کنسل کالچر؛ فرشته عدالتخواه یا هیولای انتقامجو؟
در چند سال گذشته احتمالاً به دفعات در شبکههای اجتماعی با اصطلاح «کنسل کالچر» (Cancel Culture) یا «فرهنگ کنسل» روبهرو شدهاید یا شاید حتی در برخی از این جریانها یا در مخالفت با آنها مشارکت هم داشتهاید. کنسل کالچر مفهومی است که میگوید میتوان افراد را بهخاطر اشتباهاتشان کنسل کرد؛ بهاین معنی که میتوان کاری کرد که آنها از داشتن پلتفرم عمومی مطرحی مثل توییتر برای ابراز نظرات خود، محروم یا حتی از شغلشان برای همیشه برکنار شوند.
جریان کنسل کالچر معمولاً به این شکل شروع میشود: یک فرد مشهور یا شرکت یا هر چهرهی عمومی دیگر که برای جامعهی مخاطب بزرگی شناخته شده است، کاری میکند یا چیزی میگوید که توهینآمیز یا خلاف اصول اخلاقی یا حرفهای تلقی میشود. بهدنبال این اتفاق، کاربران شبکههای اجتماعی شروع به اعتراض میکنند و خواهان پذیرش عواقب کار و پاسخگو بودن فرد یا شرکت خاطی ازطریق بایکوت و تحریم آثار او یا اقدامات انضباطی از سوی کارفرما میشوند تا وادار به عذرخواهی و جبران خسارت شود یا در موارد جدیتر، زندگی حرفهای یا نفوذ فرهنگیش پایان یابد.
شاید اصطلاح «فرهنگ کنسل» باید با «فرهنگ عواقب کار» جایگزین شود
برای بسیاری، فرایند بایکوت و وادار کردن افرادی که در جایگاه قدرت نشستهاند به پذیرش اشتباهات خود و عذرخواهی، به ابزار مهمی برای دستیابی به عدالت اجتماعی تبدیل شده است؛ به روش مبارزهای ازطریق کنش جمعی علیه برخی نابرابریهای قدرت که بین چهرههای عمومی با دسترسی به پلتفرمها و مخاطبان گسترده و مردم عادی و اقلیتهایی است که حرفها و اقدامات این چهرهها ممکن است به آنها آسیب برساند.
اگر بخواهیم به کنسل کالچر با حسن نیت نگاه کنیم، میتوان گفت هدف این جریان صرفاً این است که فرد را مجبور به پذیرش مسئولیت و پیامدهای گفتار و رفتار اشتباهش کند. باید توجه داشت که کاربران اینترنتی که به جریان کنسل کالچر ملحق میشوند، در پلتفرمهایی حضور دارند که بیشترین نفوذ و قدرت را به افراد مشهور، سیاستمداران و سایر چهرههای عمومی میدهد که بهواسطهی همین نفوذ و قدرت، پیامد اشتباهاتشان دامنگیر جامعهی گستردهای میشود. کنسل کالچر در این حالت ابزاری است که به ما میگوید چطور باید در همین پلتفرمها، این افراد را وادار به پذیرش و جبران اشتباهاتشان کرد.
در این معنی، شاید بتوان گفت اصلاً اصطلاح فرهنگ کنسل لازم است با اصطلاح «فرهنگ عواقب کار» جایگزین شود؛ یعنی افراد باید دربرابر کارهای اشتباهی که انجام میدهند، بهویژه اشتباهی که بهخاطر قدرت و نفوذ آنها به جمعیت گستردهای از مردم آسیب میزند، پاسخگو باشند.
اما در مفهوم منفی، کنسل کالچر به پدیدهای خطرناک و ترسناک تبدیل میشود؛ به تودهای از کاربران اینترنتی خشمگین که در پی به دست آوردن عدالت اجتماعی، نقاب به چهره میزنند و شنل سیاه بتمنواری به تن میکنند تا به هر کسی که ذرهای از خود مخالفت نشان دهد یا کوچکترین اشتباهی مرتکب شود، حمله و او را از صفحهی روزگار محو کنند. به گمانم همین تصور هولناک از تودههای خشمگین است که اینروزها کنسل کالچر را در ذهن اکثر ما تداعی میکند.
منتقدان کنسل کالچر معمولاً شرکتکنندگان در این جریان را شبیه نیروی ترسناکی بهتصویر میکشند که در مسیر عدالتخواهی خودسرانهی خود به سبک ابرقهرمانهای کمیک، افراد بیگناه را قربانی خشم خود میکنند. اغلب رسانههای خبری نیز از کنسل کالچر بهعنوان «غوغاسالاری» (Mob Rule) یاد میکنند؛ یعنی فضایی که اوباش و عوام زورمند (دراینجا، کاربران توییتر و دیگر شبکههای اجتماعی) با واکنشهای دستهجمعی و طوفان توییتری، قدرت را از دست نخبگان (دراینجا، سلبریتیها و میلیاردرها و سیاستمداران) بیرون میکشند و روند شکلدهی به روایت را خود به دست میگیرند.
با این دو دیدگاه کاملاً متضاد، این سؤال مطرح میشود؛ آیا کنسل کالچر واقعاً روش موثری برای وادار کردن افراد سرشناس به پذیرش اشتباهات و ایجاد تغییرات اساسی در سطح اجتماعی و فرهنگی است یا صرفاً مجازاتی است برای پایان دادن به زندگی حرفهای آنها بدون هیچ فرصتی برای عذرخواهی و جبران؟
کنسل کالچر از کجا شروع شد و چطور به اینجا رسید
اما اجازه دهید پیش از یافتن پاسخ پرسش بالا، ابتدا کمی دربارهی ریشههای کنسل کالچر صحبت کنیم و ببینیم این جریان چه مسیر پر فرازونشیبی را طی کرد تا به شکلی که امروز میشناسیم، درآید.
اگرچه از زمانی که مفهوم کنسل کالچر به این شکل وارد گفتمان عمومی و همهمهی رسانههای اجتماعی شد، تنها حدود شش سال میگذرد؛ اما ریشهی این اصطلاح به آهنگ آراندبی «Your Love Is Cancelled» از خوانندهی آمریکایی نایل راجرز برمیگردد که در سال ۱۹۸۱، یعنی ۴۱ سال پیش منتشر شد! ده سال بعد، مفهوم کلی کنسل کردن افراد در فیلم جنایی «New Jack City» مطرح شد تا اینکه در سال ۲۰۱۴، بهلطف یکی از اپیزودهای سریال Love and Hip-Hop:» New York» به بلک توییتر یا همان انجمن کاربران سیاهپوست در توییتر، راه پیدا کرد. کمی بعد، این کاربران از عبارت «تو دیگه کنسلی» که یکی از شخصیتهای این سریال به کار برده بود، بهصورت شوخی و جدی برای ابراز مخالفتشان با دیگران استفاده کردند. یکی از نمونههای اولیهی استفاده از این جمله در توییتر، به توییتی در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۴ برمیگردد که در آن کاربری به نام Scotty گفته بود که میخواهد از حالابهبعد به مردم بگوید: «تو دیگه کنسلی، از جلو چشمام دور شو.»
با فراگیر شدن این اصطلاح در بلک توییتر، کنسل کردن افراد از دایرهی دوستان و آشنایان به افراد مشهور و کسانی که رفتارشان باعث آزردگی شده بود، رسید. برای مثال، کاربری با نام malek در ۱۵ دسامبر ۲۰۱۶ در توییتی انتقادی نسبت به کانیه وست نوشته بود: «داشتم با صدای بلند به آهنگ Fade کانیه گوش میدادم که یهو یادم افتاد کنسل شده و آهنگ رو عوض کردم.»
کنسل کالچر به بلک توییتر گره خورده است
از این دو مثال میتوان آیندهی کنسل کالچر را دید؛ جریانی که در آن کاربران اینترنتی از دیگران میخواهند از تعامل با آثار افراد مشهوری که رفتارشان توهینآمیز تلقی میشود، خودداری کنند تا شهرتی که خود کاربران به آنها دادهاند، از آنها پس گرفته شود.
کنسل کالچر از دل فرهنگ سیاهپوستان آمریکا متولد شد و در روزهای اولیه حیاتش، ایدههایی چون حقوق مدنی و توانمندسازی سیاهپوستان با طرد شخصیتها و آثار فرهنگی مخرب را شامل میشد؛ اما از آن زمان تاکنون، این اصطلاح معانی و کاربردهای مختلفی پیدا کرده و حتی در بین کاربران ایرانی نیز جا باز کرده است.
برای درک بهتر کنسل کالچر در این مفهوم، آن هادلی، رئیس زبانشناسی آمریکایی آفریقایی در دانشگاه کالیفرنیا سانتا باربارا اینطور توضیح میدهد:
وقتی میبینید افراد کانیه یا دیگران را کنسل میکنند، درواقع دستهجمعی دارند میگویند: «ما موقعیت اجتماعی و قدرت اقتصادی تو را بالا بردیم و حالا دیگر قرار نیست مثل قبل به تو توجه کنیم…شاید من بهاندازهی تو قدرتی نداشته باشم، اما این قدرت را دارم که تو را نادیده بگیرم.
آن هادلی دید مثبتی به کنسل کالچر دارد. او میگوید:
اگر توانایی متوقف کردن چیزی را ازطریق ابزارهای سیاسی ندارید، تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که از مشارکت کردن خودداری کنید. درواقع با کنسل کردن میگویید لازم نیست حتماً قدرت اصلاح نابرابری ساختاری داشته باشید. حتی لازم نیست قدرت تغییر تمام احساسات عمومی را داشته باشید. اما در حد خودتان هنوز هم میتوانید قدرتی بیحدومرز داشته باشید.
مفهوم کنسل کالچر با BlackLivesMatter# و MeToo# سر زبانها افتاد؛ جریانهای عدالت اجتماعی هشتگمحوری که توانستند روایتهای ریشهدار موجود دربارهی قربانیان و مجرمان را تغییر دهند و حتی در مواردی مثل ماجرای بیل کازبی و هاروی واینستین، پای دادگاه و حکم زندان را به میان بکشند.
کنسل کالچر اغلب بهجای اصطلاح سیاسی «ووک» (woke) به کار میرود که اتفاقا آن هم منشأ آفریقایی-آمریکایی دارد و به جنبش BlackLivesMatter# گره خورده است. هم ووک و هم کنسل کالچر با هدف آگاهیرسانی دربارهی عدالت اجتماعی و نژادی در کنار دیگر موضعگیریهای لیبرال ایجاد شدند و به خواستههای جمعی برای مسئولیتپذیری بیشتر سیستمهای اجتماعی مربوط هستند که مدتها است از برآورده کردن انتظارات جوامع اقلیت ناتوان ماندهاند.
اما از آن سو، دیدگاه متفاوتی وجود دارد که میگوید کنسل کالچر به جای اینکه صدای حقیقت را به گوش پایههای قدرت برساند، کاملاً از کنترل خارج شده و به ابزاری بیمعنی برای غوغاسالاری رسانههای اجتماعی و نوعی آزار و اذیت دستهجمعی بهمنظور ساکت کردن صداهای مخالف تبدیل شده است. اینکه تنها با فشار دادن یک دکمه، افراد در خطر سانسور شدن، از کار بیکار شدن یا حتی پاک شدن از صفحهی تاریخ قرار میگیرند و همین ترس، آفت برقراری گفتوگو و تعاملهای سازنده شده است.
به همین خاطر، کنسل کالچر حالا دربردارندهی طیف گستردهای از اهداف و تعاریف گوناگون است و بسته به اینکه از چه کسی بپرسید، میتواند معانی بسیار متفاوتی داشته باشد.
چه چیز کنسل کالچر اینقدر ترسناک است؟
افراد مشهور بهخاطر امتیازهایی که موقعیت اجتماعیشان در اختیارشان قرار میدهد، همواره درمعرض انتقادات عمومی قرار داشتهاند؛ اما در دوران کنسل کالچر، انتقادها به دفعات بیشتری گریبان آنها را میگیرد، چراکه باور مردم بر این است که سلبریتیها و افرادی که نفوذ فرهنگی زیادی دارند، نمایندگان تغییر هستند و اگر قرار است چیزی تغییر کند، باید از آنها شروع شود.
جنبش MeToo# که با مطرح شدن اتهامات سوءاستفاده جنسی علیه هاروی واینستین، یکی از تهیهکنندگان مطرح هالیوود، در سال ۲۰۱۷ اوج گرفت و به کاهش سطح تحمل جامعه نسبت به تبعیض و آزار جنسی منجر شد، مثال خوبی است که نشان میدهد چطور انتقادهای علنی و دستهجمعی علیه افراد بانفوذ میتواند به تغییرات فرهنگی گستردهای منجر شود.
اما گاهی دامنهی کنسل کالچر از پایههای قدرت و افراد بانفوذ فراتر رفته و دامن کسانی را میگیرد که دربرابر موج انتقادهای کاربران اینترنتی آسیبپذیر هستند؛ انتقادهایی که شاید بیش از حد شدید و کوبنده باشند یا حتی فرد اشتباهی را هدف بگیرند.
چه از نظر شما کنسل کالچر روشی برای توانمند کردن افراد آسیبدیده باشد یا تخریب افراد آسیبپذیر، این جریان نکات مهمی را دربارهی فضای فرهنگی اینروزهای ما آشکار میکند؛ مثلاً اینکه دیگر آن تمایز بین زندگی عمومی و خصوصی افراد از بین رفته است و بیشتر وقت و تعاملات ما در دنیای آنلاین سپری میشود تا دنیای واقعی.
رسانههای اجتماعی موضعگیری «یا همه یا هیچچیز» را ترویج میدهند
به احتمال زیاد برای شما هم پیش آمده که مطلبی را در اینترنت بخوانید که خشم و نفرتتان را برانگیخته کند؛ در این موارد، واکنشها اغلب ناگهانی و احساسی است، بهجای آنکه بخواهیم واقعاً آن موضوع را از تمام جهات بررسی کنیم یا خوب به صحبتهای طرف مقابل گوش دهیم. گاهی ما از پشت یک آواتار و نام کاربری ناشناس حرفهایی را در شبکههای اجتماعی به زبان میآوریم که احتمالاً در گفتوگوی رودررو با افرادی که در دنیای واقعی حضور دارند، نمیگفتیم.
در این رابطه، آماندا کونتز، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه UCF دیدگاه جالبی دارد. او میگوید:
ماهیت فوری بودن رسانههای اجتماعی باعث میشود معضلات اجتماعی بسیار بزرگ و پیچیده در حد یک جمله، یک ویدئوی یک دقیقهای برای تیکتاک یا یک عکس برای اینستاگرام تقلیل پیدا کنند. همهچیز در حال موجز شدن است و این موضوع هم تلاش برای بحثهای دقیق را از بین میبرد و هم موضعگیری «یا همه یا هیچچیز» را ترویج میدهد. فرهنگ کنسل میگوید تو یا صددرصد خوبی یا صددرصد بد؛ اما طبیعت انسان بسیار پیچیدهتر از این حرفها است.
به گفتهی یکی از نویسندگان Vox، رسانههای اجتماعی نوع خاصی از ارتباط را ایجاد کردهاند که او آن را «تعبیر نادرست» مینامد. در این مدل ارتباط، افراد شرکتکننده در بحث بهجای اینکه تنها درمورد موضوع اصلی صحبت کنند، با این انگیزه وارد مکالمه میشوند که بحث را از مسیر خود منحرف کنند. به استدلال او، هدف از چنین تعبیر نادرست عمدی که فضای گفتوگو را به میدان جنگ تبدیل میکند، همنوایی و همسویی با دیدگاهی است که «درست» قلمداد میشود؛ چراکه دنیا به سمتی رفته که داشتن عقیدهی ناسازگار با ایدئولوژیهای جدید، منجر به واکنش منفی، تمسخر و کنسل شدن فرد میشود.
زیاد پیش آمده افرادی که در شبکههای اجتماعی خواستار مسئولیتپذیری دیگران هستند، بهسرعت به مرحلهی مجازات عمل میرسند. در برخی موارد هم پای تفکر گلهای به میان میآید؛ آن هم تفکری که فقط بهدنبال آسیب رساندن است، اما هیچ فرصتی برای تغییر و بهتر شدن فرد خاطی فراهم نمیکند؛ هیچ رحمی ندارد و هیچ بخشایشی هم در کار نیست؛ چه برسد به اینکه بخواهد فکر کند که شاید صددرصد حق با او نباشد.
ازاینرو، میتوان گفت شبکههای اجتماعی شمشیر دولبه هستند؛ از یک سو، مردم عادی حالا میتوانند وارد بحثهایی شوند که قبلا در انحصار روزنامهنگاران و تحلیلگران بود و این برای بهبود وضعیت جامعهی مدنی اتفاق خوبی است؛ اما از سوی دیگر، روشی که برای مطرح کردن نظرات در این پلتفرمها استفاده میشود، میتواند به جامعهی مدنی آسیب بزند.
نتایج پژوهشی دربارهی آزارهای اینترنتی با انگیزههای اخلاقی در سال ۲۰۲۱ نشان داد که چرا ما اینقدر به هم مشکوکیم و هر لحظه آمادهایم تا در هر بحثی در شبکههای اجتماعی، رفتاری پرخاشگرانه داشته باشیم. این پژوهش دریافت زمانیکه گروههایی از مردم در رسانههای اجتماعی به این باور میرسند که اصول اخلاقی آنها نقض شده است، به حدی نسبت به توبیخ فرد خاطی حق به جانب هستند که حتی حاضر به قبول این واقعیت نیستند که رفتار خودشان نیز نوعی آزار و اذیت است.
از سوی دیگر، الگوریتمهای رسانههای اجتماعی برای افزایش سطح تعامل بهگونهای طراحی شدهاند که به جای ترویج پستهای متعادل، بحثهایی جنجالی و پر از نفرت و خشونت را برجسته میکنند تا نظرات خشمگینتر و مغرضانهتری را جذب کنند. افراد از اینکه عضوی از این خشم جمعی باشند، احساس خوبی پیدا میکنند؛ بهویژه اگر فکر کنند حق با آنها است.
وقتی افراد روبهرویمان تنها به یک نام کاربری، یک عکس پروفایل و چند جملهی گفته شده از سر عصبانیت محدود میشوند، به یاد آوردن اینکه شاید پشت این آواتار، فردی واقعی با حسن نیت و احساسات انسانی وجود داشته باشد، کار آسانی نیست. شاید ترسناکترین و پنهانترین وجه جریان کنسل کالچر این است که پلتفرمهایی که به افراد بیصدا تریبونی برای ابراز نظر و توانمندتر شدن میدهند، مبتنی بر الگوریتمهایی هستند که بهجای حل مشکل، وضعیت را بهنفع صاحبان این پلتفرمها، ملتهبتر میکنند.
آیا کنسل کالچر تأثیری دارد؟
بیایید صادقانه به این سؤال جواب دهیم؛ آیا کنسل کالچر برای به دست آوردن عدالت اجتماعی و مسئولیتپذیری افراد واقعاً اثربخش است یا فقط روشی است برای رهایی کوتاهمدت از احساس خشمی که از نابسامانی اوضاع داریم؟
واقعیت این است که پایان دادن به زندگی حرفهای افراد ازطریق واکنش مردمی آنقدرها که به نظر میآید، آسان نیست. برای مثال، افرادی مثل هاروی واینستین، بیل کازبی و کوین اسپیسی که با اتهامات سنگین تجاوز و آزار جنسی روبهرو بودند، بهطور موثری کنسل شدهاند و دیگر راه بازگشتی برای آنها نیست.
اما در اکثر موارد، افرادی که هدف کنسل کالچر قرار گرفتهاند، همچنان به کار خود ادامه دادند؛ از جمله لوئیس سی.کی. با اعتراف به سالها سوءرفتار جنسی علیه همکاران زن خود، بعد از ۱۰ ماه کنارهگیری از شهرت، دوباره به صحنهی استندآپ کمدی بازگشت. یا جی. کی. رولینگ که بهخاطر ترنسهراسیاش بارها از سمت طرفداران بایکوت شده، همچنان به انتشار کتابهای جدید و سود بردن از امپراتوری همیشه پردرآمد هری پاتر ادامه میدهد.
در بسیاری از موارد، پیوستن به جریانهای کنسل کالچر آن تغییری را که به دنبالش هستیم، در پی ندارد؛ چراکه در نهایت ما همچنان ناراحت و عصبانی هستیم و افرادی که مورد آسیب قرار گرفتهاند، بهبودی در وضعیتشان صورت نگرفته است.
منتقدان کنسل کالچر میگویند این جریان راه گفتوگوی سالم و سازنده را میبندد
آنهایی که از کنسل کالچر رویگردان شدهاند، بیشتر نگران افرادی هستند که در اثر واکنشهای منفی، مجبور به ترک شبکههای اجتماعی میشوند و راه گفتوگوی سالم و سازنده بسته میشود. این دسته از منتقدان کنسل کالچر خواهان ایجاد فضایی برای تغییر و دگرگونی هستند تا فضایی برای مجازات و تنبیه.
از سوی دیگر، افرادی مانند هادلی معتقدند که این موضعگیری افراد طبقهی متوسط است که از امتیاز سفیدپوست بودن بهره میبرند؛ درحالیکه برای گروههای اقلیت با درآمدهای پایین که از بسیاری از حقوق خود محرومند، کنسل کالچر فرصتی است که میتوانند در این بحثها شرکت کنند و صدایی داشته باشند. هادلی بر این باور است که افرادی که خواهان کنسل شدن سلبریتیها و افراد باقدرت هستند، کماکان از قدرت اجتماعی، سیاسی یا حرفهای برای وادار کردن آنها به جبران اشتباهات خود برخوردار نیستند و تنها کاری که میتوانند انجام دهند، سازماندهی یک تحریم دستهجمعی است.
در ایران نیز برخی افراد مشهور یا شرکتها از جمله اسنپ و دیجیکالا حرفهایی زدهاند یا کارهایی انجام دادهاند که با واکنش شدید کاربران شبکههای اجتماعی همراه بوده است. شاید یکی از جنجالیترین مواردی که پای یک سلبریتی را به کنسل کالچر مخاطبان ایرانی باز کرد، ماجرای اصغر فرهادی و ادعای دزدی بودن فیلنامهی «قهرمان» بود. آزاده مسیحزاده، یکی از شاگردان کارگاه فیلمسازی اصغر فرهادی، مستندی را در سال ۹۳ به او نشان داده بود که میگوید فیلم قهرمان براساس آن ساخته شده است.
این پرونده اگرچه درحال رسیدگی در دادگاه است، هنوز به جایی نرسیده و فرهادی اصرار دارد که فیلمنامهی قهرمان هیچ ارتباطی با مستند مسیحزاده ندارد. کاربران شبکههای اجتماعی نیز اگرچه فرهادی را آماج انتقادهای شدید قرار دادند، این فیلمساز سرشناس در خطر کنسل شدن قرار ندارد. بااینحال، مسیح زاده میگوید این ماجرا «منجر به شکلگیری گفتوگویی در جامعه شد» و از این بابت خوشحال است که بسیاری از هنرمندان و مولفان با حقوق اولیهشان آشنا شدند.
فرهنگ کنسل درمقابل فرهنگ بخشش
باور بسیاری بر این است که فرهنگ بخشش جایی در در رفتارهای آنلاین ما ندارد. الیزابت برونیگ، نویسندهی Atlantic میگوید ما هیچ داستان منسجمی نداریم که راه جبران اشتباه را به فرد خاطی نشان دهد تا بتواند بخشی از اعتبار و هویت خود را بعد از عذرخواهی و جبران اشتباه به دست آورد.
به عبارت دیگر، همه خواهان بخشش هستند، اما هیچکس بخشیده نمیشود و هیچکس نمیداند در بُعد فرهنگی چگونه دربارهی بخشش صحبت کند. در دنیای سیاستزده و هراسان از کنسل کالچر و عادت کاربران رسانههای اجتماعی به برگزاری دادگاههای مدرن غیررسمی و اعمال مجازات بدون طی شدن روند قانونی، فرایند بخشیده شدن بهشدت پیچیده شده است.
آنهایی که از کنسل کالچر هراسانند، تاحدی دغدغههای درستی دارند. مثلاً اینکه چگونه میشود کاملاً بخشیده شد، اگر قرار است اشتباهات گذشته دائما علیه فرد خاطی مطرح شود؟ اگر آنها اصلاً بهدنبال بخشش نباشند، چگونه باید با آنها رفتار کرد؟ آیا هنوز میشود با این افراد و آثارشان تعامل داشت؟ چقدر زمان باید بگذرد تا بتوان اشتباهات آنها را بخشید؟
آلیس مارویک، پژوهشگر اینترنت در این رابطه میگوید:
وقتی فکر میکنید رفتار کسی غیراخلاقی است، توانایی مکالمه با او از بین میرود. این موضوع باعث میشود هویت انسانی آنها را نادیده بگیرید و با آنها مثل یک «غیر» رفتار کنید نه یک فرد واقعی. لحظههایی وجود دارد که اصول اخلاقی ما آنقدر قوی است که حتی باور نداریم فرد مقابل سزاوار بخشیده شدن است.
وقتی با چنین نگرشی وارد بحث میشویم، افرادی که واقعاً حاضر به پذیرفتن انتقادها بودند، نسبت به اشتباه خود احساس حق به جانب بودن بیشتری میکنند و خشمشان بیشتر میشود. بعد در یک دور باطل، این باور ایجاد میشود که فرد خاطی از اول هم از اشتباه خود پشیمان نبوده و این خشم مردم را برانگیختهتر میکند. اگر هم فردی یک بار در این دور باطل افتاده باشد، در اشتباهات بعدی تمایل کمتری برای شنیدن انتقادها دارد.
آیا با عذرخواهی همهچیز حل میشود؟
به تعریف روانشناسان اجتماعی، عذرخواهی شامل «اعتراف به تقصیر، اعتراف به آسیب، ابراز پشیمانی، درخواست بخشش و دادن غرامت» است. درمورد اینکه یک عذرخواهی بیعیبونقص چه ویژگیهایی باید داشته باشد، پژوهشهای بسیاری انجام شده، اما در دنیای واقعی، موارد بسیار کمی از عذرخواهیهای مؤثر و صادقانه سراغ داریم و حتی مواردی که فرد پس از عذرخواهی، شروع به تغییر و جبران خسارت کرده باشد، از این هم کمتر است.
حتی زمانیکه فرد به بهترین شکل ممکن عذرخواهی میکند، کماکان اعتماد کردن به او دشوار است. برای مثال، وقتی لوگن پال، یکی از یوتیوبرهای بسیار معروف، با فیلمبرداری از جسدی در جنگلی در ژاپن در سال ۲۰۱۷ تقریباً به زندگی حرفهایاش پایان داد، تا مدتها ویدئوهای عذرخواهی منتشر میکرد؛ با نجاتیافتگان خودکشی و سازمانهای پیشگیری از خودکشی گفتوگو میکرد و اغلب دربارهی مسائل اجتماعی در پادکست خود حرف میزد.
تا سال ۲۰۲۰، طرفداران لوگن او را بهخاطر حمایت از جنبش Black Lives Matter تحسین میکردند. به گفتهی Business Insider، پال «کموبیش به خاطر کاری که از نظر بسیاری، یکی از بدترین اشتباهاتی است که یک یوتیوبر مطرح تابهحال در این پلتفرم مرتکب شده، بخشیده شده است.»
شاید فکر کنید پال هرکاری را که برای بخشیده شدن و جبران اشتباه لازم بوده، انجام داده است؛ اما هنوز اعتماد بسیاری جلب نشده است. ویدئوی عذرخواهی پال واکنش زنجیرهای از یوتیوبرهای دیگری را بهدنبال داشت که عذرخواهی آنها یکی پس از دیگری متظاهرانهتر بود. ماجرای لوگن بهحدی معروف شد که گروهی از زبانشناسان در سال ۲۰۲۰ مقالهای با عنوان «آیا عذرخواهیهای لوگن پال کافی است» منتشر کردند و جواب این بود که نه، کافی نیست.
آنها به این نتیجه رسیدند که عذرخواهیهای پال چند فاکتور اساسی کم داشت؛ از جمله تلاشی برای جبران اشتباه صورت گرفته و غرامت دادن به آنهایی که از رفتارهای او آسیب دیده بودند.
الگوریتمها سرگرم کنسل کالچر خودشان هستند
البته این به این معنی نیست که هیچ فرد مشهوری تاکنون موفق به عذرخواهی مؤثر و بخشیده شدن از سمت مخاطبانش نشده است. برای مثال، دن هارمون، سازندهی سریال معروف Rick and Morty در سال ۲۰۱۸ از همکار قدیمیاش که او را ماهها مورد آزار جنسی قرار داده بود، عذرخواهی مفصلی کرد و همکارش نیز با پذیرفتن عذرخواهی او و برانگیختن حمایت رسانهها، عملا به جریان کنسل کالچری که علیه هارمون راه افتاده بود، پایان داد.
با تمام این حرفها، شاید بتوانیم با فرد مشهوری که تنها برای حفظ اعتبار خود، عذرخواهی میکند، کنار بیایم؛ اما با کسی که معتقد است هیچ اشتباهی مرتکب نشده است، چه باید کرد؟ از سوی دیگر، ما اصلاً نمیدانیم در فرایند کنسل کالچر، این بخشش دقیقاً برای چه کسی است؟ تنها برای افرادی که دچار آسیب شدهاند یا تمام کاربرانی که در جریان ماجرا قرار گرفته و به کنسل کالچر ملحق شدند؟
اینکه از هر کسی که درگیر ماجرا شده است بخواهیم همهچیز را فراموش کنند یا همه با هم به این نتیجه برسیم که فرد خاطی اشتباهش را جبران کرده و باید بخشیده شود، کاری ناممکن است.
درضمن، باید به این نکته توجه داشت که بسیاری از موارد کنسل شدن بهاندازهی کنسل کالچر دراماتیک و پرسروصدا نیست، اما در تمام مدت و بدون اینکه حواسمان باشد، در جریان است. منظورم فرایند کنسل کردنی است که توسط هوش مصنوعی و الگوریتمها انجام میشود.
الگوریتمها با حذف پیچیدگیها و هرچه را که اصطکاک ایجاد میکند، همه چیز را به پرسشهای بله یا خیر تبدیل میکنند. افرادی که دستگاههای مبتنی بر هوش مصنوعی تولید میکنند، میخواهند گفتن چیزها، خرید کردن و حتی خود کنسل کردن بدون هیچ دردسر و تلاشی انجام شود. در بسیاری از موارد، زحمت فکر کردن نیز از ما گرفته میشود، چون هوش مصنوعی این کار را برای ما انجام میدهد.
اما ساده کردن مسائل پیچیده همیشه خوب نیست و حذف کردن نیز بهندرت رد آنها را بهطور کامل پاک میکند. علاوهبراین، دشمنهایی را که شکست دادهایم، دوباره برمیگردند و گاهی حتی در شکلی متفاوت ظاهر میشوند.
کنسل کالچر؛ راهی برای تشویق به همذاتپنداری بیشتر
با تمام این حرفها، چاره چیست؟ ماجراهای بد، خطرناک و ابلهانه بهطور مرتب در اطراف ما اتفاق میافتند؛ اگر آنها را کنسل نکنیم، چه کنیم؟
شاید بزرگترین چیزی که در جریان کنسل کالچر از دست دادیم، توانایی گفتوگو کردن است. میترسیم حرف اشتباه بزنیم، چون میترسیم کنسل شویم. و چون نمیدانیم چطور انسانها را در سطح فرهنگی ببخشیم، فرایند عذرخواهی و جبران اشتباه به درستی صورت نمیگیرد. از سوی دیگر، رسانههای اجتماعی بین ما فاصله میاندازند و تشویقمان میکنند انرژیمان را جایی متمرکز کنیم که همیشه نیازی به آن نیست.
در عین حال، این را هم در نظر بگیرید که هرجومرج همیشه شرارت نیست؛ هر تغییری الزاما نادرست نیست و کشمکش قرار نیست همیشه به خشونت منجر شود. کنسل کالچر نیز با تمام خوبیها و بدیهایش، به بخش جدانشدنی زندگی آنلاین ما تبدیل شده و قرار نیست تامدتها از پیشمان برود. شاید بهترین کاری که میتوان در حال حاضر انجام داد این است که پیش از پیوستن به جریانهای کنسل کالچر، تمام جوانب ماجرا را بررسی کنیم و یادمان باشد که اگرچه کنسل کالچر ابتدا راهی برای وادار کردن افراد به پذیرش اشتباهات و جبران آنها بود، درنهایت میتواند راهی برای تشویق افراد به همذاتپنداری بیشتر باشد.