ماجرای اِد گین؛ قاتل بی‌رحمی که الهام‌بخش فیلم سکوت برّه‌ها شد

یک‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۰
مطالعه 9 دقیقه
اِد گین، ملقب به قصاب پلینفیلد، سرگرمی‌های عجیب و بسیار هولناکی داشت. او از استخوان‌ و پوست‌ اجساد برای ساخت صندلی، آباژور، سطل آشغال، نقاب و سایر وسایل استفاده می‌کرد.
تبلیغات

به نظر مردم پلینفیلد (دهکده کوچکی در شهرستان واشرا، ویسکانسین) اِد گین بیشتر شخصیتی بود که ترحم را برمی‌انگیخت. فردی مجرد، ژولیده و نسبتاً کودن که بیشتر اوقات خود را در تنهایی سپری می‌کرد. در دوران کودکی این انزوای ناخواسته از سوی مادر سختگیر و مذهبی‌اش به او تحمیل می‌شد. ولی اد حتی‌ مدت‌ها پس از مرگ مادرش، به همان زندگی منزویانه و عزلت‌طلبی خودخواسته‌اش ادامه داد. تنها ارتباط او با اهالی دهکده زمانی بود که کارهای تعمیراتی را از آن‌ها قبول می‌کرد یا اینکه گاهی‌ اوقات نقش پرستار بچه را ایفا می‌کرد. اد گین بیشتر مواقع در خانه مزرعه‌ای می‌ماند؛ خانه‌ای که در بین بچه‌ها شهرت داشت که تسخیرشده است. البته بزرگ‌ترها وقتی از مجموعه‌ کله‌های خشک‌شده و صورتک‌های وحشتناک اِد و همینطور رقصیدن‌ برهنه‌‌اش زیر نورِ ماه می‌شنیدند، ناخواسته به خنده می‌افتادند؛ چون آن زمان کسی این حرف‌ها را جدی نمی‌گرفت.

مردم می‌دانستند اِد علاقه‌ی عجیبی به وسایل و اشیاء وحشتناک دارد که تصور می‌کردند از فروشگاه‌ اسباب‌بازی (فروشگاه‌هایی که لوازم هالووین می‌فروشند) در لاکروس خریده باشد. ولی حقیقت در یک روز شوم ماه نوامبر سال ۱۹۵۷ آشکار شد. معلوم شد در تمام این مدت حق با بچه‌های پلینفیلد بوده و یک هیولا در میانشان زندگی می‌کرده است. فرانک وِردن آن روز به‌خصوص به شکار گوزن رفته بود و سر راهش بی‌خبر سری به مغازه‌ی ابزارفروشی مادرش، برنیس زد؛ ولی در کمال تعجب با اینکه وسط روز به آنجا رفته بود، هیچ اثری از مادرش ندید. تنها وقتی که وارد مغازه شد، رد خونی دید که تا در پشتی مغازه کشیده شده بود. فرانک که دلواپس شده بود، بلافاصله کلانتر آرتور شلی را خبر کرد.

شخصیت‌های داستانی زیادی از جمله بیل بوفالو در سکوت برّه‌ها از اِد گین الهام گرفته‌اند

شلی کمتر از ۱۰ دقیقه بعد سراسیمه خود را به محل رساند. وِردن به او گفت کسی مادرش را ربوده است. او فاکتور فروش یک نصف گالن ضد یخ را به کلانتر نشان داد که بریس برای آخرین مشتری مغازه نوشته بود؛ این فاکتور به نام اِد گین بود. ولی کلانتر نمی‌توانست باور کند که اِد، همان آدم آرام، گوشه‌گیر و کم‌رویی که همه می‌شناسند، در یک ماجرای آدم‌ربایی دست داشته باشد. بااین‌حال، بنا به وظیفه باید تنها سرنخی که از این ماجرا داشت دنبال می‌کرد. کلانتر به همراه یکی از همکارانش حوالی گرگ و میش غروب که کم‌کم هوا در دهکده رو به تاریکی می‌رفت، به خانه مزرعه‌ای اد رفت تا از او بازجویی کند. ولی گویا اِد در آن حوالی نبود. کلانتر و همکارش که لازم می‌دیدند وارد خانه شوند، در را شکستند و وارد خانه‌ی اِد شدند. آن‌ها در بدو ورود به مزرعه، وضعیت حیاط و بیرون خانه‌ را نابسامان و آشفته دیده بودند؛ ولی وضع داخل خانه‌ از بیرون خراب‌تر و به‌شدت کثیف و بدبو بود.

در تمام این مدت یک هیولا در میان مردم دهکده زندگی می‌کرد

کارتن‌ها، قوطی‌ها و تَلی از زباله‌های جوراجور وجب به وجب خانه همین‌طور پخش و پلا بودند. گوشه‌ی دیوارها و سقف تار عنکبوت بسته و میز و صندلی‌ها و کمدها بسیار کثیف بودند. وقتی نورِ چراغ‌قوه را روی کفِ اتاق انداختند، سوسک‌ها و حشرات را دیدند که در آنجا جولان می‌دادند و زیر پایشان چند موش دیدند که این‌ور و آن ور می‌رفتند. کل خانه بوی کثافات و فضولات آدم را می‌داد. زیر این بوی ناخوشایند و غیر قابل تحمل بوی دیگری به مشام می‌رسید که ظاهراً بوی گوشتِ تازه قصابی شده بود. شلی که آشکارا جلوی خودش را گرفته بود تا بالا نیاورد، چند قدمی با تردید پیش رفت و چشمش به منظره‌ی دل‌به‌هم‌زنی افتاد که نورِ چراغ‌قوه‌اش نمایان می‌کرد. آنچه می‌دید ظاهراً لاشه‌ی سَربریده‌ای بود که از چنگکی آویخته شده بود. شکم لاشه دریده شده بود و تمام امعاء و احشا از بدنش بیرون آورده شده بود. اولین چیزی که به ذهن شلی رسید، گوزن بود.

اِد گین هم مانند صورت‌چرمی در سری‌ فیلم‌های کشتار با ارّه‌برقی در تگزاس نقابی از پوست انسان می‌پوشید

ولی در حقیقت، آنچه جلوی چشمش خودنمایی می‌کرد، جنازه‌ی قصابی‌شده‌ی بریس وردن، مادر فرانک بود. بدین‌ترتیب، مأموران پلیس تحقیقاتی را شروع کردند که نام و آوازه‌ی اد گین را نه‌تنها در تمام آمریکا بلکه تمام دنیا سر زبان انداخت. طی روزهای بعد، مأموران پلیس متوجه شدند که جسد بریس تنها یکی از اولین شواهد از جنایات هولناکی بوده که در خانه‌ی گین انتظارشان را می‌کشیده است. آن‌ها در کمال حیرت کاسه‌های سوپی را دیدند که درواقع از جمجمه‌ی آدم درست شده بودند. روی بعضی از این کاسه‌ها هنوز لکه‌ها و تکه‌های آخرین غذایی که اد خورده بود چسبیده بود. مأموران پلیس صندلی‌هایی دیدند که کفشان از پوست آدم دوخته شده بود. آباژور و سطل آشغالی هم در خانه‌ی اد بود که با مهارت تمام از پوست آدم روکش و تودوزی شده بودند.

بعدا جعبه‌ای پیدا شد که در آن چند دماغ دیده می‌شد. کمربندی هم پیدا شد که از نوکِ سینه دوخته شده بود و در جعبه‌ای آلت تناسلی زنانه‌ای گذاشته شده بود. نقاب‌هایی ساخته‌شده از صورت ۹ زن، مانند غنایم شکارچیان روی دیوار نصب شده بود. مچ‌بند، پیش‌بند و حتی یک جلیقه از پوست آدم و حتی سینه‌ی کامل زنی در میان اشیاء عجیب و غریب خانه‌ی اد وجود داشت. درحالی‌که مأموران حیرت‌زده مشغول جمع‌آوری این ابزارآلات و وسایل وحشتناک بودند، دائما این سؤال را از خود می‌پرسیدند که اِد برای ساختن این یادگاری‌ها و مصنوعات وحشتناک چند نفر را کشته است؟

ادوارد تئودور گین روز ۲۷ آگوست سال ۱۹۰۶ در لاکروس ویسکانسین متولد شد. مادر او، آگُستا، زنی به‌شدت متعصب و مذهبی بود که هر روز برای اِد و برادر بزرگ‌ترش هِنری موعظه می‌کرد و از غضب الهی سخن می‌گفت. موضوع مورد علاقه او هرزگی‌ زنان بود. آگستا در سال ۱۹۱۴ دیگر به این نتیجه‌ رسید که نمی‌تواند بیشتر از این زندگی در این محل پر از شرارت و گناه را که همان لاکروس باشد، تحمل کند. او با فروش فروشگاه مواد غذایی که به همراه همسرش می‌چرخاند، مزرعه‌ای ۱۹۵ هکتاری خارج از دهکده پلینفیلد خریداری کرد و با خانواده به آنجا رفت.

اِد گین الهام‌بخش نورمن بیتس در فیلم رمان و بعدا روانی (۱۹۶۰) نیز بوده است

جورج (پدر اد)، مردی کم‌بنیه و دائم‌الخمر بود که چندان حرفی برای گفتن در این مورد نداشت و معمولا در تمام امور تابع همسرش بود. آگستا در پلینفیلد به رفتارهای سابقش ادامه داد و فرزندانش را کاملاً از دنیای بیرون جدا نگه داشت. اد و هنری اجازه درس خواندن در مدرسه داشتند؛ ولی نمی‌توانستند با کسی دوست شوند و باید بلافاصله پس از تعطیلی مدرسه به مزرعه برمی‌گشتند. خود اد هم توجهی به دنیای بیرون نداشت. تنها دوستی که او احتیاج داشت مادرش بود. او قبلا در میانه‌های راه یک شیفتگی یا به تعبیر بهتر «وابستگی شدید وسواس‌گونه‌ به مادر» قرار داشت؛ وابستگی که قرار بود تا پایان زندگی همراه او باقی بماند. علاقه‌ی دیگر اد کتاب‌های ترسناک در مورد شکارچی‌ها و آدمخواران و جنایات نازی‌ها بود. البته او این علایق خود را از چشم آگستا که کارِ شیطان می‌دانست‌شان پنهان می‌کرد. پدر اد در سال ۱۹۴۰ از دنیا رفت و خانواده گویا چندان برای او سوگواری نکرد. با مرگ پدر، وظایف بیشتری در مزرعه به دوش اد و هنری افتاد.

جسد بریس تنها یکی از اولین شواهد از جنایات هولناک اد گین بود

پس از آن، در ماه مه ۱۹۴۴ بود که هنری به طرز مشکوکی درگذشت. اد به مأموران پلیس گفت که او و هنری در هنگام خاموش کردن آتش در جنگل از هم جدا شده‌اند و بعدا نتوانسته است برادرش را پیدا کند. اما هنگامی که شعله‌های آتش فرو نشست، او توانست خیلی راحت پلیس را بر سر جنازه برادرش برساند که در کمال تعجب، هیچ نشانه‌ای از سوختگی روی جسدش به چشم نمی‌خورد. این ماجرا باعث برانگیخته شدن سوءظن‌هایی شد؛ ولی در نهایت مرگ هنری تصادفی اعلام شد.

حالا دیگر هیچ‌کس سر راه اد نبود و محبت مادر محبوبش، تماما به او می‌رسید؛ ولی دوران دلخوشی اِد بسیار کوتاه بود. آگستا در سال ۱۹۴۵ یک سکته مغزی داشت که باعث شد مدت طولانی در رختخواب بگذراند. در این دوران، اد تقریباً هیچ‌وقت مادرش را تنها نمی‌گذاشت و همواره در کنار او می‌ماند و حتی گاهی‌ شب‌ها وقتی که مادرش به خواب می‌رفت، به زیر رختخواب او می‌خزید و در کنارش می‌خوابید. چند ماه بعد که مادرش بعد از سکته‌ی دیگری درگذشت، اد کاملاً به هم ریخت. او تنها دلخوشی و تکیه‌گاهش را از دست داده بود و رفته‌رفته راهش به سوی جنون و دیوانگی هموارتر می‌شد.

اِد گین پس از نبش قبر، جنازه‌ها را به خانه‌ می‌برد و از پوست و سایر اعضای بدن برای ساخت لوازم و وسایل مختلف استفاده می‌کرد

در قضیه اد گین، جنون به شکل « نِکروفیلیا» پدیدار شد. اد خیلی زود یک روال مشخص برای زندگی‌اش درست کرد. بدین‌ترتیب، که روزها یک آدم کاملاً عادی بود؛ آدمی که گاهی باعث ترحم اهالی ساده‌ی دهکده می‌شد. او برای تأمین معاش به کارهای ساده‌ای مانند نگه‌داری از بچه‌های همسایگان یا تعمیرات می‌پرداخت؛ ولی شب‌ها آدم دیگری می‌شد. او سوار بر ماشین فورد مدل ۱۹۴۹ خود، به قبرستان‌‌های دهکده سر می‌زد و اجساد را از قبرها بیرون می‌آورد. این مسافرت‌های شبانه‌ی اد اصلا ناگهانی یا از روی هوا و هوس نبودند؛ بلکه اد روزنامه‌های محلی را با دقت بررسی می‌کرد. اد در این روزنامه‌ها معمولا به ‌دنبال آگهی‌ ترحیم زنان می‌گشت. ترجیح او زنان میانسالی مانند مادرش بودند که اجسادشان را پس از نبش قبر با خود به خانه‌ می‌آورد و با آن‌ها دست به آزمایش‌های هولناکش می‌زد.

اد هیچ‌وقت با هیچ‌کدام از اجساد رابطه‌ی جنسی برقرار نکرد یا دست کم خودش چنین ادعا می‌کرد. او از کَندن پوست مرده‌ها و استفاده از اعضای بدنشان در ساخت انواع وسایل و لوازم خانه لذت وافری می‌برد. به‌خوبی روشن بود که اد علاوه بر نبش قبرهای شبانه، دست کم مرتکب دو فقره قتل شده است. اولین قتل او به زمستان سال ۱۹۴۵ بازمی‌گردد که مِری هوگان، صاحب میخانه‌ای را به ضرب گلوله از پای در آورده و جنازه‌اش را همراه خود به خانه‌ مزرعه‌ای آورده بود.

نماهای مختلفی از خانه‌ اد گین
نماهای مختلفی از خانه‌ اد گین

بعدا در بازجویی‌ها و اظهارات مردم دهکده معلوم شد که گین دلباخته‌ی هوگان بوده و ساعت‌ها با یک بطری آبجو در گوشه‌ای از میخانه‌ می‌مانده و از گوشه‌ی چشم به تماشای محبوبش می‌نشسته است. بعدا نقابی که از صورت مِری ساخته شده بود در خانه‌ی اد پیدا شد که در کنار نقاب‌های دیگر روی دیوار خودنمایی می‌کرد. دومین قربانی برنیس وردن بود که قتل او منجر به دستگیری اد شد. اد در بازجویی‌ها به‌راحتی به قتل هوگان و وردن اعتراف کرد؛ ولی سایر اتهامات را انکار کرد و اصرار داشت که تمام اعضای بدن پیداشده در خانه‌اش را از قبرستان آورده است. وقتی که مأموران کلانتری به قبرهایی که اد نبش قبر کرده بود سر زدند، متوجه خالی بودن قبرهای شدند که اد به آن‌ها دستبرد زده بود. در دادگاه اِد گین به جرم قتل محاکمه نشد. بلکه قاضی اِد را به دلیل نداشتن عقل سلیم از تمام جرایمش تبرئه کرد و او را به بیمارستان دولتی مرکزی در واپون ویسکانسین فرستاد؛ جایی که اد تا زمان مرگ در آنجا بود و روز ۲۶ جولای سال ۱۹۸۴ در سن ۷۷ سالگی پس از مدت‌ها دست‌وپنجه نرم کردن با بیماری سرطان درگذشت. کارمندان بیمارستان در اظهارات خود گفته‌اند که اِد یک بیمار نمونه بوده است. بااین‌حال پرستاران و کارمندان بیمارستان می‌گفتند که اِد عادت نسبتاً آزاردهنده‌ای داشت و هر زمانی‌که کارمند یا پرستار زنی در دیدرس او قرار می‌گرفت، برای مدتی طولانی یک‌بند به او خیره می‌ماند.

مقاله‌های مرتبط:

داستان زندگی و جنایت‌های هولناک اِد گین دست‌مایه‌ی چندین مستند تلویزیونی و کتاب شده است. اد الگوی چندین شخصیت داستانی مشهور نیز بوده است. از این میان می‌توان به نورمن بیتس در رُمان روانی نوشته رابرت بلاک اشاره کرد که بعدا آلفرد هیچکاک (کارگردان نام‌آشنا) اقتباس سینمایی درخشانی از این کتاب کرد. نقش نورمن بیتسدر فیلم روانی (۱۹۶۰) را آنتونی پرکینز ایفا ‌کرد که یکی از بهترین نقش‌آفرین‌های این هنرپیشه بود. نقاب‌ پوستی که صورت‌‌چرمی، قاتل بی‌رحم سری فیلم‌های «کشتار با ارّه‌برقی در تگزاس» می‌پوشد، ارجاع آشکاری به نقاب‌های ترسناک اد گین است. توماس هریس، نویسنده دیگری است که در خلق بوفالو بیل ،قاتل زنجیره‌ای رمان «سکوت برّه‌ها»، تا حد زیادی از اد گین الگو گرفته است. از این رمان هم اقتباس سینمایی درخشانی به کارگردانی جاناتان دمی در سال ۱۹۹۵ شد و نقش بوفالو بیل در این فیلم را تِد لواین بازی کرد که یکی از به‌ یادماندنی‌ترین نقش‌آفرینی‌های او بود.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات