سرما، علت ناپدید شدن ناگهانی وایکینگهای گرینلند نبوده است
بررسی تازه انجامشده باور پیشین مردم دربارهی چگونگی اسکان مردمان نورس در سرزمین گرینلند را به چالش میکشد. پیشتر پنداشته میشد که مردمان نورس به علت وجود یک بازه از هوای گرم در سرزمین گرینلند توانستهاند در آنجا ساکن شوند.پژوهشگران با بررسی نشانههای بازمانده از یخچالهای کهن دریافتهاند که سرزمین گرینلند حتی در هنگام کوچ مردمان نورس هم دارای آبوهوای سرد بوده است و دگرگونی آبوهوا در نابودی رازآلود نورسمنها در ۴۰۰ سال پس از کوچشان اثری نداشته است. این بررسی در یک سنجش بزرگتر همچنین نشان میدهد که دورانی که با نام دورهی گرمای قرونوسطایی شناخته میشود در هنگام وجود آبوهوای معتدل در اروپا، به جاهای دیگر جهان گسترش آنچنانی نیافته است.
یخچالهای طبیعی در بیشتر اوقات در هنگام سرما گسترش مییابند و در زمانهای گرم پسروی میکنند. این دو یخچال در گرینلند هم اکنون از بخشهایی که گمان میرود وایکینگها در گذشته از راه آنها به گرینلند رسیدهاند در حال پسروی هستند. نیکولاس یونگ، سرپرست این پژوهش و زمینشناس از دانشگاه کلمبیا در رصدخانهی زمینشناسی لامونت دوهرتی (Lamont-Doherty) میگوید:
امروزه برای ما آشکار شده است که دورهی گرمای میاندورانی در همه جا گسترده نبوده است و تنها در بخشهای از زمین وجود داشته است. این برداشت تنها دربارهی اروپا درست بوده است و در همین قاره بهترین مشاهدات انجام شده است. گفته میشود آبوهوای بخشهای دیگر کرهی زمین مانند اروپا نبوده است.
دانشمندان آبوهوا، مفهوم دورهی گرمای قرونوسطایی را برای توضیح ناهمسانیهای بارندگی و دما در ناحیههای گستره از جنوب شرقی امریکا تا چین به کار میبرند. دستاورد این بررسی در مقالهای در مجلهی ساینس ادونسس (Science Adnances) منتشر شده است.
نورسها یا وایکنیگها در سال ۹۸۵ میلادی به رهبری اریک سرخ برای نخستین بار از سوی سرزمین ایسلند کنونی با کشتی به جزیرهی جنوب غربی آن یعنی گرینلند رسیدند. دستهای از ساکنان بومی این جزیره که از حدود ۳ تا ۵ هزار سال پیش در این سرزمین بودند و از راه دادوستد عاج فیل و دامداری زندگی میکردند به زندگی خود در این سرزمین ادامه دادند اما نورسها در میان سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۴۶۰ از این سرزمین ناپدید شدند و تنها بازماندههایی که به جا گذاشتهاند ویرانهها و همچنین یک راز سربسته دربارهی اینکه دقیقا چه اتفاقی برایشان افتاده است. اسکیموهای بومی همواره در گرینلند بودهاند اما اروپاییها تا سال ۱۷۰۰ هیچگاه دوباره به گرینلند کوچ نکردند.
دوران اوج وایکینگهای گرینلند همزمان با دورهی گرمای قرونوسطایی (همچنین با نام ناهمسانی آبوهوایی قرونوسطایی شناخته میشود.) بین سالهای ۹۵۰ تا ۱۲۵۰ بوده است. ناپدید شدن آنها هم در پی آغاز دورهی یخبندان کوچک بوده که از سال ۱۳۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی رخ داده بوده است. هر دوی این دورانها در نوشتههای تاریخی اروپا و ایسلند یاد شدهاند. به همین دلیل دستهای از نویسندگان داستانهای مردمپسند و همچنین گروهی از دانشمندان این ایده را در ذهن خود پروراندند که هوای خوب مهاجرین را به گرینلند کشانده و هوای بد هم سبب یخبستگی و مرگشان شده است.
تاریخشناسان به تازگی عاملهای پیچیدهتری را دربارهی نابودی وایکنیگها پیشنهاد دادهاند که این عوامل یا با برخی از پندارهای گذشته جایگزین شدهاند یا اینکه به عنوان عوامل جدید به دستهی قبلی افزوده شدهاند که برخی از آنها چنیناند: دشمنی با اسکیموها، کاهش دادوستد عاج فیل، فرسایش خاک در پی گلههای آورده شده توسط وایکینگها و یا کوچ دوباره به سوی اروپا و بازگشت به کشتزارهایی که به علت پدیدهی همهگیر مرگ سیاه (بیماری طاعون که در آن زمان سراسر اروپا را فرا گرفت.) از جمعیتشان کاسته شده بود.
در بررسی تازه انجام شده، دانشمندان از یخرفتهای بازمانده از پیشروی یخچالهای جنوب غربی گرینلند و جزیرهی بافین در ۱۰۰۰ سال گذشته، نمونهبرداری کردند. جزیرهی بافین در همسایگی گرینلند واقع شده و بر پایهی یافتههای تازه، گفته میشود که شاید وایکینگها این جزیره را هم زیر کنترل داشتهاند.
پیشرویهای یخچالهای طبیعی در دورهی یخبندان کوچک، بیشتر نشانههای بازمانده از جای یخچالها در زمان زیست نورسها را از میان برده است. اما یونگ و همکارانش توانستند با بررسی ردهای به جا مانده از چند یخرفت به این نتیجه برسند که این یخرفتها از یخچالهایی به جا ماندهاند که از نظر تاریخی پیشتر از دورهی یخبندان کوچک بوده است.
آنها با کاربرد روشهای دقیق امروزی در زمینهی کندوکاو ایزوتوپهای مواد شیمیایی در تختهسنگها، نشان دادند که این یخرفتها در دورهی اسکان وایکینگها تهنشین شدهاند و یخچالها در زمانی میان سالهای ۹۷۵ تا ۱۲۷۵ به جایگاههای خود در دورهی یخبندان کوچک رسیدهاند یا اینکه به این جایگاهها نزدیک شدهاند. پیامد این یافته به گفتهی یونگ این است که اگر وایکینگها در هنگام سردی هوای گرینلند به این سرزمین کوچ کرده باشند، بنابراین نمیتوان گفت که سرد شدن دوبارهی آبوهوا به رانده شدن آنها از این جزیره انجامیده باشد و این گفته بیشتر یک بزرگنمایی میآید تا اینکه ارزش علمی داشته باشد.
این یافتهها همراه با دستاوردهای تازهی دیگری در این باره به طور یکپارچه بررسی شدند و به پیدایش نشانهیی انجامیدند که بر پایهی آن میتوانیم به این نتیجه برسیم که دورهی گرمای قرون وسطایی به صورت سراسری نبوده است. برخی از جاها شامل بخشهایی از اوراسیای مرکزی و شمال غربی امریکا در واقع در آن دوره شاید سردتر هم شده باشند.
یک پژوهش انجام شده در سال ۲۰۱۳ که دربارهی بررسی تهنشینهای اقیانوسی بود نشان میدهد که دما در غرب اقیانوس اطلس شمالی با گرمتر شدن شرق این اقیانوس پایینتر آمده است. بررسیهای بیشتر در این منطقه تصویر پیچیدهتری را هم در این باره پیشنهاد میدهد. بررسی یک نمونه پهنهی یخ به دست آمده در گرینلند نشان میدهد که در هنگام آغاز زیست نورسها در این سرزمین، هوا در گرینلند تا اندازهای سردتر شده است و همچنین یک پهنهی یخ در بخش میانی گرینلند نشان میدهد که هوا گرمتر شده است.
از سوی دیگر، تهنشینهای به دست آمده از رودخانهای در بخش جنوب غربی گرینلند که در سال ۲۰۱۱ توسط ویلیانم دآندرا (William D’Andrea) دیرینهاقلیمشناس (paleoclimatologist) رصدخانهی لامونت دوهرتی بررسی شدند ما را به این برداشت میرساند که سرزمین گرینلند در هنگام کوچ نورسها به آن احتمالا گرم بوده است و پس از کوچ نورسها و در حدود سال ۱۱۶۰ میلادی و پیش از دورهی یخبندان کوچک، روند سرد شدنش آغاز شده باشد.
این بررسی تازه انجام شده میتواند پیشنهادهای داده شده دربارهی اینکه دورهی گرمای قرونوسطایی تنها یک فاز گسترده از پدیدهی نوسان اقیانوس اطلس شمالی (NAO) بوده را تقویت کند. مشاهدات امروزی نشان میدهد که NAO در واقع یک گونه از چرخهی آبوهوایی در مقیاس دهساله است که در پی آن بادهای گرم از سوی غرب تقویت شده و سپس دمای اروپا و ایسلند را افزایش میدهند اما به طور همزمان، جنوب غربی گرینلند و جزیرهی بافین را سردتر میکنند که این کار به علت مکش هوای قطب شمال با این بادها انجام میشود.
این رویداد به پیدایش یک نوسان دما در دو بخش از جزیره و در جهتهای مخالف میانجامد. گیفورد میلر (Gifford Miller)، دیرینهاقلیمشناس دانشگاه کولورادو در این باره میگوید:
شواهد محکمی وجود دارد که نشان میدهد که ایدهی گذشته دربارهی دورهی گرمای قرونوسطایی مطمینا از کارامدی مناسب برخوردار نبوده و کمی بیش از حد سادهانگارانه است.
آسترید اوجیلیو (Astrid Ogilive) تاریخشناس آبوهوا از دانشگاه آکوریری ایسلند (Akureyri University) در این مورد میگوید:
بررسیها نشان میدهد که دگرگونیهای آبوهوایی از آنچه که مردم میپندارند بسیار پیچیدهتر و گستردهتر است. این در حالی است که چند وقتی بود که ایدهی تاثیر پدیدهی آبوهوا دربارهی زندگی وایکینگها رفته رفته کمرنگ تر میشد. من نمیخواهم این باور سادهانگارانه را بپذیرم که مردم گرینلند با گرم شدن هوا به آنجا کوچ کردهاند و سپس با سردی هوا همگی جانشان را از دست دادهاند. از دیدگاه من دورهی گرمای قرونوسطایی بر پایهی فرضهای نادرست بسیاری ساخته شده است. اما هنوز هم برخی به این ایدهی مردمپسند استناد میکنند.
تختهسنگ گفته شده در دانشگاه بوفالو (Buffalo) و آزمایشگاه لامبونت دوهرتی واکاوی شد. آزمایشگاه لامونت از اندک آزمایشگاههایی است که میتواند به طور ریزبینانه بازماندههای چنین تختهسنگهایی را تاریخگذاری کند. این واکاویها با اندازهگیری انباشتگی اندازههای کوچک از بریلیوم ۱۰ انجام شدند که این ایزوتوپ بریلیوم، در هنگام یورش پرتوهای کیهانی روی سطح تختهسنگی که در معرض یخ در حال ذوب قرار دارد ساخته می شود.