چرا بسیاری به ساختگی بودن فرود روی ماه و دیگر نظریههای توطئه باور دارند؟
بر اساس برخی نظریههای توطئه، دولت ایالات متحده و ناسا، فرود روی ماه را جعل کردند تا در رقابت فضایی از اتحاد جماهیر شوروی پیشی گیرند. چرا که روسها قبل از آمریکاییها توانسته بودند که یوری گاگارین را بهعنوان نخستین فضانورد، از جو زمین خارج کنند. نظریهپردازان توطئه ادعا میکنند که نیل آرمسترانگ و باز آلدرین، فضانوردان ماموریت آپولو ۱۱، هرگز روی خاک ماه قدم نگذاشتهاند و تصاویر تلویزیونی که از فرود آنها روی ماه مخابره شد، تماما جعلی بود و در استودیوهای فیلم هالیوود ساخته شده بود.
نظریهپردازان توطئه تاکنون با اشاره به اشتباهات موجود در تصاویر رسمی ماموریت آپولو ۱۱، استدلالهای زیادی را برای اثبات نظریههای خود مطرح کردهاند: اینکه چرا در تصاویری که آرمسترانگ و آلدرین از سطح ماه ثبت کردهاند، ستارهای در آسمان دیده نمیشود؟ چرا پرچم آمریکا تکان میخورد؟ در حالی که قاعدتا نباید در ماه، هوا به شکلی که در زمین است وجود داشته باشد یا چرا در حالی که ردپای فضانوردان در خاک ماه باقی مانده، اما اثری از رد ماژول ماهنشین دیده نمیشود.
نظریه ساختگی بودن فرود روی ماه از اولین نظریههای توطئهای بود که تاثیر زیادی روی فرهنگ عامه آمریکا گذاشت. و در سالهای پس از آن، این دست نظریهها تکثیر شدند و در تمام فرهنگهای دنیا گسترش پیدا کردند.
پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یا اصطلاحا ۹/۱۱ به ایالات متحده که به ویرانی برج شماره ۷ مرکز تجارت جهانی منجر شد، برخی انگشت اتهام را به سوی دولت آمریکا دراز کردند و ادعا کردند که هدف از طرحریزی این حملات، دستآویز قرار دادن آن برای حملات نظامی آینده به خاورمیانه بوده است.
نظریههای توطئه مربوط به روابط پنهان رئیس جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ با روسیه، تقریبا مخالف تمام اخبار واقعی موجود است. مبدعین نظریهی توطئه «پیتزاگیت» هم ادعا کردند که هیلاری کلینتون و دیگر اعضای حزب دموکرات، از درون پیتزا فروشی در واشینگتن دیسی، تشکیلات مخفی برای قاچاق انسان و سواستفاده جنسی از کودکان را اداره میکردند. نظریهای که حتی باعث شد، فردی که واقعا به این نظریهی توطئه باور داشت، دست به تیراندازی در این پیتزا فروشی بزند.
نظریه توطئه معمولا نسخهای متناقض از رویدادی است که عموم مردم آن را پذیرفتهاند
نظریههای توطئه باید بهطور جدی برای تاثیرات آنها بر گفتمان سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرند و پژوهشهای انجام گرفته، نشان میدهد که تحت شرایط مناسب بسیاری از افراد مستعد باور به این نظریات هستند. در حالی که توجه مردم به نظریههای توطئه ممکن است، به نظر غیر منطقی برسد، اما دلیل این امر، ناشی از یک تمایل بسیار منطقی است که به فرد کمک میکند، جهان پیرامون و سازوکار آن را درک کند.
جان ویلم فن پروخین، روانشناس اجتماعی از دانشگاه وریج آمستردام در هلند و نویسنده کتاب: «روانشناسی نظریههای توطئه (The Psychology of Conspiracy Theories)»، گفت:
نظریههای توطئه، داستانهایی با انسجام درونیاند که به ما کمک میکنند، چیزهای ناشناختهای را در زمان رخداد اتفاقات هراسناک یا غیرمنتظره، درک کنیم.
برای برخی از کسانی که به این نظریهها باور دارند، احساس آسودگی و شفافسازی که بهوسیله چنین داستانهایی انجام میگیرد، باعث میشود مسئلهی ارزش حقیقی این دست نظریات به حاشیه رانده شود. نظریهپردازان توطئه اغلب تحمل بالایی نسبت تناقضات دارند و همین ویژگی به آنها این امکان را میدهد که شواهد موجود علیه نظریههایشان را نادیده بگیرند.
زمانی که نظریهی توطئهای به توضیحی پذیرفته شده تبدیل شود، دیگر یک نظریه توطئه نیست، بلکه یک واقعیت تاریخی است. نمونه مشهور چنین نظریهای رسوایی «واترگیت» است که به استعفای ریچارد نیکسون منتهی شد
در پژوهشی که توسط پژوهشگران دانشگاه کنت در انگلستان انجام گرفت، برخی از شرکتکنندگان در بررسیها، معتقد بودند که اسامه بن لادن قبل از حملهی آمریکاییها به مقرش در پاکستان مُرده، همچنین بسیاری از آنها به پژوهشگران گفتند که رهبر گروه القاعده هنوز زنده است. ممکن است که این نظریهها بیاعتبار شوند، اما هر دوی این نظریههای توطئه، گزارش رسمی دولت اوباما را رد میکردند که بن لادن در طی حملات نظامیان این کشور کشته شده است.
نظریههای توطئه همچنین میتواند، روشی باشد که فرد خود را از تودهی مردم جدا کند. و بهنوعی بتواند، دانش منحصربهفرد خود را به رخ دیگران بکشد. در پژوهشی که بهوسیلهی پژوهشگران دانشگاه یوهانس گوتنبرگ در آلمان انجام گرفت، اعتقاد به نظریههای توطئه در میان افرادی که میخواستند از باقی جامعه جدا باشند قویتر بود.
تحت شرایط مناسب بسیاری از افراد مستعد باور به نظریههای توطئهاند
پژوهشگران همچنین دریافتند، افرادی که از لحاظ ذهنی تمایل زیادی داشتند که نظریههای توطئه را باور کنند، اعتقاد بیشتری به نظریههای توطئهای داشتند که توسط اقلیتی معدود پذیرفته شده بودند. در واقع، پژوهشگران در پژوهش خود اشاره کردند که باور به نظریه توطئه ممکن است، ناشی از یک نیاز عمیق برای خاص بودن باشد.
دلایلی مانند نادیده گرفته شدن و سختکوشی هم میتواند نیاز مردم به باور کردن یک داستان ساختگی و خلاف واقع را بیشتر کند یا وضعیت آنها را توجیه کند.
فن پروخین در این مورد، گفت:
افرادی که از وضعیت جهان ناراضی هستند، همچون افرادی که شغلی ندارند یا از ایدئولوژیهای افراطی (مانند زمین تختگرایی یا بنیادگرایی فرقهای) حمایت میکنند، نسبت به پذیرش نظریههای توطئه بسیار آسیبپذیرتر هستند. اگر مردم راضی باشند، احتمال کمتری وجود دارد که چنین نظریاتی را بپذیرند. احتمالا بههمین دلیل است که مردم در کشورهای در حال توسعه، تمایل بیشتری به پذیرفتن نظریههای توطئه دارند.
در حالی که هزاران سال است که نظریههای توطئه وجود دارند، اما چنین ایدههایی معمولا در زمان رویدادهای سیاسی رواج پیدا کردهاند. ژوزف یوشینسکی، دانشمند علوم سیاسی و پژوهشگر نظریه توطئه از دانشگاه میامی که چندین کتاب مهم در خصوص ماهیت نظریههای توطئه و تاثیرات آن بر فرهنگ عامه در آمریکا به رشته تحریر در آورده، گفت:
نظریههای توطئه در حال بدل شدن به بخشی از گفتگوی ملی ما هستند.
با این حال، هنگامی که چنین نظریاتی به آگاهی عمومی وارد شوند، اعتماد مردم نسبت به مقامات و وضعیت موجود را از بین میرود. و در دوری باطل، چنین چیزی زمینه مناسبی برای ظهور نظریههای توطئه عجیب و غریبتری را نیز فراهم میکند.
استیون هارینگتون، نویسنده و پژوهشگری از دانشگاه واشینگتن اشاره میکند، در بنیان دموکراسی، اصرار بر توافق نظر نسبت به حقایق اساسی وجود دارد، حتی اگر درستی این حقایق به شدت مورد بحث باشد. اما در مقابل، نظریهپردازان توطئه از مجموعهای از حقایقی استفاده میکنند که ارتباطی به واقعیت ندارند و افرادی که میخواهند این دروغگوییها را خنثی کنند، اغلب نادیده گرفته میشوند یا بدل به بخشی از خود توطئه میشوند.
پیتر کریکو، مدیر موسسه سرمایه سیاسی در شهر بوداپست، مجارستان که در زمینه ارائه مشاورهها و پژوهشهای سیاسی فعالیت میکند، گفت:
هنگامی که مردم به این باور برسند که هیچ منبع معتبری برای اخبار درست وجود ندارد، هیچ منبع واقعی برای آگاهیسازی نیز وجود نخواهد داشت.
در سال ۲۰۱۶، کریکو و همکارش، گابور اروسز، روانشناس اجتماعی از دانشگاه اتوش لورند در بوداپست، کارایی راهکارهای مختلفی را برای مقابله با نظریههای توطئه آزمایش کردند. این دو در ابتدا، برای شرکتکنندگان، نوار کاستی را پخش کردند که ادعا میکرد، توطئهای در جریان است که بهموجب آن یهودیان، بانکداران و اتحادیه اروپا برای بهرهبرداری و استثمار مجارستان با هم دست به یکی کردهاند.
معتقدان به نظریههای توطئه در دنیای دیگری زندگی میکنند
کریکو و اروسز، سپس سه راهکار برای خنثی کردن این نظریه را بررسی کردند: مخالفت معقولانه با نظریه توطئه؛ مسخره کردن کسانی که به این نظریه اعتقاد دارند؛ و همدردی با کسانی که هدف نظریه قرار گرفتهاند. آنها دریافتند که دو راهکار برخورد عقلانی و تمسخر در کاهش اعتقاد شرکتکنندگان به نظریههای توطئه، تا حدودی موثرند، در حالی که گزینه همدردی، عمدتا بیتاثیر بود. این پژوهش نشان داد که ابراز نگرانی در خصوص قربانیان نظریه توطئه، استراتژی انحرافی مناسبی نیست، به ویژه هنگامی که نظریهی مورد بحث، نژادپرستانه، تبعیضآمیز یا بهنحو دیگری مخرب باشد.
برخی ادعا کردهاند، استنلی کوبریک کارگردان مشهور، سازنده فیلم ادیسه فضایی ۲۰۰۱، مغز متفکر فیلمهای تلویزیونی جعلی فرود روی ماه بوده است
اما بهترین راهکار برای خنثی کردن این نظریهها چیست؟ باز آلدرین، یک بار کسی را که او را متهم به جعل فرود روی ماه کرده بود، کتک زد؛ اما احتمالا، این بهترین راهحل نیست. اگر کسی در خانواده یا در میان دوستان شما، اصطلاحا چشمه جاری نظریههای توطئه است، بهتر است که با حقیقت به جنگ عقاید او بروید. اورسز گفت:
بهتر است، درست همان لحظهای که کسی داستانی را برایمان تعریف میکند، صحت آن را در تلفن همراه خود بررسی کنیم. میتوانیم از این استراتژیهای عقلانی در شرایط روزمره استفاده کنیم و به فرد مورد نظر خود بفهمانیم که «دوست من، حقایقی هم وجود دارند.»
اما همانطور که واضح است، نظریهپردازان توطئه، در اغلب موارد تمایلی به پذیرش واقعیت ندارند، ولی در هر صورت، دیگرانی که به این گفتگو، گوش میدهند میتوانند شواهد موجود علیه توطئه را بشنوند. و بدیهی است که فرد با این عمل خود را در برابر نظریههای توطئه مصون نگه میدارد و به نظر میرسد که افراد منطقی دیگر هم در این خصوص مصون میمانند.
پژوهشگران دانشگاه وست مینستر، انگلستان، در پژوهشی که انجام دادند، دریافتند، افرادی که در حل بازی درهمریختن کلمات به صورت تحلیلی عمل میکنند، احتمال کمتری دارند که نظریههای توطئه را تایید کنند.
کریکو به برخی از دانشجویان خود یک تکلیف منحصر بهفرد داد، او به آنها دو رویداد کاملا غیر مرتبط (به عنوان مثال ۱۱ سپتامبر و آزمایش بمب هستهای توسط کره شمالی) را داد و ارتباط قابل اعتمادی بین این دو رویداد بهظاهر بیربط به وجود آورد. چنین چیزی چنانچه اینترنت نشان میدهد، دقیقا همان چیزی است نظریهپردازان واقعی انجام میدهند.
کریکو گفت:
به هر رویداد تراژیکی در ۱۰۰ سال گذشته فکر کنید، سپس این تراژدیها و یهودیها را بههمراه هم گوگل کنید، بیتردید به داستانهای باورنکردنی میرسید.
در حالی که ممکن است توضیح آن دشوار باشد، اما بسیاری از انگیزههای نظریهپردازان توطئه شایسته است، حتی اگر سرنخهایی از آن در دست نباشد.
فن پروخین گفت:
کسانی که به نظریههای توطئه عقیده دارند، به شدت نگران آینده جامعه هستند. در غیر این صورت، چرا سعی کنیم؛ حوادثی را که برایمان اهمیتی ندارند را درک کنیم؟
در همین حال، یوشینسکی تحول واقعی برای معتقدان سرسخت نظریههای توطئه را بسیار دشوار میداند. او گفت:
آنها اساسا در دنیای دیگری زندگی میکنند، از این ور، بازگرداندن آنها بسیار دشوار است.