بنیادگرای ضدفناوری یا پیامبر نجاتبخش؛ تد کازینسکی واقعا که بود؟
جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۳۰مطالعه 11 دقیقهتئودور جی کازینسکی که با نام مستعار یونابامبر شناخته میشود، از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۵ با هدف دامنزدن به فروپاشی نظم اجتماعی مدرن، با بمبهای دستساز خود به دانشگاهیان، تاجران و غیرنظامیان تصادفی حمله کرد، موجب مرگ سه نفر شد و ۲۳ تن را مجروح کرد. تد کازینسکیِ قانونشکن که عملیات دستگیری او اغلب با عنوان طولانیترین و پرهزینهترین تعقیب یک تبهکار در تاریخ آمریکا توصیف میشود، شنبهی گذشته در مرکز پزشکی زندان فدرال در شهر بوتنر کارولینای شمالی در سن ۸۱ سالگی از دنیا رفت. بهنقل از نیویورکتایمز، تد کازینسکی دراثر خودکشی جان خود را از دست داد.
تد کازینسکی مسیر بیمانندی را در زندگی آمریکایی خود دنبال کرد: از پسر نابغهای تنها و ستارهی ریاضیات محض در هاروارد تا گوشهنشینی در روستا و قاتلی بدنام و سرانجام بنیادگرایی زندانی. در انظار عمومی، او دو سبک خشونت را درهم آمیخت: قاتل سریالی دیوانهای که بهصورت دورهای افراد را هدف میگیرد و تروریستی با عقاید افراطگرایانهی ایدئولوژیک.
پس از آنکه کازینسکی در آوریل ۱۹۹۶ به دست تقریبا ۴۰ مامور افبیآی به دام افتاد، ایدئولوژی خاص وی کمتر موضوع بحث بود و این پرسش که آیا جنایاتش باید از ابتدا با انگیزهای عقلانی جلوه داده شود، بیشتر در مرکز توجه قرار داشت. مفسرانی بودند که مانیفست ۳۵ هزار کلمهای کازینسکی را که وی برای توجیه اعمالش نوشته بود، تبلیغ و ادعا میکردند ایدههای وی نجاتبخش آنها است.
درمقابل، روانشناسان درگیر در محاکمه، نوشتههای کازینسکی را بهعنوان شواهدی از اسکیزوفرنی میدانستند. وکلای او تلاش کردند از جنون دفاع کنند و وقتی کازینسکی در مخالفت با این استدلال، درصدد دفاع از خود در دادگاه برآمد و خود را با خطر اعدام روبرو کرد، وکلایش گفتند این رفتار شاهد دیگری از جنون است.
سالها پیش از انتشار مانیفست، کازینسکی شهرتی فراتر از یک دیوانهی تبهکار که ظاهرا قربانیهایش را بهطور تصادفی انتخاب میکند، نداشت. او صرفا با نام مستعار مرموزی که در تحقیقات افبیآی ریشه داشت، شناخته میشد: یونابامبر. بهطور گسترده شایع شد که برخی از قربانیان وی هنگام گشودن بسته، انگشتان خود را از دست دادند. در آن زمان، دریافت بستههای پستی به کاری اضطرابآور برای بسیاری از آمریکاییها تبدیل شده بود.
پس از دستگیری، بیوگرافی شگفتانگیز تد کازینسکی آشکار شد. او امتیار ۱۶۷ را در آزمون بهره هوشی بهدست آورده بود. در سن ۱۶ سالگی وارد هاروارد شد و در مقطع تحصیلات تکمیلی در دانشگاه میشیگان در شاخهای چنان پیچیده از ریاضیات تحصیل کرد که یکی از اعضای کمیتهی رسالهی کازینسکی تخمین زد که فقط ۱۰ یا ۱۲ نفر در کل کشور توان درک آن را دارند. او در ۲۵ سالگی استادیار دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود.
سپس کازینسکی نهتنها از برکلی، بلکه بهکلی از تمدن انسانی خارج شد. او اجتماعگریزی خود را از سال ۱۹۷۱ آغاز کرد و تا زمان دستگیری ادامه داد و درطول این مدت در کلبهای که خود در نواحی روستایی مونتانا ساخته بود، زندگی میکرد. او آب لولهکشی شهری را رها کرد، زیر نور شمعهای خانگی مطالعه میکرد، از ارائهی اظهارنامهی مالیاتی فدرال دست کشید و از خرگوشها تغذیه میکرد.
مانیفست تد کازینسکی که در سال ۱۹۹۵ بهطور مشترک توسط نیویورکتایمز و واشنگتنپست تحت تهدید وی به تداوم خشونت منتشر شد، استدلال میکرد که آسیب به محیطزیست و اثرات بیگانهساز فناوری چنان فجیع است که زیربنای اجتماعی و صنعتی زندگی مدرن باید نابود شود.
اکثریت قریب به اتفاق آمریکاییها در لحظهای که نام یونابامبر را شنیدند، به این نتیجه رسیدند که وی باید یک روانپریش باشد. درحالیکه او در صفحهی اول اخبار بود، مانیفستش درمجموع خوانندگانی فراتر از اقلیت کوچک جنبش محیطزیست پیدا نکرد. اصطلاح یونابامبر بهعنوان عبارتی مخفف برای فرد باهوش و اجتماعستیزی که ممکن است انگیزههای وحشتناک داشته باشد، وارد گفتمان عمومی شد.
بااینحال، تغییرات سیاسی و گذر زمان موجب شد تا برخی افراد، تد کازینسکی را از دیدگاه تازهای ببینند. مانیفست او بدون اشاره به گرمایش جهانی به محیطزیستی سالم اهمیت میداد و درحالیکه اشارهی اندکی به اینترنت داشت، در مورد خطرات «وابستگی» مردم به فناوری هشدار میداد. برای جوانانی که از بیهنجاری شبکههای اجتماعی پریشانخاطر شده بودند و از آخرالزمان اقلیمی وحشت داشتند، کازینسکی مانند پیامبری ظاهر شد که میتواند فراتر از شوهد موجود، دست به پیشگویی بزند.
در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸، نتفلیکس فیلمهای مستندی دربارهی کازینسکی منتشر کرد. او با هزاران نفر ازجمله روزنامهنگاران، دانشجویان و حامیان سرسخت خود مکاتبات پستی داشت. در سال ۲۰۱۸، مجلهی وایرد از «احیای آنلاین عجیب و پرجوشوخروش یونابامبر» خبر داد و نیویورک مگزین وی را «پیامبر غیرمنتظره برای نسل جدیدی از پیروان» نامید.
تبدیلشدن به یونابامبر
لقب تد کازینسکی از «یونابام»، اسم رمزی که افبیآی برای بمبگذاریها در دانشگاه و خطوط هوایی بهکار میبرد، گرفته شد. این نام الهامگرفته از اولین اهداف وی از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰ بود: دانشگاهیان دانشگاه نورثوسترن، رئیس خطوط هوایی یونایتد ایرلاینز و مسافران یک پرواز از شیکاگو به واشنگتن. قربانیان دچار بریدگی، سوختگی و استنشاق دود شدند. مقامها بهواسطهی این واقعیت که حروف مرموز FC روی بمبها حک یا در نزدیکی انفجارها با اسپری رنگآمیزی شده بود، توانستند حملات اولیه را به یکدیگر مرتبط کنند.
یونابامبر تا سال ۱۹۷۸ عمدتا سالانه یک تا چهار مرتبه حمله انجام میداد تا آنکه در آن سال، بمبی را در یک فروشگاه کامپیوتر در سالت لیک سیتی به جا گذاشت. یک شاهد زن به یاد داشت که با مردی که بستهی رهاشده به دست وی بعدا منفجر شد، تماس چشمی داشت و به زودی تصویر اولیهای از مظنون سبیلداری با عینک آفتابی و هودی منتشر شد.
شش سال بدون حمله گذشت. سپس در ژوئن ۱۹۹۳، یونابامبر دو بار در یک هفته دست به حمله زد.
بستههای حاوی بمب به خانه چارلز اپستاین، ژنتیکشناس دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو و به دفتر دیوید گلنتر، دانشمند علوم کامپیوتر در دانشگاه ییل رسید. هردو قربانی چندین انگشت خود را از دست دادند. آقای اپستاین دچار کمشنوایی دائمی شد و آقای گلنتر که دفترش در آتش سوخت، تقریبا تا حد مرگ خونریزی کرد و بیشتر دید چشم راستش را از دست داد.
تجزیهوتحلیل انگیزههای یونابامبر دشوارتر میشد و بدنامی و مرگباری او افزایش مییافت. اولین قربانی او که در سال ۱۹۸۵ جانش را از دست داد، هیو اسکراتون، صاحب یک فروشگاه کامپیوتر در ساکرامنتو بود که در شرف ازدواج قرار داشت. بین دسامبر ۱۹۹۴ و آوریل ۱۹۹۵، کازینسکی دو مرد دیگر را به قتل رساند که ظاهرا هیچ ارتباطی با یکدیگر یا آقای اسکراتون نداشتند: یک مدیر تبلیغات در نیوجرسی و یک لابیگر صنعت جنگلداری کالیفرنیا. قربانی فعال در زمینهی تبلیغات، توماس موسر، متاهل و دارای سه فرزند و قربانی لابیگر، گیلبرت ماری، متاهل و دارای دو فرزند بود. وی در جریان انفجار چنان تکهتکه شده بود که خانوادهاش هنگام وداع اجازه یافتند فقط از زانو به پایین او را مشاهده کنند.
در همان ماه آوریل که آقای ماری به قتل رسید، تروریست بینام هویت خود را فاش کرد. یونابامبر از طرف گروه تروریستی افسی که بهگفتهی وی مخفف باشگاه آزادی است، نامهای به نیویورکتایمز ارسال و تقاضای یک معامله کرد. او در ازای انتشار مقالهای طولانی دربارهی ایدههایش در نشریهای مهم، قول داد که از آزار رساندن به مردم دست برمیدارد؛ هرچند حمله به اموال را متوقف نمیکند.
در ماه ژوئن، نیویورکتایمز و واشنگتنپست دستنوشتهای ۳۵ هزار کلمهای دریافت کردند. آنها با استناد به توصیهی افبیآی و وزارت دادگستری، پیشنهاد یونابامبر را پذیرفتند و هزینهی چاپ مقالهی «جامعه صنعتی و آینده آن» را تقسیم کردند. واشنگتنپست مقاله را بهصورت آنلاین منتشر و بهعنوان ضمیمهای هشتصفحهای در نسخهی چاپی خود در ۱۹ سپتامبر توزیع کرد.
مانیفست ادعا میکرد که سازماندهی کنونی جامعه، به «سیاستمداران، مدیران شرکتها و تکنسینها و بوروکراتهای ناشناس و بینام و نشان»، کنترل «مسائل زندگی و مرگ» را میدهد. این وضعیت، انسان مدرن را افسرده میکند؛ درحالیکه برخلاف او، «انسان بدوی» از تعیین «مسائل زندگی و مرگ» خود رضایتمندی بهدست میآورد و احساس امنیت را در آنچه یونابامبر «طبیعت وحشی» میخواند، پیدا میکرد.
شرایط منحصربهفرد توزیع مانیفست که به قول ویلیام فینیگان، نویسندهی نیویورکر، «خارقالعادهترین نسخهی خطی ارسالی در تاریخ نشر» بود، بحث در مورد اخلاقیات انتشار دیدگاههای تروریستها را برانگیخت. بااینحال، پس از آنکه اخبار یونابامبر به لیندا پاتریک، استادیار فلسفه که تعطیلاتش را در پاریس میگذراند رسید، انتشار مانیفست موجه بهنظر آمد. پاتریک درابتدا به شوخی و سپس با اصرار به شوهرش گفت که مانیفست، او را به یاد حرفهایی میاندازد که وی در مورد برادر تنها و عجیبوغریب خود گفته بود.
شوهر خانم پاتریک، دیوید کازینسکی بود. او بعدا به نیویورکتایمز گفت وقتی مانیفست را بهصورت آنلاین خواند، «فکش افتاد». لحن مقاله، یادآور نامههایی بود که تد برای دیوید نوشته بود. او خیلی زود به سراغ مقامها رفت.
از سال ۱۹۷۹، یک تیم افبیای که شامل بیش از ۱۵۰ پژوهشگر، تحلیلگر و دیگر متخصصان تماموقت بود، دهها هزار سرنخ را بدون نزدیکشدن به مظنونی واقعی پشت سر گذاشت. پس از شنیدن صحبتهای دیوید کازینسکی، مقامها کلبهای چوبی به ابعاد ۳ در ۳٫۵ متر را در نواحی روستایی مونتانا هدف گرفتند. این منطقه به قدری دورافتاده بود که درجریان یک عملیات نظارت ۱۸ روزه، یک مامور شاهد شکار آهو توسط شیر کوهی بود.
کلبه دو پنجره داشت که با وجود نورگیر بودن، خانه را مخفی نگه میداشتند. ماموران نتوانستند داخل خانه را ببینند. سپس در ۳ آوریل ۱۹۹۶، یکی از آنها فریاد زد که یک جنگلبان به کمک نیاز دارد. مردی لاغر با موی پرپشت از کلبه بیرون آمد و ماموران بلافاصله دو طرف او را گرفتند.
مغز متحرک
تئودور جان کازینسکی در ۲۲ مه ۱۹۴۲ در شیکاگو به دنیا آمد. پدرش، تئودور ریچارد کازینسکی در کسبوکار خانوادهاش که کارخانهای در جنوب شهر با نام سوسیس کازینسکی بود، کار میکرد. مادرش، واندا کازینسکی، خانهدار بود. آنها هر دو از مهاجران لهستانی در منطقهی شیکاگو بودند که دبیرستان را رها کردند تا کار کنند و در مدرسهی شبانه دیپلم گرفتند. طبق گفتهها، آنها اجتماعی، مهربان، کوشا و متفکر بودند.
تدی از دوران کودکی احساس میکرد که تمایل شدیدی به انزوا دارد. وقتی یکی از عمههایش به ملاقاتش آمد، پدرش پرسید: «چرا با عمهات صحبت نمیکنی؟» تدی پاسخ داد: «چرا باید این کار را کنم؟ او به هر حال من را نمیفهمد.»
در مدرسه دو کلاس را بهصورت جهشی خواند. تدی بعدا پدر و مادرش را سرزنش کرد که ظاهرا برای عقل وی ارزش و اهمیت بیشتری از احساساتش قائل هستند.
لورن دی یانگ، یکی از همکلاسیهای دبیرستانی تدی به نیویورکتایمز گفت: «او هرگز واقعا به عنوان یک شخص و یک شخصیت فردی دیده نمیشد. همیشه به عنوان یک مغز متحرک به او نگاه میکردند.»
در هاروارد، تدی در منزل الیوت زندگی میکرد؛ خانهای که سکونتگاه خوشمشربترین و قویهیکلترین پروتستانهای آنگلوساکسون سفیدپوست مدرسه، از جمله تیم اول دانشگاه بود. تدی با پوشیدن یک کت اسپرت چهارخانهی تنگ وارد سوئیت خود میشد و بیکلام از کنار هماتاقیهایش رد میشد، سپس در اتاقش را باز میکرد (بوی غذای فاسدش را به مشام میرساند) و آن را محکم میبست.
تدی به عنوان دانشجوی سال دوم برای انجام آزمایشی روی ۲۲ دانشجوی کارشناسی از سوی هنری موری، استاد برجستهی روانشناسی هاروارد استخدام شد. بعدا معلوم شد که این آزمایش، تجربهای وحشیانه است: سه سال بازجوییهای ساختگی عمدی توهینآمیز و تحقیرآمیز، با هدف مطالعه نحوه واکنش افراد در برابر استرس.
این آزمایش شبیه فرآیندهای غربالگری برای ماموران مخفی بود که پروفسور موری در طول جنگ جهانی دوم به ابداع آنها کمک کرده بود. در سال ۲۰۱۸ ، آژانس اطلاعات مرکزی آزمایش پروفسور موری را به عنوان بخشی از MK-Ultra توصیف کرد؛ پروژهای که کنترل ذهن را مطالعه میکرد و توصیفات کار پروفسور موری را «ناراحت کننده» و «از نظر اخلاقی دفاعناپذیر» ذکر کرد.
- ناگفتههای پروژه امکی اولترا: آزمایشهای محرمانه سیا برای کنترل ذهن25 شهریور 01مطالعه '12
تد کازینسکی بهطور مستقیم از کالج به تحصیلات تکمیلی در میشیگان رفت. دانشکدهی تد بدون اطلاع قبلی با کشف مقالات او که در مجلات معتبر منتشر شده بود، در مورد کارهای جدید او مطلع میشد. جوئل شاپیرو، یکی از دانشجویان، بعدا به نیویورکتایمز گفت: «انگار میتوانست شعر بنویسد، در حالی که بقیه در حال تلاش برای یادگیری دستور زبان بودیم.»
تد کازینسکی در سال ۱۹۶۷ وارد برکلی شد. او با سخنرانی از روی کتاب درسی تدریس میکرد و به سوالات پاسخ نمیداد. بااینحال به انتشار آثار برجسته ادامه داد و در دانشکدهی ریاضی ارتقا یافت.
دو سال بعد، بدون توضیح تصمیمش برای همکارانش، استعفا داد.
برادران کازینسکی هزینهی ملک را در مونتانا تقسیم کردند. سپس زمانی که دیوید در سال ۱۹۸۹ نامزد کرد، با هم اختلاف پیدا کردند. پس از دستگیری تد، خبرنگاران نیویورکتایمز به دنبال دوستان او در هفت ایالتی رفتند که معلوم شده بود سابقهی زندگی یا بازدید از آنها را داشت. خبرنگاران هیچکس را پیدا نکردند. برخی از دانشجویان او در مقطع تحصیلات تکمیلی گفتند از اینکه دریافتند اصلا او را به یاد نمیآورند، شگفتزده شدند. به طور گسترده گزارش شده که او هرگز رابطهی عاشقانه نداشته است.
تد کازینسکی در طول سالهای زندگیاش در مونتانا، از کتابدار لینکلن، نزدیکترین شهر به کلبهاش، خواست که مجلههای ناشناختهی علم و ادبیات، گاهی به آلمانی یا اسپانیایی اصلی را برای او بهدست آورد. او در مصاحبهای پس از دستگیری با نشریهی بریتانیایی گرین آنارشیست، گفت خدایانی را برای خود اختراع کرده است؛ از جمله «خرگوش پدربزرگ» که مسئول وجود خرگوشهای پاشنهبرفی بود که منبع اصلی گوشت او در زمستان بودند.
در همان مصاحبه، کازینسکی توضیح داد که چگونه به خشونت تمایل داشته است. قسمت مورد علاقهی مناطق وحشی برای او، پیادهروی دو روزه از کلبهاش بود که شامل گذر از فلاتی با درههای شیبدار و آبشار میشد. در سال ۱۹۸۳، تد جادهای آسفالتشده را پیدا کرد. او گفت: «نمیتوانید تصور کنید که چقدر ناراحت شدم. از آن نقطه به بعد بود که تصمیم گرفتم به جای تلاش برای کسب مهارتهای بیشتر در طبیعت، روی بازگشت به سیستم کار کنم. انتقام.»
این روایت خودش بود. برخی از جزئیات زندگی تد حاکی از تمایل به خشونت و بیگانگی از دنیای اطراف بود که ممکن است دلیل رفتار او نیز باشد. طبق گزارش آتلانتیک، کازینسکی در ۲۷ سالگی شروع به تصور قتل کرده بود. او در دفتر خاطراتش، بمبهایش را با عنوان کاتارسیس توصیف کرد. هرچند او روابط خود را با برادرش قطع کرد، اما گفت اگر زیر مهر علامت اضطراری کشیده شده باشد، نامههای دیوید را باز خواهد کرد. دیوید نوشت تا بگوید پدرشان در حال مرگ است و زیر مهر خط کشید.
دیوید به نیویورکتایمز گفت: «تد پاسخ داد و پاسخ او نسبتا عجیب و غریب بود. اساسا من کار خوبی کردم. این چیزی بود که ارزش برقراری ارتباط را داشت.» برادرش تنها بازمانده بیواسطهی او محسوب میشد.
در زندان فوق امنیتی کلرادو، کازینسکی با زندانیان سلولهای همسایه دوست شد: رمزی احمد یوسف که در سال ۱۹۹۳ در مرکز تجارت جهانی بمبگذاری کرد و تیموتی جی مکوی، بمبگذار اوکلاهماسیتی. یاهو نیوز در سال ۲۰۱۶ گزارش داد که کازینسکی کتابهایش را با زندانیان به اشتراک میگذاشت، با آنها دربارهی مسائل سیاسی صحبت میکرد و با تاریخ تولد آنها آشنا شد.
رسانههای خبری نروژ گزارش دادند که آندرس برویک، که در سال ۲۰۱۱ دهها نفر را در ساختمانهای دولتی و در یک اردوگاه تابستانی جوانان به قتل رساند، بخشهایی از مانیفست تد کازینسکی را به مانیفست خود اضافه کرده بود. عجیبتر این بود که چگونه بسیاری از آمریکاییهای قانونمند به همین خط فکری علاقه نشان دادند.
در سال ۲۰۱۷، الیوت میلکو، معاون سردبیر نشریهی محافظهکار فرست تینگز، به تد کازینسکی «بینشهای هوشمندانه و حتی پیامبرگونه نسبت داد.» در سال ۲۰۲۱، تاکر کارلسون در جریان مصاحبه با اندرو یانگ، تاجر و سیاستمدار آمریکایی به تفصیل و بدون هیچ انگیزهای به تفکر کازینسکی اشاره کرد.
در اینترنت، جوانان با انواع وفاداریهای حزبی یا حتی هیچ وابستگی، واژگان پیچیدهی نیمهطعنهآمیزی در حمایت از یونابامبر ابداع کردهاند. آنها با هشتگهای «ضدمدنی» یا «قرصتدخورده» خود را معرفی و از کازینسکی با عنوان «عمو تد» یاد میکنند. براساس مقالهای در سال ۲۰۲۱ در مجلهی بافلر، ویدیوهای مربوط به آهنگها، صداگذاری و رقصهای مربوط به یونابامبر در تیکتاک میلیونها بازدید به دست آورده است.
تد کازینسکی دیگر آن قاتل مرموزی نبود که با تاخیر توجیه عجیبی برای خشونت ارائه کرده بود. اکنون او مبتکر یکی از بسیار سبکهای قانونشکنی بود. جنایات تد متعلق به گذشتهی دور بود و او از مدتها پیش در زندان بود و دیگر تهدیدی فعال برای جامعه محسوب نمیشد.
حمایت آنلاین از کازینسکی نشان نمیدهد که چه تعداد تروریست جدید طرفدار محیطزیست ساخته شدهاند؛ اما میزان شیوع بدبینی، کسالت، نارضایتی از زندگی مدرن و تیرگی در مورد چشمانداز تغییر را اندازهگیری میکند.
در طول دوران زندان، آقای کازینسکی مکاتبات خود را به صورت دستی کپی کرد و به مجموعهی جوزف لابادی در دانشگاه میشیگان فرستاد؛ آرشیوی که به اعتراضات بنیادگرایانه اختصاص دارد و دهها جعبه از نوشتههای کازینسکی را جمعآوری کرده است.
بهنقل از نیویورک مگزین، مقالات تد کازینسکی به یکی از محبوبترین پیشنهادات این مجموعه تبدیل شده است. جولی هرادا، متصدی مجموعه در مصاحبهای با مجله، از توصیف افرادی که بیش از حد شیفتهی آقای کازینسکی بودند و برای بررسی آرشیو او از کتابخانه بازدید کردند، خودداری کرد. او فقط یک چیز گفت: «هیچکس دیوانه به نظر نمی رسد.»