؤالها دربارهی اپلیکیشنهای پیامرسان و حتی ویرایشگرهای فایل نیز بیجواب میمانند.
یکی از معدود واکنشهای شدید دنیای فناوری که به جنگی تمامعیار بدل شد، هشتگ DeleteUber# بود. تبعیضهای جنسیتی در محیط کار، پروتکلهای مبهم کسبوکار، قیمتگذاریهای ناعادلانه و... همگی باعث شدند تا شرکت تاکسی اینترنتی اوبر با مشکلاتی بزرگ مواجه شود.
در آمریکا، کاربران گزینهی دیگری بهنام Lyft داشتند که با ترک اوبر بهخاطر دلایل مذکور از آن استفاده کردند. دراینمیان، سرویس لیفت سود فراوانی کسب کرد و مدیرعامل اوبر نیز استعفا داد تا تغییراتی اساسی در این شرکت انجام شود.
داستان اوبر نشان میدهد قانونگذاران باید مقرراتی برای جلوگیری از انحصار در حوزههای مختلف وضع کنند؛ قوانینی که به کاربران امکان جابهجایی اطلاعات و سرویسها را بدهد و آنها مجبور به استفاده از شرکتی با رفتارهای غلط نباشند.
بااینحال بهدلیل نبود جایگزینهایی برای غولهای اینترنت، ترک سرویسهای آنها کاری نادرست محسوب میشود. درنهایت، آنها ما را به اصطکاک و رویارویی حساس کردهاند. حتی پس از بحرانهای جدی، انتشار گستردهی اطلاعات، فاششدن فرهنگ سازمانی اشتباه و بهکارگیری روشهای ناعادلانه، ما به این شرکتها وفادار میمانیم. دلیل اصلی این وفاداری پس از همهی این بحرانها نیز ترس ما از ناپایداری زندگی بدون آنها است.
بهعنوان مثال، حتی فیسبوک پس از تمامی اخبار و شایعات منتشرشده در ماههای گذشته، یکمیلیون کاربر جدید در فصل گذشته در آمریکا و کانادا جذب کرد. درواقع، کاربران دنیای فناوری نمیتوانند با رفتارهای خود چیزی را تغییر دهند. ما بهخاطر وفاداری زیاد به این شرکتها توانایی بهبود رفتارهای آنها را نداریم.
نظارت ناکافی
دراینمیان، قانونگذاران نیز در اجرای مقررات ناکام ماندهاند. برای نمونه، در سال جاری کنگرهی آمریکا مدیرعامل فیسبوک را برای پاسخگویی فراخواند؛ اما نتایج آن جلسه چیزی بهجز چند سؤال مضحک و بهانهای برای طنزپردازان اینترنتی نبود. در نمونههای مشابه دیگر نیز مقامهای از اعمال هر تغییر درخورتوجهی ناکام ماندهاند.
قوانین تصویبشده بازدارندگی لازم را برای غولهای فناوری ندارند
درنتیجهی این نانوانیها، تحقیقات آماری نشان میدهد بیش از ۵۵درصد آمریکاییها از ناتوانی دولتها برای قانونمندکردن شرکتهای فناوری میترسند. بهعلاوه، وقتی قانونگذاران وارد این قضیه میشوند، احتمال دارد فعالیتهای آنها اثر سوء داشته باشد. برای مثال، قانون GDPR با هدف کاهش سلطهی گوگل و فیسبوک و شفافترکردن عملکرد آنها و کاهش اطلاعات جمعآوریشدهی آنها وضع شد.
بااینحال، قانون مذکور بیشتر بازیگران کوچک بازار را تحتتأثیر قرار داد و حتی برخی از آنها را از رقابت خارج کرد. درمقابل، غولهای فناوری بهقدری منابع و قدرت داشتند که از این قوانین نیز گذر کردند. پس از وضع این قانون، گوگل سهم خود در بازار تبلیغات دیجیتال را افزایش داد. بهعلاوه، فیسبوک کمترین کاهش سهم را تجربه کرد؛ اما شرکتهای کوچک تبلیغاتی ۲۰ تا ۳۰درصد از کسبوکارشان را ازدست دادند.
در جریانی دیگر، وضع قانونی با نام Honest ads در آمریکا بهجریان افتاد که از کمپینهای انتخاباتی تقاضا میکند شفافیت بیشتری در پلتفرمهای اینترنتی داشته باشند. نیاز به وضع این قانون پس از اتفاقات رخ داده دربارهی انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا بیشتر احساس شد و با وجود حمایت بزرگانی همچون توییتر و فیسبوک، هنوز تصویب نشده است.
دربارهی انحصارگرایی نیز اقدامات خاصی برای جلوگیری از خرید رقبا بهوسیلهی شبکههای اجتماعی انجام نشد. همین نبود قانونگذاری صحیح به فیسبوک اجازه داد تا بهراحتی و بدون مانع واتساپ و اینستاگرام را بخرد. افزونبراین، دولتهایی همچون بریتانیا که در بطن جریانات کمبریج آنالاتیکا بودند، تصمیمهایی جدی برای مقابلهبا شبکههایی همچون فیسبوک گرفتند؛ اما قانونگذاریهای ضعیف شاید بهجای این غولها، بازیگران کوچک و ساختارشکنان بازار را هدف قرار دهد. درنهایت، ما کاربران اینترنت نمیتوانیم به امید دولتها و قانونگذاران برای اصلاح کارکرد شبکههای اجتماعی و غولهای فناوری بمانیم.
امیدواری به درون
کارشناسان معتقدند بهترین فرصت برای تغییر این روند شرکتهای بزرگ دنیای فناوری از داخل خودشان بهوجود میآید. درواقع، رقابت برای جذب استعدادهای برتر و حفظ کارمندان سختکوش و مستعد بهمنظور تأثیرگذاری بر روند توسعهی محصولات و کاهش هزینهها بهشدت جریان دارد. دراینمیان، غولهای فناوری با جذب این استعدادها دربرابر دیدگاهها و انتقادهای درونی آسیبپذیر شدهاند. بهبیاندیگر، جذب نیروهای جدید برای این شرکتها هزینهای بسیار بیشتر از حفظ کارمندان فعلی دارد.
کارمندان این شرکتها درمقایسهبا کاربران تأثیر اساسی بیشتری بر آنها میگذارند
بهعنوان مثال، چهارهزار کارمند گوگل در اعتراض به قرارداد پروژهی Maven طوماری امضا کردند و برخی از آنها نیز استعفا دادند. درنهایت، شرکت از تمدید این قرارداد خودداری کرد. این پروژهی هوش مصنوعی با هدف استفاده در سلاحهای پهپادی شکل گرفته بود. در جریانی دیگر، بیستهزار کارمند شرکت مذکور به سیاستهای این شرکت درزمینهی آزارواذیت جنسی اعتراض کردند و درنهایت، نهتنها این شرکت، بلکه فیسبوک و Airbnb نیز قوانین خود را دراینزمینه تغییر دادند.
فیسبوک پویشی برای ارتباطات داخلی راهاندازی کرد تا در جریان انتشار اخبار و گزارشهای مختلف منابع خبری دربارهی مشکلات این شرکت، کارمندان را با اطمینانخاطر بیشتری دربارهی رشد خود تغذیه کند. در این پویش، مدیران فیسبوک با کارمندان از نزدیک صحبت کردند و با قبول اشتباهاتشان قول دادند وضعیت بهبود پیدا کند. این تغییرات و واکنشهای داخلی قطعا عمیقتر و تأثیرگذارتر از عذرخواهیهای عمومی بودند.
سالها به کارمندان دنیای فناوری اعتماد کردهایم تا محصولاتی بسازند که هرروزه از آن استفاده میکنیم. اکنون امید ما برای بهبود همین محصولات باز به خود آنها بازمیگردد. آنها مسئولیتهای سنگینی دارند تا استعدادهای خود را در مسیر حرکتهای مثبت قرار دهند. در مواقع بحرانیتر هم این کارمندان باید درمقابل اهداف و برنامههای تجاری و غیراخلاقی کارفرمایانشان قرار بگیرند.
ما درمقام کاربران و رسانههای دنیای فناوری وظیفه داریم از حرکتهای این کارمندان درمقابلهبا کارفرمایان متخلف قدردانی کنیم. حتی اگر اقدامات آنها به ضرر سهامداران شرکتها تمام شود، ارزش بسیاری برای ما و جامعه خواهد داشت. درنهایت، باید بدانیم تغییر آینده بهسمت مسیر مثبت بهتنهایی امکانپذیر نیست. در اینجا باید با کنارگذاشتن شکایت و گِلههای بیفایده، حرکتهایی اجتماعی طراحی کرد تا غولهای فناوری مجبور شوند دربرابر مسئولیتهایشان پاسخگو باشند.
نظر شما چیست؟ آیا کاربران و کارمندان این شرکتها میتوانند تغییری در سیاستهای آنها ایجاد کنند؟